دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ولایت، مهم‌ترین مبنای اندیشه مهدویت ( قسمت دوم - قسمت پایانی )

No image
ولایت، مهم‌ترین مبنای اندیشه مهدویت ( قسمت دوم - قسمت پایانی ) نویسنده: رحیم لطیفی
سخن گفتن از مهدویت، بدون توجه به جایگاه و تاریخ امامت، ناتمام است و سخن گفتن از امام و امامت، بدون توجه به مهم‌ترین شاخصة آن «ولایت» ناتمام است؛ بنابر این، بازخوانی مبانی اندیشة مهدویت، باید از امام‌شناسی و ولایت‌شناسی آغاز شود.


انسان، از دیدگاه عرفان و حکمت متعالیه «کون جامع» است و همه مراتب هستی بالقوة در او تحقق دارد. کمالات وجودی انسان، مانند علم، اراده، خلاقیت؛ ابداع و... محصول درجات وجودی او است.این که انبیا وحی را از باطن خود می‌گیرند، یعنی به سبب جنبة کمالات ولایت و قرب آنان به خدا است. نه تنها وحی بلکه همة هنرها و خلاقیت‌ها و...از باطن می‌جوشد.
بنابراین، انسان درعین این که یک موجود مادی است، امکان عبور از مرز ماده را دارد؛ چون در وجود او در پی کسب یا اعطای کمالات، تولد دوباره انجام می‌گیرد؛ یعنی از بطن ماده، یک موجود مجرد زاییده می‌شود.[64]
تن چو مادر، طفل جان را حامله مرگ، دردزادن است و زلزله[65]
انسان، در سیر تکاملی خود، به مرتبة برتری از وجود دست می‌یابد و چون به مرتبة جدید و کامل تری از وجود دست یافت، طبعاً به خاصیت و آثار جدید متناسب با این مرتبه نیز نایل می‌شود.هرگاه مرتبة وجود، یک مرتبه و درجة غیرعادی باشد، خاصیت وآثار آن نیز خارق العاده و معجزه خواهد بود.این جااست که معرفت در حد اعجاز (وحی والهام) و تأثیر در حد اعجاز (معجزه و کرامت و اراده) و رفتار در حد اعجاز (خُلق عظیم وعصمت) به هم می‌پیوندند. این پیوند و ارتباط، پیوند کلامی و اعتباری نیست؛ بلکه یک پیوند فلسفی و حقیقی است؛ پیوندی بر اساس هستی و واقعیت و ـ به اصطلاح ـ پیوندی بر اساس «هست ها»، نه «بایدها». این است مبنای فلسفی ارتباط و پیوند صفات امامان با وجود امام و پیوند صفات آن‌ها با یکدیگر.[66]
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر، جانش فزون
جان ما، از جان حیوان بیشتر
از چه زآن روکه فزون دارد خبر
پس فزون ازجان ما،جان ملک
کو منزّه شد ز حسّ مشترک
از ملک جان خداوندان دل
باشد افزون، تو تحیر را بهل
زآن سبب آدم بود مسجودشان
جان اوافزون تراست از بودشان
جان چو افزون شد، گذشت ازانتها
شد مطیعش جان جمله چیزها[67]
این کمال وجودی، منشأ اوصاف وآثار متناسب می‌شود.
علم برتر، موجب حاکمیت برجامعه و ملازم تصرف
حکومت بر اجتماع نیز از مظاهر ولایت تکوینی است؛ یعنی رهبری اجتماع و ریاست حکومت سیاسی به معنای واقعی آن، تنها با داشتن دیگر شؤونات الهی (امامت) میسور است.در مقام مقایسه، میان دانایی (علم)، توانایی (قدرت) و فرمانروایی (حکومت) درجهان خارجی و عینی، توالی و ترتب هست؛ به این معنا که دانایی بر توانایی و توانایی بر فرمانروایی مقدم است. تقدم دانایی بر توانایی، یک مفهوم ظاهری و عرفی دارد که بر همگان روشن است؛ همان مفهوم که فردوسی می‌گوید: «توانا بود هر که دانا بود» وهمان مفهوم که می‌گویند: «دانستن، توانستن است» .بی تردید علم، به نوعی، سرچشمة قدرت و توانایی است و یک معنا و مفهوم باطنی و حقیقی دارد. در زبان قرآن و احادیث تقدم علم بر قدرت، از لحاظ علیت، مورد تأکید قرار گرفته است؛ یعنی قدرت و توانایی معصوم، محصول علم وآگاهی او است.[68]
علیت و منشأ بودن علم، برای قدرت را می‌توان بر اساس اصول و مبانی حکمت متعالیه، چنین تبیین کرد: همان طور که در بحث صفات حق تعالی مطرح شده است، علم حق تعالی، علم فعلی است، نه انفعالی و مبدأ و منشأ پیدایش پدیده‌ها می‌باشد و به اصطلاح، خداوند «فاعل بالعنایة» است،[69] بنابراین چون امام، از نظر درجة وجودی، نزدیک‌ترین وجود عصر خود به حق تعالی است و در نتیجه، وجود و آثار وجودش، جنبة الهی دارد، علمش نیز همانند علم خدا، علم فعلی است، نه انفعالی؛ لذا عین قدرت و اراده است؛[70] یعنی علم امام نیز بر حوادث جهان تقدم دارد و حوادث پدیده‌های جهان، بدان گونه پدید آمده و جریان می‌یابند که امام، از پیش بر آن آگاه بوده است. صدرالمتألهین، در این باره می‌گوید:
بدان که علم و قدرت و نفس، جدا از یکدیگرند؛ ولی در عالم الهی و قلمرو عقل، علم، عین قدرت و قدرت عین علم است؛ یعنی علم آنان، عین ایجاد پدیده‌ها است. چون انسان، کامل شود و از جهان ماده رها گردد، علم و قدرت او هم، عین یکدیگر شده، فرمانش در ملک و ملکوت،جریان یافته و همة مراتب بهشت و ملکوت آسمان‌ها را در بر می‌گیرد.این سلطه و حاکمیت گسترده، در عینیت واصالت، به انسان کامل تعلق دارد و حاکمیت‌های دیگر، سایه و مثالی از آن حکومت تکوینی‌اند.[71]
مقام انسان کامل وخلیفه الله ملازم ولایت و تصرف
قیصری، شارح زبردست تعالیم ابن عربی، دربارة حاکمیت تکوینی خلیفه الله می‌گوید:
خلیفه باید جز صفت وجوب ذاتی، به تمام صفات حضرت حق، موصوف باشد و استثنای وجوب ذاتی، بدان سبب است که فرقی میان خلیفه و ذات واجب باشد که ذات واجب، دارای صفت وجوب، و ذات خلیفه دارای صفت امکان است.[72]
صدرالمتألهین، با ترسیم دو جنبه بشری و الهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جایگاه ولی خدا، تصرفات او را این گونه مستند می‌سازد:
وهذه الربوبیة من جهه حقیقته لا من جهة بشریته...ولما کانت هذه الحقیقة مشتملة علی جهتین الالهیة والعبودیة لا یصح لها ذلک بالاصالة بل بالتبعیة وهی الخلافة، فلها الاحیاء والاماتة واللطف والقهر و جمیع الصفات لیتصرف فی العالم...والحاصل أنّ ربوبیته وتصرفه فی العالم بالصفات الالهیة التی له من حیث مرتبته و قربه... .[73]
از نظر امام خمینی قدس سره امامان علیهم السلام پرده‌های ظلمت و نور را دریده و به معدن عظمت الهی رسیده و دارای خلافت کلی الهی‌اند که خلافتی است تکوینی و به سبب آن،جمیع ذرات، برابر«ولی امر» خاضعند.[74]
تذکر: تا این جا مبانی و علل تصرفات ولی بیان شد، اما این که گستره و دایرة تصرفات تا کجا است، پرسشی است که پاسخ آن مشکل است. شهید مطهری در این باره می‌گوید: مجموع قراین قرآنی و علمی که نزد ما است، اجمالاً وصول انسان را به مرتبه‌ای که اراده اش بر جهان حاکم باشد، ثابت می‌کند؛ اما در چه حدودی، مطلبی است که از عهدة ما خارج است.[75]
فصل ششم: تطبیق ولایت بر امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
اصل لزوم واستمرار ولایت از عقل و نقل اثبات شد. اما این که ولی الله چه کسانی بوده اند و در حال حاضر چه کسی است؟ یک بحث نقلی و درون دینی است. توضیح این که:اثبات مقام ولایت سایر انبیا علیهم السلام و رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مورد تردید واختلاف نیست. آنچه نیازمند بحث است، اثبات مقام ولایت برای حضرت علی علیه السلام و یازده فرزند او است. جایگاه این بحث، در علم کلام و بخش امامت خاصه است که از رسالت این مقاله خارج است؛ ولی این جا فشرده مطلب بیان و مشروح آن به منابع مربوط واگذار می‌شود. شایان ذکر است برای اثبات ولایت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اثبات دو امر، بسیار مهم است: یکی استمرار ولایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از او و دیگری اثبات این مقام برای حضرت علی علیه السلام؛ چون استمرار واثبات ولایت برای دیگر امامان، از سخنان خود مولا حضرت علی به دست می‌آید.اثبات این امر، با برهان و عقل امکان ندارد، چون بر امور جزئی برهان اقامه نمی‌شود، بلکه از دو راه میسور است؛ یکی برهان مرکب عقلی و نقلی و دیگری از راه نقل:
راه اول: برهان مرکب از عقل و نقل
این راه تحت عنوان برهان سبر و تقسیم قابل پی گیری است.[76] بیان شد که اثبات اصل ولایت، لزوم و استمرار آن با شیوة عقلی و نقلی قابل اثبات است؛ همان گونه که اثبات اصل، لزوم و استمرار نبوت و امامت با شیوة عقلی و نقلی ممکن است، اما تعیین مصداق ولی یا نبی یا امام، کار عقل صرف نیست، چون بر امور جزئی برهان عقلی صرف اقامه نمی‌شود.
پس از اثبات لزوم و استمرار ولایت، برای یافتن مصداق آن در افراد امت اسلامی، جست و جو می‌شود و با بهره گیری از برهان سبر و تقسیم، شخص ولی معین می‌شود.توضیح این که میان مدعیان مقام خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اوصاف و مراتب علمی و عملی هر یک بررسی می‌شود. پس از آن معلوم می‌شود میان آنان تنها امامان اهل بیت علیهم السلام هستند که از علم عالی و مقام عصمت برخوردارند و اجماع امت نیز همین است که در حق غیر آنان کسی ادعای عصمت نکرده است.[77]
بروز کرامات و کار‌های خارق العاده از ناحیه امامان اهل بیت علیهم السلام بهترین گواه مطلب مذکور است.[78]
راه دوم. دلیل نقلی که همراه قرآن و روایات قابل پی‌گیری است.
قرآن
ولایت، به حقیقت، به اصالت و بالذات از آن خداوند است : الله ولی الذین آمنوا[79] فالله هو الولی[80] مالکم من دون الله من ولی و لا نصیر[81] والله ولی المؤمنین[82]
ولیّ به صورت مطلق و بدون قید و شرط، از صفات خداوند است؛ اما خداوند، گاهی برخی اوصاف یا شؤون خود را در مراتب ضعیف و مناسب حال ممکنات به برخی انسان‌های برگزیده می‌دهد؛ مانند مقام و شأن شفاعت[83] و علم غیب.[84]
مقام ولایت نیز به اذن خداوند، به انبیا و اولیا داده شده است و ولایت غیرخداوند، مقید، محدود، مأذون و در طول ولایت خداوند است .
انسان در مقام نبی، ولی و امام، شایستگی دریافت مقام ولایت را می‌یابد. از آن‌جا که تفاضل میان انبیا،رسولان و اولیا مسلم است، مراتب ولایت آنان نیز متفاوت است. برترین مراتب ولایت امکانی، از آنِ برترین انبیا (خاتم آنان) می‌باشد؛ چون مقام خاتمیت، یک جایگاه واقعی و برتر است.
طبق صریح قرآن، خداوند، مرتبه‌ای از ولایت خویش را به پیامبر داده است: النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم[85]. علامه طباطبایی، با استدلالی زیبا اثبات می‌کند ولایت نبی… بر مردم، از نوع ولایت تصرف و دوستی است، نه به معنای یاوری و یاری رسانی.[86]
ازآن جا که مودت و محبت، سبب قرابت و نزدیکی میان ولی و مولی علیه (آن کس که بر او ولایت دارند) می‌شود، قرآن مجید، به صراحت از انسان‌ها، مودّت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را خواسته است، تا به این ترتیب، پایه‌های ولایت تحکیم یابد: قل لا أسئلکم علیه أجراً الّا المودة فی القربی[87] درآیه دیگر قرآن مجید، از ملازمه محبت و پیروی که مهم‌ترین اثر ولایت است، پرده برمی دارد: إن کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله[88].
در غدیر نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اثبات ولایت خود از مردم اعتراف گرفت: «ألست أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی».[89]
قرآن مجید، از استمرار و واگذاری این مقام ولایت پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر می‌دهد:
انّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکاة و هم راکعون[90]
در این آیه، ولایت پیامبر و ولایت برخی مؤمنان، بر ولایت خدا عطف شده است که نشان می‌دهد این ولایت، یک شأن و مقام الهی و مهم است. و از آنجا که خداوند،این ولایت را به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان خاص و معلوم با صفات مذکور داده است، معلوم می‌شود این ولایت، غیر از ولایت عمومی مؤمنان است لفظ «انّما» که برای قصر و حصراست بهترین گواه است.
قراین و شواهد مسلم و قطعی می‌گوید: در این آیه، مراد از مؤمنان که در طول ولایت نبوی و الهی دریافت کرده است حضرت علی علیه السلاماست.[91]
بنا به روایات متواتر دربارة غدیر، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نخست به ولایت اشاره می‌کند: «ألست أولی بکم؟» و پس از اعتراف مردم، می‌فرماید: «من کنت مولاه فعلی مولاه». بر اساس احادیث متواتر میان فریقین، ولایت الهی، در اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام استمرار دارد. خداوند، تمام زحمت‌های دوران رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را منوط بر ابلاغ ولایت می‌کند: یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک وإن لم تفعل فمابلّغت رسالته والله یعصمک من الناس[92]، پس ازانجام این فرمان الهی، دین اسلام که زبدة همة شرایع پیشین است، کامل می‌شود: الیوم أکملت لکم دینکم.[93]
اطاعت، تبعیت و پیروی مهم‌ترین شاخصة ولایت است. خداوند که ولی مطلق است، مؤمنان را به اطاعت مطلق از رسول خود و از اولی الامر فرا می‌خواند. به این ترتیب، شاخصة ولایت برای پیامبران و اولی الامر ثابت می‌شود: یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واولی الامر منکم[94].
از آن جا که دستور پیروی از اولی الامر در ردیف دستور پیروی از خدا و رسول او قرار گرفته و این دستور مطلق، شامل تمام امور دنیایی و آخرتی است، به خوبی عصمت و الهی بودن اولی الامر را ثابت می‌کند،[95] وگرنه خداوند بندگان را به سوی خطا و جهالت سوق داده است.
بر اساس روایات متواتر در منابع شیعه و روایاتی در برخی منابع اهل سنت، مصداق اولی الامر، امامان اهل بیت‰ معرفی شده‌اند.[96]
روایات
روایات، در حقیقت تفسیر کنندة مواضع قرآن است که همنوا با قرآن، ولایت حضرت علی علیه السلام و فرزندان معصوم او را ثابت می‌کند.
ابوهریره از پیامبر… روایت می‌کند که فرمود: روز حساب، روزی است که همه از همدیگر فرار می‌کنند جز کسانی که بر محور ولایت علی بن ابی طالب حرکت کرده‌اند.[97]
شیعه و سنی از پیامبر… نقل کرده اند:
هر کس بر دوستی[ولایت] آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بمیرد، شهید مرده است.[98]
در روایات، ولایت ـ به ویژه ولایت حضرت امام علی علیه السلام ـ یکی از فرایض مهم الهی دانسته شده است که خداوند، اصل این فرض را در آیة ولایت بیان فرموده و تفصیل آن را بر عهده رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذاشته است؛ مانند دیگر واجبات و فرایض. و رسول اکرم نیز این فریضه مهم را در حجة الوداع توضیح داد که به دنبال آن، دین اسلام به کمال واتمام رسید.[99]
در روایات، سخن از عرضة ولایت پیامبر… و علی8 بر تمام موجودات (انبیا، فرشتگان، انسان‌ها، حیوانات وجمادات) است و این که خداوند (در عالم ذر) از همة انسان‌ها ـ از جمله انبیا ـ پیمان گرفت تا ولایت حضرت علی علیه السلام و اولاد او علیهم السلام را بپذیرند. ولایت حضرت علی علیه السلام در همة صحف انبیا درج شده است.[100]
در روایات، پذیرش ولایت حضرت علی(ع) بر اهل زمین وآسمان واجب شده است.[101]
این جا به همین مقدار از دلایل قرآنی و روایی دربارة اثبات مقام ولایت برای امامان‰ بسنده می‌کنیم مشروح این بحث را به منابع مربوط ارجاع می‌دهیم.
فصل هفتم: ویژگی‌های ولایت
رسالت و نبوت، ختم و قطع می‌شود، اما ولایت، استمرار دارد.[102] «ولی» از اسماء الله است: «و هو الولی الحمید»[103] و اسماءالله همچون ذات خدا پاینده و باقی‌ هستند؛ پس مقام ولایت نیز باقی و دائم است: «فاطر السماوات والأرض أنت ولیّی فی الدنیا والآخرة».[104]
اما رسالت و نبوت، از صفات مکانی و زمانی است که با انقطاع زمان و مکان، قطع می‌شود؛ پس ولایت، همواره هست و چون شامل رسالت و نبوت تشریعی و نبوت عامه غیر تشریعی می‌باشد، از آن، به فلک محیط عام تعبیر شده است.در فص عزیزی فصوص الحکم آمده است:
واعلم الولایة هی الفلک المحیط للعالم ولهذا لم ینقطع ولها الإنباء العالم وأما النبوة تشریع الرسالة منقطعه و فی محمد صلی الله علیه و آله و سلم قدانقطعت فلا نبی بعده مشرعاً.
ولایت از نبوت و رسالت برتر است. در انبیا، جنبة ولایتی از جنبة نبوتی آنان برتر است.[105] این برتری، از دو جنبه قابل تحریراست:
الف. جهت ظاهری؛ لازمه ولایت، ریاست و سرپرستی جامعه و هدایت مستعدان است؛ اما لازمه نبوت، تنها ابلاغ وحی و معارف غیبی است که در بسیاری موارد، نبی ولی و امام هم هست.[106]
ب. جهت باطنی: ولایت، باطن نبوت است و هر پیامبری با جنبة ولایتی، حقایق و معانی را از حضرت حق می‌گیرد و با جنبه نبوتی،آن را به مردم ابلاغ می‌کند؛ پس ولایت، روی ارتباط با خالق و نبوت روی ارتباط با مخلوق است.ولایت، باطن نبوت و رسالت است.[107]
نتیجه
محدود کردن شأن و وظیفه خلیفة پیامبر در رهبریت سیاسی و حکومتی، تلاشی است که در صدر اسلام توسط برخی انجام شد و بیشتر متکلمان اشعری و معتزلی به مبناسازی آن پرداختند. امامت در این قالب تنگ، یک مقام دنیایی، اعتباری و از فروع دین محسوب می‌شود که هر انسانی می‌تواند کاندیدای آن شود.
از نظر برخی یاران پیامبر در صدر اسلام و نیز متکلمان امامیه که مستند به قرآن و روایات است، امام افزون بر رهبری سیاسی دارای این نوشتار با توجه به حکمت ابتلاء الهی و اشتراک انسان‌ها در عوامل هدایت و ضلالت به لزوم وجود امامی که دارای اوضاف پیامبر ـ جز دریافت وحی ـ باشد، رسیده است.
ولایت، برترین شاخصه است که دیگر شئونات را در بردارد و ما در این نوشتار طی هفت فصل به اثبات و تحلیل این شاخصه پرداختیم و ثابت نمودیم که مستندات مهم این نوشتار بر اثبات مقام ولایت برای ائمه علیهم السلام؛ در گام نخست قرآن و روایات و در گام بعدی فلسفه و کلام و عرفان است.
والسلام
[1]. بقره (2): 30: واذ قال ربک للملائکةانی جاعل فی الارض خلیفة؛ ص (38): 26: یاداود انّا جعلناک خلیفة فی الارض.
[2]. سجده (32): 24: وجعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لمّا صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون؛ انبیاء (21):72: وجعلنا هم ائمه یهدون بأمرنا؛ شأن مرجعیت دینی و تفسیر معصومانة دین که از شئون نبی6 بود در قالب همین رهبریت به امام منتقل می‌شود (ر ـ ک؛ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص848.
[3]. انعام (6):89: أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ .
[4]. مائده (5): 67: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ .
[5] . مائده (5):15: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ؛ مائده (5):19: قَدْ جَاءکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ؛ نحل (16):44: بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.
[6] . مائده (5):64: و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه؛ و یسئلونک عن الاهلة.
[7] . احزاب (33): 21: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .
[8] . تمام آیاتی که دستور حکومتی دارند، از مقام سرپرستی و حکومتی رسول خدا حکایت دارد؛ مانند اجرای حدود، برپایی عدالت و… .
[9] . بقره (2):151: رَسُولاً مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَF؛ آل عمران (3):164؛ مائده (5):15و16.
[10] . مائده (5):55: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَF؛ احزاب (33):6: Gالنَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ احزاب (33):36؛ نساء (4):65.
[11]. ر، ک: بقره (2): 125؛ زخرف (43): 26-28؛ اسراء (17): 71-72 ؛ رعد (13):7 .
[12]. ازهری، تهذیب اللغة، ج15، ص321-326؛ ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 6، ص141؛ ابن منظور، لسان‌العرب، ج15، ص312-411؛ زبیدی، تاج العروس، ج 20، ص310.
[13]. ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 6، ص141؛ طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص462.
[14]. آل عمران (3): 68.
[15]. طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص462.
[16]. راغب اصفهانی، مفردات، ص533؛ ابن فارس، مقاییس اللغة، ج6، ص141؛ طباطبایی، المیزان، ج6، ص11-12.
[17]. طریحی، مجمع البحرین، ص455.
[18]. طباطبایی، المیزان، ج 6، ص10.
[19]. همان، ج6، ص9-10.
[20]. مریم (19): 5 و6Gفهب لی من لدنک ولیّا یرثنیF؛ شریف مرتضی، انتصار، ص285: «وأیما امرأة نکحت بغیر اذن ولیها فهو باطل».
[21]. عنکبوت (29):41.
[22]. فراهیدی، کتاب العین، ج8، ص365؛ ابن فارس، مقاییس اللغه، ج6، ص141.
[23]. ر، ک: طباطبایی، المیزان، ج6، ص43؛ قمی، تفسیر القمی، ج1، ص17؛ سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص298؛ آلوسی، روح المعانی، ج6، ص195-193.
[24]. تفتازانی، شرح العقایدالنسفیه، ج1، ص189.
[25]. احمد نگری، جامع العلوم، ج3، ص465 .
[26]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج2، ص10.
[27]. فخر رازی ، البراهین فی علم الکلام، ج2، ص251.
[28]. تفتازانی، شرح المقاصد، ج 1، ص175 و203؛ قیصری، شارح فصوص ابن عربی و تائیه ابن فارض، در باب ولایت بسیار منسجم و مشروح سخن گفته است. ر.ک: قیصری، اصول تصوف (مقدمه شرح تائیة ابن فارض)، مقصد دوم، فصل دوم.
[29]. آملی، مقدمات برکتاب نص النصوص، 168. سخن مشروح صدرالمتألهین و علامه طباطبایی در این زمینه بسیار خواندنی است.ر. ک: صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، 484- 485 ؛ طباطبایی، در محضر طباطبایی، 103-105؛ همو، رسالة الولایة، ص4 و همو، تفسیر المیزان، ج 10، ص89 .
[30]. نائینی غروی، المکاسب والبیع، ج2، ص332: فاعلم انّ لولایتهم مرتبتین: احدهما الولایة التکوینیة التی هی عبارة عن تسخیر المکونات تحت ارادتهم ومشیتهم بحول الله وقوته کما ورد فی زیارة الحجة ـ ارواحنا فداه ـ بانه مامنا شئ الا وانتم له سبب و ذلک لکونهم: مظاهر اسمائه وصفاته تعالی فیکون فعلهم فعله وقولهم قوله وهذه المرتبة من الولایة مختصة بهم ولیست قابلة للاعطاء الی غیرهم لکونها من مقتضیات ذواتهم النورانیة والنفوس المقدسة التی لاتبلغ الی دون مرتبتها مبلغ وثانیتهما الولایة التشریعیة .. و لااشکال عندنا فی ثبوت کلتا المرتبتین من الولایة للنبی6 وللاوصیاء من عترته: ویدل علیه الادلة الاربعة.
[31]. سیدمحمدهادی میلانی، صد و ده پرسش، 161-159 .
[32]. مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، (مجموعه آثار، ج3، ص285-286) .
[33]. مائده (5):111.
[34]. حسن زاده، یازده رساله، 173.
[35]. درادامه روشن خواهد شد.
[36]. طباطبایی، المیزان، 6، ص10.
[37]. یحیی یثربی، فلسفه امامت، 263-267.
[38]. آل عمران ( 3 ):49 .
[39]. علی ربانی گلپایگانی، شاخص‌های امامت در تفکر شیعی، ص 6.
[40]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص346 .
[41]. علی ربانی گلپایگانی، شاخص‌های امامت در تفکر شیعی، ص 6.
[42]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص329.
[43]. اثبات برخی مقامات و تصرفات در تکوین، برای امامان: با توحید و اقسام آن، منافاتی ندارد؛ چون این گونه تصرفات، در طول فاعلیت خدا و نه در عرض آن و نیز به اذن الهی است، و این بر مشرب امر بین امرین است که آیاتی از قرآن مؤید همین دیدگاه است (وما رمیت إذ رمیت ولکنّ الله رمی).
[44].برای مشاهدة مشروح این موضوع، ر.ک:طبرسی، احتجاج، ج 2، ص233 و علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص261.
[45]. مطهری، امامت و رهبری، ص 50.
[46]. همان.
[47]. مولوی، مثنوی معنوی، چاپ نیکلسون، ص 102.
[48]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص107- 114؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص76 -370.
[49]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 144.
[50]. برای مشاهدة مشروح روایات، ر.ک: منذرابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 464 .
[51]. کلینی، اصول کافی، باب زیارة قبرالحسین7، ج4، ص576؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص55.
[52]. ابن سینا، شفاء، طبیعیات، فن 6، مقاله 4، فصل 4.
[53]. برای مشاهدة مشروح مطالب، ر. ک: ابن سینا، الاشارات والتنبیهات، ج3، ص395-400.
[54]. بهمنیار، التحصیل، ص 581.
[55]. سهروردی، حکمة الاشراق، (مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص242).
[56]. همو، تلویحات (مجموعه مصنفات، ج 1، ص113 وج2، ص63).
[57]. ر.‌ک: صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، کتاب الحجه، باب الفرق بین الرسول والنبی، ج 2، ص440-442.
[58]. حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج4، ص556؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج4، ص 365. همچنین یک حدیث قدسی نیز به این بیان نقل شده است:« ماتقرب الیّ عبد بشئ أحبّ إلی مما افترضت علیه وإنه لیتقّرب إلی بالنافلة حتی أحبّه فاذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به...». (کلینی، اصول کافی ج2، ص352 ؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص12؛ بخاری، صحیح بخاری، ج7، ص190).علامه طباطبایی ذیل این حدیث می‌فرماید: «هومن الاحادیث الدائرة بین الفریقین» به عنوان نمونه، صحیح بخاری، ج8، ص131 باب ماجاء فی الزکات. ر.‌ک: منذرابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، 463 .
[59]. یحیی یثربی، فلسفه امامت، 193.
[60]. صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة، ج1، ص38-67؛ ملاهادی سبزواری، شرح منظومه حکمت، 10-15؛ علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، مرحله اول، فصل دوم.
[61]. همان، ص71 به بعد ؛ همان، ص43-44؛ همان، فصل سوم. .
[62]. همان، ص67-38 ؛ همان، ص 10-15؛ همان، فصل چهارم .
[63]. همان.
[64]. یحیی یثربی، فلسفة امامت، 193-196.
[65]. مولوی، فیه ما فیه، فصل5.
[66]. یثربی، فلسفه امامت، 197.
[67] . مولوی، مثنوی معنوی.
[68]. آیاتِ Gکل شیئ احصیناه فی امام مبینF (یس (36):12)؛ Gوعلّم آدم الاسماء کلّهاF (بقره (2): 31)؛ Gوزاده بسطه فی العلم والجسمF (بقره ( 2 ):247)؛ می‌رساند که علم، یکی از ابزارهای توانایی و توانمندی خلیفه الله است که خداوند، آن را دراختیار او قرار داده است، تا در راستای ولایت از آن ها بهره گیرد. درآیه40 سوره نمل، کار فوق العاده، وزیر حضرت سلیمان، به بهره مندی او از دانایی علم کتاب مقدس ارتباط یافته است. امام کاظم7 می‌فرماید: «پیامبراسلام از پیامبران پیشین دانا تر بود.و ما وارثان علومی هستیم که ما را افزون بر کارهای انبیای پیشین، بر کارهای دیگر نیز توانا می‌سازد، ما وارث قرآنی هستیم که می‌توان با آن، کوه ها راحرکت داد و شهرها را درنوردید و مردگان را زنده ساخت» (کلینی، اصول کافی، ج1ص266).
[69]. ابن سینا، شفا، الهیات، مقالة 8، فصل6؛ همو، نجات، الهیات، مقالة 2، فصل18؛ همو، اشارات و تنبیهات، نمط7، فصل 13و14و22؛ صدرالدین شیرازی، الحکمةالمتعالیة، ج9، ص6 و ص176 و ج 7، ص57.
[70]. دربارة وحدت علم، و ارادة واجب، ر.ک: صدرالدین شیرازی، الحکمةالمتعالیة، ج6، ص331 و یحیی یثربی، فلسفه امامت، ص 105.
[71]. صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، کتاب حجت.
[72]. قیصری، مقدمه شرح فصوص، مقصد3، فصل3.
[73]. صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، کتاب حجت، ج2، ص462. این پروردگاری [که برای پیامبر به اذن خدا و از طرف خدا داده شده است] ناشی از جهت و سوی حقیقت [نوری] پیامبر است نه از جهت و جنبة بشری او...و از آنجا که جنبة حقیقی [پیامبر] مشتمل بر دو جنبة ربی و عبدی است این مقام بالاصالة و بالذات برای پیامبر نیست بلکه بالتبع است و آن همان خلافت است پس برای پیامبر قدرت زنده گردانیدن و میراندن و لطف و قهر و همة صفات است تا در عالم تصرف کند...حاصل سخن این که پروردگاری و تصرفات پیامبر در عالم به سبب داشتن صفات الهی است که به دنبال مرتبه و مقام قرب پیامبر به خدااست.
[74]. منذرابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 459 به نقل از حکومت اسلامی، ص 67.
[75]. مطهری، ولاءها و ولایت ها (مجموعه آثار، ج 3، ص186).
[76]. از برهان سبر و تقسیم به «طریقة الدوران و برهان الاستقصاء» نیز تعبیر شده است، ر.ک: مظفر، المنطق، ج3 ص283.
[77].[77] برای ملاحظة مشروح دلیل، ر. ک: ربانی گلپایگانی، مهدویت، ص77.
[78]. برای ملاحظة گوشه‌هایی از این کرامات، ر. ک: کلینی، اصول کافی، کتاب الحجة، باب ما یفعل به، ح8.
[79]. بقره (2):257 .
[80]. شوری (42):9 .
[81]. بقره (2):107 .
[82]. بقره (2):257.
[83]. بقره (2):255: Gمن ذا الذی یشفع عنده إلّا بإذنهF.
[84]. جن (72): 26 و 27: Gفلایظهرعلی غیبه أحداً إلا من ارتضی من رسولF.
[85]. احزاب (33):6.
[86]. طباطبایی، المیزان، ج6، ص5 .
[87]. شوری (42): 23.
[88]. آل عمران (3):31.
[89]. شیخ صدوق، الهدایة، تحقیق مؤسسة الامام الهادی، نشر موسسة الامام الهادی، چاپ اول، قم 1418 ق؛ ص149؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ص14؛ همو، مسند احمد، ج1، ص119 و ج4 ص373؛ قزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص43.
[90]. مائده (5):55؛ دانشمندان شیعه اتفاق نظر دارند که این آیه، در شأن حضرت علی7 نازل شده است، همچنین بیشتر بزرگان اهل سنت بر همین نظر هستند مانند: زمخشری، کشاف، ج1، ص5؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ج12، ص30.
[91]. سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 293؛ طباطبایی، المیزان، ج6، ص5.
[92]. مائده (5): 67.
[93]. بیان مشروح جریان غدیر، خارج از رسالت این نوشتاراست؛ مطالعه بیشتر، ر.‌ک: سمرقندی، التفسیر، ج1، ص332؛ علامة امینی، الغدیر ج1 و ج2.
[94]. نساء ( 4 ): 59.
[95]. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج4، ص 113.
[96]. حاکم حسکانی از علمای اهل سنت که ذهبی او را تمجید کرده و او را استاد علم حدیث می‌داند، در تفسیر آیة «اولی الامر» به اسناد خود از مجاهد نقل کرده که این آیه در حق علی، امیر المؤمنین7 نازل شده است، آن جا که پیامبر او را جانشین خود در مدینه گذاشته و به دنبال حدیث منزلت آمده است (حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص 190). حاکم نیشابوری هم حدیثی نقل می‌کند که پیامبر فرموده است:«اطاعت از علی، اطاعت از من است» (المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 195).
[97]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج7، ص176.
[98]. زمخشری، کشاف، ج4، ص221-220 و فخررازی، تفسیر کبیر، ج27، ص166-165.
[99]. در کتاب المیزان، ج6، ص14: روایاتی در این زمینه نقل شده است .
[100]. منذر ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص466، به نقل از: کلینی، اصول کافی، ج1، ص413؛ شیخ مفید، امالی، ص 156؛ همو، اختصاص، ص81و239 و343؛ بحارالانوار ج23، ص275 و ج75 ، ص280.
[101]. منذرابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص468؛ به نقل از: ابن شاذان، مناقب، ص50؛ شیخ مفید، امالی، ص73.
[102]. دماوندی، شرح اسرار (منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ج3، ص869 تا 870 و 818).
[103]. شوری (42): 29.
[104]. یوسف (12):102 .
[105].دماوندی، شرح اسرار (منتخباتی از آثار حکمای ایران) ج3، ص869؛ حسن زاده آملی، یازده رساله، ص175 .
[106]. شیخ طوسی، رسائل عشر، الفرق بین النبی والامام، ص112
[107]. مطهری، امامت و رهبری (مجموعه آثار، ج4، ص917).
منبع : خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS