كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، سيد مجتبي نواب صفوي، سيد مجتبي ميرلوحي، جمعيت مبارزه با بي ديني، فدائيان اسلام، رهنماي حقايق يا جامعه و حكومت اسلامي
نویسنده : منيره شريعت جو
سید مجتبی میرلوحی که بعداً نام خانوادگی مادرش نواب صفوی را برگزید، در 1303ش در خانیآباد تهران زاده شد. پدرش سید جواد، روحانی و مادرش علویهای مؤمن بود.[1] سید جواد که تحت فشار رژیم رضاشاهی لباس روحانیت را ترک کرده بود، جهت دادرسی مظلومان وکالت دادگستری را برگزید، تا اینکه در یک مشاجره با داور، وزیر وقت عدلیه، به مدت سه سال روانه زندان شد و در حدود 1314 یا 1315ش درگذشت.[2] خانواده سیدمجتبی در مدت زندان و پس از فوت پدر، توسط دایی وی سید محمود نواب صفوی اداره میشد.[3] نواب پس از گذراندن تحصیلات در علوم حوزوی و علوم جدید؛[4] ازدواج با نیره سادات نواب احتشام دختر یکی از رهبران قیام مشهد در برابر بیحجابی در 1326ش[5] که حاصل آن سه دختر به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه ـ بعد از شهادت نواب به دنیا آمد ـ[6] و ایفای نقش اساسی در صحنه سیاسی کشور و جهان اسلام، سرانجام در سن 31 سالگی در پی ترور علاء، توسط رژیم پهلوی به اعدام محکوم گشته، پس از دو ماه شکنجه در نیمه شب دوازدهم دیماه 1334ش به شهادت رسید،[7] پیکر وی ابتدا در مسگرآباد تهران دفن گردیده، سپس به وادیالسلام قم انتقال یافت.[8]
تحصیلات
سید مجتبی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان حکیم نظامی تهران و دبیرستان را در مدرسه صنعتی آلمانیها گذراند. به دلیل علاقه به فراگیری دروس اسلامی همزمان با تحصیل در دبیرستان، دروس حوزوی را نیز در مسجد قندی خانیآباد و سپس مدرسه مروی فراگرفت.[9] وی دروس حوزوی خود را در فقه، اصول، تفسیر قرآن، اصول سیاسی و اعتقادی در نجف نزد آیات عظام علامه امینی، حسین قمی، محمد تهرانی و مدنی تا پایان سطح ادامه داد.[10] در بیان استعداد و تلاش سید مجتبی همین بس که علامه امینی [صاحب الغدیر] در توصیف وی میگوید: «یک سال که آقا سید مجتبی از من تعلیم گرفت دیگر چیزی نماند که به او نیاموخته باشم.»[11]
ویژگیها
نواب صفوی در عین داشتن جثهای نحیف، به لحاظ جسمی، سالم، چالاک و نظیف، شجاع و ورزشکار بود.[12] بسیاری از روزها را روزه داشت و پاسی از شب را به مناجات با خدا میگذراند. به هنگام نمازگویی به عرش سفر مینمود و گاه برخی از رکوعهایش به دو ساعت میرسید.[13] از وی همواره به عنوان مرد علم و عمل یاد میشود. ملاک و معیار وی در همه مسائل خدا و اسلام بوده،[14] نمونه بارز أشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود. رئوف و مهربان بوده، نهایت احترام را به مادر و خانواده خود میگذاشت. نزد مردم فردی متواضع بود و در عین تنگدستی در حد توان خود به نیازمندان کمک مینمود؛ ولی در برابر هرگونه ظلم و بیعدالتی و پایمال شدن احکام اسلامی بسیار باصلابت عمل مینمود.[15] نواب در تأمین مخارج زندگی از شهریه حوزه استفاده نمیکرد، بلکه در کنار تحصیل علم با کار در مشاغل مختلف مایجتاج زندگی خویش را تهیه مینمود.[16]
فعالیتهای مذهبی ـ سیاسی و اجتماعی
با توجه به آشنایی نواب با علوم اسلامی، علوم جدید و مسائل روز دنیا، وی از همان دوران نوجوانی سعی در آشنا نمودن افراد با احکام اسلامی و عمل بدان به عنوان نجاتبخش انسانها در همه ابعاد زندگی اعم از فردی و اجتماعی داشت. در زمان رژیم رضاشاهی که سخن از دین جرم به حساب میآمد، نواب در دبیرستان صنعتی آلمانیها برای دوستان خود جلسات بحث دینی گذاشته و مسائل سیاسی ـ فرهنگی و اقتصادی روز و خطر هجوم اجانب بهویژه به لحاظ فرهنگی که بنیادهای مذهبی را تهدید کرده و انسان معاصر را به بردگی میکشاند را تشریح کرده و اوضاع آشفته کشور ناشی از تهاجم قوای روس و انگلیس را هشدار میداد.[17] حتی یکبار برای احقاق حقوق اجتماعی مردم، با شرکت دانشآموزان برخی دبیرستانها و پیوستن تعدادی از مردم تظاهراتی به سمت مجلس در 17 آذر 1321ش برپا نمود که البته با درگیریهایی همراه بوده، نواب تحت تعقیب قرار گرفت.[18]
پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، در خرداد 1322ش به استخدام شرکت نفت آبادان درآمد.[19] وی با برگزاری جلسات دینی برای کارگران، با تشریح نابرابریهای موجود به روشنگریهای خود در برابر استعمار ادامه داد. از جمله صحبتهای وی در اعتراض به این جمله که در نقاط مختلف شهر از سوی کارکنان انگلیسی نوشته بود: «ورود ایرانی و سگ ممنوع» میگفت: «نفت برای ملت ایران است و خارجیها آمدهاند برای ما کار کنند، نه اینکه ما را تحت سلطه خود درآورند و قسمتهایی از آبادان را گرفته اجازه ورود به ما نمیدهند.»[20] تا اینکه به دلیل درخواست حکم قصاص مشابه در قبال تنبیه یکی از کارگران توسط یک مهندس انگلیسی درگیری رخ داده، نواب به عنوان محرک جریان، تحت تعقیب قرار گرفت. نواب با استفاده از فرصت به نجف رفته، تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد.[21]
وی در نجف، با مطالعه کتاب کسروی با نام شیعیگری که مذهب تشیع را مورد حمله قرار داده بود و نشان دادن آن به علمای نجف و مرتد دانستن کسروی توسط برخی از علمای و نیز سایر اقدامات کسروی که مبتنی بر دینزدایی بود.[22] نواب احساس تکلیف نموده در 1323ش به ایران آمد.[23] وی در آبادان با کسانی که تحتتأثیر شبهات کسروی قرار گرفته بودند صحبت نموده، با کسروی نیز به مناظره پرداخت؛ اما وی از نظرات خویش دست برنداشت. پس از اتمام حجت با کسروی، نواب درصدد برآمد حکم مرتد که اعدام است را در مورد وی اجرا نماید. ترور کسروی در اردیبهشت 1324ش توسط نواب به علت فرسودگی اسلحه موفق نبود. نواب پس از دستگیری با پیگیری علما آزاد گشت، اما بار دوم نواب با کمک دوستانش توانست کسروی را در 20 اسفند 1324ش با موفقیت ترور نماید. [24]
ماجرای کسروی که باعث شده بود نواب به ایران بیاید و نیز نابهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی در جامعه و به خطر افتادن دین و فرهنگ اسلامی نواب را بر آن داشت با تأسیس گروهی با نام «جمعیت مبارزه با بیدینی» که بعداً نام «جمعیت فدائیان اسلام» به خود گرفت، در صدد مبارزه با مفاسد اجتماعی، کجرویها و انحرافات عقیدتی و فرهنگی در جامعه برآید[25] و تا زمان شهادت اجرای اهداف خود را چه در دوران زندان، فرار یا آزادی ادامه داد.
وی بلافاصله پس از آزادی از زندان از 1324 تا 1326ش با سفر به شهرهای مختلف و ملاقات با مردم و علما ضمن تبلیغ دین به جذب افراد شجاع، معتقد و مبارز برای فدائیان اسلام پرداخت.[26] پس از آن با تحت تعقیب قرار گرفتن وی به مبارزه مخفی روی آورد.[27] همپیمانی با آیتالله کاشانی در اواسط 1324ش مبنی بر اجرای احکام اسلام[28] و حمایت از جبهه ملی به توصیه آیتالله کاشانی[29] نقش اساسی در راه یافتن آیتالله کاشانی به مجلس، نخستوزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت داشت.[30] نواب که با گفتگو با آیتالله کاشانی و مصدق در اینکه پس از کسب قدرت به اجرای احکام اسلام بپردازد، پس از تعلل مصدق و کنار آمدن آیتالله کاشانی با شاه در مرحله پیش از ملی شدن صنعت نفت و سپس اجرای احکام و نهایتاً اختلاف به وجود آمده بین آنان باعث شد نواب توسط دولت مصدق که از جانب نواب احساس خطر میکرد، دستگیر شده، به مدت 20 ماه زندانی گردید و یک روز پس از کودتا علیه مصدق آزاد شد.[31] شرکت در برگزاری تظاهرات 31 اردیبهشت 1327ش در همدردی با مردم فلسطین طی اشغال اراضی و تشکیل دولت اسرائیل، ثبتنام از داوطلبان جنگ با اسرائیل ـ که دولت اجازه اعزام به آنها نداد ـ،[32] شرکت در کنگره بینالمللی فلسطین در اردن و سخنرانی وی مبنی بر اسلامی خواندن مسأله فلسطین نه عربی بودن آن، ملاقات با شاه حسین و دعوت وی به اجرای اسلام، رفتن به مصر به دعوت اخوانالمسلمین،[33] سفر به چند کشور عربی لبنان، سوریه، عراق،[34] تلاش برای ایجاد وحدت اسلامی،[35] ممانعت از دفن رضاشاه در نجف و قم،[36] ترور نافرجام هژیر، ترور رزم آرا و علم[37] که تیری بر قلب استعمار و کوتاه شدن دست اجانب بود،[38] و ... فعالیت در قالب هیأتهای مذهبی و مسافرت به شهرهای مختلف در تبلیغ دین اسلام که پس از شهادت وی نیز ادامه یافت، از دیگر اقدامات ضداستبدادی و ضداستعماری این جمعیت بود.[39] وی حتی پس حافظ قرآن شدن معجزهوار کربلایی کاظم که فردی بیسواد و از اهالی کاشان بود، در راستای تبلیغ اسلام وی را همراه خود به مناطق مختلف برده و نیز از خبرنگاران میخواست به عنوان معجزه قرآن با وی مصاحبه نمایند.[40]
نواب حتی زندان را به محل آموزش و مبارزه تبدیل نموده بود.[41] زمان فرار نیز که با اسم مستعار زندگی میکرد، دست به اقدامات مذهبی، اجتماعی، بهداشتی و... اجرای احکام اسلامی متعددی دست میزد که نمونه بارز آن اقدامات وی در مدت چندماهه اقامت در یکی از روستاهای طالقان است که حدود سی روستا را تحت پوشش خود ساماندهی کرد.[42]
لازم به ذکر است که محمدرضا پهلوی بعد از 28 مرداد 1333ش به منظور خاموش ساختن حرکت اسلامی سه پیشنهاد که نواب همه آنها را رد کرد به وی ارائه کرد: دادن سفارت یکی از کشورهای اسلامی؛ دادن منزلی در قم به وی با ماهی ده هزار تومان؛ تشکیل یک حزب بزرگ اسلامی با همکاری نواب با مخارج دربار. البته پیش از آن تولیت آستان قدس رضوی نیز به وی پیشنهاد شده بود.[43]
مبانی فکری جمعیت فدائیان اسلام
جمعیت فدائیان اسلام که پیوندی ناگسستنی با نواب صفوی به عنوان رهبر این گروه دارد، با هدف اجرای احکام اسلام، تشکیل حکومت اسلامی با هدف کلان جهانی سازی اسلام، مبارزه با نظام سلطنت و مخالفت با اساس رژیم پهلوی یعنی شاه تأسیس شد.[44] نواب معتقد بود اصلاح را در دو سطح بالای جامعه یعنی حکومت و مردم باید انجام داد و آگاه ساختن مردم نسبت به مسائل اسلامی اولین گام در این راه است.[45] وی معتقد بود در راه رسیدن به هدف یا به آن دست یافته یا به شهادت خواهیم رسید[46] که این شهادت سرآغاز یک حرکت اسلامی خواهد شد.[47] نواب برنامه حکومتی خود را در قالب کتاب «رهنمای حقایق یا جامعه و حکومت اسلامی» در اوایل روی کار آمدن مصدق انتشار داد.[48]
اعضای جمعیت، متشکل از تربیتیافتگان اسلام، وفادار و آماده جانفشانی،[49] ورزشکار بودن، داشتن احساس مسؤولیت دینی، اخلاص، هدف بودن اسلام، گفتن اذان و نماز اول وقت، تشکیل جلسات تفسیر قرآن و اسلامشناسی، گذاردن کلاه و محاسن، داشتن پرچمی به رنگ سبز و سفید، با عبارت لاالهالاالله، محمد رسولالله، علی ولیالله[50] از ویژگیهای این جمعیت بود.
روش مبارزه نواب بدینگونه بود که در سطح جامعه به آگاهسازی مردم میپرداخت و در سطح بالای جامعه و حکومت ابتدا به آگاهسازی فرد نسبت به عملی که انجام میدهد دست زده، در صورت عدم تأثیر، به وی هشدار میداد و در صورت لزوم به ترور وی دست میزدند.[51] نواب در شرعی بودن اقدامات، بهویژه کسب مجوز از علما در ترور افراد بسیار دقیق بود.[52]
نواب و علما
شخصیت نواب و حرکت وی در اجرای احکام اسلام هرچند مورد قبول علمای آن عصر بود؛ اما گاه در شیوه اجرا بهویژه در مبارزه مستقیم با شاه و ترور اشخاص با بعضی از بزرگان اختلاف داشت. برخی از حرکتهای مرموز در بیت آیتالله بروجردی و نسبتهای ناروا همچون قصد برهم زدن حوزه و ترور آیتالله بروجردی توسط نواب این اختلافات را دامن میزد،[53] و گاه واکنش منفی آیتالله بروجردی نسبت به برخی حرکات این گروه را به علت شرایط موجود باعث میشد؛ اما از ارادت آنان به وی نکاست. حتی حکم اعدام نواب به گونهای اجرا شد که علما گمان نمیبردند وی را به این زودی به شهادت برسانند و حتی طی صحبت آیتالله بروجردی با سران رژیم به ایشان قول داده بودند به وی آسیبی نرسانند. پس از شنیدن خبر شهادت نیز آیتالله بروجردی از شدت ناراحتی به مدت چند روز فعالیتهای خود را تعطیل نمودند.[54]
امام خمینی(ره) که با نواب در ارتباط بودند،[55] در راستای آزادسازی نواب از زندان تلاش بسیاری نمودند و پس از انقلاب در دیدار با همسر نواب صفوی درباره ایشان فرمودند که: «راه آقای نواب به قدری خالص و بیغلوغش بود که حد و مرز نداشت... و به قدری خالصانه و صادقانه بود که نیازی به گفتن من هم ندارد.»[56]
آیتالله خامنهای نیز سرمشق و الگوی آغازین مبارزات اسلامی خود را مرهون نواب و پیروزی انقلاب اسلامی را مدیون شهامتها و از جانگذشتگیها و سرانجام شهادت آنها میدانند.[57]
آخرین وصیت نواب قبل از اعدام این بود که: «ما شهید میشویم؛ اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران را اسلامی خواهد کرد.»[58]