از اصول و مبانی معتزله به معارف و نظرات مختلفی مانند دیدگاه ایشان در مورد قضاء و قدر میرسیم. ایشان با توجه به اندیشه عقلگرائی زمینه بررسی عقلی قضاء و قدر را برای خویش بوجود آوردند، ولی تحلیل نادرست ایشان از قضاء و قدر به مقدمات و اصول عقلی ایشان سرایت میکند و در نتیجه بنیان فکری معتزله در بوته نقد قرار میگیرد. مسأله قضاء و قدر از مسائلی است که برای معتزله یک آسیب و لغزشگاه اعتقادی محسوب میشود. به این دیدگاه معتزلی توجه میکنیم.
قضاء و قدر
قضاء در لغت به معنی حکم و قدر به معنی قضاء معین شده میباشد.[1] قدری و قدریه در موارد مختلفی بکار میرود، از جمله به منکرین قضاء و قدر خداوند در امور گفته میشود. در شرح مواقف گفته شدهاست که به معتزله قدری میگویند؛ زیرا افعال را بدون مشیت الهی، به خود منتسب میکنند.[2] همچنین به افرادی که با تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر به جبر معتقد شدند نیز قدری گفته میشود. در اعتقادات از قضاء و قدر به عنوان کیفیت و نحوه ارادهالهی نسبت به افعال بندگان یاد میشود. این اصل اعتقادی موجب اختلاف شدید بین معتزله و اشاعره میباشد.
اهمیت قضاء و قدر
نزد تشیع اهمیت این مسأله از اعتقادی بودن آن کشف میشود. رابطه بین قضاء و قدر و اعتراف به توحید و خالقیت خداوند رابطهای همسو است و نمیتوان با اعتراف به یکی دیگری را انکار نمود. در حقیقت مسأله قضاء و قدر یکی از شئون توحید را به تصویر میکشد و به همین دلیل یکی از ارکان شناخت توحید قضاء و قدر معرفی شدهاست، چنانکه در روایت از قول خداوند متعال آمدهاست که: هرکس به قضاء و بلاء من صبر ندارد و راضی نیست، پروردگار دیگری انتخاب کند.[3]
همچنین امام زین العابدین(ع) فرمودند:
اگر قدر بر اعمال نبود، خالق از مخلوق شناخته نمیشد. [4]
در نتیجه منکرین قضاء و قدر (معتزله، مفوضه) از این جهت که شناخت صحیحی از توحید و خالقیت خداوند ندارد، محکوم به لعن و کفر و الحاد و تشبیه شدهاند.[5]
مبنای انکار قضاء و قدر
برداشت و تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر باعث شد تا عدهای با اعتقاد به قضاء و قدر به دام جبرگرائی بلغزند و در برابر ایشان عدهای به انکار جبر و قضاء و قدر بپردازند. گروه اول عموم اهلحدیث از جامعه اهلسنت بودند و گروه دوم معتزله بود. تفویض که یکی از اصول اعتقادی معتزله است، برای نفی جبرگرائی و رد توحید افعالی و بالتبع رد قضاء و قدر اهلحدیث در افکار معتزله مطرح شد.[6] اما غافل از اینکه با اصل تفویض به توحید ضربه زدند؛ زیرا خدای مکتب معتزلی ارادهای حاکم بر افعال مخلوقات خویش ندارد. این متفکرین قائل به آزادی عمل و خارج دانستن افعال از اراده خداوند هستند. به همین دلیل قضاء و قدر نیز به تبع انکار تاثیر ارادهالهی نفی میشود.
رابطه خداوند و افعال بندگان
همانطور که دانستیم معتزله با اعتقاد به تفویض منکر قضاء و قدر شدند و گمان میکردند که با این اصل میتوان در رد جبرگرائی استفاده کرد. اهلحدیث نیز با اعتقاد نادرست از قضاء و قدر جبرگرا شدند. این اختلافات تماما از بررسی نسبت بین اراده خدا و افعال بندگان بوجود آمد. در این رابطه سه نظریه مهم به صورت افراط و تفریط و اعتدال وجود دارد.[7]
1. اشاعره معتقدند که خداوند قدرت را برای بندگان خلق ننموده و قائل به جبر شدند. به همین دلیل تمام افعال را از خود سلب نموده و به خدا نسبت میدهند حتی قبایح را به خداوند نسبت دادند.
2. معتزله معتقداست که خداوند هیچ قدرتی بر فعل بندگان ندارد و قائل به تفویض شدند و قدرت و اراده و علم و قضاء و قدر خداوند را نسبت به افعال بندگان نفی میکنند و در واقع قدرت خدا را کاسته و نسبت عجز به خدا میدهند.
3. امامیه معتقداست که خداوند همانطور که انسانها را خلق نمودهاست، قدرت (قدرت بر فعل و ترک) را نیز در ایشان نهادهاست و به همین دلیل او را به انجام واجبات و ترک محرمات امر نمودهاست. به این ترتیب افعال اختیاری و خیر و شر حقیقتا به انسانها انتساب دارد و این درحالی است که خداوند علاوه بر اینکه قدرت بر فعل و ترک را به انسانها داده، میتواند بدون بوجود آمدن جبر مانع از اعمال ایشان شود و یا به ایشان توفیق عمل عنایت کند و هرگز به خداوند نسبت عجز داده نمیشود، همانطور که فعل قبیح را از او نفی میکنند.
نتایج انکار قضاء و قدر
توفیق و توکل و استعانت از خداوند و دعا و طلب مغفرت که تماما وابسته به اراده و قضاء و قدرالهی است، از معارف معتزلی حدف میشود. حتی وعد و ترغیب به حسنات و وعید از گناهان که تماما قضاء و قدرالهی در افعال ما محسوب میشود[8] بدون معنی خواهد شد.
قضاء و قدر در مکتب اهلبیت(ع)
در مکتب شیعه گاهی از قضاء و قدرالهی به عنوان اراده تشریعی خداوند در امور یاد میشود و گاهی به عنوان علم و اراده و توفیق و لطف خداوند در امور معرفی شده که از امور تکوینی است. در هر صورت تمام امور حتی افعال انسان به قدرت و مشیت الهی صورت میگیرد، بدون اینکه جبر و اضطراری باشد و این همان معنائی است که جبر و تفویض را باطل میکند. اکنون به چند روایت اشاره می کنیم:
بعد از جنگ صفین مردی از یاران حضرت سوال نمود که: آیا حرکت ما به سوی شام به قضاء و قدرالهی بود یا نه؟
امام(ع) فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و روح را خلق نمود، هیچ گامی بر نداشتی و بر هیچ وادی فرود نیامدی مگر بواسطه قضاء و قدر خداوند.
سائل گفت: پس در این صورت دیگر اجری ندارم.
امام(ع) توضیح دادند که خداوند اجر شما را در این راه عظیم نهاده، در حالی که شما مجبور نبودید.
سائل پرسید: پس چگونه قضاء و قدر ما را حرکت داد؟
حضرت فرمود: وای بر تو گمان کردی که قضاء و قدر حتمی و تکوینی است(جبر)، اگر اینگونه بود که تو میپنداشتی، ثواب و عقاب و وعد و وعید و امر و نهی و مذمت گناهکار و مدح نیکوکار معنی نداشت. این (جبر) اعتقاد بت پرستان و یاران شیطان و کوردلان از راه صحیح است.[9]
در این روایت کاملا واضح شد که قضاء و قدر امری تشریعی است و به جبر منجر نمیشود. نتیجه این است که قضاء و قدر اهلسنت که منجربه جبر میشود و برای اراده انسان هیچ تاثیری قائل نیست، باطل است. اما باید متوجه بود که خداوند به فحشاء و منکرات امر ننموده بلکه نهی نموده اما مطابق جبر و تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر فحشاء و منکرات و معاصی و تکالیف غیرمقدور مورد امر و ارادهالهی است.[10] از سوئی امور و افعال بندگان تا حدی که جبر نشود به اراده الهی وابسته میشود و حتی قدرت انسان بر اعمال اختیاری و انجام افعال نیز به ارادهالهی وابستهاست. [11] و به این ترتیب استقلال بندگان در اعمال و نفی اراده خدا (تفویض معتزله) نیز باطل میشود. به برخی روایات در این زمینه توجه میکنیم:
1.هیچ پدیدهای در آسمان و زمین نیست مگر با هفت خصلت، مشیئت و اراده و قدر و قضاء و اذن و کتاب و اجل. پس کسی که معتقد باشد که میتواند یکی از این امور را نقض کند، کفر ورزیده.[12]
2.هشت پدیده جز به قضاء و قدر نیست: خواب و بیداری، قوت و ضعف، صحت و مرض، مرگ و زندگی.[13]
3.امیرالمومنین علی(ع) از کنار دیواری که مشرف به خراب شدن بود به مکان دیگر حرکت نمود. از ایشان سوأل شد که آیا از قضاء خداوند فرار میکنید؟ فرمود: از قضاءالهی به قدرالهی فرار میکنم.[14]
4. دعا باعث تغییر قضاءالهی میشود.[15]
واضح است که این امور تکوینی خارج از اراده انسانها میباشد و شامل افعال انسانها نیز میشوند (یعنی تمام افعال ما محکوم به قضاء یا قدرالهی است و خارج از این دو امر تحقق ندارد) و به همین دلیل این امور نباید مورد تکلیف انسانها باشد؛ زیرا این امور در اختیار بندگان نیست، گرچه با دعاء میتوان قضاء را تغییر داد یعنی اینکه از خداوند بخواهیم تا اراده و قضاء خود را تغییر دهد اما تغییر قضاءالهی خود نیز نوعی قضاءوقدرالهی است. امام صادق(ع) فرمودند: روز قیامت مردم از مسولیتهایشان (قضاء و قدر تشریعی) سوال میشوند نه از قضاء (تکوینی) که بر ایشان جاری شدهاست.[16]
نکته:
اکثر تکالیفی که خداوند متوجه بندگان میکند، حقیقی است ولی برخی تکالیف برای امتحان مکلفین است. توضیح این مطلب با روایات قضاء و قدر و رابطه مشیئت و ارادهالهی با فعل بندگان واضح می شود.
1.خداوند دو اراده و مشیئت دارد: اراده حتم، اراده عزم.امر می کند ولی نمیخواهد، مانند اینکه به ابراهیم(ع) امر نمود تا فرزندش را ذبح کند اما نخواست که ذبح شود (ابراهیم امرالهی را اجابت نمود اما نتوانست فرزندش را ذبح کند؛ زیرا اراده خدا بر اراده ابراهیم برتری داشت) نهی میکند ولی میخواهد (مانعی ایجاد نمیکند)، مانند اینکه آدم و حواء را از خوردن درختی خاص نهی نمود، اما خداوند نخواست برای ایشان مانع بوجود آید، تا آدم و حواء با اختیار خود از درخت ممنوعه خوردند. همچنین به ابلیس امر نمود تا سجده کند، درحالی که خواست ابلیس به اختیار خود سجده نکند (مانعی برای سجده نکردن ابلیس بوجود نیاورد) و او هم به اختیار خود سجده نکرد.[17]
2.امام (ع)فرمودند: خداوند میخواهد و اراده میکند اما دوست ندارد و رضایت ندارد. سوال نمودم چگونه؟ فرمودند: اراده نمودهاست که هیچ چیزی نباشد مگر به علم او، اراده نمودهاست که هیچ چیزی نباشد مگر به خواست او، دوست ندارد که به او گفته شود سومین از سه تا است (شرک نصاری را دوست ندارد ) و به کفر بندگانش رضایت ندارد.[18]
3.امام رضا(ع) میفرمایند:
خداوند عزوجل با جبر اطاعت و با غلبه معصیت نشد و بندگان را در ملک خویش رها نکرد، بلکه او صاحب مملوکات مردم است، همانطور که قادر بر قدرتی است که مردم دارند. پس اگر مردم به طاعت او روی آورند مانع ایشان نمیشود و نیز ایشان را مجبور بر اصاعت نکند و اگر مردم به معصیت او روی آورند، ممکن است خداوند مانع ایشان از انجام معصیت شود (تا انجام ندهند) و ممکن است مانع نشود تا انجام دهند. درحالی که خداوند ایشان را بر معصیت مجبور نکردهاست.[19]
تمام این روایات نشان دهنده این است که انسانها در اعمال و رفتارخویش اختیار دارند و اگر خدا بخواهد میتواند جلوی ایشان را بگیرد و هرگاه بخواهد میتواند اراده مردم را بلامانع بگذارد. اما هرگز اختیار ایشان را تبدیل به جبر نخواهد کرد. اراده حتمی و عزمی و اوامر امتحانی و حقیقی و قضاء و قدرتشریعی و تکوینی و محدوده هر یک این امور، از مسائلی است که در مکتب اهلبیت(ع) واضح شدهاست و خلط در این امور و عدم درک صحیح این مسائل جبر و یا تفویض را برای اشاعره و معتزله به ارمغان آوردهاست.