دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اجتناب از شهرت و تشریفات ظاهرى

No image
اجتناب از شهرت و تشریفات ظاهرى اجتناب از شهرت و تشریفات ظاهرى:

او از شهرت دورى مى کرد. از این رو، در موقع مسافرت نمى خواست کسى او را بدرقه کند. هنگامى که مى خواست به حج مشرف شود، بعضى از شاگردان اصرار کردند که او را طى مراسمى مشایعت نمایند و پیش از سفر مجلسى برپا کنند، ولى او قبول نکرد و گفت: من چنین چیزهایى را دوست ندارم.

اوهمیشه سعى مى کرد ساده وبدون تشریفات مسافرت نماید. وى در ایّام عید، مجلسى نداشت و تشریفات ظاهرى را نمى پسندید. او دوست داشت تنها باشد. رفتار او به گونهاى بود که اگر کسى او را نمى شناخت، خیال مى کرد او یکى از طلبه هاى فقیر حوزه است.

روزى در بین راه، یکى از زائران جلو آمد و از او پرسید: آیا نماز وحشت مى خوانید؟ (یعنى وجهى بگیرد و نماز وحشت بخواند) و او گفت: نه. سادگى در پوشاک نشانگر نهایت زهد و تقواى او بود.

او خود را از طلبه ها جدا نمى کرد و همان لباس را مى پوشید که یک طلبه ساده مى پوشد. زندگى زاهدانه اش بود که او را محبوب دلها کرده بود. شاگردانش به او عشق مى ورزیدند و با احترام خاصى از او یاد مى کردند کسانى که او را از نزدیک مى دیدند، شیفته اخلاق و رفتار او مى شدند. و به همین جهت بود که سخنانش به دل مى نشست.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
Powered by TayaCMS