24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : علت، معلول، وجود، تاثير، علت هستي بخش
نویسنده : مهدي افضلي
علیت به عنوان یکی از اصول بنیادین فلسفه، از آغاز تأملات مدون فلسفی مورد پذیرش و استناد غالب فیلسوفان بوده است. هرچند در دوران یونان باستان، سدههای میانه و حاکمیت تفکر تجربی بر اندیشه برخی از فیلسوفان پس از رنسانس در مغرب زمین و در اندیشة برخی از مکاتب و نحلههای کلامی مسلمان کلیت و عمومیت آن مورد انکار قرار گرفته است.
بحث از علت و معلول در شاخههای مختلف علوم از اهمیت شایانی برخوردار است. فلاسفة مسلمان فصل مشبعی را در اثبات، تبیین، تحلیل و پاسخ به شبهات منکران اختصاص دادهاند. در تعریف علت و معلول نیز تعریفهای ارائه شده از سوی فیلسوفان مسلمان تفاوت چندانی ندارد، جز اینکه در تعابیریکه به کار گرفته شده میانشان تفاوتهایی مشاهده میشود؛ از این تفاوتها ظاهرا جز تفنن در عبارت چیز دیگر به نظر نمیرسد، ولی با تحلیل واژگان مورد استفاده در تعریف شاید بتوان به تفاوت در نگرش ایشان نسبت به مسأله پیبرد که باید آنرا در جای خود دنبال کرد. سعی میشود تعریفهایی که از سوی بنیانگذاران سه مکتب فلسفی ارائه شده بیان شود و برای پرهیز از زیاده گویی از تعریفهای ارائه شده از سوی پیروان این مکاتب خودداری شود، جز اینکه کسانی با تعمق بیشتر نکات تازهای را افزوده و یا رخنهای را رفو کرده باشند.
بوعلی سینا در رسالة الحدود علت را چنین تعریف میکند: علت هر ذات بالفعلی(الف) است که از آن وجود ذات بالفعل دیگر (ب) لازم میآید. اما عکس آن درست نیست، از وجود (ب)، وجود (الف) لازم نمیآید. شهاب الدین سهروردی در حکمة الاشراق نیز ضمن یک نزاع با مشائیان، مراد خود از علت را چیزی میداند که از وجود آن وجود معلول بدون هیچ تاخری قطعا حاصل میشود و این شامل شرایط و زوال مانع همه میشود. صدرالمتالهین شیرازی با تفکیک دو معنای عام و خاص علت، علت به معنای خاص را چیزی میداند که از وجود آن وجود چیز دیگر و از عدمش عدم آن لازم میآید. در معنای عام مراد شان از علت چیزی است که وجود شیء بر آن متوقف است، بدینرو از وجود آن وجود معلول لازم نمیآید، لیکن از عدم آن، عدم معلول لازم میآید.
بنابراین علت عبارت است از وجودی که معلول بر آن توقف دارد یا به واسطة آن وجوب پیدا میکند یا لزوم مییابد. به دلیل رابطة تضایف میان علت و معلول، از تعریف علت، تعریف معلول نیز به دست میآید. معلول چیزی است که وجودش وابسته و متوقف بر وجود چیز دیگر است.
در زبان فلسفی وقتی علت به کار میرود ممکن است معانی مختلف داشته باشد؛ گاه به طور خاص به معنای علت مفیض هستی بخش به کار میرود. وقتی گفته میشود علت و معلول باید سنخیت داشته باشند، مراد از علت در اینجا خصوص علت هستیبخش است یا اگر در نظام صدرایی، معلول عین ربط به علت انگاشته میشود، مراد همین گونه علت است و گاه به معنای علت تامه است؛ یعنی چیزیکه از وجود آن وجود معلول و از عدمش عدم معلول لازم میآید. در این معنا صرفا بر علت تامه اطلاق میشود. گاه همین اندازه که از عدم یک چیز، عدم چیز دیگر لازم آید برای اطلاق علت نسبت به آن کافی است، در چنین اطلاقی مراد علت به معنای علت ناقصه است.
روشن است که در تعریفهای ارائه شده از علت و معلول نمیتوان آن را تعریف به معنای حقیقی کلمه دانست، بلکه صرفا تعریف لفظی است وگرنه گرفتار دور خواهیم شد. زیرا در غالب این تعارف از بای سببیت بهره جسته شده است. برخی از فیلسوفان معاصر تلاش کردهاند با تقویت تعریف مورد نظر صدرالمتالهین و پیرایش آن، تعریف دیگری با استفاده از واژگان "احتیاج" و "توقف" ارائه کنند، ولی با تحلیل دقیقتر، این سعی نیز نافرجام مینماید. زیرا در واژگان "احتیاج" و "توقف" نیز به نحوی علیت اشراب شده است. متوقف علیه بیان دیگری از علت و متوقف تعبیر دیگری از معلول است و همینطور محتاج و محتاج الیه. بدینرو چنین مینماید گرفتار دور محال خواهیم شد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان