كلمات كليدي : زمان، ارسطو، كم متصل، غير قار، حركت، متي
نویسنده : حسن رضايي
زمان در لغت به معنای وقت است کم باشد یا زیاد. معادل این واژه در زبان فرانسهTEMPS و در زبان انگلیسیTIME میباشد.[1] در اصطلاح فلسفی، زمان عبارتست از نوعی مقدار و کمیت متصل و پیوسته که ویژگی آن قرار ناپذیری و گذرایی میباشد و به واسطه حرکت، عارض بر اجسام میشود.[2]
تعاریف زمان
زمان "کم" است وگرنه انقسامی در آن صورت نمیپذیرفت، "متصل" است؛ زیرا اگر متصل نباشد، دو جزء پیشین دو جزء دیگر، که یکی قابل و دیگری بعد میباشد، قالب تصویر نمیشود. همچنین دو جزء پسین دو جزء دیگر، که یکی قبل و دیگری بعد میباشد، فرض صحیحی نخواهد داشت بلکه آندو کاملا از یکدیگر جدا و گسسته خواهند بود و میان آن دو جزء مفروض از آن کمیت، حد مشترکی وجود نخواهد داشت و در نتیجه جزء پیشین، فقط جزء پیشین و جزء پسین، فقط جزء پسین خواهد بود و نمیتوان هر یک از آنها را به دو جزء دیگر تقسیم نمود، همانطور که در عدد که کم منفصل است ملاحظه میشود. مثلا عدد دو را به واحدی که فقط قبل است و واحد دیگری که فقط بعد است تقسیم میشود اما هر یک از واحدها را دیگر نمیتوان به دو جزء دیگر تقسیم نمود. و اگر آن کمیت گذرا و بی قرار نباشد، اجتماع جزء پیشین و پسین بالفعل محقق خواهد شد در حالی که چنین اجتماعی میان حوادث متقدم و متاخر در جهان پیرامون ما ناممکن است.[3]
این تعریف، منسوب به ارسطو میباشد و بیشتر فلاسفه اسلامی همین تعریف را برای زمان ذکر نمودهاند و رأی مشهور در تعریف زمان تا دوران ملاصدرا همین نظر بود[4]، اما تعریفهای دیگری نیز از زمان ارائه شده است. نظریات فیلسوفان و صاحبنظران بقدری درباره زمان مختلف و متناقض است که کمتر مسأله فلسفی را میتوان با آن مقایسه کرد. از سویی، زمان را از جواهر مجرد برشمردهاند و از سوی دیگر عدهای دیگر، آنرا تا سرحد امور وهمی و پنداری دانستهاند.[5] دشواری تبیین زمان به این علت است که از یک سوی زمن مستقیما مورد تجربه حسی واقع نمیشود و از سوی دیگر، از امور مربوط به جهان مادی محسوس به شمار میآیند.[6] تعدادی از این تعاریف عبارتند از:
1. زمان به معنى وقت کم و وقت زیاد. زمان بر طبق این معنا، عبارت است از مدت واقع بین دو حادثه که یکى از آنها پیشین و دومى در پى اولى باشد. استعمالات آن عبارت است از: زمان درو کردن، زمان جوانى، زمان جاهلیت و...
2. یونانیان باستان در افسانه های خود، زمان را خدایى میدانستند که اشیاء را رشد مىدهد و به غایتشان مىرساند.
3. متکلمان گمان میکردند که زمان چیزى موهوم و اعتبارى است.
4. اشاعره زمان را چنین تعریف کردهاند: زمان متجدد معلومى است که متجدد موهوم دیگرى توسط آن سنجیده مىشود.
5. زمان، نزد بعضى از فیلسوفان، یا گذشته است یا آینده. در نظر ایشان زمان حاضر وجود ندارد، بلکه حاضر عبارت است از آن موهومى که مشترک بین گذشته و آینده است.
6. در فلسفه جدید، زمان را امرى متوسط میدانند، نه امر نهایى نامحدود شبیه مکان که تمام حوادث در آن جریان دارند. پس هر یک از حوادث داراى تاریخى است و خود زمان به صورت غیر منقسم توسط عقل درک مىشود، خواه مطلقا امرى موجود باشد، چنانکه نیوتن و کلارک معتقد بودند، و خواه فقط در ذهن موجود باشد، چنانکه لایب نیتس و کانت معتقد بودند.
7. بیشتر دانشمندان، زمان را به صورت یک خط مستقیم نامحدود نشان دادهاند که هر یک از نقاط آن متجانس با نقاط دیگر است.
8. برخی از متفکران جدید مانند برگسون گفتهاند: زمان تغییر متصلى است که حاضر را ماضى مىگرداند. بنابراین زمان حقیقى که عبارت از گذران و سیلان است، غیر از زمان ریاضى یا زمان علمى است. زمان حقیقى، دفعه سیالى است یا جریان متحرکى است یا موج مستمرى است که در مقابل دیدگان کسى که در ساحل ایستاده است، جریان مىیابد. در این مورد جریان زمان و سیر زمان را به کار بردهاند.
9. ابوالبرکات بغدادی، زمان را مقدار وجود میداند.[7]
10. ارسطاطیس خیال میکرده است که زمان همان واجب الوجوداست.[8]
بررسی تعریف مشهور:
تحلیل معروف اگرچه به امتداد، انقسام پذیری زمان و ارتباط نزدیک زمان و حرکت اشاره دارد و از این جهت دقت دارد، نقاط ضعفی نیز دارد که عبارتند از؛
1. در این تحلیل، زمان و حرکت را از اعراض خارجیه دانسته شده است، در حالیکه بنابر حکمت متعالیه ، این دو از عوارض تحلیلی اشیاء هستند و نمیتوان برای آنها وجود منحاز و مستقلی در نظر گرفت.
2. بنابر نظر پیشینان، حرکت به اعراض اختصاص دارد و انتساب بیواسطه زمان به اجسام انکار شده است در حالیکه حرکت در جوهر اصلی ترین نوع حرکت است و از این روی زمان را باید مستقیما به جوهر و اجسام نسبت داد وآن را بُعد چهارم برای آنها به حساب آورد.[9]
به علت همین ایرادات، ملاصدرا تعریف دیگری از زمان بر اساس حرکت جوهری ارائه داد. او زمان را بُعد و امتدادی گذرا میدانست که هر موجود جسمانی علاوه بر ابعاد مکانی ثابت و ناگذرا (طول، عرض و ضخامت) داراست.[10]
رابطه زمان با حرکت:
بدین علت که کمیت عرض است و عرض، محتاج به موضوعی است تا بر آن عارض گردد، کمیت یاد شده موضوعی خواهد داشت که بر آن عارض گردد. هرگاه حرکت از میان برداشته شود، این کمیت نیز زائل میگردد و هرگاه حرکت به میان آورده شود، کمیت نیز ثبوت مییابد. این مطلب نشان میدهد که کمیت یاد شده بر حرکت عارض میگردد و حرکت، موضوع آنرا تشکیل میدهد. این کمیت همان زمان است و بدین جهت است که زمان را مقدار پیوسته و گذرایی میدانند که بر حرکت عارض میگردد.[11]
نحوه ارتباط اشیاء با زمان
نحوه انطباق و ارتباط اشیاء با زمان گوناگون است. حرکت قطعی، بدون واسطه بر زمان منطبق میگردد و اجزای آن به تبع اتصاف اجزای زمان، به تقدم و تاخر و پس و پیشی متصف میگردند.
پدیدههای لحظهای که وجودشان دفعی است، ( مانند رسیدن، رها کردن، پیوستن و گسستن)، بر " آن " منطبق می شود.
حرکت توسطی به واسطه حرکت قطعی بر زمان منطبق میگردد و با آن ارتباط مییابد.[12]
ویژگیهای زمان:
1. هر حرکتی، زمان ویژه خود را دارد که تشخص آن به واسطه تشخص حرکت است و موجود به وجود حرکت است، لذا تشخصی جدا از تشخص حرکت ندارد؛ چرا که تشخص از آن وجود است نه اینکه حرکت به زمان تشخص بدهد؛ زیرا حرکت یک امتداد پیوسته مبهم است که زمان به آن تشخص می دهد واندازه آن را معین می کند.[13]
2. برخی زمانها، مقیاس و وسیله سنجش حرکتهای دیگر قرار میگیرد. چنانچه زمان حرکت شبانه روزی، وسیله ای برای سنجش دیگر حرکت های موجود در رویدادهای جهان ( اعم از رویدادهای کلی و جزیی) قرار می گیرد. بدین صورت که برای این زمان نسبتا طولانی و مستمر، اجزایی مانند قرن ها، سالها، ماهها، هفته ها، روزها، دقیقهها و... در نظر گرفته میشود و زمان دیگر حرکت ها را با تطبیق بر آن اجزا می سنجیم.[14]
3. زمان جزء نخستین و واپسین ندارد.[15] زیرا لازمه داشتن چنین اجزائی این است که از اجزای فاقد مقدار و امتداد ( جزء لا یتجزی) مقدار (کم ممتد) پدید آمده باشد و این محال و نشدنی است.[16]
4. هیچ چیز بر زمان تقدم زمانی ندارد؛ زیرا در غیر این صورت باید پیش از زمان، زمانی باشد تا ظرف وقوع پدیده متقدم بر زمان باشد و این مستلزم اجتماع نقیضین است.[17]
لازم به ذکر است که فلاسفه، میان مفهوم "چه وقتی" و گاه (زمان) فرق میگذارند و مفوم جه وقتی یا چه گاهی را مفهومی نسبی می شمارند که از نسبت شیء به زمان حاصل می شود و درجدول مقولات ارسطویی در میان مقولات هفتگانه عرضی قرار می گیرد و ربطی به ماهیت زمان ندارد . غیر از ارسطوییان ، دیگران نیز چنین تفاوتی را قبول دارند. پس بحث از زمان را نباید با بحث در مورد مفهوم نسبی چه وقتی ( متی) خلط نمود.[18]
5. نسبت زمان به حرکت، نسبت معین به مبهم است. همانطور که نسبت جسم تعلیمی به جسم طبیعی چنین است. یعنی همانطور که مقدارجسم طبیعی که جوهری دارای امتداد در سه جهت است، توسط جسم تعلیمی مشخص میشود، زمان نیز به عنوان یک کمیت غیر قار، بر حرکت عارض میگردد و اندازه امتداد آنرا مشخص می سازد.[19]
6. پی در پی در آمدن آنات به نحوی که هیچ زمانی میان آن فاصله نباشد، امری محال است: [20] زیرا " آن " در حقیقت همان فاصله عدمی و مرز میان دو پاره از زمان است و دو فرد از چنین چیزی تنها در صورتی می تواند تحقق یابد که میانشان، پارهای از زمان قرار گرفته باشد. آن، طرف زمان است همانند نقطه که طرف خط است و وجود خارجی مستقلی ندارد. بنابراین وجود دو "ان" یعنی انتزاع مفهوم "آن" از دو مصداق مجاور هم، امری ممتنع است. زیرا برای زمان بیش از یک طرف وجود ندارد. یعنی یک زمان، دو آغاز و دو پایان ندارد و اگر دو آن تصور شود، حتما یک زمان، میان آن دو وجود دارد.[21]
7. آن سیال، مجازی است. تصویر توسطی از زمان که به نام آن سیال نامیده میشود و امتداد زمانی را رسم می کند امری ممتنع و مجازی است. عدهای از فلاسفه معتقدند ن آن سانننننننکه آن سیال مانند عدد یک است که با تکرار شدنش عدد را به وجود میآورد و همانگونه که حرکت توسطی با سیلان خود، حرکت قطعی را به وجود می آورد، آن نیز با سیلان خود، امتداد زمانی را به وجود میآورد. اما با توجه به اینکه زمان کمیتی است که امتداد دارد و ذاتا تقسیم میشود و "آن"فاقد امتداد است. مشخص میشود که سیلان آن ممتنع است، زیرا پدید آمدن یک کمیت ممتد از یک پدیده فاقد امتداد مستلزم جزء لایتجزی است و باطل است.[22]