1 اردیبهشت 1395, 1:30
خداباوران در عمل، بندگي را از دل و جان ميپذيرند و تكاليف الهي را به انجام ميرسانند و نيك ميدانند كه: تِلْك حُدُودُالله ِ (نساء: 13) اينها حدود الهي است و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند، وي را به باغهايي درآورد كه از زير (درختان) آن، نهرها روان است.
در آن جاودانند و اين، همان كاميابي بزرگ است. انسانهاي خدامدار، پايبندي عجيب و محكمي به تكاليف الهي چون نماز، روزه، حج، خمس، زكات، جهاد، توبه و مانند آن دارند و اينها را نه از روي تكلف و سختي، بلكه از روي عشق به خالق و سپاس از او، به عنوان هديهاي الهي براي رشد و تعالي و تكامل خويش به جا ميآورند و از انجام دادن آن خشنود ميشوند. ايمان و يقين به خدا، در جان خدامحوران حالتي پديد ميآورد كه رفتارشان را كنترل ميكند و آنان را از لغزش و گناه باز ميدارد. آنان در حقيقت، «كساني هستند كه حدود الهي را رعايت ميكنند» (توبه: 112). ايشان بر اين باورند كه خدا همواره بر كارهاي آنان حاضر و ناظر و از ظاهر و باطن آنان آگاه است كه: «آيا نميدانند خداوند از باطن آنها و سخنان سرّي ايشان آگاه است.» (توبه: 78) آنان با علم به اين حضور، از دست زدن به گناه و تجاوز به حدود الهي همواره هراسناكند و خود را براي فردا آماده ميسازند؛ روزي كه نه مال و نه فرزند، هيچ كدام به كار انسان نميآيد و تنها قلب سليم و عمل صالح، توشه آخرت است. از اين رو، با دقت و وسواس به كارهاي خود ميپردازند كه: «و هر نفس بنگرد براي فردا (قيامت) چه عملي پيش ميفرستد». (حشر: 18)
قويترين تكيه گاه پس از «خدا»، «خودت» هستي. سرمايههاي وجودي، استعدادهاي دروني، فرصت تلاش، نعمت جواني، همه و همه ميتوانند و بايد در تو بذر «اميد» را برويانند و به ثمر برسانند. هیچکس نابغه به دنيا نميآيد. دامان طبيعت هم با كسي محبّت و خويشاوندي خاصّي ندارد. انسان، محصول «مزرعه وجود» را با دستان تلاشگر و جان اميدوار خويش، برداشت ميكند. «اميد»، مقولهاي است كه ما را به «آينده» پيوند ميزند. اگر اين عامل ارتباطي را از دست بدهيم، خلع سلاح ميشويم. در حديث است: اميد و آرزو، رحمتي براي امّت من است. اگر آرزو نبود، هيچ مادري فرزندش را شير نميداد و هيچ باغباني درختي نمينشاند! وقتي همه عالم و آدم به تو چشم اميد دوختهاند، تو چرا از خويش نااميد شوي؟!«تو، پاك همچو نسيمي، بلند، همچو چكادي، تو، موج تُند زماني،تو، سركشيده ز خاكي، تو، چون چمن به طراوت، تو، چون فرشته به پاكي، تو، رود پر تب و تابي. ز پنجههاي زمانه، تو چكه چكه آبي، تو در زمان بهانه، تمامِ بود و نبودي... ».
ناسپاسي نسبت به خدا و توانمنديهاي خودت است، اگر «يأس» را در خانه دلت راه دهي و تسليم چنگِ نوميدي شوي. نه دنيا به آخر رسيده و نه همه راهها به رويت بسته است. ميگويي: «مشكلات بسيار است؟». مگر ميتوان بدون مشكلات زيست؟ اصلاً «زندگي» بدون پيچ و خم و فراز و نشيب، خستهكننده است. مگر ديگران بيمشكلاند كه تو انتظار داري سرِ راه رسيدنت به هدف و آرمان، با دشواري، رويارو نشوي؟ بايد مشكلات را به عنوان يك «واقعيت موجود» پذيرفت و براي برتري يافتن بر آنها نيز چارهانديشيد و سرانگشت «تدبير» را در گشودن گرهها به كار گرفت. اگر قرار شود هر دانشآموزي كه در امتحانات، نمره كم ميآورد «مردود» شود، خيليها از رده خارج ميشوند و از تحصيل زده! امّا صد شُكر كه جای جبران هست و مهلت تلاشي مجدّد و تجديد نظري در نمرهها و درسها و فرجام و سرانجام. نه تنها در درس، كه در «كلاس زندگي»، هم اين فرصتهاي بازنگري و به كار انداختنِ سرمايه اميد، كارگشاست. ميتوان جانهاي خسته را باز هم نشاط بخشيد و به روي زندگي خنديد. براي هر خردادي، شهريوري هست و براي هر شكستي، فرصت جبراني و براي هر گناهي، مجال توبهاي. كساني كه گذشته خود را در غفلت و بازيگوشي و سستي گذراندهاند، ميتوانند در فرصتهاي بيداري، به جدّيت و تلاش و تعهّد روي آورند. گفتيم كه همه راهها بسته نيست و هيچوقت هم دير نيست! اگر براي عقب مانده خردادماه، مهلت شهريور نبود، اگر براي گرفتار در دام دوستان سودجو و خودخواه، امكان برگشت به زندگي عاقلانه و دورانديشانه نبود، اگر نميشد از لغزشهاي گذشته براي آينده درس گرفت، اگر نميشد با «توبه»، عصيانهاي جاهلانه دوران خاميو بيتجربگي را جبران كرد، اگر همه راهها به «نميشود» ختم ميشد، اگر همه كوچهها «بن بست» بود، آن وقت حق داشتيم در جهنم «نااميدي» هميشه بسوزيم، ولي چنين نيست. چه بسيار كساني كه پس از بارها شكست، باز هم نااميد نشدهاند و به جايي رسيدهاند. حال چرا آنكه در آغاز جواني و نشاط است، نتواند؟!ميتوان از تجارب گذشته، پلي براي رسيدن به پيروزي ساخت. وقتي پيران، در كهنسالي ميتوانند خطاهاي يك عمر را بشويند و پاك شوند، چرا جواناني كه ارادهاي قويتر، روحي زلالتر و عزمياستوارتر دارند، نتوانند؟ اميد، حيات است و يأس، مرگ. چه خداي مهرباني داريم... خدايي كه براي «گناهان» ما، فرصت جبراني داده، تا «توبه»، باز هم زمينهساز«ادامه راه» شود. پس، بايد شروع كرد. از همين حالا و از همين جا. اين حقيقت است كه «شناخت درد، نيمي از درمان است». اين هم يك واقعيت است كه اميد به بهبودي و كاميابي، نقش عمده در رسيدن به هدف دارد. بايد علّتها و ريشهها را شناخت، قدم به قدم جلو رفت، مصمّم و جدّي و با توكل و اميدواري، نه با ترس و سراسيمگي و اضطراب و يأس. بايد كميغرور را كنار گذاشت و متواضعانه از «اهل درمان» و «سالكان راه»، كمك خواست. بعضي مشكلات، با «صبر» حل ميشود، بعضي با «فكر»، برخي با «مشورت»، و بعضي با تلاش اميدوارانه. خيلي از افراد، در همين دنيا، در كام همين امواج و حوادث، بيآنكه به زانو درآيند و از گردنههاي صعب العبور زندگي بهراسند، بار خويش را بسته و توشه «روزهاي آينده» را فراهم كردهاند. كسي كه به شوق روزهاي پربار آينده، سر از بالين برميدارد، كاميابي را از آن خويش ميسازد. اين گوي و اين ميدان. مگر تو چه كم داري؟ همّت، يا علاقه، يا پشت كار؟ هر كسي «ميوه تلاش» خود را در «باغ زندگي» ميچيند. چرا اجازه ميدهي پاييز بيرحم «يأس»، شكوفههاي «حيات» تو را پرپر سازد؟وقتي افسرده و بياميد باشي، نه انديشه ات براي فردا نقشه ميكشد، نه پايت به سوي آينده گام برميدارد و نه دستت به كاري بند ميشود و نه دلت گرم. امّا... اميد، طراوت و شادابي ميآورد و همچون چراغي، شبهاي زندگي ات را روشن ميسازد. پس چرا اين خورشيد را بر دلت نتاباني؟و چه شگفت است نقش اميدواري در ايجاد انگيزه! ما براي «غُصّه خوردن» براي فرداهای نيامده، نيامده ايم؛ براي «ساختن» آينده، ساخته شدهايم. «آينده»، عكس برگردان زحمت و تلاش «امروز» ماست. فقط بايد سستي را كنار گذاشت و از گنجينه «همّت» برداشت نمود و در «بازار زندگي» به سرمايهگذاري پرداخت؛ سودآوري و بهرهوري آن، تضمين است.اي كاش عمر ما در امتداد شايد و افسوس نگذرد! باري... اميد، امّا همراه با عمل!
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان