کلمات کلیدی : علم نافع ، احوال قلب ، سیر الی الله ، استاد ، موانع وصال ، رفع حجاب
سخنران استاد حق شناس
آن علمي را بايد طلب كرد كه مورد نظر خاندان عصمت بوده و مورد دستور و خطاب پروردگار است.
نبي اكرم (ص) عرض مي كردند: «اللهمّ إنّي اعوذ بك من علمٍ لا ينفع».[1] از بیان حضرت معلوم مي شود که يك علم غیر نافع داريم و يك علم نافعی كه نفع مي بخشد.
اوحي الله تعالی الي داود: «تعلّم العلم النافع قال: ما العلم النافع؟ قال أن تعرف جلالي و عظمتي و كبريائي و كمال قدرتي علي كل شيء فهذا الذي يقربك الي».[2]
من هر چه بگويم: علم، كسي كه علم اصول مي خواند زور مي آورد به علم اصول. آن كس كه فيزيك يا شيمي مي خواند، زور مي آورد به فيزيك و شيمي.
اما هيچ كدام از اينها علم نافع نيست، اينها تمامشان طريقيّت دارد،[3] آنچه موضوعيّت دارد، آن علمي است كه ما را به پروردگار نزديك كند.
اين عبارت چقدر قشنگ است: «ألزم العلم لك ما دلّك علي صلاح قلبك».[4] یعنی لازمترين علوم، علمي است كه تو را به اصلاح قلبت راهنمايي مي كند. تو مسئولي كه قلبت را اصلاح كني. چرا نرفتي واجباتت را ياد بگيري؟
انجام واجبات، كلاس اول است. چرا نرفتي از كلاس اول شروع كني؟
بايد پايه گذاري بكني. كلاس اول، ترك محرمات و فعل واجبات است. كلاس دوم، ترك مشتبهات خواهد بود. كلاس سوم هم، ترك ما سوي الله است.
از تو سوال مي شود، چرا اين كارها را نكردي؟ «ما دلك علي صلاح قلبك»، یعنی آن علمی که برای اصلاح قلب تو مفید است، مورد سؤال و مؤاخذه قرار می گیرد که چرا نرفتي ياد بگيري؟
در بعضي از روايات هم بیان شده كه «طلب العلم فريضة علي كل مسلمٍ و مسلمة و هو علم الانفس».[5] يعني علمي واجب است كه به واسطه ی آن در صدد استكمال نفس خود باشي.
در آیه ی نورانی هم می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ».[6] يعني نفس را رها نكن، آقاجان من!
نفس، باید متخلق به آداب انسانيت بشود.
عبارت حضرت را ملاحظه بفرماييد که می فرماید: «الزم العلم لك ما دلّك علي صلاح قلبك». یعنی چرا نرفتي چنين علمي را ياد بگيري؟ چرا معارف اسلامي را نرفتي دريابي؟
مبادا علمي كه بر شما واجب نيست، شما را از علم واجب باز دارد!
امروزه متأسفانه برعكس است، من اول بايد فيزيك يا شيمي را مطالعه كنم، اگر فرصتی بود، توضيح المسائل را هم مي خوانم-كه انسان آن را هم بايد پيش استاد بخواند- آن وقت، متأسفانه یادگیری احکام را تبعي و فرعي حساب مي كنم، نه اينكه موضوعيتي داشته باشد و اصل باشد.
مرحوم فيض (ره) وقتی عبارت «العلم فريضة» را معنا مي كند، مي فرماید: «اَي علِمُ التقوي وَ اليقين». يعني علمي باعث نجات شما خواهد شد كه شما را به سر حدِّ يقين برساند. ولو در درجه ی اول یقین که از مقام لسان به مرحله ی قلب برسد.
- نجات تو به تو است و هلاك تو از تو ولي تو باز نداني نجات را ز هلاك
نمي داني جان دلم! استاد مي خواهد، استاد خبير مي خواهد!
خدا رحمت كند مرحوم اشراقي را كه اين شعر را مي خواندند:
- تو كه ناخوانده اي علم سماواتتو كه نابرده اي ره در خرابات
- تو كه سود و زيان خود ندانيبه وصلش كي رسي هيهات، هيهات
مشهور بوده است و مي گويند كه اساتيد فلسفه دين درست و حسابي ندارند. يعني کمتر به روايات توجه مي كنند، مخصوصاً به روايات ظنّي. همه چیز در نظر آنها بايد یقینی و قطعی باشد. ولي بر خلاف این مطالبی که گفته می شود، یک استادی مشغول به تدریس کتاب اسفار[7] بود- پسر آقاي شاه آبادي (ره) هم آنجا بودند- یکی از شاگردان به استاد اشكال كرد، استاد گفت: فضولي نكن! دوباره اشكال کرد، يك حرف بدتر شنید! بنده منتظر بودم، ببينم كه اين شخص نسبت به استاد چه مي كند؟ (در حضور جمع اگر معلم ناسزايي بگويد، تحملش خیلی سخت است. اگر استاد به ما «تو» بگويد، دو روز با او صحبت نمي كنيم) ديدم ايشان بعد از درس خم شد و زانوي استاد را بوسيد و برگشت و سر جاي خود نشست! فهميدم اين علومي كه ياد گرفته، به قلبش رسيده است.
«من علمني حرفاً فقد صيرني عبدا».[8] یعنی هر كس به من يك كلمه ياد بدهد، من بنده ی او مي شوم. مع الاسف، الآن اين معاني رعایت نمی شود، چون آداب المتعلمين[9] از بين رفته است.
- تويي خلاصه ی اركان و انجم و افلاكولي چه سود كه خود را نمي كني ادراك
من خودم را درك نكرده ام که چه شخصيتي هستم و از كجا آمده ام؟ بهر چه آمده ام؟ كجا بايد بروم؟ خودم را درك نكرده ام، برادر عزيزم!
يك تصميم قاطع بايد بگيرم. اما نمي توانم تصميم قاطع بگيرم، چه در ماديات، چه در معنويات. بايد تصميم قاطعانه گرفت.
بايد خودمان را درك كنیم، جان دلم! تا بتوانیم!
غرض تويي ز وجود جهان همه، ورنه
لَما يكوّن في الكون كائنٌ لولاك
« خلقت الاشياء لأجلك و خلقتك لأجلي».[10] یعنی ای انسان! تمام اشياء را براي تو خلق كردم. زمين را ملائم طبع تو قرار دادم، تا كشاورزي كني. مثل آهن قرار ندادم، مثل آب قرار ندادم، ملائم طبع تو قرار دادم. صحت دادم، سلامتي دادم، نعمت وجود -كه در رأس نعمتهای الهي است- به تو اعطا كردم. اما تو را برای خودم آفریدم.
«الرحمنُ اسمٌ خاصٌ لصفةٍ عامةٍ».[11]« اسمٌ خاصٌ»، يعني ظهورش فقط از طرف پروردگار است. اوست که بر اساس رحمانیّت، اعطاي وجود كرده است و اعطاي كمالِ وجود كرده است. تو در مقابل اين همه نعمت چه كردي؟
- اگر چو مغربي آيي زكائنات آزادبه يك قدم بتوان شد از سَمَك به سما
كسي رفت پيش يكي از بزرگان و گفت: مي خواهم سير تكاملي بكنم، گفت بايد ترك اميال نفساني و ترك دنيا بكني و از اينجا تا پروردگار دو قدم است. بعد وقتي رفت پيش بزرگ ديگر، آن بزرگ فرمود: خير، از اينجا تا پروردگار دو قدم نیست؛ بلکه يك قدم است. به يك قدم بگو: الله پروردگار من است، بعد استقامت كن و همين يك قدم کافی است.
فرمود: «ياموسي دع نفسك فتعال». خود را رها کن و بيا پيش من.
حضرت می فرماید: «طهروا انفسكم من دنس الشهوات تُدرِكُوا رفيع الدرجات».[12] یعنی جان های خودتان را از آلودگی شهوات پاک کنید؛ تا درجات بلند را دريابيد. همه ی این بیانات تأييد مي كند كه وقتي نفس من مهذّب شد، آن وقت نسبت به پروردگار معرفت پیدا مي كنم.
و باز هم آن عبارت اول کتاب «جامع ُالسعادات» را فراموش نكنيد كه «الاخلاق المذمومة هي الحجب المانعة عن المعارف الالهية».[13]
علت اينكه من توفيق آن علم را پيدا نمي كنم، این است که حجاب در برابر من است، آقاجان من!
- موانع تا نگرداني ز خود دور درون خانه ی دل نايدت نور
بايد اين حجابها برطرف بشود!
مرحوم نراقی مي فرمايد: «اذ هي بمنزلة الغطاءِ للنفوس فما لم تُرتَفَع عنك لم تَتَّضِح لك جَليةُ الحق».[14] تا آن حجابها مرتفع نشود؛ حق ظاهر نمي شود، داداش جون!
خواجه عبدالله انصاري (ره) در اشعارش - البته ايشان در درجه ی عالي عرفان بودند- می فرماید: كساني كه قلبشان در حجاب مي رود، اتصالشان نسبت به باري تعالي قطع مي شود!
و ليكن ايشان در اينجا توجه كامل نفرموده اند، زیرا اتصال انسان قطع نمي شود براي اينكه:
- نعمت بعد ز قرب افزون استدلم از شدت قربش خون است
چون در قرب بيم انقطاع است؛ اما در بُعد اميد وصال است. پس اتصال انسان قطع نمي شود، منتهي الامر او را به پشت در احاله مي كنند و از مقام قرب دور مي شود، نه اينكه اتصالش نسبت به پروردگار قطع شود؛ بلكه اتصال هست. زیرا اگر اتصال نبود؛ قلب او در حجاب نمي رفت.
آن كسي كه قلب مرا در اثر عمل سوء در حجاب برد، پروردگار است. پس اتصال قطع نشده است؛ بلکه این حجاب به خاطر كششی است که نسبت به ما از ناحیه ی پروردگار وجود دارد.
پس با این مطالب، معانی اشعاری که خوانده شد، روشن می شود.
حضرت امام - مدظله العالي- هم در كتاب اربعين به این روایت اشاره می فرمایندکه «اعرفوا الله بالله».[15] يعني خدا را به واسطه ی خود خدا بشناسيد.
اين هم بیان همان معنی است.
ثمرات اطاعت و عواقب مخالفت با مقررات الهی
حضرت مي فرمايند: اگر شما به مقررات پروردگار عمل كنيد، پروردگار هم به وعده هاي خودش نسبت به شما وفا مي كند.
در حدیث قدسی مي فرمايد: «فاني القادر علي صَرفِ بلاء من يُعاديكم».[16] یعنی اگر شما با من موافقت كنيد، منِ پروردگار قادرم که دشمني دشمنان را از شما برگردانم.
«فَهُم لا يقدرون علي صَرفِ انتقامي عنكم اذا آثرتم مخالفتي».[17] و اما در صورتي كه مخالفت مرا بر طاعت و بندگي ام اختيار كرديد و من در مقام انتقام جويي از شما برآمدم؛ کسی قادر نخواهد بود که انتقام مرا از شما برگرداند.
- با تو ترسم نكند شاهد روحاني رويكالتماس تو به جز لذت جسماني نيست
اساطين فن این چنین نقل كرده اند كه علت اين كه پروردگار عزيز موسي علیه السلام را به خدمت خضر علیه السلام ارائه كرد، اين بود كه خضر علیه السلام در رفع موانع كوشا بود و سعی می کرد موانع را بردارد و سوراخ هاي كيسه را بدوزد؛ اما موسي علیه السلام در انجام مقتضي كوشا بود.
«لاينفَعُ اجتهادٌ لا ورعَ معه».[18] من خيلي نماز جماعت مي خوانم، نماز اول وقت مي خوانم؛ اما اگر يك فعل حرام هم پیش بیاید، رویگردان نيستم! این گونه اعمال نتيجه ندارد، داداشجون! خيري در اين عبادات نيست و گناه، همه ی آن اعمال را از بين مي برد. حضرت موسی علیه السلام در انجام مقتضی کوشا بود؛ ولي خضر علیه السلام در رفع موانع.
این حدیث قدسی، بسيار حديث ارزنده اي است که می فرماید: «اذا كان الغالب علي العبد الاشتغالُ بي جعلتُ بغيته و لذته في ذكري».[19]
یعنی وقتی بنده ی من در غالب اوقاتش مشغول به من بود؛ لذت و خوشی او را در یاد خودم قرار می دهم.
این که آیا غالب اوقات انسان مشغول به خداست یا نه؟ هم خود انسان تشخیص می دهد، هم ديگران تشخيص مي دهند.
مثلاً اگر من شصت درصد توجه به پروردگار داشته باشم، به صورتی که هم خودم تشخيص بدهم و هم كساني كه با من محشور هستند، تشخيص بدهند و از احوالات من اين طور به دست بيايد، در چنین صورتی، پروردگار می فرماید: هم لذت ذکر مرا خواهد چشید و هم اداره ی زندگی چنین بنده ای و امرآخرت او را بر عهده خواهم گرفت.
ولی اگر این طور نباشد و اشتغال به دنیا بر اشتغال به خدا غالب باشد؛ نام او در ديوان خاسرين نوشته مي شود. پس معلوم شد که آن كسي كه اشتغال به خدا در زندگی او غالب است، وقتی نماز مي خواند، ديگر دلش نمي خواهد نماز تمام بشود، از نماز خواندن لذت مي برد.
پیامبر اکرم (ص) می فرمود: «ارحنا يا بلال».[20] ای بلال! بيا و مرا از این تعلقات و توجه به امور دنیا راحت كن.
اگر نبود آن اجلهايي كه براي اينها مقرر شده است، از بس روح مقدسشان لطيف است، ارواحشان در اجسادشان لحظه ای باقی نمی ماند. «لَم تَستَقِرَُّ اَرواحُهُم في اَجسادِهِم طَرفَةَ عَينٍ».[21]
پیامبر (ص) می فرمود: «كلّميني يا حميرا». ایشان اگر قدري به قضايای طبيعت توجه نمي كردند، از شدت لطافت، روح از بدن مقدسشان مفارقت مي كرد، آقاجان من![22]
این روایت، بسيار بسيار، حديث ارزنده اي است که پروردگار می فرماید: «فاذا جعلتُ بُغيتَهُ و لذتَه في ذكري عشقنی و عشقتُهُ فاذا عشقنی و عشقتُهُ رَفَعتُ الحجاب فيما بيني وبينه».[23] یعنی وقتی لذت بنده ی من در یاد من و ذکر من بود؛ آنگاه عاشق من می شود و من هم عاشق او می شوم و وقتی که این چنین شد؛ حجاب ها را از روي قلبش برمي دارم كه ديگر به چشم دل مرا ببيند.
- اگر چه ذات پاكش لا مكان استچو نيكو بنگري در دل نهان است
- دلي اندر دل صاحبدلان است كه آن دل جاي آن آرام جان است
آن دلي كه خيلي شلوغ است، بايد تا دير نشده آن را از توجهات به غير حق فارغ كرد وآن دل یک سویه را به دست آورد!
در ادامه ی حدیث قدسی می فرماید: «اولئك الذين اذا اردتُ بِاهلِ الارض عقوبةًً او عذاباً ذَكرتُهُم فَصَرفتُ ذلک عنهم». یعنی اين اشخاص، اشخاصي هستند كه وقتی بخواهم به خاطر طغیان و گناه زیاد، به اهل زمين عذابی نازل کنم؛ ملاحظه ی آنها را مي كنم و از عذاب صرف نظر می کنم. به به!
آن وقت مي فهمي كه كلاه سرت رفته، داداش جون!
این بيان را هم در سوره ی ق بخوانیم که می فرماید: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ».[24] يعني علم تو در دنيا مشوب به جهل بود و امروز(قیامت) پرده ها از برابرتو برداشته شد. یعنی وقتي كه علمت نافذ شد؛ مي فهمي كه كلاه سرت رفته، داداش جون! و آن وقت ديگر نه راه پس داري، نه راه پيش. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ».
خدا رحمت كند صاحب تفسیر مقتنيات[25] را که مي فرمود: اگر كسي به مرحله ی سوم و به كلاس سوم برسد «لِمَ» و «بِمَ» نمي گويد. «كجا» و« به چه دليل» نمي گويد. هر کس در برابر او سخنی گفت؛ مي فهمد كه از طرف پروردگار آمده و درست است و یا این که این طور نیست. این مسئله را درك مي كند.
پس ما که «لِمَ» و «بِمَ» مي گوييم در وادي حيرت و در وادي شك و ريب هستيم و مسلماً به آن مقام نرسيده ايم؛ بلكه بودن مان در كلاس اول و دوم هم «فيه تأملٌ!»، جای تأمل دارد.
- طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليكچو درد در تو نبيند كه را دوا بكند
- تو با خداي خود انداز كار و دل خوش داركه رحم اگر نكند مدعي خدا بکند
[1] - «خدایا به تو پناه می برم از علمی که نفعی ندارد». مستدرک الوسائل ج5/69
[2] - «خداوند به داود علیه السلام وحی کرد که علمِ نافع را بیاموز. حضرت داود سؤال کرد که چه علمی نافع است؟ جواب آمد: این که جلال و عظمت و کبریاء و قدرتِ کامل من بر هر چیزی را بشناسی. و این چیزی است که تو را به من نزدیک میکند».فيض القدير شرح الجامع الصغير ج2/24
[3] - یعنی راه رسیدن به اهداف دیگر هستند و خودشان مقصود اصلی نیستند.
[4] - الامام الکاظم عليه السلام: اولی العلم بک ما لايصلح لک العمل الا به و اوجب العلم
عليک ما انت مسؤولً عن العمل به والزم العلم لک مادلک علی صلاح قلبک و اظهر لک
فساده و احمد العلم عاقبةً مازاد فی عملک العاجل فلاتشغلن بعلم
ما لايضرک جهله ولاتغفلن عن علم ما يزيد فی جهلک ترکه. اعلام الدين /305
[5] - قال رسول الله صلی الله عليه وآله: طلب العلم فريضة علی کل مسلم و مسلمة و هو علم الانفس. مصباح الشريعة المنسوب للامام الصادق عليه السلام /22
[6] - مائده /105
[7] - اسفار اربعه تألیف صدرالمتألهین. عالی ترین کتابِ درسی حکمت متعالیه.
[8] - جامع السعادات ج3/141 و فی غوالی اللئالی 1/292 « من تعلمت منه حرفاً صرت له عبداً».
[9] -عنوان یکی از کتابهای درسی حوزه که به آداب تعلیم و تعلم در اسلام می پردازد.
[10]- رسائل الکرکی ج3/162 و الجواهر السنية « الحرالعاملی» 361
[11]- قال الصادق عليه السلام الرحمن اسمٌ خاصٌ لصفة عامة والرحيم اسمٌ عامٌ لصفةٍ خاصةٍ. التفسير الصافی للفيض الکاشانی ج1/81
[12]- غررالحکم /6020 و جامع احاديث الشيعة للسيد بروجردی ج13/311
[13]- «اخلاق ناپسند، حجابهایی است که مانع از رسیدن به معارف الهیه است». جامع السعادات ج1/37
[14] - جامع السعادات ج1/37
[15]- الکافی ج1/85
[16]- بحارالانوار ج9/178 و تفسير الصافی ج1/123
[17]- همان
[18]- «عمل صالح اگر همراه با پرهیز از گناه نباشد فایده ای ندارد». الکافی ج2/76
[19]- يقول الله عزوجل: اذا کان الغالب علی العبد الاشتغال بی جعلت بغيته و لذته فی ذکری فاذا جعلت بغيته و لذته فی ذکری عشقنی و عشقته فاذا عشقنی و عشقته رفعت الحجاب فيما بينی و بينه و صيرت ذلک تغالبا عليه لايسهو اذا سها الناس اولئک کلامهم کلام الانبياء اولئک الابطال حقا اولئک الذين اذا اردت باهل الارض عقوبة او عذاباً ذکرتهم فصرفت ذلک عنهم. کنزالعمال/1872
[20] - التفسير الصافی ج1/126 و سنن النبی علامه طباطبايی /304
[21] - نهج البلاغة خطبه193 معروف به خطبه ی همام در اوصاف متقين
[22] - و قد ظهر بالعقل والنقل ان الافراط فی هذه الشهوة و کثرة الطروقة والنزو علی النسوان مذموم و لايغرنک کثرة نکاح رسول الله صلی الله عليه وآله وسلم فانه کان لايشغل قلبه جميع ما فی الدنيا و کان استغراقه فی حب الله بحيث يخشی احتراق قلبه والسراية منه الی قالبه فکان صلی الله عليه وآله يکثر من النسوان و يشغل نفسه الشريفة بهن ليبقی له نوع التفات الی الدنيا ولايودی به کثرة الاستغراف الی مفارقة الروح عن البدن ولذا اذا غشيته کثرة الاستغراق و خاض فی غمرات الحب والانس يضرب يده علی فخذ عائشة و يقول صلی الله عليه وآله : «کلمينی واشغلينی يا حميراء» و هی تشغله بکلامها عن عظيم ما هو فيه لقصور طاقة قالبه عنه. ثم لما کانت جبلته الانس بالله و کان انسه بالخلق عارضا يتکلفه رفقاً ببدنه فاذا طالت مجالسته معهم لم يطق الصبر معهم و ضاق صدره فيقول :«ارحنا يا بلال!» حتی يعود الی ما هو قرة عينه فالضعيف اذا لاحظ احواله فهو معذور لان الافهام تقصر عن الوقوف علی اسرار افعاله. جامع السعادات ج2/8
[23] - کنزالعمال/1872
[24] - ق/22
[25] - مرحوم سید علی حائری معروف به مفسر