دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بُریرِ بن خُضَیر؛ سفیر امام(ع) برای نصیحت کوفیان

بی‌تردید بررسی زندگی و مجاهدت یاران سیدالشهدا(ع) در واقعه کربلا، افزون بر آشنایی با زوایایی کمتر دیده شده از این قیام جاودانه، نقشی مهم و مؤثر در نشان دادن الگوهای شایسته به دوستداران اهل‌بیت(ع) دارد.
بُریرِ بن خُضَیر؛ سفیر امام(ع) برای نصیحت کوفیان
بُریرِ بن خُضَیر؛ سفیر امام(ع) برای نصیحت کوفیان

یاران سیدالشهدا(ع) در کربلا چه کسانی بودند؟

بی‌تردید بررسی زندگی و مجاهدت یاران سیدالشهدا(ع) در واقعه کربلا، افزون بر آشنایی با زوایایی کمتر دیده شده از این قیام جاودانه، نقشی مهم و مؤثر در نشان دادن الگوهای شایسته به دوستداران اهل‌بیت(ع) دارد. اصحاب وفادار امام حسین(ع) را که در آن دشت بلاخیز و پرمحنت، حاضر به تنها گذاشتن رهبر و مقتدایشان نشدند و جان بر سر عشق و اعتقاد نهادند، به واقع می‌توان اسوه‌های صبر و پایداری دانست؛ رادمردانی که به سلاح شور و شعور مجهز بودند و ایمان راسخشان به راه اباعبدا...(ع)، برایشان سرنوشتی پرشکوه را رقم زد. به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع)، در این نوشتار و نوشتارهای بعدی، تلاش می‌کنیم به معرفی یاران آن حضرت بپردازیم.

«یابن رسول‌ا... (ص)! لَقَدْ مَنَّ ا... بکَ عَلَینا اَنْ نُقاتِلُ بَیْنَ یَدَیْک، تقَطَّع فِیکَ اَعضائُنا، ثُمَّ یَکونَ جَدَّکَ شَفیعُناَ یَومِ القیامَةِ؛ ای فرزند رسول‌خدا(ص)! خداوند به واسطه وجود شریف تو بر ما منت نهاد، به راستی که ما در رکاب تو آن‌قدر نبرد می‌کنیم تا آن‌که بند بند اعضای بدنمان از هم جدا شود. سپس، در روز حشر، جد بزرگوارت شفیع ما خواهد بود».

فرازی از سخنان «بُرَیر بنِ خُضَیر هَمْدانی» پس از ورود به کربلا

معلم قرآن کوفه

«بُرَیر بنِ خُضَیر» معلم قرآن و یکی از قاریان مشهور کوفه بود. «طبری» و «ابن‌اثیر»، در کتاب‌های تاریخ خود، او را با صفت «سَیِّدُ القُرّاء» ستوده‌اند. «بریر» در زمره زاهدان و پارسایان شهرش قرار داشت و از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) بود. نسب وی به خاندان «مِشرَق»، طایفه‌ای از «بنی‌هَمْدان» می‌رسید که شهره به تشیع و دوستداری امام علی(ع) بودند. افزون بر این، «بریر» به عنوان یکی از تابعین برجسته، فقیهی دانشمند محسوب می‌شد؛ تا حدی که مرحوم «مامقانی» کتابی به نام «القضایا و الاحکام» را به او منسوب کرده است. منابع تاریخی و روایی، از «بریر» به عنوان مفسر نیز، یاد کرده‌اند

پیوستن به امام(ع) در مکه

«بُرَیر بنِ خُضَیر» به محض اطلاع از حرکت امام حسین(ع) از مدینه به سمت مکه، راهی این شهر مقدس شد و یکی از نخستین افرادی بود که به مولایش پیوست. او همراه امام(ع) تا کربلا رفت و هرگز در همراهی آن حضرت، تردید به خود راه نداد. فصاحت و بلاغت «بریر» و نیز تسلطش بر مبانی اعتقادی، باعث شد تا اباعبدا...(ع)، در چند نوبت، وی را به عنوان یکی از نمایندگانش، برای مذاکره و گفت‌وگو، به سوی سپاه کوفه بفرستد. یکی از این مذاکرات، در شب عاشورا اتفاق افتاد. پس از آخرین جلسه سیدالشهدا(ع) با اصحابش، «بریر» از آن حضرت اجازه خواست نزد «عمر بن سعد» برود و دوباره با او مذاکره کند، شاید راهی بیابد و بتواند کوفیان را از انجام چنین معصیت بزرگی باز دارد. امام(ع) اجازه داد. «بریر» به اردوی سپاه کوفه رفت، وارد چادر «عمر بن سعد» شد و بدون سلام، روی زمین نشست. «عُمَر» که از این عمل «بریر» به شدت خشمگین شده ‌بود، خطاب به او گفت: «چه چیز مانع آن می‌شود که بر ما سلام کنی؟ آیا ما مسلمان نیستیم؟» «بریر» فوراً پاسخ داد:«اگر آن‌طور که ادعا می‌کنی، مسلمانی و خدا و پیامبرش را می‌شناسی، قصد کشتن فرزند رسول‌خدا(ص) را نمی‌کردی. از طرفی، آب زلال فرات را که هیچ جنبنده‌ای از نوشیدن آن محروم نیست، بر روی حسین(ع) و اهل‌بیتش نمی‌بستی. آنها در تشنگی به سر می‌برند و تو فکر می‌کنی که با انجام چنین عملی، خداشناس و پیغمبرشناسی؟!» «عمر بن سعد»، در برابر منطق «بریر» جوابی نداشت؛ ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «آری! می‌دانم که هر کس با حسین بجنگد، دچار غضب الهی خواهد شد؛ اما آیا از من می‌خواهی که حکومت ری را رها کنم تا دیگری آن را برباید؟! مُلک ری نور چشم من است!» «بریر» وقتی این سخنان را شنید، دیگر ماندن نزد «عمر بن سعد» را جایز ندانست؛ برخاست و از خیمه خارج شد و نزد امام(ع) رفت و گفت: «ای فرزند رسول‌خدا(ص)! عُمَر به خاطر به دست آوردن مُلک ری، به کشتن تو رضایت داده است».
شعف در آستانه شهادت

صبح عاشورا فرا رسید. لشکر سیدالشهدا(ع)، نماز صبح را به امامت آن حضرت برگزار کرد. یاران حسین(ع) آماده جهاد شدند. اما «بُرَیر بنِ خُضَیر» حال و هوای دیگری داشت؛ شاد و سرزنده با دوستانش می‌گفت و می‌خندید. «عبدالرحمن‌ بن عبدرب انصاری»، دوست صمیمی «بریر»، بر او خرده گرفت که «اکنون چه موقع مزاح و شوخی است؟!» «بریر» پاسخ داد: «برادرم! تو نیک می‌دانی که من هیچ‌گاه اهل شوخی و مزاح نبوده‌ام؛ اما حال، وضع فرق می‌کند. من به جایگاهی که به زودی نصیبمان خواهد شد، سخت علاقه دارم. به خدا سوگند، فاصله ما تا بهشت، جنگیدن با این قوم نابکار است. چقدر دوست دارم که زمان لقای پروردگار، هم‌اکنون فرارسد».

ناصح امین

سپاه حق در برابر لشکر کوفه صف بست. سیدالشهدا(ع) تصمیم گرفت که برای آخرین بار با کوفیان سخن بگوید. تعدادی از یارانش را برگزید و با آنها راهی محلی بین دو سپاه شد. در میان یاران امام(ع)، «بریر» نیز حضور داشت. فرزند فاطمه(ع) با کوفیان سخن گفت؛ آن‌گاه رو به «بریر» کرد و فرمود:«ای بریر! تو نیز با اینان سخن بگو و نصیحتشان کن.» «بُریر» که بسیاری از کوفیان، روزگاری شاگرد او در مسجد کوفه بودند و نزدش قرآن می‌آموختند، پیش آمد؛ در مقابل سپاه دشمن ایستاد و به چهره‌های آشنای آن ها نگریست؛ آنگاه گفت: «ای مردم! خداوند، محمد(ص) را به عنوان بشارت دهنده، بیم دهنده و دعوت کننده به سمت خدای تعالی و چراغی روشنگر به سوی ما فرستاد. او ما را از منجلاب جهل و بت‌پرستی نجات داد و به سوی رستگاری، رهنمون شد. اینک، کسی که در مقابل او ایستاده‌اید، فرزند رسول‌ خداست ... برگزیده‌ای از برگزیدگان و امامی که جز به خیر و صلاح رهبری نمی‌کند. چرا قصد جان او را کرده‌اید‌ و حرمت حرم رسول‌خدا(ص) را می‌شکنید؟ آیا مزد رسالت محمد(ص) این است که در این گرمای سوزان، آب را بر روی فرزندان او ببندید و آبی را که همه موجودات و مخلوقات الهی حق بهره‌مند شدن از آن را دارند، بر آنها حرام کنید!؟» سخنان «بریر» همهمه‌ای در میان سپاه کوفه ایجاد کرد؛ شمر دستور داد که یکی از افرادش به سخنان «بریر» خاتمه دهد و او با صدای بلند فریاد زد: «ای بریر! زیاد حرف می‌زنی! حسین باید تشنه کشته شود یا این‌که امر عبیدا... بن زیاد را بپذیرد.» «بریر» از تأسف سری تکان داد و گفت: «وای بر شما اهل کوفه! آیا نامه‌هایی را که فرستادید و عهد و پیمان هایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کرده‌اید؟ وای بر شما، آیا اهل بیت پیامبرتان را دعوت کرده‌اید، در حالی که می‌پنداشتید جان‌تان را برای آن‌ها خواهید داد، ولی هنگامی که آنها رو به شما آوردند، آن‌ها را تسلیم ابن زیاد و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او، چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟‌ خداوند در قیامت سیرابتان نکند که چه بد قومی هستید.» یکی از کوفیان به اشاره شمر، دوباره فریاد زد: «آهای بریر! ما از این سخنان که می‌گویی، هیچ نمی فهمیم و نمی دانیم!» «بریر» سر خود را به سوی آسمان کرد و گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم.» کوفیان دیگر مجال ندادند که او به سخنانش ادامه دهد. به دستور شمر، «بریر» را سنگباران کردند و او ناچار شد به سوی اردوی امام حسین(ع) بازگردد.

در مصاف با دشمنان

نبرد آغاز شد. «بریر» افزون بر دانش، از نعمت شجاعت و جنگاوری نیز، برخوردار بود. بسیاری از گردنکشان سپاه عبیدا...بن زیاد که ادعای نامداری و سلحشوری داشتند، در جنگ تن به تن، حریف معلم قرآن کوفه نشدند. «یزید بن مَعْقَل» یکی از مدعیان سپاه کوفه بود که به دست «بریر» کشته شد. «یزید» در گفت‌وگویی با «بریر»، خواست تا با سلاح کلام بر وی چیره شود، اما منطق استوار «بریر»، محکم‌تر از آن بود که با دلایل پوچ و بی‌اساسی که پسر «معقل» ارائه می‌کرد، در هم بشکند. پس از آن‌ که کار به جنگ کشیده شد، «یزید» در مصاف شمشیرها نیز، مقابل «بریر» مغلوب شد و بر خاک افتاد. مانند دیگر یاران سیدالشهدا(ع)، «بریر بن خضیر» نیز در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت و توسط «کَعْب بن جابر»، به شهادت رسید.

منابع:
1- تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا(ع)؛ زیر نظر استاد مهدی پیشوایی؛ انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره(.

2- لهوف؛ سید بن طاووس.

3- چهره‌ها در حماسه کربلا؛ محمدباقر پورامینی؛ نشر بوستان کتاب قم(دفتر تبلیغات اسلامی).

نویسنده :جواد نوائیان رودسری

روزنامه خراسان

تاریخ: سه شنبه 4 مهر ماه 1396

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آیت الله حاج میرزا محمد غروی تبریزی (آیت اخلاص)

او يكي از علماي واقعي و زاهد بود و تا آخر عمر، تدريس را ترك نكرد . در سرما و گرما و با كهولت سن، راه طولاني را پياده به مدرسه طالبيه مي آمد . چند بار شاگردانش عرض كردند: «حاج آقا چرا سوار تاكسي نمي شويد؟» فرمود: «من كه توان آمدن دارم، چرا مال امام را خرج كنم؟
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

مرحوم حاج عباسعلی حسینی

در این بخش سیره ی تبلیغی مرحوم حاج عباسعلی حسینی بیان شده است.
No image

حاج شیخ حسن حجتی واعظ

رحوم حجتي واعظ، سخنوري بصير، شجاع، بليغ و فصيح بود . هنوز هم بعد از چهل سال از خاموش شدن اين خورشيد درخشان شمال، در افواه و السنه مردم سخن از ملاحت و شيريني سخنان وي مي رود .
No image

امام خمینی (ره) آینه مهر و قهر

امام در طول شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعيين شده نداشتند . با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت - هر كدام، نيم تا يك ساعت - به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم خدمت ايشان مي رسيديم و مسائل خودمان را مطرح مي كرديم.

پر بازدیدترین ها

No image

امام خمینی (ره) آینه مهر و قهر

امام در طول شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعيين شده نداشتند . با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت - هر كدام، نيم تا يك ساعت - به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم خدمت ايشان مي رسيديم و مسائل خودمان را مطرح مي كرديم.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)1

جت الإسلام دکتر محمد هادی امینی، فرزند برومند مرحوم آیت الله علامه امینی صاحب کتاب نفیس «الغدیر» نقل کردند:در سال 1349 هـ ش پس از وفات مرحوم پدرم علامه امینی، به خاطر تألیف و نشر کتابی به نام «قهرمان فخر» که در آن مطالبی بر ضد حزب بعث درج شده بود؛ دولت عراق تصمیم به جلب و محاکمه من گرفت.لذا مجبور به ترک نجف اشرف و عازم ایران شدم و در تهران اقامت گزیدم.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)8

جناب مجتهدی در مورد عظمت معنوی جناب حافظ برای استاد مجاهدی نقل کرده اند :روزی مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های اهل بیت را تر و خشک کنم! ایشان می فرمودند:بعد از اتمام ماموریت ، از خانه که بیرون آمدم، مأموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد.
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

شيخ جعفر مجتهدي (ره) 9

روزی در فصل زمستان هنگام خروج از منزل از شدت سرما دو عبا بر دوش انداختم در بین راه به سیدی از دوستان برخورد نموده و پس از اینکه مقداری از مسیر را با ایشان طی کردم متوجه شدم که از سرما بخود می لرزد، فوراً یکی از آن دو عبا را که بر دوشم بود و تازه تهیه کرده بودم به ایشان دادم.
Powered by TayaCMS