حزب استقلال، عبدالقدير آزاد، روزنامه آزاد، حزب توده، جبهه¬ي ملي، علوم سياسي
نویسنده : محمد محمدي
موسس حزب استقلال عبدالقدیر آزادبود. عبدالقدیر آزاد که به عبدالقدیر سبزواری و خراسانی نیز معروف است، فرزند ملاجان محمد، از اعقاب ملاهادی سبزواری بوده است. او از آزادیخواهان دوران مشروطه و پس از آن به شمار میرفت که در اوایل دوران رضاشاه، "روزنامه آزاد" را در مشهد منتشر میکرد.
امضای قرارداد معروف 1919م/1298ش، بین وثوقالدوله و سرپرسی کاکس[1]، سفیر انگلیس در ایران با موجی از مخالفتهای داخلی و خارجی رو برو شد.[2] آزاد نیز با تأسیس کمیتهای هفت نفره در مشهد با نام "حامیان مستضعفین"، به جمع معترضان پیوست. این کمیته با انتشار شبنامههایی در مشهد، به انتقاد از این قرارداد پرداخت. لیکن فعالیت آنها با دستگیری اعضای کمیته متوقف ماند و آزاد متهم و مقصر اصلی شناخته شد و به این سبب هشت ماه در زندان ماند.[3]
او پس از آزادی از زندان با استفاده از نفوذ شیخحسین یزدی مجتهد، اجازهی نشر روزنامهی هفتگی آزاد را بهدست آورد و نخستین شمارهی آن را در 1302 در مشهد منتشر کرد.
فعالیتهای سیاسی آزاد با نشر مقالاتی دربارهی اوضاع عمومی کشور و طرح مسائل اقتصادی –سیاسی در روزنامهاش، دامنهی گستردهتری یافت. دیدگاههای انتقادی وی نسبت به مسائل روز کشور، از جمله در اختیار داشتن امتیاز انحصاری نفت توسط دولت انگلیس[4] ظن و گمان را برانگیخت که او تا حدی تحت تأثیر دیدگاههای زمامداران جدید روسیه در قبال ایران، قرار گرفته است.[5] طرح دیدگاههای آزاد در روزنامهاش، سبب شهرت وی در میان ناراضیان دولت شد.[6]
در 1306ش، آزاد مقالهای راجع به آزادی زنان در هفتهنامهی آزاد به چاپ رساند که موجب اعتراض حاجآقا حسین قمی، از مراجع بزرگ مشهد، شد بلافاصله میرزا مهدی خواندادور (وثوقالسلطنه)، حاکم خراسان، دستور توقیف روزنامه و تبعید عبدالقدیر آزاد را صادر کرد. آزاد به کنسول دولت شوروی در مشهد پناه برد آقابکف، سرکنسول آن کشور، به وی روی خوش نشاند داد و او را با اطلاع والی خراسان با اتومبیل کنسولی و لباس مبدل به تهران فراری داد.
چندی از اقامت آزاد در تهران نگذشته بود که به سبب انتقادهای تندش از فساد رضاشاه پهلوی، به قم تبعید شد او در سال 1310ش. به جرم ارتباط با "آقابکف" جاسوس شوروی در ایران دستگیر شد و تا شهریور 1320ش در زندان ماند. و در همانجا با اعضای گروه 53 نفر آشنا شد.[7] آزاد، در سالهای نخستین حبس، با طرفداران افکار کمونیستی همسو بود؛ ولی بعدها مناسبات خود را با آنان قطع و مواضعی مخالف اتخاذ کرد.[8] او پس از شهریور 1320 و آزادی از زندان به جلسهی موسسان حزب توده دعوت شد. در مهر 1320 که نخستین جلسات مؤسسات حزب تودهی ایران تشکیل شد، آزاد علیرغم بیاعتقادی به مرام مارکسیستی در آن جلسات شرکت میکرد.[9] وی به همراه ایرج اسکندری و سید جعفر پیشهوری مسئول تهیه اساسنامهای برای تشکیلات حزب شد لیکن بعدها نویسندگان تودهای دعوت اینگونه افراد را به حزب، ناشی از آشفتگی ذهنی و فکری سران آن تلقی کردند.[10] عدم تجانس فکری آزاد با دیگر اعضای هیئت مؤسس حزب توده به زودی آشکار شد؛ آزاد، دیدگاههایی ضد انگلیس، موضعگیری علیه رژیم فاشیستی آلمان را نادرست میدانست در حالی که از نظر حزب توده، مبارزه با دولت فاشیستی آلمان بسیار مهم بود. همین امر باعث بروز اختلاف شد و آزاد همکاری خود را با حزب توده قطع و دور جدیدی از فعالیتهای سیاسی خود را آغازکرد. وی در مهر 1320، بعد از جدایی از حزب توده، بلافاصله به همراه کیسانی که سابقه مخالفت با دولت رضاخان داشتند، "حزب استقلال" را تأسیس کرد.[11]
طبق آنچه در روزنامه آزاد آمده است، حزب استقلال، حزبی ملی و تکیه اصلی آن بر مردم بود و با هرگونه دخالت نیروهای خارجی در ایران، مخالفت میکرد، در این زمان اظهار مخالفت آزاد با رفتار سوء متفقین، از طریق روزنامهاش صورت میگرفت وی با ابراز تمایل به آلمان در یادداشتهای روزانه خود سمت و سوی سیاست خارجی حزب را نشان میداد[12] و با چاپ یادداشتهایی در زمینه حفظ حقوق مردم، مطابق قانون مشروطه و اعتراض به کسب قدرت حاکمه و نحوه ادارهی کشور، دیدگاههایی خود را ابراز میکرد در این دوره، وی با چاپ خاطرات خود در دوران زندان در روزنامهی آزاد با امضای آزاد خراسانی، به دورهی اختناق و استبداد رضاشاه میتاخت. چاپ مقالات انتقادی علیه متفقین و سیاستهای پنهان و پیدای آنان، واکنشهای رسمی دولتهای متفقین را، به همراه داشت که گاهی نیز منجر به توقیف روزنامهی آزاد، در دورهی اشغال ایران شد.[13]
حزب استقلال در سال 1323 به همراه احزاب پیکار، آزادیخواهان و میهنپرستان، "حزب میهن" را تشکیل دادند. ولی پس از چندی راه خود از حزب میهن جدا نمود. عبدالقدیر آزاد در دوران صدرات احمد قوام به سوی وی گرایش یافت و در جریان انتخابات مجلس پانزدهم از سبزوار کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی شد و به مجلس راه یافت. پس از افول ستاره قوام و برکناری وی، حزب استقلال بار دیگر فعال شد و تا مدتی "روزنامه بهمن" که صاحب امتیاز آن حسینعلی بهرامی بود ارگان حزب استقلال محسوب میشد. در این دوران حزب استقلال به مخالفت با دولت حکیمی برخاست. در 23 خرداد 1327، زمانی که عبدالحسین هژیر با حمایت دربار برای نخستوزیری پیشنهاد شد، آزاد در ابتدا با دریافت نشانههایی از جانب هژیر، برای شرکت در کابینه، خود را حامی دولت نشان داد اما با پخش اعلامیهی شدیدالحن آیتالله کاشانی علیه هژیر، آزاد همکاری با کاشانی را برای وصول به مقاصدش ترجیح داد. وی بلافاصله با حضور نزد کاشانی، خود را مطیع مواضع سیاسی او معرفی کرد.[14]
در 17 آذر 1327 وقتی دولت ساعد جانشین دولت هژیر شد، در برابر فشار افکار عمومی قرار گرفت که خواهان حل مسئلهی نفت بودند. بخشی از توجه عموم به این مسئله، ناشی از تلاشهای آزاد و همراهانش در مجلس بود. به واقع آنها در این دورهی مجلس زبان گویای آمال و آرزوهای ملت در زمینه ی نفت بودند.[15] دولت ساعد، ترور نافرجام شاه، در بهمن 1327را، بهانهی سرکوب اعتراضات مردم قرار داد؛ ولی همه چیز در ید قدرت وی نبود. آزاد به همراه گروه اقلیت، به سیاستهای دولت اعتراض و طرح الغای امتیازنامه را در مجلس مطرح کردند. آزاد با نشر مقالههایی دربارهی القای امتیازنامهی نفت جنوب و تلاشهای دولت ساعد برای تصویب لایحهی الحاقی گس_گلشائیان، به فعالیتهای خود عمومیت بخشید. استیضاح دولت، یکی از راههای ایجاد مانع در تصویب لایحه بود؛ که اینبار هم توسط گروه اقلیت، بهکار گرفته شد.[16] دولت ساعد که قصد داشت در مجلس پانزدهم لایحهی الحاقی گس _گلشائیان را به تصویب برساند به سبب سخنرانیهای طولانی اقلیت مجلس از جمله عبدالقدیر آزاد، موفق به این کار نشد. شاه که مایل به تصریح تصویب لایحهی الحاقی بود، رسیدن به ترکیبی دلخواه در مجلس شانزدهم را مد نظر داشت. هژیر، وزیر دربار و اقبال، وزیر کشور، در برگزاری انتخابات، به هر نوع جعل و تخلفی متوسل شدند، تا مانع انتخاب اعضای اقلیت مجلس پانزدهم از جمله آزاد، که در این زمان در زیر چتر مصدق جمع شده بودند، شوند؛ این حوادث، آزاد را به مصدق نزدیکتر کرد و به وی فرصت داد که بار دیگر، اقبال خود را بیازماید. هنگامی که ملیون به رهبری محمد مصدق، تصمیم به تحصن در دربار گرفتند (22مهر 1328) عبدالقدیر آزاد درمیان نوزده نفری بود که به مدت چند روز برای الغای انتخابات در دربار متحصن شدند.[17]
پس از ترور هژیر، در سیزده آبان 1328، آزاد به عنوان عضو کمیتهی تبلیغات جبههی ملی، با همراه مصدق دستگیر و از تهران تبعید شد. اما دولت ساعد و دربار، در اثر فشار افکار عمومی و زمینههای نامساعد بینالمللی، مجبور به عقبنشینی شدند در نتیجه، انتخات باطل شد و آزاد به همراه گروه زیای از تبعیدیها مورد عفو قرار گرفتند با برگزاری انتخابات مجدد در تهران، آزاد به عنوان یکی از کاندیداهای جبههی ملی، در حوزهی انتخابی تهران، به مجلس شانزدهم راه یافت.[18]
با افتتاح مجلس شانزدهم (1329ش)، تلاش برای تصویب دو لایحهی الحاقی و پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت، در مجلس، با شدت بیشتری ادامه یافت. در این زمان، آزاد در فراکسیون وطن که متشکل از اعضای جبههی ملی در گروه اقلیت مجلس بود، حضور داشت. وی که از جانب طرفداران مصدق و پیروان کاشانی حمایت میشد، به سبب اتخاذ مواضع تند علیه دولت رزمآرا و شرکت در ادامهی طرحها و لایحههایی که ملی شدن صنعت نفت ایران را سرعت میبخشید، به اوج شهرت رسید. پس از واقعهی ترور رزمآرا، در 16 اسفند 1329، آزاد آشکارا با محمدرضا پهلوی که اندیشهی ایجاد تفرقه در جبههی ملی را در سر میپروراند، مخالفت و برای حضور فعال در میان مردم، اعضای حزب استقلال را به شرکت گسترده در اعتراضات خیابانی که برای ملی شدن صنعت نفت صورت میگرفت، تشویق کرد. سرانجام نمایندگان مجلس با حمایت همه جانبهی مردم، در اسفند 1329، طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرذند. از آن زمان به بعد، آزاد در جلسات جبهه ملی به طور فعال شرکت میکرد؛ ولی با فراهم شدن مقدمات تشکیل دولت جدید به نخستوزیری مصدق، بین آزاد و رییس دولت، اختلاف افتاد.
در اردیبهشت 1330، پس از معرفی دولت محمد مصدق به مجلس، به دلیل عدم انتخاب وزیری از بین اعضای حزب استقلال، آزاد به عنوان رهبر این حزب، به مخالفت با دولت مصدق پرداخت و بلافاصله از جبههی ملی و فراکسیون وطن کنارهگیری کرد و در هنگام رأیگیری نمایندگان مجلس، وی به دولت پشنهادی مصدق رأی کبود (مخالف) و به رییس دولت (مصدق) رأی سفید (موافق) داد.
در واقع او معتقد بود که دولت پیشنهادی مصدق، باید ترکیبی از اعضای جبههی ملی باشد؛ در صورتی که مصدق چنین امتیاز و خصوصیتی را برای جبههی ملی قائل نبود و دولت را حاصل تلاشهای اکثریت ملت میدانست.
در خرداد 1330، آزاد آشکارا به انتقاد از شخص مصدق پرداخت. وی عدم پیشرفت سیاست دولت در اجرای طرح ملی شدن نفت را، ناشی از تر کیب ناهمگون اعضای هیئت دولت میدانست و در نطقها و یادداشتهای خود، همواره بر انگلیسی بودن آن تأکید میکرد و معتقد بود که با قوای انگلیسی نمیتوان به جنگ انگلیسیها رفت. در شهریور 1330، با ورود استوکس[19] صاحب منصب انگلیسی به تهران، نزاع بین دولت و مخالفان حاضر در مجلس شورای ملی، به اوج خود رسید و آزاد با یوسف مشّار، وزیر پست و تلگراف، در صحن مجلس زد و خورد و او را با اسلحه تهدید کرد.[20] حزب استقلال به تدریج در تشنجآفرینی بین دربار و دولت و گروهی از نمایندگان طرفدار دربار، از جمله جمال امامی و آشتیانیزاده، همگام شد و در 17 آذر1330، به همراه اقلیت مجلس شانزدهم، دولت را در مقابل موجی از سؤالات و انتقادات شدید قرار داد.[21]
در سال 1332 وقتی در وحدت ملی چند دستگی شدید به وجود آمد و زمینه برای شکست دولت مصدق توسط دربار و دولتهای انگلیس و آمریکا فراهم شد، مواضع خصمانهی آزاد علیه دولت، در نظر بعضی از مورخان، اینگونه جلوه کرد که «برخوردهای تند رهبر حرب استقلال و همفکرانش در کوبیدن دولت مصدق، زمینه را برای کودتای 28 مرداد فراهم کرد.»[22] چند روز پس از سقوط دولت مصدق، آزاد در یادداشتی در ارگان حزب استقلال، ضمن اظهار موافقت با کودتای دولت زاهدی نوشت که مصدق باید اعدام و اموالش مصادره شود علیرغم جانبداریهای آزاد از سران کودتا، وی طرف توجه دربار قرار نگرفت. این امر، طرفدارانش در مطبوعات را بر آن داشت که به دولت وقت یادآوری کنند که از اقدامات آزاد، به عنوان خدمات انقلابی، قدردانی شود.
با تمام تلاشهایی که آزاد در همگامی با مخالفان دولت مصدق انجام داد، پاداش درخوری دریافت نکرد در همان سال 1332ش حزب استقلال، که طی بیش از یک دهه رهبری آزاد، فعالیتی نچندان موفق داشت، تعطیل شد. در این زمان، دولت زاهدی، آزاد را به ریاست شرکت فرش منصوب کرد تا شاید از مسائل سیاسی دور بماند. در واقع این امر سبب شد که وی که بهخاطر سه دهه فعالیتهای سیاسی و مخالفتهای مداوم با دولتهای وقت، در میان مردم به فردی تکرو شهرت یابد، اعتبارش را کاملا از دست بدهد، علاوه بر آنکه از قدرت نیز سهمی نصیبش نشد.
آزاد در انتخابات دورهی بیستم مجلس شورای ملی (1339ش)، در کنار سیدابوالقاسم کاشانی، بقایی، حائریزاده، رحیمیان و عمیدی نوری در اجتماعات حضور یافت و به همراه بقایی از سیاستهای خود در دورهی دولت زاهدی دفاع کرد؛ اما حضورش مؤثر نبود. از آن پس تا یک دههی دیگر، آزاد، زندگی آرامی را به دور از مسائل سیاسی و فرهنگی گذراند و سرانجام در آبان 1352در تهران، درگذشت.