كلمات كليدي : داود، مزامير، سموئيل، يوشع، اورياي حتي، جُليات، جالوت، شائول
نویسنده : محمد ضياء توحيدي
پس از وفات حضرت موسی، جناب یوشع، رهبری بنیاسرائیل را بر عهده گرفت و با انتصاب وی، سلسلهی داوران آغاز گردید.[1] داوران عمدتا به حل و فصل امور روزمرهی بنیاسرائیل و داوری میان آنان در مشاجرات میپرداختند و البته به نوعی زعامت بنیاسرائیل را نیز بر عهده داشتند.
سموئیل نبی که آخرین داور بنیاسرائیل به شمار میآید در اواخر عمر خویش، دو پسر خود را به عنوان داور بنیاسرائیل انتخاب کرد اما پسران وی به ظلم و رشوهگیری مبادرت ورزیدند. بنیاسرائیل که از یک سو از ستم فرزندان سموئیل ناراحت بودند و از دیگر سو دوست داشتند تا بنیاسرائیل دارای پادشاهانی مقتدر باشد نزد سموئیل آمده و از وی خواستند تا برای آنان پادشاهی را برگزیند. سموئیل نیز شائول را به عنوان نخستین پادشاه بنیاسرائیل انتخاب کرد و سر او را با روغن، تقدیس کرد.[2]
پس از چندی، شائول راه عصیان را در پیش گرفت و همین سبب شد تا سموئیل نبی، داود را به پادشاهی بنیاسرائیل برگزیند.[3]
برگهایی از زندگی داود
داود، نوازندهی پادشاه
به سلطنت رسیدن داود، کار چندان سادهای نبود زیرا شائول هنوز بر اریکهی قدرت تکیه زده بود و هرگز خوش نداشت که چوپانی جوان بخواهد جای او را بگیرد. بنابر این روح خداوند از شائول دور شد و روح بدی از جانب خداوند او را مضطرب ساخت. اطرافیان شائول به وی گفتند که میبایست نوازندهای را بیاوریم تا برای آرامش تو بنوازد. داود به عنوان همراه و مصاحب پادشاه به او معرفی شد و از این زمان به بعد، هم سلاحدار شائول بود و هم نوازندهی او.[4]
شهرت یافتن داود، نزاع وی با پادشاه و ... به سلطنت رسیدن داود
پس از چندی فلسطینیان به جنگ بنیاسرائیل آمدند. در این میان مبارز مشهوری به نام جـُلیات[5] که بسیار قوی بود به میدان آمده و از بنیاسرائیل خواست تا به جنگ او بیایند اما هیچ کسی حاضر نشد به جنگ او برود. این داستان تا چهل روز ادامه یافت تا آنکه داود به جنگ وی رفته و با فلاخن خویش او را از پای درآورد.[6]
این واقعه سبب ارجیافتن داود نزد بنیاسرائیل شد و همین مسأله سبب حسادت شائول بر داود گردید. در نهایت شائول تصمیم به قتل داود گرفت اما داود از نزد وی متواری گردید.[7] اختلاف میان شائول و داود ادامه یافت تا آنکه در نهایت شائول در جنگ با فلسطینیان شکست خورد و نهایتا خودکشی کرد.[8]
سلطنت داود
پس از مرگ شائول، راه برای داود هموار گردید و در حالی که هنوز بیش از سی سال از عمرش نگذشته بود به سلطنت رسید. او در این زمان بر منطقه یهودیه فرمانروایی میکرد و سایر اسباط بنیاسرائیل از پذیرش وی سرباز میزدند. او در این دوران مجبور بود با خاندان شائول به نبرد بپردازد تا آنکه در نهایت، پس از گذشت هفت سال، موفق شد آنان را زمینگیر کند. پس از این موفقیتها تمامی بنیاسرائیل نزد وی آمده و او را به عنوان رهبر و پادشاه تمامی اسباط بنیاسرائیل برگزیدند و داود از این زمان به مدت سی و سه سال بر تمامی سرزمینهای بنیاسرائیل حکمفرمایی کرد.[9]
داود شهر اورشلیم را به عنوان مقر خویش برگزید و تابوت عهد را نیز به این شهر منتقل ساخت.[10] داود در طول سلطنت خویش، سرزمین یهودیان را گسترش بخشید و حکومتی مقتدر را به وجود آورد.
جنگهای داود
جنگهای حضرت داود، بخش مهمی از زندگی او را تشکیل میدهند و او در زندگی خویش همواره با استفاده از قدرت، شجاعت و کاردانی خویش توانسته بود از جنگها سرفراز بیرون آید. البته تمامی جنگهای داود اختصاص به زمان سلطنت وی ندارد و او پیش از رسیدن به پادشاهی نیز نبردهای مهمی را در کارنامهی خویش ثبت کرده بود که ما به چند مورد از این جنگها بسنده میکنیم.
جنگ با فلسطینیان و کشتن مبارز نامآور فلسطینیان
اولین جنگ داود، در مقابل فلسطینیان رقم خورد. مبارزی به نام جـُلیات[11] که توصیفات مربوط به وی بیشتر رنگ و بوی افسانهای دارد برای مبارزه بیرون آمد. او دارای شش ذراع و یک وجب قد بود (هر ذراع در حدود 45 سانت است[12] و بنابر این قد او در حدود سه متر بوده است) و کلاه خودی برنجی بر سر داشت. وزن زرهی که او بر تن داشت بالغ بر پنج هزار مثقال (هر مثقال[13] در مقادیر آن زمان معادل یازده و نیم گرم بوده است[14]) و وزن سرنیزهاش ششصد مثقال بود. ساقبندهای برنجین بر پا و بر کتفهایش مزراق برنجین داشت.
داود عازم جنگ گردید و شائول بر تن او لباس رزم پوشانده، شمشیر به دستش داد. داود به شائول گفت که نمیتواند با این وسائل به جنگ برود زیرا تاکنون از آنها استفاده نکرده است. بنابر این چوبدستی خود را به همراه فلاخن و چند عدد سنگ برداشته عازم میدان نبرد گردید و با استفاده از فلاخن خویش، جلیات را کشت.[15]
کشتن دویست فلسطینی و آوردن قلفههای[16] آنان!
پس از پیروزی داود، مردم به تحسین وی پرداختند به گونهای که شائول بر وی رشک برد. بنابر این به فکر حیلهای افتاد تا داود را از بین ببرد. بنابر این از داود خواست تا با دخترش ازدواج کند. داود که هیچ ثروتی نداشت به شائول گفت من توان پرداخت مهریه دخترت را ندارم اما شائول پاسخ داد که به جای مهریه، برایم یکصد قلفه از فلسطینیان را بیاور و میخواست از این طریق داود را به کام مرگ بفرستد. داود نیز عازم شده و دویست تن از فلسطینیان را کشته، قلفههای آنان را نزد پادشاه آورد و بدین طریق، داماد شائول گردید.[17]
البته جنگهای شائول با فلسطینیان باز هم ادامه یافت و او در این جنگهای رشادتهای فراوانی از خویش نشان داد.
قتل عام سه قوم فلسطینی
داود که مورد سوء قصد شائول قرار گرفته بود گریخته و در سرزمین جـَتّ ساکن گردید. او در این زمان، به سه طایفه که از سرزمین شور تا مصر ساکن بودند حمله برده و از ترس آنکه مبادا کسی خبر کشتار داود را بیاورد تمامی مردان و زنان آن سرزمین را از دم تیغ گذراند و هیچ کسی را زنده نگذاشت.[18]
جنگهای داود پس از رسیدن به سلطنت
داود پس از رسیدن به سلطنت نیز جنگهای فراوانی کرد. برخی از جنگهای وی عبارتند از جنگ با فلسطینیان در "بعل فراصیم"،[19] جنگ با فلسطینیان در "جبعه" تا "جازر"،[20] کشتار بیست و دو هزار نفر از ارامیان،[21] کشتار چهل هزار تن از ارامیان[22] و... .
شخصیت داود و جایگاه وی در کتاب مقدس
حضرت داود بیتردید یکی از شخصیتهای بسیار مهم دوران عهد عتیق به شمار میآید. طبق گزارش کتاب مقدس، او علاوه بر آنکه پادشاه و مسیح[23] خداوند بود، دارای مقام نبوت نیز بوده است.[24]
نکتهی دیگر در مورد جایگاه ویژهی حضرت داود آن است که مسیحای بنیاسرائیل، میبایست از نسل داود باشد. در کتاب ارمیای نبی آمده است: «خداوند میگوید: اینک ایامی میآید که شاخهای عادل برای داود برپا میکنم و پادشاهی سلطنت نموده، به فطانت رفتار خواهد کرد و انصاف و عدالت را در زمین مجرا خواهد داشت. در ایام وی یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد».[25]
و درست به همین دلیل است که نویسندگان انجیلها مکررا از عیسی با عنوان "فرزند داود" یاد میکنند[26] و در نسبنامههای ذکر شده نیز، نسب آن حضرت را به جناب داود میرسانند.[27]
گناهان داود[28]!
از نکات مهم در زندگی داود (البته بر اساس گزارش کتاب مقدس؛ چرا که مسلمانان با تکیه بر دلایل عقلی و نقلی فراوان، ساحت پیامبران الهی را از این نسبتها مبرا میدانند) گناهان مهمی است که به آن جناب نسبت داده شده است.
ارتباط نامشروع با همسر سردار سپاهش
داستان زنای حضرت داود با همسر اوریای حِتّـی، نسبتی عجیب است که در کتاب مقدس در مورد آن جناب ذکر شده است.
آنگونه که در کتاب مقدس آمده است، جناب داود زمانی که بر پشت بام راه میرفت چشمش به زنی افتاد که مشغول شست و شوی خویش بود. سیمای نیکوی آن زن، داود را فریفته ساخت و داود در مورد وی به پرس و جوی پرداخت. به او گفتند که او زن یکی از سرداران سپاهت به نام اوریای حتی است اما دانستن اینکه آن زن دارای شوهر است نتوانست داود را از مقصود خویش منصرف سازد:
«و داود قاصدان فرستاده، او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او ازنجاست خود طاهر شده، به خانه خود برگشت و آن زن حامله شد و فرستاده، داود را مخبرساخت و گفت که من حامله هستم».
فرستادن شوهر آن زن به جنگ برای رهایی از رسوایی
داود که از رسوا شدن خویش بیمناک شده بود، اوریا را نزد خود طلبیده و از وی خواست تا به منزل خویش برود تا بارداری آن زن رسوایی به بار نیاورد اما اوریا حاضر به مراجعت به منزل خویش نشد و اظهار داشت که در چنین شرایطی بر او روا نیست که نزد همسر خود برود و با وی بخوابد.
بنابر این داود تصمیم گرفت تا به شکل دیگری از شر اوریا رها شود:
«و بامدادان داود مکتوبی برای یوآب نوشته، به دست اوریا فرستاد و در مکتوب به این مضمون نوشت که اوریا را در مقدمه جنگ سخت بگذارید، و از عقبش پس بروید تا زده شده، بمیرد و چون یوآب شهر را محاصره میکرد اوریا را در مکانی که میدانست که مردان شجاع در آنجا میباشند، گذاشت و مردان شهر بیرون آمده، با یوآب جنگ کردند و بعضی از قوم، از بندگان داود، افتادند و اوریای حتی نیز بمرد»
پس از مرگ اوریا، داود با خیالی آسوده، همسر او را متصرف گردید و با وی ازدواج کرد.[29]
مؤاخذه داود توسط خداوند
البته این کار داود بدون عقاب باقی نماند و خداوند او را مؤاخذه کرده، مجازات فرمود:
«و یهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: من تو را براسرائیل به پادشاهی مسح نمودم و من تو را ازدست شاول رهایی دادم و خانه آقایت را به تودادم و زنان آقای تو را به آغوش تو، و خاندان اسرائیل و یهودا را به تو عطا کردم و اگر این کم میبود، چنین و چنان برای تو مزید میکردم پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظروی عمل بد بجا آوردی و اوریای حتی را به شمشیر زده، زن او را برای خود به زنی گرفتی، واو را با شمشیر بنی عمون به قتل رسانیدی پس حال شمشیر از خانه تو هرگز دور نخواهد شد به علت اینکه مرا تحقیر نموده، زن "اوریای حتی" را گرفتی تا زن تو باشد.
خداوند چنین میگوید: اینک من از خانه خودت بدی را بر تو عارض خواهم گردانید و زنان تو را پیش چشم تو گرفته، به همسایهات خواهم داد، و او در نظر این آفتاب، با زنان تو خواهد خوابید زیرا که تو این کار را به پنهانی کردی، اما من این کار را پیش تمام اسرائیل و در نظر آفتاب خواهم نمود.
و داود با ناتان گفت: به خداوند گناه کردهام. ناتان به داود گفت: خداوند نیز گناه تو را عفو نموده است که نخواهی مرد. لیکن چون از این امر باعث کفر گفتن دشمنان خداوند شدهای، پسری نیز که برای تو زاییده شده است، البته خواهدمرد. پس ناتان به خانه خود رفت.
پس داود از خدا برای طفل استدعا نمود و داود روزه گرفت و داخل شده، تمامی شب بر روی زمین خوابید. و مشایخ خانهاش بر او برخاستند تا او را از زمین برخیزانند، اما قبول نکرد و با ایشان نان نخورد. و در روز هفتم طفل بمرد و خادمان داود ترسیدند که از مردن طفل اورا اطلاع دهند، زیرا گفتند: اینک چون طفل زنده بود، با وی سخن گفتیم و قول ما را نشنید، پس اگربه او خبر دهیم که طفل مرده است، چه قدر زیاده رنجیده میشود. و چون داود دید که بندگانش با یکدیگر نجوی میکنند، داود فهمید که طفل مرده است، و داود به خادمان خود گفت: آیا طفل مرده است؟ گفتند: مرده است».
لازم به ذکر است که جناب سلیمان نیز بعدها از همین زن متولد گردید.[30]
سرپیچی از دستور خداوند
افزون بر این داستان، گناه دیگری نیز به جناب داود نسبت داده شده است. آنگونه که کتاب مقدس، گزارش کرده است، خداوند به داود دستور فرموده بود تا قوم خود را سرشماری نکند اما داود تمرّد کرده و به شمارش نفرات قوم، اقدام کرد. اندکی بعد، داود از گناه خویش پیشمان شده و به خداوند عرضه داشت: «در این کاری که کردم، گناه عظیمی ورزیدم و حال ای خداوند، گناه بندهی خود را عفو فرما؛ زیرا که بسیار احمقانه رفتار نمودم».
عجیب آنکه خداوند برای مجازات این کار داود، بلایی بر بنیاسرائیل فرستاد که هفتاد هزار تن از آنان مردند اما آنگاه که فرشته میخواست مردم اورشلیم را نابود سازد، خداوند پیشمان شد و به فرشته گفت که دست نگاه دار.!
و البته داود نیز از اینکه خداوند، دیگران را به خاطر گناه او عذاب کرده در حیرت میرود و به خداوند عرضه میدارد: «اینک من گناه کردم و عصیان ورزیدم اما این گوسفندان (اشاره به قوم بنیاسرائیل) چه کردهاند؟ تمنا اینکه دست تو بر من و بر خاندان پدرم باشد».[31]
نوشتههای حضرت داود در مجموعهی کتاب مقدس
در کتاب مقدس، هیچ کتابی به طور کامل به حضرت داود منسوب نیست و این تصور که تمام کتاب مزامیر از ایشان است، تصوری اشتباه میباشد.
بر اساس عقاید اهل کتاب، نگارش بخشی از کتاب سموئیل توسط حضرت داود صورت گرفته است.
همچنین از مجموع 150 مزمور موجود[32]، تعداد 73 مزمور از کتاب مزامیر نیز به جناب داود منسوب است.[33]
اعتقاد عمومی بر آن است که در نگارش کتاب مزامیر، ده شخصیت مهم دست داشتهاند. مزمور 139 به حضرت آدم نسبت داده میشود. "ملکی صدق" نگارنده (و در حقیقت: سراینده) مزمور 110، حضرت ابراهیم نگارندهی مزمورهای 2 و 89 و حضرت موسی نگارندهی مزمورهای 90 و 100 دانسته شده است. همچنین مزمور 88 به هیمان، مزمورهای 39، 62 و 77 به یدوتون، مزمورهای 50، 73 و 83 به آساف و مزمورهای 42، 49، 84، 85 و 87 به سه پسر قورح نسبت داده میشود.[34] 34 مزمور نیز بی نام و نشان است و نویسنده یا نویسندگان آن کاملا ناشناخته هستند.[35]
البته باید توجه داشت که انتساب همین تعداد به جناب داود نیز چندان واضح نیست و حتی برخی معتقدند که هیچ یک از بخشهای مزامیر توسط داود نگاشته نشده است.[36]