24 آبان 1393, 13:55
كلمات كليدي : استقلال اخلاق، توجیهپذیری، اخلاق دینی، اخلاق سکولار، جهانبینی دینی
یکی از نزاعهای مهم بین طرفداران اخلاق دینی و اخلاق سکولار مساله وابستگی یا عدم وابستگی اخلاق به دین در مقام توجیه است. دینداران به طور معمول مدعی این نوع وابستگی و سکولارها مخالف آن هستند. گرچه در میان دینداران نیز کسانی یافت میشوند که اخلاق را مستقل دانسته و حتی از برخی جهات دین را وابسته به اخلاق دانستهاند.
تقریرهایی که از وابستگی اخلاق به دین در توجیهپذیری ارائه شده است متفاوت است، امّا میتوان گفت مفاد نهایی همه آنها یکی است. دو تقریر عمده از این نوع و ابستگی به این شرح است:
صدق گزارههای اخلاقی متوقف بر امر و نهی خداوند است. یعنی چیزی خوب نمیشود مگر آنکه امر الهی به آن تعلق گیرد و چیزی نیز بد نمیگردد مگر آنکه خداوند از ارتکاب آن نهی کرده باشد و لذا خوب و بد تابع امر الهیاند.[1]
اخلاق متکی به جهانبینی دینی است، بدین معنا که تعهد اخلاقی تنها در سایه پذیرش باورهای متافیزیکی خاصی در باب جهان و انسان معقول و معنادار میشود؛ باورهایی در باب هستی، و جود خدا، آفرینش ، ابعاد و جودی انسان، زندگی پس از مرگ و نیز هدف از آفرینش او و جایگاه و رابطه او با جهان آفرینش؛ لذا شکّاکیت دینی یا انکار آن، شکّاکیت اخلاقی را بدنبال خواهد داشت و التزام شکاکان دینی به ارزشهای اخلاقی تناقضآمیز بوده، تعهد اخلاقی آنان به لحاظ عقلانی قابل دفاع نیست.[2]
در مقابل این دو تقریر منتقدان اخلاق دینی چنداشکال مطرح کردهاند:
اشکال اول: اگر امر الهی علّت خوبی و بدی افعال باشد لازمهاش آن خواهد بود که خیر بودن یک امر صرفاً به عنوان پیامد خواست خداوند باشد. پس خداوند میتواند هر چیزی حتّی دو امر متضاد را بخواهد و خیر شود،. به عبارت روشنتر خدا میتواند امر به عدل کند و در آن صورت عدل، خیر خواهد شد و گاهی امر به ظلم کند که در آن صورت ظلم نیز خیر خواهد شد، در حالی که چنین لازمهای را هیچ مومنی نمیپذیرد.[3]
اشکال دوم: اگر خوبی و بدی افعال ناشی از امر و نهی الهی باشد، لازمهاش آن است که ارزش اخلاقی، برای کسانی که چنین باورهایی ندارند مطرح نباشد، در حالی که بسیاری از مردم باورهای اخلاقی دارند بیآنکه باورهای متناظری درباره خواسته خداوند داشته باشند. اساساً ممکن است کسی خدا را قبول نداشته باشد تا باورهایی درباره او و خواستهاش داشته باشد، اما در عین حال ارزشهای اخلاقی را بپذیرد.[4]
اشکال سوم: چنین دیدگاهی عقلانیت اخلاقی را انکار میکند، عقلانیتی که آدمی را به عدالت و انصاف فرا میخواند، در نتیجه کسی که ارزشهای اخلاقی را مراعات میکند، در حقیقت از فرامین عقل پیروی کرده است. پس نفی باورهای دینی، عقلانیت ارزشهای اخلاقی را نفی نمیکند. میتوان گفت قائلان فایدهگرایی و وظیفهگرائی همانند کانت چنین دیدگاهی دارند.[5]
اشکال چهارم: اگر امر و نهی الهی موجب خوبی یا بدی افعال شود معنایش آن است که این افعال قبل از تعلق امر و نهی الهی هیچ حکمی نداشته و خنثی بودهاند و پس از تعلق امر دارای و صف خوبی یا بدی میگردند. در این صورت امر الهی و نهی او بیدلیل و بدون هیچ منطقی به این افعال تعلق گرفته است، بنابراین هیچ ملاک منطقیای برای این احکام نیست. در حقیقت متدینان با قائل شدن به این نوع وابستگی حکمت خداوند را زیر سؤال میبرند، در حالی که بنا بر اعتقاد خودشان حکمت یکی از صفات مهمّ درباره خداوند میباشد.[6]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان