دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فلسفه منطق(Philosophy of Logic)

No image
فلسفه منطق(Philosophy of Logic)

كلمات كليدي : منطق، فلسفه منطق، فلسفه مضاف

نویسنده : مهدي عبداللهي

امروزه تحقیقات گسترده در علوم، سبب شاخه شاخه شدن آنها گردیده است تا جایی که برای هر علمی، فلسفه‌ای نهاده‌اند. در فلسفه هر علم، خود آن علم، جایگاه آن در میان معارف بشری، روش تحقیق آن علم، تاریخ تحولات آن علم و نحله‌های مختلف آن، و مبادی و پرسش‌های ناظر به آن علم بررسی می‌شود. از این رو، برای منطق نیز بسان بسیاری از علوم دیگر، فلسفه‌ای تأسیس شده است که در آن، خود منطق، نحله‌های منطقی، مبادی تصوری و تصدیقی[1]، روش تحقیق و پرسش‌های فلسفی ناظر به آن، کانون کاوش قرار می‌گیرد.[2] حاصل آن که، فلسفه منطق مانند هر فلسفه مضاف دیگر، از دانش‌های نوپایی است که خاستگاه آن به عنوان علمی مستقل، مغرب زمین است و مانند سایر فلسفه‌های مضاف چون فلسفه ریاضی، فلسفه فلسفه و... نگاهی ثانوی به مضاف الیه خود دارد.[3] البته با این که خاستگاه این علم، مغرب زمین است اما مسائلی که در کتب منطق‌دانان مسلمان مطرح شده است، همگی متعلق به قلمرو علم منطق نیستند، بلکه بخشی از آنها، با آن که در منطق مطرح شده‌اند، جزو مسائلی‌اند که در حوزه فلسفه منطق می‌گنجند.[4]

فلسفه منطق، را به طور کلی می‌توان معادل آن مباحث فلسفی دانست که معلول تکامل فنی منطق (ریاضی) نمادین یا انگیزه‌هایی است که منطق‌دانان در راستای پی‌گیری‌های فنی از خود بروز داده‌اند. از این رو، شمارش موضوعات فلسفه منطق، تاحدودی، دلبخواهی است، چرا که مسائل برآمده از تکامل فنی منطق، در حوزه‌های دیگری هم‌چون نشانه‌شناسی، فلسفه زبان، فلسفه ریاضیات، معرفت‌شناسی و حتی اخلاق نیز قابل طرح می‌باشند.[5]

برخلاف منطق قدیم که هم ناظر به صورت استنتاج است و هم به ماده استنتاج می‌پردازد، از نظر منطق‌دانان جدید، منطق علم استنتاج است و بحث می‌کند که چه استنتاجی، معتبر و چه استنتاجی نامعتبر است. به تعبیر دیگر، «منطق، علم مطالعه استدلال‌ها، استنتاج‌ها و تشخیص درستی و نادرستی آنهاست.»[6] به تعبیر سوزان هاک، «یکی از اهداف اساسی منطق تشخیص استدلال‌های معتبر از استدلال‌های نامعتبر و هدف از نظام‌های صوری منطقی مانند منطق جمله‌ها و منطق محمولات، وضع قوانین دقیق اعتبار یا همان تعیین معیارهای صوری محض آن است.»[7]

منطق جدید، به دو بخش فرعی تقسیم می‌شود: منطق صوری و منطق فلسفی. منطق صوری، به تدوین قوانین رابطه‌های منطقی، اهتمام می‌ورزد. رابطه‌های منطقی، یعنی رابطه‌های مربوط به این که، کدام ترکیب‌های صدق و کذب، میان قضایا ممکن هستند. در میان این روابط، دو رابطه، از اهمیت بیش‌تری برخوردارند: سازگاری (Consistency) و لزوم (Consequence).‌ یک قضیه، در صورتی با دیگر قضایا، سازگار است که صدق همه به طور مجموع، ممکن باشد(یعنی با صدق دیگر قضیه‌ها، صدق آن مجاز است.)، و یک قضیه، در صورتی لازمه قضیه‌های دیگر است که صدق همه آن قضیه‌های دیگر، با کذب آن، ممکن نباشد(یعنی صدق سایر قضیه‌ها، مستلزم صدق آن باشد). لزوم، رابطه‌ای است که میان مقدمات و نتیجه یک استدلال متعبر، برقرار است.

اما منطق فلسفی یا فلسفه منطق، به طور عام، به این مسأله می‌پردازد که چه چیز سبب می‌شود این رابطه‌ها، این گونه که هستند، باشند. از این رو، نسبت منطق فلسفی به منطق صوری، مانند نسبت فلسفه علم، به علم است و منطق فلسفی، ویژگی، حدود و پیش‌فرض‌های منطق را مورد بررسی قرار می‌دهد.[8]

فلسفه منطق، پاسخ به پرسش‌های نوعا فلسفی‌ای است که در مورد منطق مطرح می‌شود. اگر در منطق جدید سخن از استنتاج معتبر است، در فلسفه منطق جدید پرسیده می‌شود که:

«اعتبار یک استدلال به چه معناست؟ مراد از استنتاج یک گزاره از گزاره‌ای دیگر چیست؟ صدق منطقی یک گزاره چه معنا می‌دهد؟ آیا اعتبار لزوماً باید در ارتباط با یک نظام صوری تبیین شود یا مفهومی فراسیستمی وجود دارد که نظام‌های صوری درصدد ارائه آن‌اند؟ اعتبار استدلال معتبر و استدلال درست چیست؟ چگونه نظام‌های صوری منطقی، فرد را برای ارزیابی استدلال‌های غیرصوری یاری می‌دهند؟. . .»[9]

آنچه گفتیم مربوط به منطق جدید بود که تنها به صورت استنتاج می‌پردازد، اما قلمرو منطق قدیم گسترده‌تر از آن است. مباحث اصیل منطقی را می‌توان به دو بخش اساسی تقسیم نمود:

1. منطق تعریف: در این بخش از انواع تعریف، قواعد و شرایط تعریف سخن به میان می‌آید و مغالطات تعریف گوشزد می‌شود.

2. منطق استنتاج: در این بخش از انواع استدلال‌ها، قواعد و شرایط استدلال معتبر گفت‌وگو می‌شود و مغالطات در حوزه ماده و صورت استدلال بیان می‌شود.

منطق‌دانان در هر دو حوزه تعریف و استنتاج، بین ماده و صورت تفکیک کرده‌اند و برای هر یک از این دو، شرایط و قواعدی را تنظیم نموده‌اند. از این رو، در کل می‌توان گفت منطق قدیم در چهار حوزه فعالیت می‌کند: صورت و ماده تعریف، صورت و ماده استدلال. بنابراین، فلسفه منطق(قدیم) علمی است که به سؤالات ناظر به هر یک از این چهار حوزه پاسخ می‌دهد.[10]

در یک تقسیم کلی‌تر، مسائل فلسفه منطق، بر دو دسته‌اند:

الف) مسائل عام و غیرتقسیمی که ناظر به خود علم منطق، با صرف نظر از تقسیم آن به دو بخش اصلیِ منطق تعریف و منطق استدلال است؛

ب) مسائل خاصِ منطق تعریف و منطق استدلال. مسائل خاص، به دو بخش تعریف و استدلال نیز خود، به دسته‌های ریزتر تقسیم می‌شود. به طور کلی می‌توانیم مسائل فلسفه منطق را به سه بخش کلی تقسیم کنیم:

1. مسائل کلان ناظر به خود منطق بدون این که به بخش‌های مختلف آن نظر شود.

در این بخش، مسائلی از این دست را باید بررسی نمود:

چیستی منطق، موضوع منطق، نحله‌های منطقی و تفاوت‌های آنها با یک‌دیگر، جایگاه منطق در میان سایر علوم، روش منطق، جهت نیاز به علم منطق، نیاز علوم گوناگون به منطق، نیاز منطق به علوم، نیاز منطق به منطق.

2. مسائل ناظر به تعریف؛

3. مسائل ناظر به استدلال.[11]

نمونه پرسش‌های مطرح در قسم دوم و سوم، پیش از این گذشت، از این رو، دیگر تکرار نمی‌کنیم.

مقاله

نویسنده مهدي عبداللهي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

عروه بن حدیر

No image

عبدالرحمان الناصر

No image

یوسف بن عمر ثقفی

No image

روز شمار محرم (1)

No image

روزشمار محرم (2)

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS