دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

علم

No image
علم

كلمات كليدي : مجرد، مادي، علم حصولي، علم حضوري، ادراك،دانش

نویسنده : علي اصغر نجابت

بررسی مفاهیم پایه‌ای یک دانش، اگر چه در نگاه اول ساده به نظر می‌رسد، اما در بیشتر مواقع به دشوارترین و پیچیده‌ترین مسائل آن علم تبدیل می‌شود؛ به طور مثال مفاهیمی چون جرم و انرژی در فیزیک یا معادلة ساده‌ای چون 4= 2×2 در ریاضیات، همگی در نظر اول ساده و پیش پا افتاده جلوه می‌کنند، اما بحث و اثبات دقیق همین مفاهیم، از مسائل بسیار پیچیده دراین علوم به حساب می‌آیند.

مفهوم "علم" نیز یک مفهوم پایه است، با این تفاوت که "علم" به دلیل گستردگی مفهومش، درعلوم مختلفی مانند منطق، فلسفه، انسان شناسی و حتی جامعه شناسی به عنوان یک مفهوم اولیه و پایه‌ای استفاده می‌شود؛ این گستردگی مفهومی باعث شده است تحقیق درباره "علم"- به عنوان یک مفهوم بنیادین- بسیار دشوار باشد.

علاوه براین، بکارگیری واژه علم برای اصطلاحات و مفاهیمی کاملا متفاوت، باعث سردرگمی محققین و دشوارتر شدن بررسی مفهوم علم شده است.

به عنوان نمونه در زبان فارسی وقتی می‌گوییم "علم فیزیک" منظور ما "دانش فیزیک" است؛ اما زمانی که می‌گوییم «معلوم است فلانی می‌آید» می‌خواهیم بفمانیم «به طور یقین فلان شخص می‌آید»؛بنابراین در عبارت اول لغت "علم" را به معنی "دانش" به کار گرفتیم اما در جمله دوم به معنی "یقین".

همچنین معنی سومی برای لغت "علم"درعلومی مانند منطق و فلسفه وجود دارد؛ در این دانش هازمانی که لغت "علم" را به کار می‌بریم، منظور ما یک دانش خاص یا یقین نیست، بلکه منظور مطلق "درک و آگاهی"است؛ یعنی در نظر یک فیلسوف یا منطق‌دان، به هرگونه درک یا اطلاعی که انسان از ابتدای تولدش آن را بدست می‌آورد، "علم" گفته می‌شود.[1]

بنابراین در بررسی مفهوم "علم"هم با وسعت مفاهیم مواجه هستیم و هم ممکن است در دام اشتباه لغوی بیافتیم، به همین دلیل، هنگامی که می‌خواهیم در مورد مفهوم "علم" بحث کنیم باید دقیقا مشخص کنیم که منظور ما کدام کاربرد واژة "علم" است و می‌خواهیم در چه حوزه‌ای ازمفهوم "علم" گفتگو کنیم.

در این نوشتار هدف این است که درباره مفهوم "علم" در منطق صحبت کنیم، پس باید متوجه باشیم که منظور ما فقط کاربرد منطقی و فلسفی لغت "علم" است و نه کاربردهای دیگر آن.

چیستی علم

منطق‌دانان و بیشتر فلاسفه هنگامی که می‌خواهند از مفهوم "علم و ادراک" صحبت کنند، سراغ اولین ادراکاتی می‌روند که در انسان شکل می‌گیرد؛ آنها روند به وجود آمدن آگاهی را در ذهن انسان تحلیل می‌کنند، تا بدین وسیله بتوانند مفهوم صحیحی را برای علم بیابند؛ اما همین بررسی‌ها شروع اولین اختلاف ها بر سر مفهوم"علم" را رقم زده است.

عده‌ای از فیلسوفان معتقدشدند علم یک کودک، چیزی جز فرایند های فیزیولوژیکی به وجود آمده درسیستم های عصبی و مغزی او نیست؛ یعنی اطلاعات یک کودک تنها زمانی شکل می‌گیرد که سیستم‌های عصبی وی تحریک شوند و یک پالس عصبی را به سمت ذهن کودک ارسال کنند؛ این پالس عصبی تغییری فیزیکی را در مغز کودک ایجاد می کند که به اعتقاد این دانشمندان، این تغییر دقیقا همان "علم"کودک است.[2]

در نظر این دانشمندان علم یک مفهوم "مادی" مانند دیگر مفاهیم مادی است و همانطور که ما می‌توانیم موجودات مادی دیگر مانند: میز، برق، امواج الکترو مغناطیسی و...را مشاهده کنیم، به وسیله دستگاه های پیشرفته پزشکی نیز می‌توانیم علم را درون پالس های عصبی و مغزی افراد مشاهده کنیم و حتی در علم انسانها تغییر یا تبدیل ایجاد کنیم.

طبیعی است که در نگاه این دسته از فلاسفه، تنها منشا پیدایش علوم حواس پنجگانه هستند؛زیرا تنها حواس پنجگانه توانایی تحریک سیستم عصبی آدمی را دارند؛بر همین اساس هر آنچه از غیر طریق "تجربه و حس" به دست بیاید چیزی جز "توهم و خیال" نخواهد بود.

در مقابل این رویکرد، دیدگاه اکثریت دانش‌مندان قرار دارد که علم را موجودی "غیر مادی"و فراتر از "ماده"قلمداد می‌کنند؛ این متفکران معتقدند کودکان حتی پیش از آنکه از حواس پنجگانه برخودار شوند، اموری مانند گرسنگی، مهر مادری و...را درک می‌کنند و غرائزی در آنها هست که برای "علم" پیدا کردن به آن غرائز نیازمند حواس ظاهری نیست.

در این دیدگاه علم دیگر خواص عمومی "ماده" را ندارد، پس نمی‌توان ادراکات انسانها را مشاهده کرد؛ همچنین راه بدست آوردن علم و ادراک نیز محدود به حس و تجربه مادی نیست، بلکه مفاهیم "ماورایی" و "غیر حسی" نیز برای انسان قابل درک هستند.[3]

مدافعان و مخالفان هریک از این دو دیدگاه برای دفاع از نظر خود شواهدی ارائه می‌کنند که در این مقاله فرصت پرداختن به تمامی آنها نیست، اما شاید مهمترین شاهدی که می‌توان برای اثبات نظریه دوم ارائه کرد، وجود دسته‌ای از آگاهی‌ها در انسان باشد که به آنها "علوم حضوری" می‌گویند؛ این آگاهی‌ها همگی بدون استفاده از حواس ظاهری بدست می‌آیند و هر انسانی به وجود این نوع ادراکات در درون خود اعتراف دارد.

تقسیم علم به حضوری و حصولی

اولین تقسیم بندی که فلاسفه و بیشتر منطق دانان برای "علم" مطرح می‌کنند تقسیم آن به دو دسته "حضوری" و"حصولی"است.[4] این تقسیم بندی مبتنی بر پایه‌ای ترین ویژگی علم، یعنی رابطه علم با معلوم است و به همین دلیل نیز پیش از دیگر تقسیم بندی های علم بدان پرداخته می‌شود.[5]

علم حضوری

"علوم حضوری" به آن دسته از ادراکات آدمی گفته می‌شود که انسان برای یافتن آنها نیاز به برقراری ارتباط با عالم خارج از خود ندارد، بلکه آنچه درک می‌شود در نزد خود انسان حاضر است؛[6] یعنی در این ادراکات، ذهن انسان بدون واسطه با خود "معلوم" ارتباط بر قرار کرده و آن را درک می‌کند، نه اینکه ابزارهایی مانند حواس پنجگانه میان انسان و معلوم واسطه شوند تا انسان بتواند آن شئ را درک کند؛ به طور مثال انسان برای درک هویت خودش نیاز به تماس با عالم خارج ندارد یا برای اینکه بفهمد گرسنه است و یا خوشحال یا ناراحت است از جهان بیرون کمک نمی‌گیرد؛ در تمام این ادرکات انسان چیزی را که درک شده، در درون خود می‌یابد و حواس ظاهری نقشی در آگاهی یافتن به این ادراکات ندارند؛ بنابراین "علم حضوری" تنها شامل اموری می‌شود که در "افق نفس" آدمی هستند و انسان می‌تواند آنها را بدون واسطه درک کند.

علم حصولی

در مقابل "علم حضوری"ادراکاتی قرار دارند که در اصطلاح به آنها "علم حصولی"گفته می‌شود؛ در این دسته، بر خلاف علم حضوری، انسان به وسیله حواس پنجگانه یا هر واسطه دیگری با یک شئ ارتباط برقرار کرده و تصویری از شئ مورد نظر در ذهنش ساخته می‌شود، سپس بر اساس همین تصویر، علم ما نسبت به آن شئ شکل می گیرد.[7]

به عنوان مثال شما وقتی به یک منظره نگاه می‌کنید بدون اینکه متوجه باشید تصویری از آن منظره در ذهن شما ترسیم می‌شود؛ این تصویر واسطه‌ای است میان ذهن شما و محل مورد نظر و همین تصویر شناخت شما را نسبت به آن محل شکل می‌دهد؛ بنابراین اگر کسی از شما درباره آن منظره سؤال کند، ذهن شما سراغ این تصویر رفته و بر اساس آن به راحتی مکان مورد نظر را برایش توصیف می‌کند و یا حتی زمانی که خودتان دوباره به یاد آن محل می افتید، همین تصویر ذهنی شماست که در مقابل چشمانتان ظاهر می‌شود و به شما اجازه می‌دهد دوباره به آن منظره فکر کنید.

در بیشتر ادراکات روزمره نیز دقیقا همین اتفاق می‌افتد؛ یعنی ذهن ما از چیزی که نمی‌شناخته تصویر برداری می کند و این تصویر منشا پیدایش شناخت ما از آن شئ می‌شود.

بنابراین در تمام علوم حصولی –کهحجم بیشتری از علوم آدمی را تشکیل می دهند-انسان به وسیله "تصور" اشیاء نسبت به آنها علم پیدا می کند نه به طور مستقیم[8]، پس اگر به هر دلیل تصویری که از اشیاء در ذهن تشکیل می شود صحیح نباشد، علم ما نیز نسبت به آن شئ صحیح نخواهد.

این ویژگی علوم حصولی دقیقا بر خلاف علوم حضوری است؛ زیرا در ادراکات حضوری انسان خود معلوم را می یابد نه تصورش را و چون خود معلوم هرگز نمی‌تواند خطا باشد، در ادراکات حضوری به هیچ عنوان خطا راه ندارد.

به دلیل همین تفاوت اساسی است که"دانش منطق"تنها در حوزه علوم حصولی فعالیت می‌کند؛ زیرا وظیفه این دانش، شناسایی آگاهی‌های صحیح از ناصحیح است و هنگامی که در علوم "حضوری"ادراک ناصحیحی وجود ندارد، حضور دانش منطق نیز در این حوزه بی‌معنی است.

تعریف علم در منطق

در میان متفکرانی که علم را مفهومی"مادی"انگاشته‌اند، اختلاف قابل اعتنایی در تعریف علم دیده نمی‌شود؛ زیرا در این دیدگاه، علم فرایندی فیزیکی- شیمیایی است که در مغز انسان اتفاق می‌افتد و این تغییر در آزمایشگاه قابل رؤیت است؛ بنابراین در این دیدگاه "تعریف علم" چندان مسئله پیچیده ای نیست.

درمیان متفکرانی که علم را موجودی"غیر مادی"می‌دانند اختلاف هایی اساسی در تعریف علم مشاهده می شود؛ گروهی از آنان مفهوم علم را بدیهی دانسته‌اند و گروهی دیگر غیر قابل تعریف و عده‌ای نیز ارائه هرگونه تعریف برای علم را مستلزم دور می‌دانند.[9]

یک دسته از این دانشمندان نیز علم را قابل تعریف می‌دانند اما در میان همین گروه نیز عده‌ای تعریف علم را بسیار دشوار دانسته وخود نتوانسته‌اند تعریفی برای علم بیان کنندو عده‌ای دیگر نیز هرکدام به نوبه خود سعی در ارائه تعریفی برای "علم" نموده‌اند.

بیشتر متکلمان و منطق دانان اعضای همین دسته اخیر هستند و هر کدام سعی کرده‌اند تعریفی جامع و مانع برای "علم"بیابند؛ اما اینکه تا چه حد در این کار موفق بوده‌اند، سوال مهمی است که تاکنون نیز در میان فلاسفه محل بحث های فراوان است و هنوز نمی‌توان با صراحت به آن پاسخ داد.

در میان دانشمندان این دسته اخیر، شاید آسان ترین کار بر عهده منطق‌دانان باشد؛ زیرا همانطور که گفته شد، کارکرد منطق تنها مربوط به دائره علوم حصولی است و بر همین اساس تعریفی از "علم" که تنها دربردارنده علوم حصولی باشد، به قدر کافی برای یک منطقدان مفید است و احتمالا به همین دلیل باشد که در میان منطق دانان تعریف‌های یکسان و مشابه برای علم بسیار دیده می‌شود.

رایج‌ترین تعریفی که منطق دانان برای علم بیان می‌کنند عبارتست از:

" هوالصورﺓ الحاصله من الشی عند العقل"[10]یعنی "علم عبارتست از صورتی که از یک شی در نزد عقل پدید می‌آید".

در این تعریف تنها به ادراکاتی "علم" گفته شده است که در کسب آنها ذهن با تصویر معلوم سروکار دارد نه با خود آن. بنابراین در این تعریف به روشنی "علم" به علوم حصولی محدود شده است و شامل علوم حضوری نمی‌شود.

این تعریف اگر چه تعریف کاملی نیست و خاصیت جامع بودن را ندارداما به اندازه‌ای مفید است که در میان بسیاری از دانشمندان پذیرفته شده و در علوم دیگر به جز منطق نیز تا حد زیادی کارایی یافته است.

مقاله

نویسنده علي اصغر نجابت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

شجاعت

No image

حکمت

No image

اطعام و سقایت

No image

حرام خواری

پر بازدیدترین ها

No image

خداشناسی

No image

دوستی

No image

عفو و گذشت

No image

کسب روزی حلال

Powered by TayaCMS