دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شمس پهلوی

No image
شمس پهلوی

كلمات كليدي : شمس، رضاشاه، محمدرضا، پهلوي اول، پهلوي دوم، مسيحيت

نویسنده : معصومه جمشيدي

شمس پهلوی دومین فرزند رضاخان و اولین فرزند تاج‌الملوک (همسر دوم ازدواج) بود. از دوره نوجوانی و جوانی او اطلاع زیادی در دست نیست، وی طبق رویه معمول در محیط داخلی دربار همراه با تعدادی از فرزندان نخبگان سیاسی و درباری توسط معلمان خصوصی تربیت و پرورش یافت و به دلیل اجتماعی ایران آن روز کمتر با محیط جامعه و بیرونی آشنا و ممزوج گردید.[1] شمس بسیار مورد علاقه پدر و خانواده بود و این علاقه پدر به او بعدها در سرنوشت ایران نیز بی‌تأثیر نبود. وی برخلاف مادر و خواهرش اشرف به امور سیاسی کاری نداشت؛ ولی در امور اقتصادی فعالیت فراوان داشت و زنی جاه طلب بود. شمس دوبار ازدواج کرد؛ ازدواج اولش به انتخاب و اجبار پدر و به نوعی مصلحتی، و ازدواج دومش با فرد مورد علاقه‌اش بود. از مسائل مهم زندگی شمس تغییر مذهب اوست که اشاره خواهدشد.

تولد و خانواده

در 6 آبان 1296 در خانواده‌ای متوسط در محله روغنی‌های تهران دختری متولد شد. پدرش افسری ساده از سپاهیان قزاق و مادرش[2] دختر یکی از خانواده‌های بزرگ نظامی بود. وی از همان ابتدا مورد توجه فراوان پدر و مادر بود. او که خدیجه نام داشت، چون بعد از تولدش پدرش به موفقیت‌های سیاسی و نظامی دست یافت به محض رسیدن به سلطنت او را شمس‌الملوک لقب داد.[3] هر چند که سه سال پس از تولد او، دو فرزند دیگر (اشرف و محمدرضا) متولد شدند؛ اما شمس همچنان مورد توجه پدر و مادر بود. این رفتار سبب می‌شد که شمس نسبت به بقیه فرزندان خانواده عاطفی‌تر و ملایم‌تر و در عین حال زورگوتر بود و رأی و خواسته‌اش اجابت می‌شد. مثلاً نظم شدید رضاخان که نامش از تربیت قزاقی‌اش بود، سبب سختگیری نسبت به فرزندانش نیز می‌شد. وی ساعت 8 شام می‌خورد و سر میز غذا همه فرزندانش، دختر و پسر، باید همیشه حضور داشته باشند و اگر لحظه‌ای دیر می‌رسیدند حق حضور نداشتند. تنها نسبت به محمدرضا و شمس رعایت بیشتری می‌کرد و از آنها توضیح می‌خواست و هر توضیحی می‌دادند، می‌پذیرفت.[4] علاقه رضاخان به این فرزند سبب بروز مشکلاتی می‌شد و پدر با دفاع از او، مشکلات را حل می‌کرد. برای مثال در فروردین 1306 ملکه تاج‌الملوک به همراه دخترانش و چند تن از خدمه دربار به آستانه حضرت معصومه رفتند. هنگام تحویل سال قصد تعویض چادرهای مشکی را با چادرهای سفید داشتند. در این کار قدری تعلل کردند، بخصوص شمس که باعث اعتراض واعظ سید قرار گرفت و شیخ محمد بافقی هم از واعظ دفاع کرد و به وضع حجاب ملکه و دخترانش اعتراض کرد و دستور اخراج آنها را داد. این کار سبب شد در روز بعد به دستور شاه عده‌ای از نظامیان چکمه پوش وارد صحن حرم شدند و شیخ محمد بافقی و واعظ را به حضور شاه آورده و مورد ضرب و شتم قرار داده و آنان را به عبدالعظیم تبعید کرده و تا آخر عمر تحت نظر یک نفر بازرس آگاهی قرار دادند.[5]

شمس و سیاست کشف حجاب

رضاخان که پس از رسیدن به حکومت در پی تقلید از مظاهر غرب بود، پس از سفر به ترکیه تصمیم گرفت سیاست فرهنگی و سیاسی‌اش را مبارزه با مذهب و معتقدات دینی قرار دهد. از جمله این اقدامات مهم پیگیری سیاست کشف حجاب بود. مهم‌ترین فعالیت اجتماعی شمس در این مرحله را باید حضور وی در مراسم کشف حجاب و پیش از آن در کانون بانوان ایران دانست. اصرار رضاخان به آغاز کشف حجاب از بین خانواده وزراء و اعیان و پیشقدمی خانواده وی در این راستا بیانگر سرسختی وی در این امر و پیشگامی خانواده پهلوی در اقدامات ضد فرهنگی طراحی شده توسط بیگانگان بود.[6] بدرالملوک بامداد که خود از سردمداران تشکیل کانون بانوان ایران بود، آغاز این حرکت را چنین بازگو می‌کند: «در 21 اردیبهشت 1314 با اشاره رضاخان و با دعوت وزیر معارف وقت، علی اصغر حکمت، عده‌ای از زنان فرهنگی انتخاب و دعوت شدند و به آنها گفته شد که مأموریت دارند تا جمعیتی را تشکیل بدهند و با حمایت دولت پیشقدم نهضت آزادی زنان ایران باشند. کانون بانوان ایران به ریاست عالیه والاحضرت شاهدخت شمس پهلوی و معاضدت و مراقبت وزارت معارف تأسیس شد. ضمن سایر اقدامات منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه، متدرجاً پیشرفت می‌کرد؛ به این طریق که زنان عضو با راضی کردن خانواده‌های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت می‌کردند.[7]

ازدواج

در سال 1317 رضاخان تصمیم گرفت دو دختر بزرگش (شمس و اشرف) را شوهر دهد. دو نفر کاندید شدند از دو خانواده معروف که سرسپرده انگلیسیها بودند؛ فریدون جم پسر محمود جم (مدیرالملک) که بعدا" به درجه ارتشبدی رسید و علی قوام پسر ابراهیم قوام (قوام‌الملک شیرازی). فردوست در این باره می‌گوید: «همان روز خود اشرف با ناراحتی برای من تعریف کرد که پدرم ما را صدا کرد و گفت: موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است. شمس چون خواهر بزرگتر است، انتخاب اول با اوست و دومی هم نصیب تو خواهد شد! چنین شد و چون فریدون جم خوش تیپ‌تر و جذابتر بود، شمس او را انتخاب کرد و علی قوام که چه از نظر قیافه و چه از نظر شخصیت با جم تفاوت زیادی داشت، سهم اشرف شد[8]!» مخبرالسلطنه هدایت که خود از شاهدان این مراسم بود چنین می‌نویسد: «تجدد بر هم زدن همه آداب و رسوم است. عروسی فرمایشی هم یکی از آن جمله است. در کابینه جم معروف شد عکس عده‌ای از جوانان را به شاهدختها عرضه دارند تا که قبول افتد و که در نظر آید. پسر جم و پسر قوام شیرازی پسند افتادند، چه حاجت به عکس بود من نمی‌دانم. جم و قوام هر دو در قلهک می‌نشینند و عصرها محل گردش آنها و شاهدختها در صحرای درٌوس بود. همدیگر را خوب می‌شناختند. قوام پس از قضیه اسعد[9] مورد لطف مخصوص واقع شده و در مسافرتها ملازم خدمت است. به هر حال مجلس عقد بی‌مزه‌ای منعقد شد. با اینکه متارکه داشتم به موجب دعوت در مجلس حاضر شدم. یک طرف تالار شاه ایستاده بودند و قدری فاصله وزرای سابق و لاحق طرف دیگر. ملکه و شاهدختها روی کرسی نشسته بودند، ساکت و صامت. دامادها عبوس زیر دست عروسها ایستاده، در حال خود فکر می‌نمودند. نه شیرینی نه میوه‌ای در بساط بود... روی هم رفته مجلس خنکی بود و بعد خنکی‌های بیشتر بروز داد، بلکه به برودت کشید... تا پهلوی (رضاخان) زنده بود مماشاتی از طرفین می‌شد، پس از پهلوی کار به تفریق کشید.[10] شمس پس از طلاق با مهرداد پهلبد (عزت‌الله مین باشیان) ازدواج کرد.[11] شمس همچنین در ازدواج بین محمدرضاشاه و ثریا نقش داشته و به گفته اشرف اولین قدم برای برگزاری این ازدواج شاهانه توسط شمس برداشته شد که ثریا را در لندن در هتل دیده بود.[12]

شمس و شهریور 1320

شدت علاقه رضاشاه به دختر بزرگش باعث شد که پس از وقایع شهریور 1320 و تبعید از ایران به جزیره موریس او را به عنوان یار و مونس خود انتخاب کند. شمس در این باره می‌گوید: «اندیشه دوری پدر و تنها گذاشتن او در غربت آتش به جانم می‌زد. چند شب تا صبح خواب از چشم من فراری بود و هر وقت فکر می‌کردم که به زودی از دیدار پدر محروم می‌گردم، بغض گلویم را فشار می‌داد. پیش خود می‌گفتم شاید من بتوانم در این سفر عجیب و در غربت مونسی برای پدر خود بوده و از غم و رنج او تا حدی بکاهم. بالأخره تصمیم گرفتم در این سفر شرکت کنم. مترصد فرصتی بودم که این اجازه را حاصل نمایم. بالأخره این فرصت به دست آمد و خواهش دل خود را با ایشان در میان نهادم و استدعا کردم اجازه دهند من هم در این سفر همراه باشم. فرمودند: «به تو خوش نمی‌گذرد، همین جا بمان»؛ ولی پس از اصرار و پافشاری من موافقت نمودند که من هم جزو مسافرین باشم[13]». اعضای خانواده رضاشاه در این سفر عبارت بودند از: ملکه عصمت،[14] شمس، علیرضا، عبدالرضا، غلامرضا، محمودرضا، حمیدرضا، فاطمه پهلوی و فریدون جم. شمس خاطرات این سفر و سختیهای آن «را که گاه در دریا و با کشتی صورت می‌گرفته و نیز اندوه پدرش را بیان می‌کند.[15] اندکی بعد به دلیل بدی آب و هوا و به خواست رضاشاه و موافقت دولت انگلیس، شمس به همراه خواهرش فاطمه و برادرش علیرضا و عده‌ای دیگر به تهران بازگشتند.[16] بلافاصله پس از عزیمت شمس شاه در نامه‌ای به او شدت علاقه خود را ابراز کرده و خطاب به شمس اظهار داشت که من شما را از عزیزترین فرزندان خود محسوب می‌دارم و یگانه آرزویم این است که به زودی دوره تاریک فراق سپری شده و بار دیگر دور هم جمع شویم.[17] شمس در پی بدحالی رضاشاه دوباره به نزد او برمی‌گردد. سرانجام رضاشاه در 4 مرداد 1323 از دنیا رفت و شمس پس از انجام مراسم تدفین پدرش به تهران بازمی‌گردد.[18]

شمس پس از مرگ پدر

چنانچه ذکر شد ازدواج تحمیلی اشرف و شمس پس از مرگ رضاشاه به جدایی کشید. فریدون جم (همسر شمس) نیز از این ازدواج راضی نبود و از اخلاق مغرورانه شمس به تنگ آمده بود. اسناد و نامه‌های باقیمانده از فریدون جم و خاطرات دستنویس ملکه توران[19] موجود در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، خود گواه این مطلب است. ملکه توران امیرسلیمانی در خاطرات خود می‌گوید: «...فریدون جم هر چند از این ازدواج راضی نبود؛ امٌا به خاطر شمس با خانواده‌اش قطع رابطه می‌کند. روزی خانم جم به من گفت: فلانی دیدید فریدون با من چگونه رفتار کرد؟ به این زودی ما بده شدیم و ما را فراموش نمودند. گفتم من جهت را می‌دانم. اولا" شمس اخلاقش آن است که علاقه به هر کس دارد میل دارد دیگر او با هیچ کس حتی پدر و مادرش هم صحبت نکند[20]». به دلیل مخالفت تاج‌الملوک و محمدرضا (شاه جدید) با ازدواج دوم شمس با پسرخاله‌اش (عزت‌الله مین باشیان که مجبور به تغییر نام به مهرداد پهلبد شده بود)، او با شوهرش به قاهره رفتند و مدتی را دور از وطن و در تبعید بودند.[21]

مسئولیتهای شمس

شمس تنها عضو خاندان پهلوی بود که در امور سیاسی شرکت و دخالت نداشت و سرگرمی‌های دیگری داشت. به همین دلیل در وقایع ملی شدن صنعت نفت مورد اعتراض قرار نگرفت و حتی دکتر مصدق در جلسه 4 خرداد 1329 از او به خاطر عدم دخالت تشکر کرد.[22] مسئولیتهای او عبارت بودند از:

1- ریاست جمعیت شیر و خورشید[23] که تا پایان این سلسله این سمت را هر چند به صورت ظاهر حفظ کرد.[24]

2- ریاست کانون بانوان ایران.[25]

3- بنیاد نیکوکاری شمس که به اصطلاح به امور درمان کم بضاعت مشغول بود.[26]

4- جمعیت حمایت از حیوانات و جمعیت کودکان کر و لال که بر اساس دستور خودش شکل گرفته بود.[27]

5- تشکیل جمعیت ادبی.[28]

جاه طلبیهای شمس

امٌا شمس نیز مانند سایر اعضای خاندان سلطنتی همواره در پی کسب ثروت و زراندوزی بود و از راه‌های مختلف این هدف را دنبال می‌کرد. از جمله:

1- تجارت الماس؛ که در سفری که به همراه پدرش به موریس رفته بود، در آنجا با کمک پدرش به تجارت الماس پرداخت[29] که با مرگ رضاخان این تجارت به دلیل سختی سفر به جنوب آفریقا پایان یافت.

2- تجارت ماشین که اسناد آن موجود است.[30]

3- تصرف زمین.[31]

4- کارخانجات شمس.[32] علاوه بر فعالیتهای اقتصادی از دربار نیز حقوق ماهیانه می‌گرفت.[33] هزینه‌های دیگر او شامل کاخها و هزینه‌های مربوط به آن،[34] مواد غذایی، هزینه‌های مربوط به سگبازی او که علاوه بر انتقاد ایرانیان از او موجب تأسف و حیرت اطرافیانش نیز می‌شد،[35] سفرهای شمس،[36] خریدها[37] و جواهرآلات او.[38]

مسیحی شدن شمس

تغییر مذهب امری معمول و مرسوم در دربار پهلوی بود. شمس نیز که از زمان حیات پدرش علاقه به مسیحیت داشت، پس از ازدواج با عزت‌الله مین باشیان به مسیحیت گروید. علم در ذیل خاطرات سال 1351 خود می‌نویسد: «برنامه سفر شمس به رم و واتیکان را تقدیم کردم، شاه آن را تأیید کرد به شرط اینکه والاحضرت درباره ملاقاتش با پاپ زیاد سر و صدا راه نیندازد.[39]» وی فراتر از تغییر دین به عنوان مسیونر مذهبی فعالیت می‌کرد که تأسیس یک مدرسه مذهبی مسیحی و کلیسای کوچکی در مهرشهر کرج از آن جمله بود. به پیروی از او همسر و فرزندانش شهباز، شهریار و شهرآزاد نیز مسیحی شدند.[40]

عاقبت شمس

با آغاز طوفان انقلاب اسلامی بسیاری از پروژه‌های اقتصادی شمس متوقف شد و خود او و همرامانش در 19 شهریور 1357[41] کشور را ترک و به آمریکا رفتند. سرانجام شمس در 1374 در 78 سالگی درگذشت و طبق آیین مسیحیت به خاک سپرده شد.[42] شمس پهلوی بی‌تردید یکی از متمولین بزرگ جهان بود. گرچه وی به هنگام فرار از ایران نمی‌توانست اموال غیر منقول خود را به فروش برساند؛ ولی بدهی‌های وی به بانکهای ایران بخصوص توسعه کشاورزی ارقام بزرگی را در بر می‌گرفت.[43]

مقاله

نویسنده معصومه جمشيدي
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS