دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آزادی Freedom

No image
آزادی Freedom

كلمات كليدي : آزادي، ليبراليسم، كاپيتاليسم، آزادي اسلامي، آزادي فردي، آزادي اجتماعي، آزادي معنوي، رسانه ها

نویسنده : قاسم كرباسيان

واژه‌ی آزادی که برخی صاحب‌نظران آن‌را از واژه‌ی اوستایی آزته(Azata) و یا واژه‌ی پهلوی آزاتیه(Azatih) مشتق می‌دانند، در زبان فارسی در معانی متعددی از جمله: اختیار، ‌قدرت بر عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی، شادی و خرّمی به‌کار رفته است. این واژه که بنا به ‌گفته‌ هرتسفلد، تحت تأثیر معنایی که با واژه‌ی حرّ در عربی همراه است، قرار دارد، در زبان‌های مختلف به اشکال مختلفی به‌کار رفته است. از این‌واژه در زبان لاتینی با معادل Libertas و در زبان فرانسه با Librete و در زبان انگلیسی با معادل Freedom و یا Liberty، یاد شده است. این واژه در زبان عربی هم با معادل "حرّیة" و "اختیار" به‌کار رفته که معنای روشن و متداول آن، مفهوم ضد بردگی آن می‌باشد.

آزادی در وسیع‌ترین معنای کلمه، حالتی است که در آن چیزی محدود و وابسته به چیزهای دیگر نباشد و بتواند در فضا جابه‌جا شود. در مورد انسان، حالتی است که در آن اراده‌ی شخص در رسیدن به مقصود، به مانعی برخورد نکند.[1]

معادل انگلیسی این واژه با حروف اضافی خاصی در موارد مختلفی به‌کار می‌رود؛ که برخی از آن‌ها عبارتند از:

1. آزادی و رهایی از زندان؛

2. اجازه انجام دادن کاری بدون محدودیت؛

3. حق یا قدرت انجام کاری که شخصی آن‌را برگزیده است؛

4. برده و زندانی نبودن.[2]

آزادی بنابر دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌های مختلف، معانی متفاوتی را به‌همراه دارد. براساس تعریف الحادی و سکولاریستی از آزادی، این مقوله حق انسان است و انسان در خوراک، پوشاک، عقیده، رفتار و تمامی جنبه‌های زندگی آزاد است. به‌بیان دیگر، آزادی خواهش‌های نفسانی و قانونمند انسان است. در مقابل، براساس تعریف الهی، آزادی حقّی است که خداوند، برای انسان جعل و مقرّر داشته و حدّ آن، مرزهایی است، که در قوانین الهی مشخص شده است. این‌گونه از آزادی، میدان وسیعی است؛ که اندیشه و تمامی استعدادهای آدمی را به رشد و فلاح می‌رساند.[3]

خاستگاه آزادی

پیش از آن‌که اندیشه آزادی‌گرایی و آزادی در مغرب‌زمین مطرح باشد، گرایش به آن، در خاورزمین مورد توجه بوده است. نمونه‌ای روشن و بسیار کهن از این‌گونه گرایشات را در برخی از سخنان اوستایی، که مربوط به سده‌هایی پیش از میلاد مسیح بوده را می‌توان در ایران مشاهده کرد.

در مورد خاستگاه آزادی در مغرب‌زمین هم نظریات مختلفی توسط اندیشمندان ارائه شده و برخی برآنند یونان باستان خاستگاه آزادی بوده است و سقراط را به‌عنوان آزادی‌گرای بزرگ معرفی کرده‌اند.

برخی دیگر از اندیشمندان، ظهور کلیسای مسیحی در غرب را خاستگاه مهم آزادی در غرب و در نتیجه جهان، قلمداد کرده‌اند و برآنند، نمی‌توان یونان را زادگاه آزادی به آن معنایی که امروز از آن فهمیده می‌شود، دانست. آزادی در دوران باستان، بنابه گفته‌ی فیلسوف دوران روشنگری "نبژامن کونستان" به این معنا بود، که هرکس حق داشت، در اداره‌ی اجتماع، مشارکت کند؛ بنابراین معمولاً همه‌ی شهروندان در مجالس قانون‌گذاری خدمت می‌کردند؛ یا اگر این کار ممکن نبود قانون‌گذاران، با قرعه انتخاب می‌شدند. در آن دوران، حقوق فرد مورد محافظت قرار نمی‌گرفت و دموکراسی یونانی به‌معنای انقیاد فرد در برابر اقتدار اجتماع بود. اما در دنیای مدرن، آزادی در وهله‌ی اول به‌معنای آزادی فرد از فرمانروایی خودسرانه است. برمبنای این نظر، آزادی در غرب از سلسله‌ای از نبردهای قدرت زاده شد و پیامدهای این نبردها، بین دولت و کلیسا، شاه و اشراف، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها و تجارت و دولت، در بافت زندگی غربی جای گرفته و سبب شدند، فشارها برای آزادی فردی، به‌ویژه در انگلستان و سپس در آمریکا بیش‌تر و بیش‌تر شود. بنابراین می‌توان گفت، در شکل‌گیری آزادی به‌معنای مدرن دنیای غرب، باید ریشه‌های "رومی" آن‌را مورد توجه قرار داد؛ چراکه کلیسای کاتولیک، عینی‌ترین میراث روم بوده؛ که به‌عنوان نهادی مستقل از دولت شکل گرفت؛ البته هیچ‌گاه خود را پشتیبان آزادی‌‌های فردی ندانست. سرانجام، آزادی‌خواهی فردی به‌عنوان پرخاش در برابر کلیسای کاتولیک، شکل گرفت و کیش پروتستان به‌عنوان پیشرو گونه‌هایی از آزادی‌گرایی در آغازین سال‌های سده دهم تا شانزدهم، به‌وجود آمد.

از جمله اندیشمندان غربی مقوله‌ی آزادی، می‌توان به سقراط، ارسطو، "جان استوارت میل"، "جان لاک" و "میلتون" اشاره کرد.[4]

وجوه آزادی

این واژه در وجوه متفاوتی به‌کار گرفته شده که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

1. آزادی فلسفی-کلامی؛ در قالب بحث جبر و اختیار و به‌معنای اختیار در برابر جبر است. آزادی به مفهوم اختیار به این معناست که انسان در انجام اعمال و رفتار خود اختیار دارد و مجبور نیست.

2. آزادی حقوقی؛ به‌عنوان یکی از حقوق انسانی مطرح شده و مصادیق متعددی دارد؛ که برخی عبارتند از: آزادی عقیده، بیان، اندیشه، شغل، مسکن، فعالیت‌های اقتصادی و آزادی تشکیل اجتماعات و شرکت در آن‌ها.

3. آزادی اخلاقی؛ به‌معنای رهایی از تعهدات و قید و بندهای زندگی روزمره و هوا و هوس، کنترل نفس، خواست و اراده‌ی پسندیده از جانب انسان و در خدمت خیر بودن است.

4. آزادی سیاسی؛ به‌معنای آزادی استفاده از ابزارهایی است که از طریق آن‌ها مردم بتوانند در زندگی سیاسی خود، تأثیر ملی داشته باشند. برخی از مهم‌ترین مصادیق آزادی سیاسی عبارتند از: آزادی انتخاب و حق رأی، آزادی بیان و آزادی تشکیل اجتماعات و احزاب.

قسم اخیر از وجوه آزادی، در اندیشه و تفکر غرب، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.[5]

جایگاه آزادی در اندیشه لیبرالیسم

در اندیشه لیبرالیسم، آزادی، یگانه پایه و اساس انسانیّت به‌حساب می‌آید. آزادی یک فصل منطقی است؛ که انسان، به‌وسیله آن از همه‌ی حیوانات و بلکه از همه‌ی خلایق امتیاز می‌یابد. از این نظر، از همه‌ی توانایی‌های انسان، حتی نیروی عقل و خرد و ابتکار برتر است.

"آیزایا برلین" در بیان نظر "جان استوارت میل" به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان آزادی در غرب می‌نویسد: «در نظر میل، جدایی انسان از حیوان نه به‌خاطر آن است که آدمی عقل دارد؛ یا می‌تواند دست به اختراع و ابداع اسباب و آلات و روش‌های گوناگون بزند. امتیاز انسان در درجه اول از آن‌جا است که می‌تواند برگزیند و انسانیّت کامل، آن‌گاه تحقق می‌یابد، که بتواند برگزیند و موضع گزینش واقع نگردد، راکب باشد نه مرکب.»[6]

این تحلیل از انسان، شأن انسان را در آزادی او دانسته و اساس شخصیت انسانی را بر اراده استوار می‌داند،‌اراده‌ای که حاکم است و نه محکوم.

اندیشه لیبرالی غرب با اعتقاد به فردگرایی(Inpidualism)، معیار حقیقت و مدار هستی را فرد دانسته و امیال و اهداف فرد را از هرلحاظ مقدّم بر جامعه قرار می‌دهد و برآنست که؛ از آن‌جایی‌که برای شناخت ارزش‌ها در جهان، هیچ ملاک و ابزاری در دست نیست و ارزش‌های انسانی جز بر پایه‌ی خواسته‌های افراد، تعریف و توصیف نخواهد شد و این خود شخص است، که باید اخلاقیّات خود را پی‌ریزی کند، بنابراین چاره‌ای نیست، جز آن‌که افراد هرکدام آزادانه و به‌شکل برابر، به‌دنبال خواسته‌های خویش باشند و هیچ چیزی جز خواسته‌های دیگران، نباید آن‌را محدود و ممنوع سازد. "آیزایابرلین" مؤلف کتاب چهارمقاله درباره آزادی، در تبیین همین اندیشه در پاسخ به این سؤال که آیا ارزش والاتر از انسان هست تا بتوان شخصی را بدان وادار کرد، می‌گوید: «هیچ ارزش بالاتر از فرد وجود ندارد.»

آزادی در این بینش، به‌معنای آزادی از همه‌ی انسان‌ها در هر مرتبه روحی و اخلاقی و در هر جایگاهی که باشند، از همه‌ی اجبارها و موانع تحقق خواسته‌های بی‌قید و شرط انسانی، برای رسیدن به سود بیشتر و لذّت فردی بیشتر است.

"توماس هابز" در رساله‌ی "لویاتان" در شرح این آزادی بی‌قید و شرط می‌گوید: «آزادی در مفهوم صحیح آن، فقدان مخالفت است و براساس این معنای صحیح و عموماً پذیرفته‌شده از کلمه، انسان آزاد کسی است که اگر میل به انجام کاری داشته و قدرت و ذکاوت انجام آن‌را داشته باشد، با مانع و رادعی مواجه نشود.»[7]

البته غربی‌ها علی‌رغم مبانی نظری خود که عموماً آزادی بی‌حد و حصر را اصیل می‌داند، محدودیّت‌هایی را برای آزادی وضع کرده‌اند. آن‌ها بر اثر اجبار و اضطرار مربوط به زندگی جمعی فرد، قوانین محدودکننده‌ای را برای آزادی قرار داده‌اند. "آزادی دیگران"، "برابری" و "امنیت جامعه" در اندیشه‌ها و مکاتب مختلف از جمله محدودیت‌های آزادی قلمداد شده‌اند.[8]

آزادی در اندیشه اسلامی

در اندیشه اسلامی، هرچند اراده و آزادی، به‌عنوان یک واقعیّت در وجود انسان، کمال بشری محسوب می‌شود؛ ولی این بدان معنا نیست که کمال آدمی منحصر در آن باشد و انسانیّت منحصر به آن باشد؛ بلکه باید در ارزیابی کمال انسان، مجموعه توانایی‌هایی که او را به‌سوی کمال سوق می‌دهند، در نظر گرفت و به‌سایر اجزای این مجموعه، از جمله گرایش‌های متعالی انسان (فطرت)، عقل و ... توجه کرد. دین اسلام، آزادی را بر محور عقلانیّت مورد توجه قرار داده و آزادی و اراده را در صورتی که حائز صبغه‌ی انسانی باشد و از جنبه‌های متعالی بشر مایه گرفته باشد، ارزش قلمداد می‌کند. بینش اسلامی علی‌رغم نگاه لیبرالی به آزادی که آن‌را هدف می‌داند و فراتر از آن هدفی نمی‌شناسد، آزادی را وسیله رسیدن به کمال انسانی می‌داند. شهید مطهری، می‌گوید: «آزادی برای انسان کمال است؛ ولی کمال وسیله‌ای است، نه کمال هدفی. هدف انسان این نیست که آزاد باشد؛ ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خویش برسد.» بنابراین نگرش آزادی و اختیار، از آن‌رو برای انسان ارزشمند است، که در پرتو آن، می‌تواند هدف خود را برگزیند و در تکاپوی آن باشد. پس نمی‌توان پنداشت که هرکس از آزادی برخوردار است، به‌کمال خود رسیده است.

آزادی از دیدگاه اسلام، رهاشدن از بردگی و اطاعت غیر خداست؛ در حالی‌که صاحبان مکاتب غربی، معتقدند که آزادی انسان، به‌معنای اختیار همه‌جانبه‌ی انسان در انتخاب هرچیز، از جمله بردگی غیر خداست. در نگاه آنان، انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد؛ زیرا دین را همانند امور قراردادی عادی می‌دانند؛ که انتخاب آن تابع سلیقه است. اما در مکتب اسلام، رهایی از دین، نوعی بردگی است؛ چراکه انسان را در دامان آرزوها و هوس‌های نفسانی دچار می‌کند و به اسارت حقیقت بشری می‌انجامد.

البته "فرانس روزنتال" در مورد مفهوم آزادی در اسلام ضمن برشمردن آن به‌معنای انقیاد وابستگی به خدا، بیان می‌کند؛ که چنین مفهومی قطعاً در هر سنّت توحیدی وجود دارد و اختصاص به‌ اسلام ندارد.

واقعیّت این است که بین دین و آزادی، رابطه وجود دارد و اساساً دین‌داری، تحقّق آزادی است؛ چراکه آزادی علاوه‌بر آزادی اجتماعی، آزادی معنوی و درونی را هم دربرمی‌گیرد. این‌گونه از آزادی، متوقّف بر دین‌مداری است. البته آزادی اجتماعی در گرو آزادی افراد جامعه است؛ چراکه تا کسی به آزادی درونی نرسد و از بردگی حرص و طمع پرهیز نکند، نخواهد توانست پاسدار حقوق دیگران باشد.

آزادی در بینش اسلامی، ضمن تأکید بر لزوم برخورداری انسان‌ها از حقوق حقّه خود، انسان را در تمام اعمال و اراده‌های خود از قید عبودیت و بندگی غیر خدا آزاد دیده و او را موظف به حرکت در محدوده‌ی قانون خدا می‌بیند و معتقد است، آزادی هنگامی مفهوم می‌یابد، که حقوق مسلّم دیگران، اعمّ از خدا، مردم و قانون، مصون بماند. در غیر این‌صورت جز هرج و مرج چیزی نخواهد بود.[9]

رسانه‌ها و آزادی

رسانه‌ها برای این‌که بتوانند آزادی را برای بشریت به ارمغان آورند و زمینه‌ساز آزادی بشر باشند، لازم است، خود از آزادی برخوردار باشند. رسانه‌ای که خود از عنصر آزادی برخوردار نیست و در محدوده‌ی مسیر سیاست‌های از پیش‌تعیین‌شده سیاستمداران و سرمایه‌داران گام برمی‌دارد، نخواهد توانست آزادی‌آفرین باشد.

رسانه‌های امروز جهان، که اکثراً در مسیر خدمت به منافع امپریالیزم و سرمایه‌داران قرار دارند، با ارائه اطلاعات گزینشی و برگزیدن بخش‌هایی از واقعیّات، برای ارائه به مردم، تبلیغات عاری از واقعیّت، ایجاد مارپیچ سکوت و به‌خدمت گرفتن افکار عمومی، سانسور افکار، عقاید و ...، آزادی بشر را با چالش مواجه کرده‌اند. رسانه‌های کنونی، به‌ویژه در دنیای غرب، برمبنای تفکر لیبرالی، نسبت به انسان و آزادی، به‌بهره‌گیری فراوان از سکس و برانگیختن غرایز انسانی مبادرت می‌ورزند؛ که خود، نوعی به‌زنجیر کشیدن انسان‌ها در زندان غرایز و مانعی برای آزادی فکر و روح و روان آدمی به‌شمار می‌رود.

جفری چستر، مدیر مرکز دموکراسی دیجیتال آمریکا و همکارش گری او.لارسن برای داشتن رسانه‌ای آزاد، چندین راه ارائه می‌دهد؛ که برخی از آن‌ها عبارتند از:

1. از ادغام کمتر و نه بیشتر رسانه‌ها با یکدیگر حمایت کنیم؛

2. بهره‌گیری از دکترین تنوّع نظرات در رسانه‌ها؛

3. بازگرداندن رسانه‌های عمومی به مردم؛

4. حمایت از رسانه‌های آزاد و مستقل؛

5. ایجاد رسانه‌های غیر انتفاعی.[10]

مقاله

نویسنده قاسم كرباسيان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

توده Mass

No image

مطالعه موردی Case Study

No image

گفتمان Discourse

سیبرنتیک Cybernetics

سیبرنتیک Cybernetics

Powered by TayaCMS