دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پولیبیوس Polybus

No image
پولیبیوس Polybus

پوليبيوس، ارسطو، مونتسكيو، شكل هاي حكومت، توازن قوا، جمهوري روم، علوم سياسي

نویسنده : محمد علی زندی

یکی از اندیشمندان یونانی که بر اندیشه‌ی سیاسی روم تأثیر گذاشت پولیبیس (پولیب) فرزند لیکورتاس بود که در حدود سال دویست قبل از میلاد در شهر مگالوپولیس در ناحیه‌ی آرکادی یونان متولد شد.[1] او دوست پانیتیوس و یکی از اعضای جامعه‌ی آکین بود. با آن‌که جامعه‌ی آکین[2] ابتدا بر ضد مقدونیه تشکیل شده بود در زمان کشمکش بین روم و مقدونیه بی‌طرف ماند. پس از سقوط مقدونیه به‌دست رومی‌ها، عده‌ی زیادی (هزاران) از اعضای آکین را که پولیبیوس نیز در میان آنها بود به اتهام این‌که به روم کمک نکردند به اسارت به روم برده و جزء زندانیان سیاسی قرار دادند.[3] این‌ افراد گرچه 17 سال ـ از حدود سال 167 تا 151 قبل از میلاد ـ زندانی شدند، ولی هرگز محاکمه نشدند. سال‌های اسارت برای پولیبیوس که بیشتر مهمان شناخته می‌شد تا زندانی، به‌ خوشی گذشت. او دوست نزدیک سیپیون[4] جوان (امیلیان) سردار رومی شد و مورد پذیرایی شایسته‌ای قرار گرفت.[5] این دوستی راه محافل عالی سیاسی را به‌ روی وی گشود به‌طوری که توانست به سراسر ایتالیا مسافرت کند و در بسیاری از جنگ‌ها (به‌ویژه جنگ کارتاژ) با سیپیون همراه شود. او زبان لاتین را هم فراگرفت و توانست تاریخ و نهادهای روم را به‌دقت مطالعه و بررسی کند.[6] نتیجه‌ی این بررسی‌ها و مطالعات، نوشتن سلسله کتاب‌هایی به نام «تواریخ» در چهل جلد شد که مربوط به تاریخ روم و کشورهای مجاور آن بود که از آن فقط پنج کتاب اول به‌طور کامل به‌دست آمده است، همراه با پراکنده‌هایی از 35 کتاب بقیه.[7]

هدف پولیبیوس که در این مدت تحسین‌گر پرشور دولت روم شده بود این بود که عوامل و مسیری که روم را در کمتر از 53 سال به قدرت برتر جهان تبدیل کرد را کشف و توضیح دهد نظر تحسین‌آمیزی که وی نسبت به شکل حکومت روم داشت به هنگام نوشتن این کتاب در حال کهنه شدن و منسوخ شدن بود، ولی تا آن زمان شکل حکومت روم از لحاظ ثبات و زیبایی بر حکومت‌های اکثر شهرهای یونان که همواره در حالت تغییر بودند رجحان داشت.[8]

به‌نظر پولیبیوس از عوامل مهمی که روم را به چنین جایگاهی رساند، قابلیت نظام سیاسی روم در بهره‌گیری از بهترین مشخصه‌های نظام‌های گوناگون حکومتی (قانون اساسی مختلط) و ایجاد نوعی سیستم موازنه بین نهادهای مختلف حکومتی بود. پیش از او ارسطو[9] در این زمینه بحث‌هایی کرده بود اما پولیبیوس نخستین اندیشمندی است که به تفصیل درباره‌ی این موضوع بحث می‌کند.[10] ارسطو در این زمینه عقایدی را بیان کرده بود و گمان می‌کرد که عناصر اجتماعی به نهادها و کارویژه‌های آنها مربوط هستند. پولیبیوس نخستین کسی بود که اصول ارسطویی را در مورد نهادهای حکومتی به‌کار برد و نظامی از نظارت نظارت و تعادل، آن‌طور که امروز شناخته و دانسته می‌شود ایجاد کرد. تحلیل و نتایج او هم به اندازه‌ی تحلیل و استنتاج‌های مونتسکیو[11] در سال‌های بعد صوری بود. با این حال، تحلیل و نتایج پولیبیوس هم مانند مونتسکیو مهم بودند. این اندیشه در قانون اساسی[12] برخی کشورها که تأکید زیادی بر تفکیک قوا و کنترل و تعادل دارند (بخصوص امریکا) به بار نشسته است.[13]

توالی شکل‌های حکومت

پولیبیوس بحث خود را در مورد عوامل عظمت روم از منشأ پیدایش دولت شروع می‌کند.[14] او معتقد بود انسان پس از طوفانی جهان‌گیر به اقتضای غریزه به وضع جانوران زندگی می‌کرد و از قوی‌ترین فرد اطاعت می‌نمود. هر گروهی بنا به راه و رسم خود زندگی می‌کردند و هر کسی که از آن راه و رسم سر می‌پیچید کیفر می‌دادند. هرگاه کسی ستمی‌ می‌کرد، دیگران به حکم همدردی با ستمدیده خود را به جای او می‌نهادند و به ستمگر خشمگین می‌شدند و عمل او را ناپسند می‌شمردند. به این ترتیب اخلاق پدید آمد. چون برخی از رهبران طبیعی گروه، اخلاق را رعایت و بزهکاران را مجازات کردند، مردم به تحریک عدالت‌خواهی و همدردی خود دوست‌دار آنها شدند و ادامه‌ی حکومت آنها را خواستند. به این شیوه، سلطه‌ی سنجیده‌ی انسانی جای سلطه‌ی وحشیانه‌ی حیوانی را گرفت و زندگی غریزی به صورت زندگی عقلی درآمد.[15]

در ادامه، پولیبیوس حکومت را به انواع مختلف دسته‌بندی می‌کند و به تفصیل توضیح می‌دهد که چگونه هر یک از شکل‌های حکومت به واسطه‌ی تحول درونی خود به زوال و فساد می‌گراید و در آخر جایش را به شکل‌های بعدی حکومت می‌دهد و در نهایت چند شکل حکومتی به‌طور ادواری یکی جانشین دیگری می‌شود و این دور به‌طور طبیعی تکرار می‌شود.[16] پولیبیوس می‌گوید: یک قانون غیر‌قابل اجتناب صعود و نزول و یا نمو و فساد در تاریخ وجود دارد و طبق این قانون تمام اشکال حکومت‌های خاص (غیر مرکب) به ‌ترتیب انحطاط یافته و فاسد می‌شود و به شکل دیگر تبدیل می‌شود.[17]

طبقه‌بندی پولیبیوس منطبق با همان تقسیم‌بندی مرسوم از حکومت‌هاست که در یونان و در اندیشه‌های افلاطون (کتاب زمامدار) و ارسطو (کتاب سیاست) رایج بوده است. شکل‌های ساده‌ی حکومت بر حسب این تقسیم‌بندی عبارت بوده است از: حکومت شاهی، حکومت اشرافی (آریستوکراسی) و حکومت دموکراسی. هریک از این شکل‌ها نوع سالم و نوع فاسد دارد. بنا به یک توالی طبیعی، نوع سالم به نوع فاسد و یک شکل دیگری تغییر پیدا می‌کند، زیرا هر یک از شکل‌های حکومت تخم زوال را در خود دارد.[18]

به عقیده‌ی پولیبیوس بشر در مراحل ابتدایی زندگی سیاسی خود حکومت پادشاهی پدرسالاری داشت. به این صورت که نخست فردی لایق به خواست مردم به پادشاهی می‌رسد و دادگستری می‌کند. این شکل حکومت در میان مردمی‌ که با غرایز طبیعی با یکدیگر پیوند دارند پیدا می‌شود و هنگامی ‌که مردم آگاهانه به لزوم حکومت، عدالت و اخلاق معترف شوند به شکل درست حکومت شاهی تبدیل می‌شود، اما این شکل از حکومت در معرض این فساد قرار دارد که پادشاه خودکامگی پیشه کند، آن‌گاه حکومت پادشاهی به نوع فاسد آن تبدیل می‌شود و به حکومت تیرانی یا تغلب سقوط می‌کند. حکومت تیرانی نیز نمی‌تواند پایدار و ابدی باشد در این نوع حکومت که به راه استبداد رفته است، سرانجام مردم به رهبری خردمندان بر ستمگران می‌شورند و پس از برانداختن دودمان آنها، حکومت جدیدی به وجود می‌آورند و به رهبران خود می‌سپارند آن‌گاه حکومت اشرافی یا آریستوکراسی به دست رهبران و بزرگان فاضل استقرار می‌یابد. اما این حکومت نیز تخم زوال را در خود می‌پرورد. پس از آن‌که حکومت آریستوکراتیک موروثی می‌شود و به دست مردان بیدادگر می‌افتد که نه به واسطه‌ی فضیلت، بلکه به اعتبار ثروت بر جامعه حاکم می‌شوند. به این ترتیب حکومت اشرافی به حکومت الیگارشی زوال می‌یابد. حکومت اولیگارشی به نوبه‌ی خود ایجاد نارضایتی می‌کند و مردم ناراضی با قیام خود آن‌را برمی‌افکنند و برای جلوگیری از فساد حکومت افراد خاص، خود زمام حکومت را به دست می‌گیرند و نظام دموکراسی را بنیاد می‌گذارند. زوال دموکراسی به واسطه‌ی این است که پس از مرگ رهبران شورشی رو به فساد می‌گذارد و عوام به‌ تدریج بر عرصه‌ی دولت مسلط می‌شوند و جای خود را به نظام هرج و مرج می‌دهد. دوره‌ی نظام هرج و مرج یا غوغاسالاری به هنگام خود سر می‌رسد و به‌جای آن نظام پادشاهی برقرار می‌شود و این دور به همین ترتیب تکرار می‌شود.[19]

اصل توازن قوا و علل موفقیت روم

پولیبیوس معقتد است برای جلوگیری از تکرار این دور و استقرار ثبات باید بهترین عناصر هر یک از شکل‌ها (پادشاهی، آریستوکراسی، دموکراسی) را گرفت و با هم ترکیب کرد تا هریک معایب دیگران را اصلاح نماید و حکومت مختلطی به وجود آورد.[20] فرق حکومت مختلط پولیبیوس با حکومت مختلط ارسطو آن است که حکومت ارسطو موازنه و تعادل بین طبقات اجتماعی است، در حالی‌که حکومت مختلط پولیبیوس موازنه و تعادل بین قدرت‌های سیاسی می‌باشد، یعنی موازنه و تعادل بین زمامدار و اشراف و مردم.[21]

پولیبیوس معتقد است لوگرگوس، قانون‌گذار اسپارت برای نظام حکومتی اسپارت چنین تمهیدی را در نظر گرفت.[22] در جمهوری وی قدرت حاکمه بین شاه و بزرگان و ملت تقسیم شده بود و در نتیجه‌ی اجرای این نظر، تعادل مساعدی برای حفظ و صیانت دولت برقرار گردید و حکومت ثابتی به وجود آمد. هر قوه احترام قوه‌ی دیگر را محفوظ داشته و هم‌چنان که در دریا چون باد از همه‌ی جوانب و اطراف یکسان بوزد ناگزیر تعادل کشتی برقرار مانده و از خطرها مصون می‌گردد، همان‌طور هم هر وقت قوای حکومت و دولت از حدود خود تجاوز نکند از خطر زوال و نیستی محفوظ خواهد ماند.[23]

به عقیده‌ی پولیبیوس فقط حکومت روم این اصل را به مورد عمل و اجرا گذاشته است. جمهوری روم توانسته است به واسطه‌ی ایجاد یک نظام موازنه در میان نهادها و شکل‌های مختلف حکومتی از زوالی که حکومت‌های ساده‌تر در معرض آن هستند مصون بماند.[24]

پولیبیوس در کتاب تاریخ خویش تجزیه و تحلیل مفصلی از حکومت روم (در دوران جنگ‌های پونیک) کرده است. وی در این دولت سه نوع حکومت می‌یابد که به قسمی‌ با مهارت با یکدیگر آمیخته شده‌اند که نمی‌توان تشخیص داد که آیا این دولت سلطنتی است یا اشرافی یا دموکراسی،[25] زیرا وجود نهاد کنسولی به این دولت جنبه‌ی سلطنتی می‌دهد و وجود سنا مظهر اشرافیت آن را ظاهر می‌سازد و بالاخره دخالت ملت در امور جنبه‌ی دموکراسی و جمهوریت بدان می‌دهد.[26] این اختلاط و آمیختگی سه مظهر تقسیم حاکمیت است که موجب می‌شود هر قوه نسبت به دو قوه‌ی دیگر لازم و ملزوم هم باشند و در عین حال نتوانند از حدود و ثغور خود تخطی و تجاوز نماید.[27] به‌عبارت دیگر این عناصر و نهادها هر یک قدرت دیگری را موازنه می‌کنند و هیچ‌ یک از آنها بدون رضایت دیگری نمی‌تواند قدرت موثر داشته باشد.[28]

وظایف کنسول‌ها یعنی قوه‌ی مقننه‌ی عالیه بین دو رئیس تقسیم شده است که هر یک به نوبه‌ی خود حکمرانی می‌کند و در زمان جنگ دارای قدرت مطلقه بوده و در زمان صلح بر تمام قضات ریاست و سیادت دارند. کنسول‌ها هم‌چنین ریاست سنا را به عهده داشته و مجالس ملی را دعوت می‌نمایند و گزارش‌های مربوط را تحریر و تنظیم کرده و قوانین انتخابات را وضع و تدوین نموده و بالاخره تمام وظایف قوه‌ی سلطنت را بر عهده دارند. اما علاوه‌بر این‌که این اختیار و قدرت برای مدت یک سال و بین دو کنسول نیز تقسیم می‌شود، چون اکثر این وظایف به اراده‌ی ملت و تصمیم سنا بستگی دارد بنابراین کنسول‌ها هر قدر که در انجام کارهای نیک و پسندیده آزاد و مخیرند، نسبت به کارهای بد و ناشایست محدود و مقید می‌باشند، زیرا از طرفی سنا بر اثر اختیارات زیادی که دارد، از قبیل وضع مالیات و تعیین امور مربوط به فواید عامه و حق ممانعت و جلوگیری از انجام کارهایی که کنسول دستور آن‌ها را داده است و بالاخره به‌وسیله‌ی امتیازاتی که برای کنسول‌ها قایل می‌شود می‌تواند آن‌ها را تحت اختیار خویش درآورده و ناظر بر اعمال آنان باشد؛ از طرف دیگر ملت نیز به‌وسیله‌ی حق استیناف و حق محکوم به مرگ نمودن و اختیارات و امتیازاتی که برای تصویب معاهدات و اعلان جنگ دارد و همچنین تصویب یا رد قوانین و به ‌ویژه بر اثر دارا بودن حق وتو که به‌وسیله‌ی وکلای ملت اعمال می‌شود می‌تواند ساز مخالفت را با کنسول‌ها آغاز نماید و بدین طریق این دو نیرو تشکیل یک نوع قوه‌ی مقاومت بسیار نیرومندی را می‌دهند که هیچ قدرتی یارای مقابله با آن‌ها ندارد. گرچه از جهت دفاع و مقاومت، اتحاد و اتفاق این دو نیرو عظیم و مهم به ‌شمار می‌رفته، لیکن این قوا به ‌علت نظارت یکی بر دیگری تشکیل حکومت متحد و فعال و مقتدری را داده‌اند.[29]

بدین سان پولیبیوس معتقد بود روم توانسته است با استفاده از قانون اساسی مختلط از تمایل طبیعی به انحطاط جلوگیری کند.[30] در قانون اساسی مختلط، عناصر شکل‌های حکومت ساده وجود دارد اما نیروی آن‌ها برابر است. هریک از این عناصر دیگری را مهار می‌کند و مانع می‌شود بیش از حد، خودش باشد. در بهترین وضع ممکن، تیرانی یا حکومت ستمگر نباید چنان بزرگ شود که سبب شورش شود، اولیگارشی نباید چنان قدرتمند که سبب نارضایتی عمومی شود، یا دموکراسی نباید چنان غیرقابل مهار که به هرج و مرج تبدیل شود. چنین نظامی حرکت و پیشرفت را امکان‌پذیر می‌کند اما نمی‌گذارد از کنترل خارج شود.[31]

به هرحال، نکات اصلی نظریه‌ی سیاسی و اجتماعی ـ تاریخی پولیبیوس را می‌توان چنین برشمرد:

1.او در تبیین حکومت گفت که انسان‌های ابتدایی ناآگاهانه به صورت جمعی می‌زیستند و حیوان‌وار از قوی‌ترین افراد فرمان می‌بردند، اما بعد که آن‌را مفید دیدند آگاهانه در حفظ آن کوشیدند.

2. او توجه کرد که قبول و حمایت مردم از کارهایی که با منافع گروهی آن‌ها هماهنگ بود، مفاهیم اخلاقی را به وجود آورد.

3.او برای نخستین‌بار گفت که همدردی مبنای ذهنی روابط اجتماعی است.

4.او گفت که برای حفظ تعادل حکومت، باید آن‌را تحت نظارت‌هایی قرار داد.

5.او گفت که تاریخ روند دوری دارد و شکل‌های گوناگون حکومت به‌طور ادواری تکراری می‌شوند.[32]

مقاله

نویسنده محمد علی زندی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

پر بازدیدترین ها

No image

دیکتاتور مصلح

No image

الیت elite

No image

کالوینیسم Calvinism

Powered by TayaCMS