كلمات كليدي : تاريخ، رسول الله(ص)، فاطمه(س)، فدك، غصب
نویسنده : حسين قاضي خاني
«فدک» دهکدهایست در حجاز، که فاصلهی آن تا مدینه دو یا سه روز، در زمان پیامبر(ص) بوده است. این منطقه، با آب و هوای خوش و محصولات فراوان کشاورزی، در نزدیکی خیبر واقع[1] و محل سکونت یهودیان در زمان پیامبر(ص) بوده است.[2]
فتح فدک
پیامبر(ص) در سال هفتم هجری برای جنگ با یهودیان منطقهی خیبر فرمان جهاد صادر نمودند.[3] پس از فتح خیبر، پیامبر(ص) اهالی فدک را که از همپیمانان خیبریان بودند به اسلام دعوت کرد.[4] آنان نیز که از سرانجام همکیشان خیبری خود آگاهی یافته بودند و توان مقابله با مسلمانان را در خود نمیدیدند با پیامبر(ص) به صلح نشستند. با واگزاری نیمی از اراضی فدک به رسولالله(ص) نیمی دیگر در تملک یهودیان باقیماند.[5]
فدک در زمان رسولالله(ص)
از آنجا که فدک بدون دخالت لشگریان اسلام و به صورت مصالحه به پیامبر(ص) واگذار گردیده بود؛ لذا طبق آیین الهی اسلام ملک خاص حضرت گردید و مسلمانان را حقی در آن نبود.[6]
اعطای فدک به فاطمه(س)
درپی نازل شدن آیهی «و آت ذاالقربی حقه»[7] و به دستور پروردگار، پیامبر(ص) فدک را به دخترشان فاطمه(س) عطا کردند.[8] طبق گزارش قطبراوندی، پیامبر(ص) علی(ع) را طلبیدند و از ایشان خواستند، این بخشش را به کتابت درآورد،[9] آنگاه علی(ع) و "امایمن" بر این بخشش شاهد گرفته شدند.[10] فدک تسلیم فاطمه(س) شد و ایشان امور آن را سرپرستی میکردند.[11] عوائد فدک علاوه بر گذران زندگی، در امور خیری، مانند کمک به در راهماندگان [12]و خرج ازدواج جوانان بنیهاشم مصرف میشد.[13]
فدک پس از پیامبر(ص)
فدک ارزش مالی فراوانی داشت، به گونهای که محصول خرمای آن را از خیبر بیشتر دانستهاند.[14] درآمد حاصل از فروش محصولات فدک به حدی بود که "ابوبکر" در مواجهه با فاطمه(س) میگوید که درآمد فدک را برای تجهیز سپاهیانِ جنگهای «رده» اختصاص داده است.[15]
با درگذشت پیامبر(ص)، متصدیان خلافت که از ارزش فدک آگاه بودند، باقی بودن آن را بر تملک اهلبیت(ع) بر نتافته، حق فاطمه(س) را نادیده انگاشتند و فدک را به تصرف خویش درآوردند. آنها مدعی شدند که فدک در ملکیت رسول(ص) باقیبوده و ملک پیامبر(ص) بعد از ایشان صدقه و برای تمامی مسلمین است. اینان عامل خود را به فدک فرستاده، کارگزاران فاطمه(س) را از آنجا اخراج کردند.[16]
استدلال اینان سخنی منسوب به رسولالله(ص) بود که راوی آن ابوبکر بود و به گفتهی او پیامبر(ص) فرموده بود: «ما انبیا چیزی به ارث نمیگزارریم، آنچه از ما میماند، صدقه است».[17]
فاطمه(س) و غصب فدک
هنگامی که فاطمه(س) با تصرف ملکش از سوی حاکمان وقت مواجه میشود، نزد ابوبکر آمده، بازگرداندن فدک را خواستار میشود و بیان میدارد که فدک به ایشان واگذار شدهاست و بر این واگزاری سند و شاهد ارائه میکنند؛ اما خلیفهی اول با ذکر سخن ادعا شدهی بالا که به رسولخدا(ص) منسوب کرده بود، مسیر دادخواهی را عوض کرده، بحث را به ارث مرتبط میکند.[18] حضرت در مقابل با استناد به سخن قرآن که فرزندان انبیا از آنان ارث میبرند، سخن خلیفه را رد میکنند، (یعنی بر فرض فدک ارث باشد من وارث پیامبرم و فدک باز هم به من میرسد، این چه سخن خلاف قرآنیست که به پیامبر(ص) نسبت میدهید)؛ اما خلیفه بر سخن خود پای فشرده از رد فدک به فاطمه(س) خودداری میکند.[19]
علی(ع) و حمایت از حق
از آنجا که در این میان هم حق فاطمه(س) پایمال شده و هم سخنی بیاساس به پیامبر(ص) نسب داده شده بود، علی(ع) به یاری مظلوم شتافته، با غاصبان به احتجاج برمیخیزد و با استدلالهای خویش باطل را آشکار مینماید؛ اما از آنجا که فدک نباید به صاحب آن رد میشد، هیأت حاکمه همچنان بر رأیشان پای فشردند.[20]
فاطمه(س) به مسجد میآیند
بودن فدک در تصرف فاطمه(س) موضع اهلبیت را در شرایط سیاسی آن روز در مقابله با حاکمان وقت تقویت میکرد؛ لذا باز پس دادن آن به صلاح هیئت حاکمه نبود. با پایفشاری حکومت بر موضع خود، هر چند احتمال رد فدک نمیرفت؛ اما باید از سوی حضرت فاطمه(س) کاری انجام میگرفت؛ لذا ایشان تصمیم گرفت، در انظار عمومی سخنرانی نمایند و قضاوت در این مسأله را به تاریخ واگذارند. حضرت در معیت بانوانی که ایشان را همراهی میکردند، وارد مسجد پیامبر(ص) شدند، در حالی که مسلمانان و غاصبان فدک در مسجد حضور داشتند، پردهای آویخته شد و دختر پیامبر(ص) به خطبه ایستادند.[21]
خطبهی فاطمه(س)
حضرت(س) خطبهای غراء ایراد فرمودند که بهدلیل طولانی بودن، از آوردن متن آن خودداری کرده، تنها به محورهای آن اشاره میکنیم.
ایشان پس از حمد و ثنای الهی و ترسیمی از رسالت نبوی به این موارد توجه دارند:
الف) یادآور میشوند که ما اهلبیت یادگاری از پیامبریم که در میان شما به امانت نهاده شدهایم.
ب)معرفی خود و بیان زحمات علی(ع) برای پیشرفت اسلام.
ج) گذری بر رحلت پیامبر(ص) و ماجراهای پس از آن.
د) توبیخ غاصبان فدک.
ه) خطاب به انصار: «ای یادگاران زمان پیامبر(ص) و ای یاوران دین و دژهای محکم اسلام، این چه سستیاست، در کمک به من و چه کوتاهی است، دربارهی حق من و چه خوابی است که در مورد ظلم به من شما را فرا گرفته است؟...شما قدرت کمک به آنچه من طلب میکنم و قوت بر گرفتن آنچه در پی آن هستم، دارید. در این فراز حضرت این نکته را یادآور می شود که در واقع سستی مسلمانان این حوادث را به دنبال داشته است و آنان نز در این حوادث بیتقصیر نیستند.»
در اخر میگویند: «این سخنان به خاطر رسیدن جان به لبم بود،...و اتمام حجتی برای شما بود.»[22]
موضع منفی
حضرت پس از این سخنرانی به منزل آمده و گزارش شده است، تا آخر عمر با غاصبان سخن نگفتند[23]و هر چند آنان در صدد دلجویی برآمدند، حضرت از موضع خود عقب ننشستند.[24]
فدک در گذر تاریخ
در روزگار "معاویه" وی فدک را به "مروان بن حکم" به اقطاع داد؛[25] اما بعدها آن را از مروان پس گرفت.[26] با روی کار آمدن مروان فدک دوباره به تصرف وی در آمده، مروان آن را به پسرش "عبدالعزیز" بخشیده، از وی به پسرش عمر بن عبدالعزیز رسید.[27]
"عمر بن عبدالعزیز" با توجه به شرایط سیاسی دوران خود فدک را به اولاد فاطمه(س) رد کرد؛ اما پس از وی امرای اموی فدک را باز پس گرفتند.[28]
خلیفهی عباسی، "سفاح" فدک را به فرزندان فاطمه(س) میدهد؛ اما منصور آن را پس میگیرد.[29]
در روزگار "مأمون" گروهی از سادات به وی شکایت بردند که فدک را پیامبر(ص) به فاطمه(س) بخشیده و حضرت از "ابوبکر" رد آن را خواستار بودهاست، ابوبکر از وی طلب شهود کرده آن جناب هم علی(ع) و "امایمن" را به شهادت فراخواندهاست. مأمون فقها را فراخوانده، آنان بر تمام بودن شهادت علی(ع) و امایمن فتوی میدهند لذا فدک به اولاد فاطمه(س) رد میشود؛ اما به روال سابق حاکمان بعدی فدک را به تصرف خود در میآورند[30] و این غصب همچنان باقی است.