دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا

No image
قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا

كلمات كليدي : تاريخ، ابن طباطبا، ابوالسرايا، حسن بن سهل، زهير بن مسيب

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

"محمد بن ابراهیم" بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی ابن ابی‌طالب معروف به "ابن طباطبا" از خاندان امامان شیعه بود[1] و سبب قیام او این بود که "نصر بن شبیب" که از شیعیان خاندان پیغمبر و مردی خوش عقیده بود و در جزیره سکونت داشت، برای انجام حج به حجاز آمد. چون به مدینه رسید از خاندان رسول خدا و کسانی که از آنها به جای مانده بودند تحقیقاتی به عمل آورد و با محمد بن ابراهیم آشنا شد. "نصر بن شبیب" به نزد محمد آمد و پس از سخنان مقدماتی، سخن از مظلومیت خاندان پیغمبر و غصب حقوقشان به دست مردم و حکومت به میان آورد و ادامه داد، تا چه وقت باید حق شما را پایمال کنند و شیعیان‌تان را تحت فشار قرار دهند و از این مقوله چندان سخن گفت که محمد بن ابراهیم را حاضر به قیام کرد و مکان قیام را در «جزیره» (شمال عراق) تعیین کردند.[2]

آشکار شدن قیام:

نصر بن شبیب به دیار و شهر خود رفت و محمد بن ابراهیم طبق همان وعده به جزیره رفت و بر نصر وارد شد. نصر خانواده و عشیره خود را گرد آورد و جریان قیام را در راه یاری رساندن به محمد بن ابراهیم، را آشکار کرد. دسته‌ای پذیرفتند و دسته‌ای خودداری کردند و کار اختلاف میان آنها بالا کشید. بعد از پراکنده شدن آن جمع، یکی از عموزاده‌ها و نزدیکان نصر،[3] در خلوت به نزد او رفته و به او گفت تو می‌خواهی چه بلایی بر سر خود و خاندانت بیاوری آیا تو چنین می‌پنداری که اگر قیام کردی خلیفه وقت تو را آزاد می‌گذارد و با تو کاری ندارد و او را از عواقب کارش ترساند.

نصر بن شبیب با شنیدن این سخنان، در تصمیمی که در مورد یاری محمد بن ابراهیم گرفته بود متزلزل گشت و مردد شد. از اینرو از محمد بن ابراهیم عذرخواهی کرد. محمد بن ابراهیم خشمناک شده از خانه او خارج شد و از آنجا به حجاز برگشت و سر راه خود با "ابوالسرایا" برخورد کرد،[4] که از مخالفین حکومت عباسی بود و در نواحی «سواد» (کوفه) شورش کرده بود و علت شورش آن این بود که، در سپاه "هرثمه" (والی بغداد) شمشیر می‌زد، هرثمه در پردا‌خت‌ مواجب او تعلل می‌کند و این کار باعث خشم ابوالسرایا شد و از سپاه هرثمه جدا شد و با محمد بن ابراهیم بیعت کرد.[5]

محمد بن ابراهیم به او پیشنهاد کرد به کوفه برود و ابوالسرایا پذیرفت و قرار ملاقات و قیام را در کوفه گذاشتند. ابوالسرایا راهی کوفه شد و محمد بن ابراهیم نیز خود زودتر به کوفه رسید و در آنجا به تفحص حال مردم پرداخت.[6]

سبب پیوستن مردم به محمد بن ابراهیم

مأمون، "طاهر بن حسین" (والی خراسان) را از کار ولایت‌هایی که فتح کرده بود بازداشت و "حسن بن سهل" را به آنجا فرستاد به این دلیل مردم در عراق به این برداشت رسیدند که فضل بن سهل (وزیر مأمون) بر مأمون تسلط یافته و تمام اختیارات را در دست گرفته، و او را از سرداران و اهل بیتش دور نگه داشت است. از اینرو بنی‌هاشم، خشمگین شدند و بر حسن بن سهل گستاخ شده بودند[7] و زبان به بدگویی او گشودند،[8] دست به شورش زده و به محمد بن ابراهیم پیوستند.[9]

بیعت مردم با محمد بن ابراهیم

از سوی دیگر محمد بن ابراهیم در روز موعودی که با ابوالسرایا وعدۀ دیدار، در کوفه گذارده بود از کوفه بیرون آمد و دعوت خود را آشکار کرد ابوالسرایا وقتی به نزدیکی کوفه رسید؛ پیش محمد بن ابراهیم آمد و به او گفت ای فرزند رسول خدا چرا اینجا ایستاده‌ای چرا به شهر کوفه حمله نمی‌کنی؟ محمد بن ابراهیم به تشویق ابوالسرایا داخل شهر شد[10] و برای مردم خطبه‌ای ایراد کرد. و مردم را به سوی بیعت به «الرضا من آل محمد» خواند و به کتاب خدا و سنت پیامبرش و امر به معروف و نهی از منکر و عمل به کتاب خدا دعوت نمود. خطبه محمد که به پایان رسید مردم یکسره برای بیعت با او ازدحام کردند.[11]

جنگ با فضل بن عباس هاشمی

محمد بن ابراهیم شخصی را به سوی "فضل بن عباس" (که از طرف خلفای عباسی والی کوفه بود) فرستاد و او را به بیعت با خویش دعوت کرد و از او خواست تا به اسلحه و قوا وی را کمک کند. ولی او این تقاضا را رد کرد و به جنگ با محمد آماده شد. محمد که از جریان آگاه شد ابوالسرایا را به جنگ فضل بن عباس فرستاد و به او گفت تا زمانی که فضل جنگ را آغاز نکرده وی از حمله خوداری کند. سرانجام در این جنگ سپاه فضل شکست خورد و همراهان ابوالسرایا سپاه فضل را غارت کردند اما ابوالسرایا از این کار جلوگیری کرد.[12]

فضل از آنجا به بغداد، نزد "حسن بن سهل" (والی بغداد) فرار کرد و جریان را به او گزارش داد و حسن بن سهل وعده همه گونه کمک و جبران اموالی که از او به غارت رفته بود را به او داد. آنگاه یکی از سپاهیانش به نام "زهیر بن مسیب" را طلبید و لشکری همراه او کرد و اموالی هم به او داد و تأکید کرد، که برای جنگ با ابوالسرایا برود. محمد بن ابراهیم در آن وقت مریض بود زهیر راه کوفه را در پیش گرفت. ابوالسرایا و لشکریانش از کوفه بیرون آمدند و لشکریان زهیر را شکست دادند. ابوالسرایا و همراهانش مرکبها و اسلحه‌های لشکر زهیر را به غنیمت گرفتند و به کوفه بازگشتند و زهیر فرار کرد. دوباره "حسن بن سهل" به زهیر فرمان رفتن به کوفه را داد.[13] مردم بغداد که پیروان زهیر بن مسیب بودند مردم کوفه را تهدید به تجاوز به جان و مال و ناموس‌شان کردند.[14] ابوالسرایا در مقابل به مردم کوفه می‌گفت ذکر خدا بگوئید و به سوی او توبه کنید و برای پیروزی از دشمن از خداوند یاری طلبید.

این بار نیز لشکریان زهیر از سپاهیان ابوالسرایا شکست خوردند.[15] کوفیان به اردوگاه بغداد هجوم آوردند و به غارت آن پرداختند. سپاه کوفه که در آغاز نهضت، ساز و برگ جنگی درستی نداشت در بازگشت از این جنگ هم مجهز و هم مسلح بودند؛ زیرا از اسلحه دشمن غنیمت هنگفتی برده بودند.

خلافت عباسی و ابوالسرایا

جریان هزیمت زهیر و پیروزی ابوالسرایا وحشتی در دل حسن بن سهل و عباسیان انداخت که اندوه آنها را فرا گرفت. این بار حسن بن سهل شخصی به نام "عبدوس بن عبدالصمد" را طلبید و هزار نفر سوار و سه هزار پیاده همراه او کرد. عبدوس از بغداد حرکت کرد و قسم خورد کوفه را ویران کند.[16]

ابوالسرایا که از حرکت عبدوس آگاه شد گروهی از سواران زبده و یاران با وفای خود را برداشت و به سرعت به سمت سپاه عبدوس حرکت کرد و لشکریان ابوالسرایا با شبیخون زدن به سپاه دشمن پیروز شدند و لشکر ابوالسرایا با پیروزی کامل و غنیمتی بسیار و اسلحه و مرکب فراوان به کوفه بازگشت. ابوالسرایا وقتی به کوفه آمد محمد بن ابراهیم را در حال مردن دید و محمد چون ابوالسرایا را دید که به دشمن شبیخون زده او را سرزنش کرد و ادامه داد که از این کار او بیزار است.

بعد از وفات محمد بن ابراهیم نوجوانی به نام "محمد بن محمد زیدی" جای او را گرفت[17] و ابوالسرایا و مردم کوفه با او بیعت کردند.

سرانجام ابوالسرایا

ابوالسرایا با پیروزی‌هایی که به دست آورد کارش بالا گرفت و در کوفه و مکه، درهم و دینار به نام خود زد و بر اثر این پیروز‌یها طالبیان (فرزندان ابوطالب) در جای جای سرزمین‌های اسلامی پراکنده شدند و ابوالسرایا سپاه خود را به سوی بصره و واسط و کرانه‌های آن فرستاد.[18] و از آن سو مردم شام و جزیره به ابوالسرایا نامه نوشتند و گفتند ما چشم براه فرستاده تو هستیم؛ که سر به فرمانت درآورده و دستوراتت را انجام ‌دهیم.[19]

خلافت عباسی که این همه محبوبیت و شوکت ابوالسرایا را دید به وحشت افتاد چون حسن بن سهل دید که ابوالسرایا و یارانش به هر سپاهی که می‌رسند آن را شکست می‌دهند و میان سردارانی که با وی بودند کسی را نیافت که در خور پیکار باشد، ناچار به سوی هرثمه روی آورد،[20] و او را به جنگ با ابوالسرایا فرستاد.[21]

حسن بن سهل به "علی بن سعید" دستور داد که به طرف مداین و واسط و بصره برود. ابوالسرایا که در قصر "ابن هبیره" به سر می‌برد وقتی این خبر را شنید، کسانی را به سوی مداین فرستاد و خود نیز به یاری آنان شتافت و در پیرامون رود "صرصر" لشگر زد. هرثمه هم در مقابل او لشگر زد. علی بن سعید به مداین رفت. در جنگی که میان لشگریان ابوالسرایا و علی بن سعید رخ داد یاران ابوالسرایا عقب نشستند و ابو سعید مداین را گرفت.

چون ابوالسرایا خبر شکست یارانش را شنید از نهر «صرصر» به قصر ابن هبیره بازگشت و هرثمه به سوی قصر شتافت و در نبردی که بین طرفین رخ داد یاران ابوالسرایا بسیار کشته شدند. سپس ابوالسرایا به با همراهان خود بودند به خانه‌های بنی‌عباس و پیروان آنها تاختند و آن را غارت کردند و هر چه بنی‌عباس نزد مردم داشتند گرفتند.[22]

خلاصه آنکه ابوالسرایا به اتفاق همراهانش در سال 200ه.ق. از کوفه گریخت. زیرا هرثمه وارد کوفه شد و آنجا را محاصره و مردم آن جا را امان داد.

ابوالسرایا به سوی قادسیه و بعد راه خوزستان را پیش گرفت تا به شوش رسید و "حسن بن علی بادغیسی" معروف به "مامونی" به سوی آنها آمد و به آنها گفت هر کجا می‌خواهید بروید که مرا به نبرد شما نیازی نیست و اگر از ناحیه من بیرون روید دنبال‌تان نمی‌کنم اما ابوالسرایا با او به جنگ پرداخت ابوالسرایا در این جنگ شکست خورد و مجروح شد و گریخت و با "محمد بن محمد زید" و "ابوالشوک" به منزل خود در «راس‌العین» رفت و چون به جلولا رسیدند؛[23] "حماد کندغوش" آنها را اسیر کرد و نزد حسن بن سهل برد. حسن بن سهل، ابوالسرایا را کشت و سرش را نزد مامون برد و پیکرش را بر پل بغداد آویزان کردند.[24]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آیت الله حاج میرزا محمد غروی تبریزی (آیت اخلاص)

او يكي از علماي واقعي و زاهد بود و تا آخر عمر، تدريس را ترك نكرد . در سرما و گرما و با كهولت سن، راه طولاني را پياده به مدرسه طالبيه مي آمد . چند بار شاگردانش عرض كردند: «حاج آقا چرا سوار تاكسي نمي شويد؟» فرمود: «من كه توان آمدن دارم، چرا مال امام را خرج كنم؟
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

مرحوم حاج عباسعلی حسینی

در این بخش سیره ی تبلیغی مرحوم حاج عباسعلی حسینی بیان شده است.
No image

حاج شیخ حسن حجتی واعظ

رحوم حجتي واعظ، سخنوري بصير، شجاع، بليغ و فصيح بود . هنوز هم بعد از چهل سال از خاموش شدن اين خورشيد درخشان شمال، در افواه و السنه مردم سخن از ملاحت و شيريني سخنان وي مي رود .
No image

امام خمینی (ره) آینه مهر و قهر

امام در طول شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعيين شده نداشتند . با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت - هر كدام، نيم تا يك ساعت - به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم خدمت ايشان مي رسيديم و مسائل خودمان را مطرح مي كرديم.

پر بازدیدترین ها

No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)1

جت الإسلام دکتر محمد هادی امینی، فرزند برومند مرحوم آیت الله علامه امینی صاحب کتاب نفیس «الغدیر» نقل کردند:در سال 1349 هـ ش پس از وفات مرحوم پدرم علامه امینی، به خاطر تألیف و نشر کتابی به نام «قهرمان فخر» که در آن مطالبی بر ضد حزب بعث درج شده بود؛ دولت عراق تصمیم به جلب و محاکمه من گرفت.لذا مجبور به ترک نجف اشرف و عازم ایران شدم و در تهران اقامت گزیدم.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)8

جناب مجتهدی در مورد عظمت معنوی جناب حافظ برای استاد مجاهدی نقل کرده اند :روزی مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های اهل بیت را تر و خشک کنم! ایشان می فرمودند:بعد از اتمام ماموریت ، از خانه که بیرون آمدم، مأموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)3

انه اجدادی مرحوم حجت الاسلام برقعی محل آمد و شد علمای ربانی و دوستان آل الله در قم بود و خود ایشان نیز در اقامه عزاداری برای سالار شهیدان سعی بلیغی داشتند و معمولاً در دهه اول محرم هر سال پر رونق ترین مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در منزل ایشان برگزار می شد و مورد عنایت طبقات مختلف مردم بود زیرا قدمت یکصد ساله داشت و نذورات بسیاری که هر سال در اختیار این بیت قرار می گرفت حاکی از نتایجی بود که مردم متدین قم و دیگر شهرها از توسلات خود در آنجا می گرفتند.
No image

آیت الله آقا سید محمدتقی معصومی اشکوری رحمه الله

مرحوم آيت الله معصومي اشكوري مردي بزرگ وصاحب كشف و شهود بود و آن گونه كه مشهور است و خود آن جناب در كتاب دو چوب و يك سنگ ذكر كرده است، اسم اعظم را مي دانست و داراي كراماتي عجيب و غريب بوده و عارف به معارف شيعه، عالم به علوم ادب و فقه و اصول و منطق و كلام و علوم غريبه بوده و آن گونه كه مشهور است، داراي طي الارض بوده است .
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)10

زمانی که آقای مجتهدی در قم بسر می بردند، دهه اول ماه محرم در منزلشان مراسم سوگواری و عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برپا بود، یک روز عاشورا که در خدمتشان بودیم و بیرون اتاق در حیاط، مراسم عزاداری برقرار بود، یکمرتبه حالشان دگرگون شد و شروع به بیان صحنه ای از روز عاشورا نمودند و به طوری آن را مجسم کردند که هر روز عاشورا آن صحنه در نظرم آمده و هرگز آن را فراموش نمی کنم.
Powered by TayaCMS