كلمات كليدي : راه هاي اثبات خدا، براهين خداشناسي، براهين فطرت، براهين فلسفي
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
براهین و راههای اثبات وجود خدا بسیار زیادند تا جایی که میرزا مهدی آشتیانی نقل میکند فخر رازی تعداد این براهین را به هزار برهان رسانده است.[1]
در یک دستهبندی کلی شهید مطهری [2]این براهین را به سه قسم تقسیم کرده است:
1- براهین فطرت یا براهین انفسی (راه دل و حسّ خداجویی)
در این راه، انسان به وسیله شهود بیواسطه، خدا را درک میکند و در واقع، وجود خدا برای انسان بدیهی است. فطرت خداجویی و خداشناسی و خداپرستی در عمق وجود انسان قرار دارد و آیاتی از قرآن بر این حقیقت دلالت دارند. از جمله:
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا » (روم/30)
"روی خود را به سوی دین پاک خدای بازگردان، همان فطرت خداپرستی که خداوند همه انسانها را بر آن آفریده است."
نام "راه" شاید نسبت به "برهان" بر این طریقه ترجیح داشته باشد. زیرا راه فطرت، برهان فلسفی نیست. البته میتوانیم به وسیله براهین فلسفی وجود فطرت را در انسان اثبات کنیم.
2- براهین خداشناسی از راه آثار یا خلقت خدا
این نوع برهان، از راههای گوناگونی قابل تقریر است. برخی از این تقریرها عبارتند از:
الف) از طریق حدوث عالم و مخلوقات
ب) از طریق وجود نظم و تشکیلات فوقالعاده جهان خلقت
ج) از طریق توجه به غایات و اهداف موجودات
در این نوع براهین، نوعی استدلال وجود دارد که خدا را به وسیله آیات و نشانهها، اثبات میکند. در حقیقت همان آیات و نشانهها واسطه اثبات وجود خدا قرار میگیرند.
3- براهین فلسفی خداشناسی
این راه عقلی و فلسفی محض و از طریق وجود و موجود به طور کلی طی میشود. در این راه هم اگر چه نوعی استدلال وجود دارد و خدا با واسطه اثبات میشود لکن آنچه واسطه قرار میگیرد آیات و نشانهها نیستند (چنانکه در براهین نوع دوم بود) بلکه واسطهها، یک سلسله اصول عقلی (بدیهی یا نظری) هستند.[3]
براهین فلسفی نیز خود به دو دسته تقسیم میشوند:
1- براهینی که از طریق غیر خدا، وجود خدا را اثبات میکنند مانند براهینی که تکیه بر ابطال دور و تسلسل دارند.
2- براهینی که از طریق غیرخدا وجود خدا را اثبات نمیکنند بلکه با تکیه بر اصل هستی خدا را اثبات میکنند که از آنها به "براهین صدیقین" یاد میشود.[4]
اگر بخواهیم تقسیم فوق را به نحو حصر عقلی بیان کنیم به گونهای که شامل همه انواع براهین از جمله براهین وجود نیز شود چنین میگوئیم:
براهین اثبات وجود خدا به دو دسته تقسیم میشوند:
1- براهینی که مستقیماً به وجود خدا نمیپردازند بلکه به اثبات وجود فطرت خداجویی میپردازند و این نکته را متذکر میشوند که خدا از استدلال بینیاز است. (براهین فطری)
2- براهینی که مستقیماً به اثبات وجود خدا میپردازند که این نوع براهین خود به دو قسم تقسیم میشوند:
1. براهینی که از صرف تعریف و مفهوم خدا، وجود خدا را اثبات میکنند و برای اثبات وجود خدا بر هیچ شی در خارج تکیه نمیکنند. (براهین وجودی)
2. براهینی که بر وجود شیء یا اشیائی در خارج از ذهن تکیه میکنند و با وجود آن خدا را اثبات میکنند که خود دو دستهاند:
الف) براهینی که خدا را با تکیه بر وجود چیزی غیر از وجود خدا، اثبات میکنند به طوری که اگر آن شیء انکار شود براهین قادر به اثبات وجود خدا نیستند مانند براهین حدوث و امکان یا براهینی که به واسطه بطلان دور و تسلسل، وجود خدا را اثبات میکنند.
ب) براهینی که وجود خدا را اثبات میکنند اما نه با تکیه بر وجود غیر او بلکه فقط با تکیه بر اصل واقعیت وجود خدا را اثبات میکنند. به طوری که اگر همه چیز (غیر از اصل هستی و واقعیت ) انکار شود باز هم وجود خدا اثبات میشود که این دسته را "براهین صدیقین" مینامند.[5]
نکته
برخی از محققین براهین وجودی را « مفهوم محور» مینامند. براهینی که تکیه بر وجودی غیر از خدا و غیر از اصل هستی تکیه میکنند را براهین «مخلوق محور» و براهینی که با تکیه بر اصل هستی (و نه موجودی خاصّ) وجود خدا را اثبات میکنند براهین «موجود محور» مینامند. [6]راز این نام گذاری هم معلوم است که، براهین وجودی مبتنی بر مفهوم هستند، براهینی که تکیه بر وجودی غیر از اصل هستی میکنند، تکیه بر مخلوق خاصّی میکنند، حال آن مخلوق یا ممکن بالذّات است مانند براهین وجوب و امکان، براهین غایت شناختی، براهین حرکت و امثال آن و یا متکی بر دور وجودی، تسلسل وجودی و امثال آن میباشد.
نکتهای که در این قسم برهان وجود دارد این است که اگر آن مخلوقی که حد وسط برهان قرار گرفته شود انکار شود دیگر آن برهان قادر نخواهد بود وجود خدا را اثبات کند و این همان تفاوت اساسی این قسم از براهین اثبات وجود خدا با براهین صدّیقین است که در براهین صدّیقین، «اصل هستی» یعنی همان که مرز بین فلسفه و سفسطه بود و بدیهی است، حدّ وسط برهان قرار میگیرد، حتی اگر همه مخلوقات هم انکار شوند هیچ اشکالی به برهان صدّیقین وارد نمیشود. تنها اگر کسی اصل هستی را انکار کند در آن صورت فقط باید او را بر این امر بدیهی آگاه کرد؛ زیرا «اصل هستی» حتی با تحقق پیدا کردن یک موجود، تحقق پیدا میکند.
از جمله طرفداران براهین دسته نخست (براهین فطرت) میتوان علامه طباطبایی (در بین متفکّران مسلمان) و الوین پلنتینجا (از ایمان گرایان مغرب زمین ) را نام برد.[7]
بلکه میتوان گفت برهان صدّیقین علامه طباطبائی دلیل اثبات واجب نیست بلکه خود دلیل بی نیازی واجب به اثبات است. چنان که ایشان حتی آیاتی از قرآن که به نحوی بر اثبات وجود واجب تکیه میکند را به گونهای تفسیر کرده است که در آن آیات هم، وجود خداوند مفروض گرفته شده است، نه اینکه آیات قرآن به اثبات وجود خداوند بپردازند.[8]
نمودار این تقسیم عقلی بدین شکل میباشد: