دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

هرمنوتیک عام

No image
هرمنوتیک عام

هرمنوتيك، روش شناسي، هرمنوتيك عام، شلايرماخر، هرمنوتيك قصدگرا، علوم سياسي

نویسنده : عباس عمادي

پس از آن‌که هرمنوتیک مدت‌ها به‌عنوان روشی برای فهم متون خاص به کار برده می‌شد، در ابتدای قرن نوزدهم تحول جدیدی صورت گرفت و طی آن هرمنوتیک نه تنها برای فهم متون مقدس، بلکه به‌عنوان قواعدی برای فهم همه‌ی متن‌ها کارآیی پیدا کرد و در حقیقت، زمینه‌های شکل‌گیری هرمنوتیک عام فراهم شد. این تحول توسطمتأله آلمانی، "فریدریک شلایرماخر" (1834– 1767م) صورت گرفت که ریکور از این تحول به‌عنوان «انقلاب کوپرنیکی» یاد کرده است.[1] تا قبل از شلایرماخر از هرمنوتیک اولا برای فهم متونی که دارای ابهام بودند استفاده می‌شد و ثانیا در مورد هر کدام از متون کلامی، حقوقی، ادبی، تاریخی و... قواعد و روش‌های خاص خود را داشت و هرمنوتیکی که همه‌ی این زمینه‌ها را پوشش دهد وجود نداشت. اما شلایرماخر با نگرش به هرمنوتیک به‌عنوان هنر فهم همه‌ی متون، به جستجوی قواعد عمومی تفسیر برآمد؛ قواعدی که وابسته به متن خاصی نباشند و شاخه‌های متعددی از علوم تفسیری را پوشش دهد. وی را به دلیل تلاش برای ایجاد علم هرمنوتیک عام، «پدر علم هرمنوتیک مدرن»" لقب داده‌اند.[2]

هرمنوتیک شلایرماخر از دو مکتب بهره برده است: یکی کانت که اندیشه‌هایش در فضای آلمان آن روز به صورت یک تفکر غالب وجود داشت و بر جنبه‌های عمومی فهم تأکید می‌کرد و دیگری رومانتیسم که اثر ادبی را ناشی از ذهن خلاق و نبوغ صاحب‌‌ اثر می‌دانست و به ویژگی‌های فردی او توجه داشت.[3] مباحث هرمنوتیکی شلایرماخر را می‌توان در چند محور اصلی مطرح نمود:

کاربرد هرمنوتیک

شلایرماخر در گسترش دامنه‌ی هرمنوتیک دو ابتکار اساسی به عمل آورد: اولا وی هرمنوتیک را هنر فهمیدن می‌دانست، به این معنا که معتقد بود تفسیر متن همواره در معرض سوء فهم قرار دارد و برای فهم و تفسیر صحیح متن، همیشه نیاز به روشی برای رفع این بدفهمی وجود دارد. بنابراین کاربرد هرمنوتیک تنها اختصاص به متونی که دارای ابهام می‌باشند نیست. ثانیا از نظر او قواعد هرمنوتیک محدود به متون دینی نیست و هرگونه متنی را شامل می‌شود. حتی شامل گفتار هم می‌گردد. وی معتقد بود که قواعد و اصول عامی بر فهم متن ـ اعم از گفتار و نوشتار ـ حاکم است که با تنوع موضوع، تغییر پیدا نمی‌کند، خواه متون دینی باشد یا متون عرفی.[4] شلایرماخر ضمن وقوف به دیدگاه‌های آست و ولف و بهره‌گیری از آن‌ها به این نکته‌ی اساسی پی برد که همه‌ی متون زبانی‌اند و به همین جهت در زیر تفاوت‌هایی که میان انواع متون وجود دارد همواره یک وحدت بنیادینی نهفته است که همانا زبانی بودن آن‌هاست و همان اصول و قواعدی که برای فهم متن مقدس به‌کار برده می‌شوند برای فهم سایر متون نیز قابلیت کاربرد دارند و با شناخت این اصول و نظام‌مند کردن آن‌ها می‌توان به یک علم هرمنوتیک عام دست یافت.[5]

معنای نهایی متن

شلایرماخر در باب "معنای نهایی متن" که اساسی‌ترین مسأله‌ی هرمنوتیک محسوب می‌شود، با دیدگاه کلاسیک موافق است و بر وجود چنین معنایی تأکید دارد؛ معنایی که مفسر در جستجوی آن است و هر قدر به آن نزدیک‌تر شود، به همان اندازه در تفسیر خود کامیاب بوده است. ولی به اعتقاد شلایرماخر معنای نهایی متن به آن‌چه در متن بیان شده و در حد عبارات متن قابل فهم است، محدود نمی‌شود، بلکه معنای نهایی متن چیزی است که مؤلف در آن متن در جستجوی آن است و آن همان تمام زندگی مؤلف است. شلایرماخر معتقد است نویسنده در هنگام خلق یک اثر تمام توانایی‌ها و همه‌ی هستی خود را به ظهور می‌رساند و مفسر برای دستیابی به معنای نهایی متن باید تمام هستی او را بازشناسی کند. در نتیجه شلایرماخر متن را دارای یک معنای واحد می‌داند و آن همان معنایی است که مورد نظر مؤلف بوده است و برای فهم معنای مورد نظر مؤلف باید به شناسایی خصوصیات روحی و روان‌شناختی و دیگر ابعاد وجودی او پرداخت و با بازسازی این ابعاد خود را به لحاظ ذهنی در جایگاه او قرار داد تا بتوان از این طریق به معنای نهایی متن دسترسی پیدا نمود.

این دیدگاه شلایرماخر در مقابل هرمنوتیست‌های معاصر مانند هایدگر و گادامر است که تعین معنای متن را نپذیرفته و معتقدند که متن دارای معنای بنیادی، یگانه و ثابت نیست، بلکه حامل معانی بی‌نهایت است.

قصد مؤلف

شلایرماخر معنای متن را همان افعال ذهنی و تجاربی می‌داند که در نفس مؤلف به هنگام تألیف متن وجود داشته است و معتقد است که برای فهم دقیق متن باید به‌گونه‌ای به قصد و نیت مؤلف دسترسی پیدا کرد. از این جهت هرمنوتیک شلایرماخر را در زمره هرمنوتیک‌های قصدگرا مطرح نموده‌اند. از دیدگاه وی برای دستیابی به قصد و نیت مؤلف، تنها به قواعد دستوری و زبانی نمی‌توان اکتفا نمود، بلکه علاوه‌بر آن باید از طریق بازسازی گذشته و تجربه مجدد ذهنیت مؤلف، قصد و نیت او را دریافت. بنابراین هر متن را از دو لحاظ می‌توان فهمید: یکی نسبت آن با زبان مشترک میان افراد که خود متن جزئی از آن‌ است و دیگری فهم متن به عنوان جزئی از حیات ذهنی و درونی کسی که آن‌را خلق نموده است. به بیان خود شلایرماخر «به همان‌سان که هر کلامی ‌نسبتی دو سویه دارد، هم با کل زبان و هم با مجموع تفکر گوینده، به همان‌سان نیز در هر فهم کلام دو سویه موجود است: فهم آن کلام از آن حیث که چیزی برآمده از زبان‌ است و فهم آن کلام از آن حیث که امری «واقع» در تفکر گوینده است».[6] بنابراین وی پیشنهاد می‌کند که برای تفسیر متن باید دو مرحله را طی کرد:

1. فهم آن‌چه به قالب لفظ در آمده است، به کمک قواعد دستور زبان و با نظر به سیاق متن و ترکیبات آن که از آن به «تفسیر دستوری» تعبیر می کند.

2. فهم آن‌چه در ذهن و نیت مؤلف گذشته است که از آن به «تفسیر روان‌شناختی» تعبیر می‌کند.

تفسیر فنی، یک تفسیر روان‌شناختی است که بر ویژگی‌های فردی صاحب‌ اثر تکیه دارد و لازمه آن تحقیق در زندگی و افکار مؤلف و شناخت شرایط محیطی و اجتماعی وی است. شلایرماخر معتقد است که فهم یک متن در صورتی حاصل می‌شود که این دو مرحله با هم صورت پذیرد. وی در مورد هر یک از این دو مرحله دو روش را مطرح می‌کند: یکی روش پیشگویی است که مفسر تلاش می‌کند خود را به جای مؤلف قرار دهد تا از این طریق متن را بفهمد. در تفسیر روان‌شناختی، این روش این‌گونه محقق می‌شود که به زمینه‌های فرهنگی، فضای فکری، جهان‌بینی و دیگر مسایل مربوط به شخصیت مؤلف توجه شود و در حقیقت به نوعی گذشته را بازسازی نموده و به ذهنیت مؤلف راه پیدا کنیم. البته این روش در جایی به کار می‌رود که نتوانیم دیدگاه مؤلف و شخصیت‌اش را دقیقا بیابیم و در نتیجه به پیشگویی دست می‌زنیم. روش دیگر روش مقایسه است؛ مقایسه آثار مؤلف با دیگر نویسندگان هم‌عصرش. این مقایسه به ما نشان می‌دهد که مؤلف چه امکانات اجرایی را در اختیار داشته است.[7]

به اعتقاد شلایرماخر تفسیر دستوری هر چند واقع‌گرا و ابژه‌نگر است، اما در عین حال "منفی" نیز می‌باشد؛ زیرا در قلمرو محدودیت‌های فهم قرار می‌گیرد و ارزش انتقادی آن فقط بر اشتباهات دستوری و خطاهای مربوط به معنای الفاظ و رعایت معانی و بیان استوار است. اما تفسیر روان‌شناختی، ذهنی و سوژه‌نگر است و به عناصر ویژه از جمله ذهنیت، ابداع و ابتکارات صاحب سخن و توانایی‌هایی که در آفریدن مفاهیم داشته است، تکیه می‌کند. شلایرماخر معتقد بود این دو تفسیر با یکدیگر نوعی تناقض و تنافی دارند. یعنی توجه به مشترکات زبان و خصلت‌های عمومی آن، به معنای فراموش کردن نویسنده و ویژگی‌های فردی و ابتکارات اوست و روی آوردن به نویسنده و تأکید بر ویژگی‌های روحی و زیستی و خصوصیات ابداعی او به معنای فراموش کردن زبان و بی‌توجهی به جنبه‌های مشترک فرهنگ می‌باشد. منزلت و جایگاه هر یک از این دو جنبه در تفکر شلایرماخر در تمام عمر وی به یک میزان نبوده است. در اوایل بعد نحوی و زبانی این تفکر جنبه محوری داشته و در پایان بعد روان‌شناختی آن برجسته شده و نقش محوری یافته است. شلایرماخر در ابتدا به یگانگی تفکر و زبان اعتقاد داشت که بر اساس آن نه تنها تفکر فرد، بلکه در واقع کل وجود فرد و فهم او از خود و از جهان از طریق زبان شکل می‌گیرد ولی در اواخر عمر بیشتر بر کشف نیت مؤلف از طریق بازسازی تجربه ذهنی مؤلف متن تکیه می‌کرد و این باز تجربه کردن را نه تحلیل روانی و نه تبیین علل و انگیزه‌ها، بلکه بازسازی تفکر شخصی دیگر می‌انگاشت که از طریق تأویل گفته‌هایش به انجام می‌رسد. منظور این است که شخص با رویکردی اساساً شهودی و حدسی و با فراتر رفتن از اثر و حتی با بیرون رفتن از خودش، خود را در جای مؤلف قرار می‌دهد تا بتواند مستقیماً نیات و اعمال ذهنی او را درک کند. شلایرماخر بازسازی تجربه و عمل ذهنی مؤلف را هدف و غایت علم هرمنوتیک تلقی می‌کرد و تا بدانجا پیش رفت که به‌قول ریکور هدف نهایی هرمنوتیک را فهمیدن نویسنده بهتر از آنچه او خود را می‌فهمید، قلمداد می‌کرد.[8]

در اینجا یک نوعی «دور هرمنوتیکی» میان کل و جزء مشاهده می‌شود که شباهت زیادی با دور هرمنوتیکی مورد نظر آست دارد. اساساً دور هرمنوتیکی به معنای ارجاعی بودن عمل فهم است که چیزی را با مرتبط کردن به آن‌چه از قبل می‌دانیم می‌فهمیم و بالعکس. در بعد نحوی، معنای یک کلمه را با ملاحظه آن در کل جمله یا در کل متن می‌فهمیم و متقابلاً معنای کل جمله یا کل متن نیز وابسته به معنای تک تک کلمات یا جملات آن‌ است. در بعد فنی نیز، درک جهت کلی تفکر مؤلف منوط است به درک تک تک گفته‌ها و آثار وی و متقابلاً درک هر کدام از گفته‌ها و آثار وی وابسته است به درک جهت کلی تفکر او. هر چند معنای دور هرمنوتیکی قبل از شلایرماخر نیز شناخته شده و مطرح بود، اما شلایرماخر به ‌آن جایگاه واقعی داد.

دستاورد شلایرماخر

شلایرماخر به دنبال قواعد عمومی تفسیر، هرمنوتیک متن را ایجاد کرد، ولی هیچ‌گونه قاعده مشخصی در آثار او برای تفسیر نمی‌توان یافت. حتی در بیان او ترجیح واضحی برای نوعی تفسیر بر نوع دیگر مشاهده نمی‌شود. معنای نهایی متن نیز چون به تمام هستی نویسنده گره می‌خورد، هرگز به نهایتی منتهی نمی‌شود و در دایره هرمنوتیکی "تمام هستی نویسنده، تمام آثار او" سرگردان باقی می‌ماند.

گرچه محورهای اصلی هرمنوتیک شلایرماخر مانند تعین معنای متن، قصد مؤلف و دور هرمنوتیک در مباحث اندیشمندان پیش از او همچون آست و ولف نیز مطرح شده بود، اما بحث‌های شلایرماخر نقطه آغاز روشی هرمنوتیک موسوم به «هرمنوتیک مؤلف‌محور» بود که اندیشمندان پس از خود را تحت تأثیر خود قرار داده و هرمنوتیست‌هایی مانند دیلتای، بتی، هرش و اسکینر هر کدام با تفاوت‌هایی از افکار شلایرماخر تأثیر پذیرفته‌اند.

مقاله

نویسنده عباس عمادي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

دیکتاتور مصلح

No image

الیت elite

No image

کالوینیسم Calvinism

Powered by TayaCMS