كلمات كليدي : سازه هاي شخصي، نظريه شناختي، اصل موضوع بنيادي، اصول تبعي، روان شناسي شخصيت
نویسنده : معصومه قلي زاده
ما به جهان از میان الگوهای شفافی نگاه میکنیم که خودمان میآفرینیم و آنها را با واقعیتهایی که جهان مرکب از آنهاست، انطباق میدهیم.[1]
نظریه کلی، به عنوان نظریهای شناختی در شخصیت مطرح است. خود کلی عنوان شناختی را رد کرد، زیرا احساس میکرد که بیش از حد محدود کننده است و مرزی مصنوعی بین شناخت و عواطف به وجود میآورد. با این وجود نظریه کلی را میتوان به دلیل تاکید بر نحوه ادراک افراد و پردازش اطلاعات درباره محیط در درجه اول، یک نظریه شناختی به حساب آورد.[2]
انقلاب شناختی پس از این که کلی، نظریه خود را مطرح کرد، صورت گرفت، ولی ظاهرا این نهضت تاثیر اندکی از این نظریه پذیرفته است. این دو رویکرد از یکدیگر جدا و متمایزند و تنها از لحاظ اصطلاح شناختی و توجه به فعالیتهای هشیار و نه جنبههای دیگر با یکدیگر اشتراک دارند.[3]
رویکرد سازه شخصی(personal construct) کلی به شخصیت نه تنها یکی از نظریههای اخیر است بلکه یکی از نظریههای اصیل است.[4]
این نظریه وجه اشتراک اندکی با سایر رویکردها دارد. او به ما هشدار داده است که در نظریه او نخواهیم توانست بسیاری از اصطلاحات آشنا و مفاهیمی را که معمولا در نظریههای شخصیت یافت میشوند، بیابیم. به گفته او، همه مردم قادرند که سازههای شناختی را درباره محیط خود بسازند و شکل بدهند؛ یعنی افراد، اشیای فیزیکی و اجتماعی را در جهان اطراف خود به گونهای تعبیر و تفسیر میکنند که یک الگو بسازند. بر مبنای این الگو، مردم درباره اشیا، دیگران و خودشان پیشبینیهایی انجام میدهند و این پیشبینیها را برای راهنمایی خود در اعمالشان به کار میگیرند. بدین ترتیب، برای این که دیگران را درک کنیم، باید الگوهای آنها یعنی، شیوهای که آنها جهان را شخصا میسازند، درک کنیم. بنابراین، این تعبیر و تفسیر فرد از رویدادهاست که حایز اهمیت است و نه خود رویدادها.[5]
نظریه کلی، نظریه تعبیر شخصی خوانده میشود. معیار اساسی او در این نظریه این است که فرد را باید بر اساس ویژگیهای خاص خودش سنجید و چون صفت آزماییهای نوعی شخصیت، با این معیار مطابقت ندارد، او خود، آزمونی برای کشف تعابیر شخصی افراد وضع کرد که آزمون مجموعه تعابیر نقش((role construct test خوانده میشود.[6]
مفهوم هستهای این نظریه "سازه شخصی" است. سازه شخصی یک اصطلاح برای هر یک از راههایی است که شخص سعی میکند دنیا را درک، فهم، پیشبینی و کنترل نماید. هر یک از سازههای شخصی فرد مثل یک فرضیه عمل میکند.[7]
کلی، نظریه شخصیت خود را از تجربههایش با افراد دارای مشکل استخراج کرد. او مردم را به یک معنی، به صورت دانشمند مینگریست. یعنی، او معتقد بود که مردم به همان شیوه دانشمندان عمل میکنند.[8] مردم، مانند دانشمندان، نظریهها و سازههای شخصی خود را میسازند که به وسیله آنها میتوانند رویدادهای محیط خود را پیشبینی و کنترل نمایند.
رویکرد کلی، رویکرد یک متخصص بالینی است که منحصرا با سازههای هشیار که به وسیله آنها، مردم زندگی خود را نظم میبخشند، سر و کار دارد.[9]
نظریه کلی، درباره سازهها در یک چارچوب علمی ارایه شده است، به طوری که در یک اصل موضوع بنیادی(fundamental postulate) و یازده اصل تبعی((corollary سازمان یافتهاند.
اصل موضوع بنیادی در نظریه سازههای شخصی کلی، از این قرار است که فرآیندهای روانشناختی ما به وسیله شیوههایی که رویدادها را پیشبینی میکنیم، هدایت میشوند.
با به کار بردن کلمه "فرآیندها" کلی، این مطلب را روشن کرد که او به وجود هیچ نوع ماده بیحرکت از قبیل انرژی روانی در دیدگاه شخصیت خود معتقد نیست. به جای آن، انسان به صورت یک فرآیند متحرک و سیال تصور میشود. اگر چه رفتار شخص همواره در معرض تغییر است، با وجود این، میزانی از ثبات در آن وجود دارد، زیرا که فرد طبق یک چارچوب یا ساختار معین عمل میکند.
اصول یازدهگانه تبعی
یازده اصل تبعی کلی، هم از اصل موضوع بنیادی سرچشمه میگیرند و هم بر مبنای آن بنا شدهاند.
اصل تبعی ساخت Construction Corollary
شباهت میان رویدادهای تکراری: کلی معتقد بود، هیچ رویداد یا تجربهای در زندگی شخص درست به صورتی که پیش از آن به وقوع پیوسته است، تکرار نمیشود. هر چند که یک رویداد تکرار میشود، ولی دقیقا همان رویدادی نخواهد بود که بار دوم تجربه میشود.[10] اما برخی از جنبههای معین تجربههای تکراری، مشابه جنبههای تجارب پیشین هستند. بر مبنای این شباهتها، ما میتوانیم پیشبینی کنیم که چگونه یک رویداد در آینده تجربه میشود.
اصل تبعی فردیت Inpiduality Corollary
تفاوتهای فردی در تعبیر و تفسیر رویدادها: با این اصل تبعی، کلی مفهوم تفاوتهای فردی را در نظام خود وارد کرد. او اشاره میکند که مردم از نظر چگونگی درک یا تعبیر و تفسیر یک رویداد با یکدیگر تفاوت دارند. در نتیجه تعبیر و تفسیر به صورتهای متفاوت، افراد سازههای کاملا متفاوتی را میسازند. بدین ترتیب، سازهها بیش از آنکه بازتاب واقعیت عینی یک رویداد باشند، حاصل تفسیرهایی هستند که فرد از یک رویداد کسب میکند.
اصل تبعی سازمان Organization Corollary
روابط میان سازهها: آنچه کلی میخواهد در اینجا بگوید این است که، ما تمایل داریم سازههای فردی خود را به صورت نظام یا الگویی از سازهها و بر طبق دیدگاه خود از روابط(هم شباهتها و هم تفاوتها) میان آنها سازمان دهیم. به علت این سازمان سازهها، دو شخص که از نظر داشتن سازههای فردی شباهتهای زیادی با هم دارند، باز هم ممکن است با یکدیگر تفاوت قابل توجهی را نشان دهند، زیرا سازههای آنها با ترتیبهای متفاوتی تنظیم شدهاند.
اصل تبعی دوگانگی Dichotomy Corollary
از نظر کلی، همه سازهها، دو قطبی یا دو ارزشی هستند. اگر قرار باشد رویدادهای آینده به درستی پیشبینی شوند، این ماهیت دوگانگی لازم است.
اصل تبعی انتخاب Choice Corollary
این اصل که فرد توانایی انتخاب دارد، موضوعی است که در همه نوشتههای کلی به چشم میخورد.
اصل تبعی گستره Rang of Convenience
تعداد بسیار کمی از سازهها هستند که برای همه موقعیتها مناسب باشند اما بعضی سازهها را میتوان در مورد بسیاری از موقعیتها یا افراد به کار برد. این که چه چیزی برای یک سازه مناسب یا مربوط است یعنی، چه چیزی در گستره تناسب آن قرار میگیرد، به موضوع انتخاب فردی مربوط میشود.
اصل تبعی تجربه Experience Corollary
گفته شد که هر سازه شبیه یک فرضیه است، از این نظر که بر مبنای تجربه گذشته و برای پیشبینی تجربههای آینده ساخته میشود.
اصل تبعی نوسان Modulation Corollary
این که سیستم سازهای یک شخص تا چه اندازه میتواند بر اثر تجربههای تازه یا یادگیریهای جدید تغییر یابد، سازگار شود یا نوسان پیدا کند، به این بستگی دارد که سازهها تا چه اندازه نفوذپذیر باشند. نفوذ کردن یعنی رسوخ کردن و وارد شدن به چیزی و این همان معنایی است که مورد توجه کلی در کاربرد این اصطلاح بوده است.
اصل تبعی تجزیه Fragmentation Corollary
کلی معتقد بود که، مردم سازههای متنوعی میسازند و به کار میبرند که ممکن است با یکدیگر ناسازگار باشند. شخص میتواند ناهماهنگیهای فرعی و سطح پایینتر را بدون کنار گذاشتن یا تغییر دادن کل سازه خود تحمل کند[11] و شخص ممکن است انواع خرده سیستمهای سازهای را که از نظر استنباطی با یکدیگر مغایرند به کار گیرد.[12]
اصل تبعی اشتراک Commonality Corollary
افراد یک فرهنگ، تمایل دارند که رویدادها را به شکلی یکسان یا لااقل بسیار شبیه به هم تعبیر و تفسیر کنند.
اصل تبعی جامعهجویی Sociality Corollary
این اصل اشاره به روابط متقابل بین فردی و درک تعبیر و تفسیرهای دیگران دارد.
برداشت کلی از ماهیت انسان
نظریه شخصیت کلی، تصویری خوشبینانه و حتی تملقآمیز از ماهیت انسان ارایه میکند. کلی انسان را موجودی عقلانی و منطقی میداند.[13]
در این دیدگاه، جهتگیری انسان به سوی آینده است و انسان نه تنها به محیط واکنش نشان میدهد بلکه میتواند محیط را تفسیر کند. از نظر کلی انسان هم آزاد است و هم مجبور. از اینرو آزاد است که میتواند به مفاد رویدادها پیببرد و مجبور بودن انسان به این دلیل است که هر روز نمیتواند خارج از استنباطهایی که برای خود ساخته است، استنباطی داشته باشد.[14]