كلمات كليدي : رفتارگرايي، رفتار آشكار، رفتار پنهان، رفتار مشاهده پذير، ذهن، هربرت ميد، كنش متقابل نمادين
نویسنده : فاطمه امين پور
رفتار از موضوعات مشترک بین روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی است که در تعامل اجتماعی بین انسانها بروز مینماید. مفهوم رفتار ابتدا در حوزه نظریات رفتارگرایی مطرح شده و تقسیم رفتار به آشکار و پنهان به حوزه نظریات کنش متقابل نمادین که سردمدار آن جورج هربرت مید (George Herbert- Mead: 1863-1931) است، باز میگردد.
رفتار آشکار و پنهان از دیدگاه هربرت مید
مید تحت تأثیر رفتارگرایی روانشناختی نوعی رویکرد واقعگرایانه و تجربی را اتخاذ کرده بود. در واقع مید علاقه اصلیاش را رفتارگرایی اجتماعی نامیده بود تا آن را از رفتارگرایی بنیادی جان برودوس واتسون (John Broadus Watson: 1878-1958) که صرفاً با رفتارهای مشاهدهپذیر سروکار داشت، متمایز سازد. واتسون بر محرکهایی که واکنشها و رفتارهای افراد را تحریک میکنند تأکید داشت و در بررسیهای خویش فراگردهای ذهنی پنهانی را که در فاصله زمانی میان تحریک و واکنش رخ میدهد انکار کرده و چندان اهمیتی به آن نمیداد.
مید اهمیت رفتار مشاهدهپذیر را میپذیرفت، اما این را نیز احساس میکرد که رفتارگرایان بنیادی وجود جنبههای پنهانی رفتار را نادیده میگیرند. از آنجا که مید تجربهگرایی حاکم بر رفتارگرایی را پذیرفته بود، نمیخواست تنها به جنبههای پنهانی رفتار بپردازد. وی در صدد برآمد تا علم تجربی رفتارگرایی را به جنبههای پنهانی نیز بسط دهد. واحد بررسی مید عمل است و دو جنبه آشکار و پنهان انسان را دربر میگیرد. در چارچوب مفهوم عمل، تمامی مقولات روانشناسی نظیر ادارک، تعقل، عاطفه و ... جای میگیرند؛ یعنی عمل تمامی فراگرد دخیل در فعالیت بشری را دربر میگیرد. مید برخلاف رفتارگرایان بنیادی میان رفتار انسان و حیوان تفاوت و تمایز قایل میشد. مید میگفت علت اصلی تفاوت بین انسان و حیوان این است که انسان دارای ظرفیتهای ذهنی است که به او اجازه میدهد تا در فاصله میان محرک و واکنش با استفاده از زبان تصمیم بگیرد که چه واکنشی نشان دهد.[1] مید میان اداءهای بیمعنا (ناخودآگاه) حیوانی و اداءهای معنادار (خودآگاه) رایج در برخوردهای انسانی تفاوت چشمگیری قایل بود. اداءهای معنادار بر اداءهای زبانی استوارند.[2]
مید تأکید انحصاری واتسون بر رفتار را بسیار سادهانگارانه پنداشته و وی را به این متهم میساخت که رفتار را از زمینه اجتماعی آن جدا میکند. مید میخواست رفتار را بهعنوان بخش کوچکی از جهان اجتماعی گستردهتر درنظر بگیرد. از نظر مید واتسون از آگاهی کنشگر و فرایندهای ذهنی ادارکی نداشته و به بسط رفتارگرایی به فراگردهای ذهنی علاقهای ندارد.
به اعتقاد مید چشمانداز وی رفتارگرایانه است، ولی برخلاف رفتارگرایی بنیادی واتسون، اجزایی از عمل را که به مشاهده خارجی درنمیآید قبول دارد. مید بسط اصول رفتارگرایی واتسون را رسالت خود میدانست. بنابراین مید بین دو نوع رفتار تمایز قائل بود:
- رفتار پنهان؛ همان فراگرد تفکر است که معانی و نمادها را دربر میگیرد.
- رفتار آشکار؛ همان رفتاری است که یک کنشگر عملاً انجام میدهد.
مید بهدلیل تأکید بر جنبههای ذهنی رفتار در مقایسه با رفتارگرایی بنیادی، تصویر پویاتر و فعالتری از کنشگر داشت، در حالیکه رفتارگرایی بنیادی تصویری عروسکی و انفعالی از کنشگر ارائه میکند.[3]
دستاورد اساسی مید که در واقع پایه نظری کارهای وی را نیز تشکیل میدهد، نحوه روشن ساختن رابطهای است که میان خود و ذهن فرد به واسطه برقراری ارتباط به واسطه نمادهای معنادار وجود دارد. به عقیده وی این مشخصههای ویژه انسانی به نحو بارزی بههم وابستهاند.[4]
مید ذهن انسان را فراگردی اجتماعی میدانست نه یک پدیده. ذهن انسان از نظر وی تفاوتی کیفی با ذهن حیوان دارد. در برخورد دو حیوان ممکن است ذهن عمل کند، اما هیچ نوع تعمد ذهنی در این برخورد وجود ندارد؛ در حالیکه بیشتر رفتارهای انسان مستلزم دخالت فراگردهای ذهنی تعمدی میان محرک و واکنش میباشند. در رفتارهای انسانی نمادهای معنادار ذهنی دخالت دارد که برای همه انسانها یک رشته معانی را دربر میگیرد. برای تفسیر نمادها به ظرفیتهای ذهنیمان نیاز داریم؛ چراکه هر نماد در زمینههای گوناگون معانی گوناگونی میتوانند داشته باشند. در تحلیل نهایی مید، وجود زبان که یک نوع محصول اجتماعی است بهوجود آورنده ذهن است. ذهن را میتوان بهعنوان گفتگوی داخلی انسان با خودش از طریق نمادهای معنادار تعریف کرد. از نظر مید ما از طریق "خود را در جای دیگران گذاشتن" میتوانیم معنای آنچه را یک شخص دیگر میگوید و انجام میدهد، بهتر دریابیم. هرچند که مید برای ذهن اهمیت شایانی قایل بود، اما کاربرد روش دروننگری را در بررسی ذهن رد میکرد. فراگرد تفکر از نظر وی تنها چیزی نیست که در درون ذهن رخ میدهد، بلکه بخشی از جهان اجتماعی است؛ به همین دلیل فراگردهای ذهنی را باید در درون جامعه بررسی کرد. ذهن را باید در رابطه میان کنشگر و موقعیت و به میانجی یک رشته نمادها در نظر گرفت. [5]
بنابراین مفاهیم اساسی مید تحت عنوان خود و ذهن نیز بر اساس اعتقاد مید به دوبعدی بودن رفتار انسان شکل گرفتهاند. رشد خود در معنای کامل کلمه مستلزم آن است که فرد گرایشهای دیگران را نسبت به فعالیت اجتماعی خودش بفهمد.[6]
رفتار آشکار و پنهان در نظریه کنش متقابل نمادین
تحت تأثیر دیدگاه هربرت مید بهعنوان اولین نظریهپرداز و مبدع اصلی مکتب کنش متقابل نمادین، این مکتب نیز علاقه اصلی خویش را تمایز بین رفتار آشکار و پنهان و تأکید بر معانی قرار داد. از دیدگاه مکتب کنش متقابل نمادین، کنش متقابل دربر گیرنده رفتارهای آشکار و پنهان است و معانی اشیاء اغلب در جریان بحثها و برخوردها عوض میشوند؛ به همین دلیل کنش متقابلگرایان میکوشند تا رفتار نمادی پنهان را با الگوهای آشکار کنش متقابل مربوط سازند. این عمل مستلزم توجه به معانی جدیدی است که اشیاء در طول کنش متقابل پیدا میکنند. خطمشی معمول این است که از رفتارهای آشکار شروع کرده و به معانی وابسته به آنها پی ببریم.[7]
اولین فرض کنش متقابلیها این است که قبل از هر بررسی باید صور آشکار و نهان رفتار برای محقق شناخته شده باشد؛ چرا که معانی در طول جریان کنش متقابل عوض میشوند.[8] کنش متقابلیها پی بردند که مردم از طریق نمادها که شامل علایم، حرکات و نُرمها و مهمتر از همه از طریق نوشتن و صحبت کردن و واکنش با یکدیگر کنش متقابل دارند. بر اساس این نظریه مردم مستقیماً نسبت به جهان و مسایل آن واکنش نشان نمیدهند، بلکه آنها به معنایی که به آنها نسبت داده شده و به وقایع و حوادثی که در اطرافشان جریان دارد نظیر چراغ راهنمایی، رفتوآمد مردم در پیادهرو، حرکت اتومبیلها و علایم دست واکنش نشان میدهند.[9]
بنابراین مسأله اصلی مورد علاقه نظریهپردازان کنش متقابل نمادین، تأثیر نمادها بر کنش انسانی است. معانی و نمادها به کنش اجتماعی ویژگیهای متمایزی میبخشند. کنش اجتماعی همان کنشی است که افراد از طریق آن با دیگران بهگونه ذهنی کنش برقرار میکنند.
کنشگر در این دیدگاه دو رفتار دارد: رفتار آشکار که عملاً انجام میدهد و رفتار پنهان که یک فراگرد ذهنی است. بههر روی، بیشتر رفتارهای انسانی مستلزم هر دو نوع رفتارند؛ از اینرو میتوان گفت که انسان دارای هر دو نوع رفتار است.
رفتار پنهان برای نظریهپردازان کنش متقابل نمادین بیشترین اهمیت را دارد، حال آنکه رفتار آشکار برای نظریهپردازان تبادل و یا عموم رفتارگرایان سنتی، اهمیت بیشتر دارد.