24 آبان 1393, 14:0
كلمات كليدي : شکگرايي اخلاقي، شکاکيت، رنسانس، اخلاق سکولار
در حوزه اخلاق منکران شناخت اخلاقی یا معتقدند که مدعیات اخلاقی از اساس قضیه نیستند و به هیچ و جه قابلیت صدق و کذب ندارند، و یا اینکه آنها را قضایایی ناموجه و همیشه کاذب میدانند.
ریشه این نوع شکگرایی در برخی موارد، همان شکاکیت در عرصه معرفتهای بشری است. به عبارت دیگر بعضی از شکگرایان، از آنرو در حیطه اخلاق شکگرا هستند که از اساس به امکان حصول هرگونه شناخت، شکاکاند. اما شکگرای اخلاقی به معنای خاص خود، به کسی گفته میشود که تنها در حیطه مسایل اخلاقی منکر شناخت میباشد.[1] شکگرایی اخلاقی به معنای خاصش ناشی از انشایی دانستن گزارههای اخلاقی و عدم قابلیت آنها نسبت به پذیرش صدق و کذب است.
شکگرایی در معرفت به صورت کلی دارای دورههای مختلفی بوده است. از میان دورههای مختلف شکگرایی، ظهور پدیده اخلاق سکولار را میتوان همزمان با شکگرایی دوره دوم یعنی شکگرایی دوران رنسانس دانست. بدیهی است کسانی که در یونان باستان (دوره اول) شکگرا بودهاند اصولاً نمیتوانستهاند در مسائل اخلاقی تابع اخلاق دینی باشند، اما به صورت رسمی و به عنوان یک مکتب اخلاقی، ظهور اخلاق سکولار را به دوران بعد از رنسانس مربوط دانستهاند و بر همین اساس میتوان گفت شکگراییِ این دوره به عنوان یکی از مبانی اخلاق سکولار عمل کرده است.
نکته قابل توجه این است که هیچ مکتب اخلاقی، حقوقی، سیاسی و دینی را نمیتوان بر شکگرایی استوار نمود، اما از آنجا که انکار دین و اخلاق دینی لاجرم به سکولاریسم اخلاقی میانجامد، شکگرایی به عنوان یکی از ادله و مبانی اخلاق سکولار عمل کرده است.
سخنان کانت در نفی توانایی عقل نظری بر اثبات امور متافیزیکی نیز یکی از عوامل پیدایش شکگرایی، به خصوص در دوره سوم بوده و به این ترتیب پایههای اخلاق را سست نموده و موجب پیدایش شکگرایی در اخلاق شده است.
اولین اشکالی که به شکگرایان و ارد است این است که این ادعا که «هیچ معرفتی نسبت به عالم و اقع امکان ندارد» خود را نقض میکند، چرا که همین که ادعا شود «هیچ معرفت یقینی ممکن نیست»، چون خود این قضیه هم یک معرفت است از یقینی بودن ساقط شده و بلافاصله امکان معرفت یقینی بالملازمه اثبات میشود.
از طرفی امکان شناخت و تحقق آن، بدیهی و بینیاز از اثبات است و کسانی که در صدد ردّ آن برآمدهاند یا در سایه گرفتاری در شبهات زیاد اعتماد خود را به معرفتهای یقینی از دست دادهاند و یا دچار بیماری روحی و روانی هستند. نکته سومی که در اشکال سخن شکگرایان میتوان گفت این است که همین که کسی ادعای عدم امکان شناخت بنماید، خود این ادعا متضمن علم به آن و علم به نقیض آن میباشد. و بالاخره اینکه فراتر از طور عقل بودن گزارههای دینی، سخن بیدلیل و باطلی است؛ زیرا اولاً خود این ادعا یک گزاره متافیزیکی است و با این حساب خودش را نیز شامل میشود و در نتیجه خود را نقض میکند. ثانیاً مسائل مربوط به متافیزیک به دودسته تقسیم میشوند: یک دسته اموری هستند که به اصطلاح منطق بدیهی شمرده شده و نیازی به اثبات ندارند و دسته دوم قضایای نظریاند که نیازمند اثباتند و برای یقین یافتن به آنها باید استدلال نمود. این گونه از قضایا را میتوان با استفاده از گزارههای بدیهی یا گزارههایی که به بدیهی ختم میشوند اثبات نمود. لازم به ذکر است صورت قیاس خصوصاً شکل اول آن بدیهی است، بنابراین قیاسی که از حیث ماده و صورت بدیهی باشد و یا به بدیهی ختم شود، لاجرم نتیجه یقینی خواهد داد. این چنین است که میتوان گفت نه تنها امکان معرفت امری قابل حصول است؛ بلکه معرفت در امور دینی نیز ممکن و حاصل میباشد و از این رو اخلاق دینی به پشتوانه اثبات باورهای دینی ممکن است.[2]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان