24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : ساخت گرايي، ساخت، گشتالت گرايي، ساختارگرايي
نویسنده : داوود رحیمی سجاسی
ساختارگرایی به معنای جستجوی قوانین کلی و تغییرناپذیر بشریت با عملکردی در همۀ سطوح زندگی بشری، از ابتدایی گرفته تا پیشرفتهترین سطح آن میباشد.[1]
امروزه، آن نظام فکری و جهانبینی ساختگرا خوانده میشود که در آن، هر واقعیت مادی و انسانی در حدّ مجموعهای از روابط و مناسبات شناخته میشود و عقل میتواند به شناخت فرمول آن از طریق تفکیک آنان از یکدیگر و تمیز دوگانگیها، با قبول این نکته که تمامی امر واقع ترکیبی است(همه چیز ساخت است)، دست یابد. لیکن، ساخت یک پدیدۀ خاص، جز نتیجۀ یک فرایند فعّال نیست که تنها نقش مشروع آن، قالبریزی کردن است(ساروخانی، ص 409). ساختگرایی نیز مانند کارکردگرایی از آثار دورکهایم تأثیر پذیرفته است، اگر چه عامل اصلی تکامل آن را باید در زبانشناسی جستجو کرد. آثار فردینان دوسوسور، زبانشناس سوئیسی مهمترین منبع اولیه اندیشههای ساختگرایانه بود، که وارد علوم انسانی و اجتماعی شد. تحلیل ساختگرایی در مطالعۀ خویشاوندی، اسطوره، دین و حوزههای دیگر به کار برده شده است.
ساختگرایی در آغاز نظریهای تبیینی در روانشناسی بود که مشهور به روانشناسی ساختی یا گشتالتگرایی شد. ولی آنچه در آغاز یک روش در تحلیل امور روانی بود، بعدها گسترش یافت و روش کلّیتر در تأویل امور انسانی شد و در مواردی چند به صورت آیین کلّی و دیدی فلسفی در برخورد با علوم انسانی درآمد. کلودلوی استروس، دقیقاً کتابی به نام انسانشناسی ساختی به رشتۀ تحریر درآورده است. سپس ساختگرایی به قلمرو جامعهشناسی رسوخ کرد. در این رشته، همواره اندیشۀ ساختهای کلّی و کلیت پدیدۀ اجتماعی تامّ را مبدأ قرار میدهند، تا بر وابستگی متقابل و تعامل دائمی عناصر متشکّله، تأکید کنند. ژرژ گورویچ مشهورترین نمایندۀ این روش کلّی است؛ چه او، تمامی سطوح واقعیت اجتماعی را در ژرفای آن در نظر میگیرد و آنان را با توجّه به کلّ اجتماعی تبیین میکند. لیکن گروهها و اشکال روابط اجتماعی را تابع محض ساختهای کلّی نمیداند، بلکه کثرت یا چندگانگی را که امکان تشکّل انواع را فراهم میسازد، میپذیرد. علاوه بر این، ساختگرایی، پویا و دیالکتیک است و موجبات درک حیات اجتماعی را با توجّه به حرکت دایمی آن، فراهم میسازد.
این نظریه چون از مطالعۀ زبان سرچشمه گرفته برای بررسی ارتباطات و فرهنگ مفید است؛ ولی در مطالعۀ مسائل عملیتر زندگی اجتماعی، مانند فعّالیت اقتصادی یا سیاسی، کاربرد کمتری دارد.[2] میتوان گفت؛ ساختارگرایی(ساختگرایی) شکلی از نظریه است که در دهههای 1960 و ۱۹۷۰ در رشتههای مختلف زیر اثرگذار شد: فلسفه، نظریۀ اجتماعی، زبانشناسی، نقد ادبی، تحلیل فرهنگی، روانکاوی، تاریخ اندیشه، فلسفۀ علم، مردمشناسی و رشتههای دیگر. این اصطلاح در فرانسه ساخته شد و در ادامه در فضایی روشنفکری ریشه گرفت[3] و به مثابه یک روش مطرح گردید. منظور از روش این است که ساختارگرایی میتواند راهنمای تحلیل معانی کلی باشد. این روش به ما امکان میدهد که از آنچه دنبالش هستیم و نحوۀ دستیابی به آن تصوری داشته باشیم.[4]
در تماشای یک فیلم وسترن، اگر ساخت را ندانیم و با هر حادثه یا شخصیتی به یکسان برخورد کنیم، باید در حدّ کور شدن فیلم را نگاه کنیم؛ بدون آنکه راهی برای طبقهبندی آنها پیدا کنیم. کاری که ساختارگرایی میکند، هدایت ما به هستۀ مسئله، یا مهمترین و محوریترین جنبههای موضوع مورد مطالعه، در عمق جریانی است که در سطح میگذرد. ساختارگرایی نه فقط عناصر اساسی، بلکه روابط میان آنها یا، به عبارت دقیقتر، قواعد حاکم بر آنها را نیز طبقهبندی میکند. ساختارگرایی مفهومی متفاوت از ساختار را در اختیار ما میگذارد، تا روابط میان آنها؛ ولی ساختارگرایی اولویت را به روابط میدهد. مثلاً در فیلمهای مختلف وسترن، عناصر میتوانند ثابت بمانند؛ ولی روابط حاکم بر آنها معنای بسیار متفاوتی داشته باشند.
تفکر ساختگرایانه نقطهضعفهایی دارد که جاذبۀ آن را به عنوان یک چارچوب نظری کلی در جامعهشناسی محدود میکند.
یکی از نارساییهای این روش تقلیلگرایی است. نادیده گرفتن سطوح ظاهری و جنبههای فرعی معنادار و کاهش به شالودۀ اصلی، از مشخصههای تقلیلگرایی است؛ حال آنکه همین سطوح ظاهری و فرعی میتواند بر غنای مطلب یا پیچیدگی آن بیافزاید.[5]
ساختارگرایی از نظام فکری بسیار انتزاعی برخوردار است؛ که میتوان با آن، سطح دقت تحلیلی را بالا برد و همینطور ساختارگرایی امکان الگوسازی صوری و نیز کاربرد فنون پیچیدۀ آماری و ریاضی را نوید میدهد. این نظریۀ همچنین یک نوع چشمانداز فراتاریخی را در مورد زندگی اجتماعی فراهم میسازد. بالاتر از همه، چشماندازی را به دست میدهد که پهنۀ گستردهتری دارد و میتواند هر چیزی از ساختار ذهنی و جامع گرفته تا ساختار جهان طبیعی را مورد بررسی قرار دهد.
کار گافمن، با نام تحلیل چارچوب، گرایش جامعهشناسی را به ساختارگرایی نشان میدهد. او به فراسو و ماورای موقعیتهای روزانه نگاه میکرد تا ساختارهایی را پیدا کند که به گونهای نامرئی بر این موقعیتها تسلط دارند. گافمن این ساختارهای نامرئی را چارچوب مینامد.[6]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان