دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دین در فلسفه انتقادی کانت

No image
دین در فلسفه انتقادی کانت خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: کانت دو فلسفه کاملاً متمایز دارد که این دو فلسفه با توجه به تصویری که از عقل دارد شکل می‌گیرند. وی در فلسفه دوم خود عقل نظری را مقید و مشروط در نظر می‌گیرد و این تقید دین‌شناسی وی را نیز متأثر می‌کند. به یاد بیاوریم جمله معروف وی را که من عقل را محدود می‌کنم تا جا برای دین باز شود.
تغییر رویکرد کانت و رهسپاری وی به سوی فلسفه انتقادی که خود وی آن را "انقلاب کوپرنیکی" می‌نامد نه تنها انتقادات اولیه وی را به استدلالهای وجودی و کیهان‌شناسی برای اثبات وجود خدا تشدید می‌کنند که او را به این نتیجه می‌رسانند که هیچ استدلال نظری حتی از نوعی که او پیشتر از آن دفاع کرده است نمی‌تواند این کار را صورت دهد.
با این همه جنبه‌های زیادی در باب این تغییر رویکرد تفکر کانت مهم هستند که یکی از آنها که بر تفکر وی در باب خدا و دین هم اثرمی‌گذارد این است که وی ضرورتی را برای اینکه عقل انسانی هم در نفوذش و هم در مدعیاتش، خود را محدود کند و به خود انتقاد روا دارد حس می‌کند. روشی جدی که با آن کانت به عقل انسانی توجه نشان می دهد تا بلندپروازیهای آن را نشان دهد – و بنابراین آن را محدود کند – تمایل بی‌حد و حصر عقل برای جستجوی یکنواختی بین همه اصول نظری و حرکت به سمت تمامیتی جامع، نهایی و مطلق است.
عقل انسانی در صدد است تا پس از فهم تعدادی از پدیده‌های مشروط زمانی و مکانی به سوی تأیید مبنایی برای مجموعه‌هایی که غیرمشروط هستند یعنی مستقل از زمان و مکانند حرکت کند. عقل انسانی در جستجوی آن است که بداند که فراتر از آنچه تجربه است – تجربه در دستگاه فکری کانت – چه قرار دارد. او به هر حرکتی دست می‌زند تا نشان دهد که معرفت فراتر از حدود تجربه مناقشه‌برانگیز است. این معرفت فراتر از قدرت و توانایی عقل بشری می‌رود و دارای مبنایی غیرمشروط است که ما نمی‌توانیم با نسبتهای زمانی – مکانی آنها را فهم کنیم.
این تمایل برای فرارفتن از حدود تجربه در هنگام ارائه اندیشه‌هایی در باب نفس، جهان و خدا به عنوان نتایج نهایی تلاشهای عقل برای تأیید آنچه کاملاً غیرمشروط است به حد اعلای خود می‌رسد. کانت از این نکته بحث می‌کند که اشتباه است این اندیشه‌ها را تأسیسی در نظر بگیریم یعنی اندیشه‌هایی که به اشیایی اشاره می کنند که در گستره قدرتهای انسانی در زمینه شناخت نظری قرار می‌گیرند.
او بنابراین منکر می‌شود که مبنای کافی نظری برای استدلالهای مابعدالطبیعی که لایب‌نیتز و ولف به عنوان برهانهای نظری وجود خدا ، بقای نقس و وابستگی علی جهان مبنی بر ضرورت و علت اولی ارائه کرده اند وجود داشته باشد.
با این همه علیرغم رد دلیل کافی برای این استدلالهای نظری، کانت، اندیشه خدا، نفس و جهان را به عنوان کاربردی فلسفی و معتبر برای امر تنظیمی که پژوهش را به سمت همه آنچه این گستره را در برمی‌گیرد هدایت می‌کند در نظر می‌گیرد

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS