دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اختلال دوقطبی bipolar disorder

No image
اختلال دوقطبی bipolar disorder

كلمات كليدي : اختلال دوقطبي، اختلال خلقي، افسردگي اساسي، آشفتگي، اختلال ادوارخويي، مانيا، آسيب شناسي رواني

نویسنده : زينب كاوندي

اختلال دوقطبی در روان‌شناسی به عنوان زیرمجموعه‌ای از اختلالات خلقی[1] تعریف می‌گردد و ارتباط آن با اختلالات خلقی از این جهت است که، می‌توان تناوب‌های بسیار بارزی را در خلق فرد مبتلا مشاهده نمود. اختلالات خلقی، خود به سه شاخه: اختلالات افسردگی عمده[2]، اختلال دوقطبی و اختلال خلقی مبتنی بر علت‌شناسی تقسیم می‌گردد.[3]

اختلال دوقطبی

اختلال دوقطبی، خود مشتمل بر دو نوع اصلی اختلال دوقطبی "نوع I" و اختلال دوقطبی "نوع II" و دو زیرمجموعه "ادوارخویی" و اختلال دوقطبی "تصریح‌نشده" می‌باشد.

ضابطه اصلی اختلال دوقطبی، تناوب گستره‌های آشفتگی و وهله‌های افسردگی است. به‌گونه‌ای که فرد در دور پایان‌ناپذیری که از اوج وجد تا عمق یأس گسترده است، گرفتار می‌شود و به همین دلیل نام این اختلال را دوقطبی گذارده‌اند؛ چرا که بین دو قطب مخالف در تناوب است. منظور از اوج وجد در اختلال دوقطبی، هر فعالیتی است که به ایجاد لذت وافر و شادی بی‌حصر منتهی می‌گردد و چهار عامل هیجان، انگیزه، رفتار و شناخت فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. منظور از افسردگی یا عمق یأس؛ فعالیت غمگینی افراطی و بدون علت موجه است که بر زندگی روزمره، فعالیت، ارزشیابی، قضاوت، هیجان، رفتار و شناخت فرد مؤثر است.

به عبارتی، زمانی که ما یک فرد مبتلا به اختلال دوقطبی را مشاهده می‌کنیم، با رفتارهای متناقضی روبرو هستیم که توجیه‌ناشدنی و غیرمعمول است. گاهی رفتار فرد در اوج انرژی است، وی فعال، ‌بذله‌گو و شوخ می‌شود، بی‌حد و حصر ولخرجی می‌کند، دچار بیش‌فعالی و حتی گریز تفکر است(به علت وجود افکار بسیار زیاد در ذهن) و گاهی در اوج غم و ناراحتی فرو می‌رود، به انزوا پناه می‌برد و برعکس دوره قبلی، بیش‌فعالی دچار رکود فعالیت و تکلم می‌شود و چیزی برای لذت بردن و خوشگذرانی او وجود ندارد.

در رابطه با شکل‌گیری اختلال دوقطبی، اشاره کوتاهی به دوران تحول کودک می‌شود. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که در زیربنای حالت وجد در دوره کودکی، مکانیزم‌های پیچیده‌ای که به اضطرابی عمیق پوشش می‌دهند، قرار دارد. به عبارتی حالت وجد، مکانیزم دفاعی در برابر افسردگی است. چرا که یک خطر درونی "من" را تهدید می‌کند و این خطر در کشاننده مرگ، پایگاه غرایز یا "بن" و موضوعات درونی‌شده ریشه دارد.[4]

البته لازم به ذکر است که وقوع این اختلال در کودکی بسیار نادر است و سن متوسط بروز آن در حدود بیست‌سالگی(در خلال نوجوانی و جوانی) است. به این‌گونه که، گستره‌های آشفتگی به‌طور ناگهانی آغاز می‌شوند، نشانه‌ها به سرعت در خلال چند روز آشکار می‌شوند و وقوع آنها اغلب پس از تنیدگی‌های روانی – اجتماعی قرار دارد که این حالات از یک هفته تا چند ماه به طول می‌انجامد و بسیار ناگهانی نیز از بین می‌رود.[5]

افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، اغلب بین دوره‌ها طبیعی عمل و احساس می‌کنند، با این حال، تقریبا یک‌چهارم آنها خلق بی‌ثبات دارند و در کنارآمدن با دیگران در محیط خانه و کار و اجتماع با مشکلاتی مواجه می‌شوند.[6] اختلال دوقطبی براساس شدت نشانه‌ها و طول مدت اختلال به چند بخش تقسیم می‌گردد:

یک. اختلال دوقطبی نوع I

این نوع، افرادی را دربرمی‌گیرد که برای اولین یا چندمین بار دچار یک گستره‌ کامل آشفتگی – افسردگی می‌شوند، که علت جسمی و طبی خاصی ندارد و در روند بالینی این نوع از اختلال، فرد یک یا چند دوره وجد فراوان(مانیا)[7] را تجربه می‌کند و احتمالا و نه لزوما، یک یا چند دوره افسردگی اساسی را نیز تجربه خواهد کرد.

در رابطه با بروز این اختلال در زنان و مردان، تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که فراوانی اختلال دوقطبی نوع I در زنان و مردان به یک اندازه است.[8] اما بین ترتیب بروز آشفتگی و افسردگی اساسی با جنسیت رابطه وجود دارد؛ در مردان احتمال بروز گستره آشفتگی در مرحله اول بیشتر است، ولی در زنان در اغلب موارد، اختلال با افسردگی اساسی آغاز می‌شود.

دو. اختلال دوقطبی نوع II

این اختلال، مشابه اختلال دوقطبی نوع ‌I است، با این تفاوت که در نوع II با آشفتگی کمتری در رفتار روبرو می‌شویم. در روند بالینی این نوع از اختلال، فرد یک یا چند دوره افسردگی اساسی و دست‌کم یک دوره وجد و شادی را تجربه می‌کند، ولی نه تمام عیار، به‌گونه‌ای که تجلی آشفتگی کم و در حد خفیف می‌باشد. این نوع از اختلال در زنان متداول‌تر از مردان است. نکات مشترکی بین دو نوع I و II اختلال دوقطبی وجود دارد که به آنها اشاره می‌کنیم:

در هر دو نوع این اختلال، شصت تا هفتاد درصد آشفتگی‌ها بلافاصله قبل یا بعد از افسردگی بروز می‌کند و همچنین پنج تا پانزده درصد افرادی که به این اختلال دچار می‌شوند، چندین تناوب خلقی(در حدود 4 تناوب) را در فاصله یک سال تجربه می‌نمایند.[9] همان‌گونه که اشاره کردیم، اختلال دوقطبی علاوه بر دو زیرمجموعه اصلی نوع I و II، دارای دو زیرمجموعه دیگر نیز می‌باشد.

سه. اختلال ادوارخویی

اختلالی مزمن است که در این اختلال، فرد مبتلا حالت‌های شادی و غمگینی را تجربه می‌کند. به عبارتی، سیر خلقی بین دو قطب متضاد وجود دارد ولی شدت آن در حد گستره آشفتگی و افسردگی اساسی نیست. به عبارت ساده‌تر، از نظر شدت در حدی نیست که فرد مبتلا نیاز به بستری شدن در بیمارستان یا مداخله فوری و مستقیم داشته باشد. در حالی که در دو نوع I و II نیاز به مداخله تا حدی وجود دارد. این اختلال معمولا در نوجوانی و سال‌های نخستین بزرگسالی آغاز می‌شود و فراوانی آن در زنان و مردان مساوی است.

چهار. اختلال دوقطبی تصریح‌نشده

در این اختلال، فرد نشانه‌های اختلال دوقطبی را دارد ولی نه به‌طور کامل. به گونه‌ای که متخصص بالینی به نتیجه واحدی در رابطه با انطباق نشانه‌ها با نوع خاصی از اختلال دوقطبی نمی‌رسد.

در رابطه با علت‌شناسی اختلال دوقطبی، نظریات مختلفی وجود دارد، از جمله مهمترین این نظریات، نظریه روان‌تحلیل‌گری است که بر این باور است که آشفتگی نیز همانند افسردگی، از یک علت ناشی می‌شود و آن فقدان موضوع محبوب و مورد علاقه است. به عبارت ساده‌تر، برخی افراد با درونی‌کردن موضوع مورد علاقه ولی از دست رفته خود، به افسردگی دچار می‌شوند. این درونی کردن در پاره‌ای دیگر از افراد به جای افسردگی، بروز آشفتگی را در پی دارد و حال آنکه بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی، براساس گریز در سبکی از زندگی که با شتاب فکری و حرکتی مشخص می‌شود، از تعارض وحشتناک ناشی از فقدان، اجتناب می‌ورزند.[10] ولی امروزه تحقیقات کنترل‌شده اندکی توانسته‌اند این رابطه را به تأیید برسانند.

رفتارگرایان و شناخت‌گرایان نیز در رابطه با علت‌شناسی این اختلال، نظریاتی را داده‌اند که بیشتر به بررسی گستره افسردگی این اختلال در این مکاتب پرداخته شده؛ چرا که عده‌ای از روان‌شناسان اعتقاد دارند که در اختلال دوقطبی، مشکل اصلی افسردگی است. به عبارتی، اعتقاد آنان بر این است که افراد در خلال دوره‌های وجد نیز افسردگی دارند، چون در اوج شادی به راحتی به گریه می‌افتند که از این بابت رفتارهای مانیا یا وجد را دفاع فرد می‌دانند در برابر یک افسردگی عمیق و ریشه‌دار.

از جمله آن نظریه‌پردازان، رفتارگرایان هستند که افسردگی را حاصل کاهش تقویت‌های مثبت می‌دانند و یا افرادی مانند سلیگمن، افسردگی را با عنوان مدل درماندگی آموخته‌شده معرفی می‌کنند؛ به این معنا که افراد افسرده خود را قادر به تأثیرگذاری بر محیط‌شان نمی‌بینند و به همین علت نبود تقویت‌های مثبت و عدم توانایی فرد در برخورد با محیط و درماندگی، باعث به‌هم‌ریختگی بافت روانی فرد و بروز مشکلات خلقی در وی می‌گردد.[11]

نظریات شناختی از جمله نظریات بک، افسردگی را ناشی از دیدگاه منفی افراد نسبت به خود، دنیا و آینده می‌دانند و به تحریف‌های شناختی یا خطاهای افراد افسرده، هنگام نتیجه‌گیری از تجربیاتشان نیز اشاره می‌کنند.[12]

ولی امروزه با پیشرفت علوم پزشکی و آزمایشگاهی و عدم تأیید صریح نظریات مختلف روان‌شناسی از جمله روان‌تحلیل‌گری در بحث اختلالات دوقطبی؛ پژوهشگران براساس شواهد عینی و قابل لمس ژنتیک، انتقال‌دهندگان عصبی و غیره به بررسی علت اختلال دوقطبی پرداخته‌اند. فرضیه امروزی پژوهشگران در رابطه با این اختلال حاکی از آن است که افزایش نوراپی‌نفرین به ایجاد آشفتگی می‌انجامد. در حال حاضر لیتیوم به عنوان مؤثرترین دارو و درمان اختلال‌های دوقطبی شناخته شده است[13] و تحقیقات نشان داده‌اند که این دارو در مکانیسم عمل، موجب کاهش نوراپی‌نفرین در جایگاه‌های اصلی نورون می‌شود و همین بررسی‌هایی که درباره چگونگی اثر لیتیوم انجام شدند، این باور را که آشفتگی با بالا بودن سطح نوراپی‌نفرین مرتبط است، مورد تأیید قرار دادند.

در افسردگی که یک قطب از این اختلال دوقطبی است، نوراپی‌نفرین کاهش می‌یابد و کاهش نوراپی‌نفرین باعث کاهش سروتونین می‌شود. بنابراین پژوهشگران انتظار افزایش سروتنین را در آشفتگی، به علت افزایش نوراپی‌نفرین داشتند،‌ ولی مشاهده کردند که در آشفتگی یا همان اوج وجد و شادی با وجود افزایش نوراپی‌نفرین، سروتونین همچنان کاهش می‌یابد. لذا نتیجه نهایی مشاهدات به این قرار بود: سطح پائین سروتونین همراه با سطح بالای نوراپی‌نفرین باعث آشفتگی و سطح پائین سروتونین همراه با سطح پائین نوراپی‌نفرین باعث افسردگی می‌شود. نهایتا اینکه کنش‌وری‌های نابهنجار این دو نظام انتقال‌دهنده، باعث بروز این اختلال است.

در رابطه با عوامل ژنتیکی نیز نظریه‌پردازان زیست‌شناس معتقدند که نابهنجاری زیستی در زیربنای اختلالات دوقطبی وجود دارد که به صورت ارثی نیز منتقل می‌شود. به‌طور خلاصه، گروهی از پژوهشگران این علم در ابتدا نتیجه گرفتند که یک ژن یا گروهی از ژن‌هایی که در ناحیه کروموزوم 11 قرار دارند، آمادگی ابتلای به اختلال دوقطبی را ایجاد می‌کنند. ولی امروزه محققان مناطق احتمالی را روی کروموزوم‌های 8، 10، 16 و 20 شناسایی کرده‌اند که تاثیرات بارزی بر اختلالات دوقطبی دارند؛ دسته دیگری از پژوهشگران زیست‌شناسی به نقش کروموزوم x در ایجاد این اختلال اشاره می‌کنند.

درمان اختلال دوقطبی

از نظر پزشکی و زیست‌شناسی، تمامی این تحقیقات، اثربخشی لیتیوم را در درمان گستره‌های آشفتگی تأیید کرده و فراوانی بهبود در بیماران را بالای 60 درصد زده‌اند. لیتیوم، علاوه بر درمان گستره‌های آشفتگی به بهبود گستره‌های افسردگی اختلال دوقطبی نیز منجر می‌شود و مصرف مداوم آن خطر عود افسردگی را کاهش می‌دهد.

در رابطه با روان‌درمانگری باید اشاره کرد که این بخش در درمان خود فرد مبتلا به اختلال دوقطبی، نقش خاصی ندارد و در عمل هیچ تحقیق کنترل‌شده‌ای درباره بررسی تأثیر روان‌درمانگری در رابطه با این اختلال، درمان شناختی - رفتاری مبتلایان است، که به آنها آموزش می‌دهد چگونه رفتار و شناخت خود را تصحیح نمایند و پس از آن نقش روان‌درمانگری در بحث آموزش خانواده‌های بیماران و اجتماع است.[14] چرا که پژوهش‌ها نشان داده‌اند که احتمال عود بیماری پس از بهبود، در بیماران دوقطبی که به خانواده‌های انتقاد کننده و مداخله‌گر باز می‌گردند، بیش از آنهایی است که در جو خانواده‌های حمایت‌کننده و فاقد مداخله‌گری زندگی می‌کنند.[15]

مقاله

نویسنده زينب كاوندي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اضطراب Anxiety

اضطراب Anxiety

اضطراب، نوعی احساس کلی در این باره است که امکان دارد اتفاق خطرناکی روی دهد، ولی فرد مطمئن نیست که چه اتفاقی، در کجا و چه موقع قرار است روی دهد.
Powered by TayaCMS