كارل ماركس، فريدريش انگلس، طبقه ي كارگر، چپ، راست، سوسياليسم، ماركسيسم، پرولتاريا،تقي اراني، 53 نفر، حزب توده، علوم سياسي
نویسنده : محرم حقي
تاریخچهی استفاده از این مفاهیم برای توصیف جناحهای سیاسی به حوادث بعد از انقلاب فرانسه برمیگردد. پس از پیروزی انقلاب فرانسه در پارلمان این کشور بحثی جدی در خصوص میزان اختیارات پادشاه در مقابل پارلمان درگرفت و عملا نمایندگان به دو بخش تقسیم شدند. بخشی که خواهان حق وتوی پادشاه در مقابل مجلس بودند و بر این عقیده بودند که شاه میتواند کلیهی قوانین مصوبهی مجلس را وتو نماید. در مقابل بخش دیگری از نمایندگان از رژیم پادشاهی مشروطه جانبداری میکردند و خواهان حداقل اختیارات برای پادشاه بودند.[1]
نمایندگان محافظهکار طرفدار حق وتوی پادشاه که مخالف تغییرات اساسی در قوانین و مقررات بودند در سمت راست رئیس مجلس مینشستند و نمایندگان انقلابی و جمهوریخواه که خواستار تغییرات اساسی و بنیادی سریع در جامعه بودند و طرفدار پادشاهی مشروطه بودند در سمت چپ رئیس مجلسمینشستند.[2] بدین ترتیب در محاورات این دو گروه نمایندگان به نام محل جلوسشان نامیده شدند و مفهوم چپ و راست وارد ادبیات سیاسی فرانسه شد و با توجه به موقعیت خاص فرانسه بعد از انقلاب این اصطلاح به سرعت از مرزهای فرانسه عبور کرد و در بسیاری از کشورها مورد استفاده قرار گرفت. از قرن نوزدهم با ظهور سوسیالیسم و اندیشههای مارکسیستی، طرفداران این اندیشهها در جهان نیز چپ نامیده شدند و در ایران نیز به محض تشکیل نخستین احزاب سیاسی در جریان انقلاب مشروطیت این مفاهیم مورد استفاده قرار گرفتند.[3]
اندیشههای چپ - سوسیالیستی و مارکسیستی - به آرا، ایدهها و نظریات کارل مارکس (1883-1818 ) و فریدریش انگلس (1895-1825) برمیگردد که در آلمان تولد یافتند و در فضای خاص اجتماعی، سیاسی و فکری در دوران پر تلاطم اروپا (آلمان، فرانسه و انگلیس) نشو و نمو کردند.
اطلاعات وسیع انگلس از وضع طبقهی کارگر و مسایل مشکلات صنعتی، مایه و پیشزمینهای برای دانشپژوهی گستردهی کارل مارکس گردید، از نظر مارکس، معضلات اجتماعی فقط از طریق تلاشهای مداوم بشر در راستای متحول کردن دنیای اجتماعی واقعی قابل حل میباشند. از دیدگاه مارکس و انگلس، مشکل تمامی انسانهای آرمانی و مطلق، چیزی جز ناتوانی آشکار آنان برای هرگونه تاثیرگذاری بر دنیای حقیقی نمیباشد، اما دنیای حقیقی به راستی دگرگون میشود، و سیر تاریخ نیز گواه آن است. انسانها نیز دنیا را دگرگون میکنند.
مارکس برای این دگرگونی دیالکتیک هگل را که حاوی تز، آنتیتز و سنتز است، به عاریه میگیرد و اعلام میکند: یک فرایند حقیقی در دنیای حقیقی وجود دارد، فرایندی که در پیکارهای متوالی جهان، طبقات استثمارشده (پرولتاریا) و طبقه استثمارگر (بورژوازی) خلاصه میشود.[4] بنابراین با توجه به وجود اندیشههای تحولخواه، تغییرطلب و مخالفت با وضع موجود در مارکس و به تبع وی در مارکسیستها، چپ تلقی شدهاند.
در بین نظریهپردازان علم سیاست برای اولینبار موریس دوورژه مفهوم چپ و راست را مبنای تقسیمبندی احزاب سیاسی قرار داد. وی بر این عقیده است که در قلمرو سیاست فقط دو گرایش چپ و راست وجود دارد که هرکدام دارای آموزههای انقلابی و محافظهکارانه هستند.[5]
اصول کلی چپ و راست
در ادبیات سیاسی غالبا چپها شامل نیروهای انقلابی و خواهان دگرگونیهای سریع اساسی بودهاند که به برقراری عدالت اقتصادی، برابری، تاکید بر انترناسیونالیسم ضد استعماری و بهرهگیری از روشهای قاطع و انقلابی مشهورند و خواهان نظارت دولت بر اقتصاد و مبارزه با سودجویی سرمایهداری و به نحوی طرفدار اقتصاد دولتی بودهاند.[6]
اکثر گروههای چپ، ویژگیهایی چون مخالفت با دخالت مقامات روحانی و دینی در سیاست و تعلیم و تربیت، اعتقاد به مسئولیت دولت در مورد تأمین بخشی از رفاه مردم، اعتقاد به آزادی سیاسی و تساوی حقوق سیاسی عموم مردم، برابری، قانون و نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی و باور به عدالت اجتماعی، طرفداری از تودههای محروم و کارگران، رد احترام به سنت و نفی حجیت سنت در مقابل عقل و اعتقاد به عقل و عقلگرایی دارند.[7]
در مقابل گروههای راستگرا مخالف تغییرند و معتقدند وضع موجود را تا حد ممکن باید حفظ کرد.[8] اینها تفاوت طبقاتی را تقریبا جزئی از نظام طبیعی تلقی نموده و طرفدار سنتها، دولتهای قومی و حداقل دخالت دولت در امور اقتصادی میباشند.[9]
راستیها در عین اعتقاد به سکولاریسم و مبانی تفکر مدرن غربی، گرایش شدید به دفاع از ناسیونالیسم، جلوگیری از تحرکات انقلابی و رادیکال، دفاع از حفظ وضع موجود و طرفدار نظامهای سرمایهداری و ترویج خصوصیسازی در اقتصاد بوده و هستند.[10]
احزاب و اندیشههای چپ در جهان
در قرن نوزدهم با ظهور سوسیالیسم و اندیشههای مارکسیستی، مارکسیستها که اندیشهی خویش را سوسیالیسم علمی و خود را نمایندهی نیروهای بالنده، پویا و انقلابی تاریخ و مدافع حقوق و منافع کارگران و زحمتکشان جهان میخواندند بهعنوان چپ نامیده شدند.[11] بنابراین عنوان چپ به گروه کثیری از کمونیستها و سوسیالیستها و نیز احزاب گوناگون از حزب کمونیست مائو در چین گرفته تا حزب سوسیال دمکرات جمهوری فدرال آلمان اطلاق شده است.[12]
احزاب و اندیشههای چپ در ایران
در ایران نیز به محض تشکیل نخستین احزاب سیاسی در جریان انقلاب مشروطیت که با شکلگیری تفکرات چپ در روسیه و تکوین انقلاب این کشور همراه بود، این مفهوم مورد استفاده قرار گرفت.
چپ در فرهنگ سیاسی ایران کاربرد دوگانهای دارد. کاربرد فراگیر و وسیع آن، برای اشاره به هر گروهی که به مارکسیسم گرایش داشته به کار رفته است. این گروهها طیف سیاسی گستردهای، از سوسیال دموکراتها که در مشروطیت فعال بودند تا دموکراتهای چپ سالهای اخیر و حتی گاهی احزاب مذهبی که به بخشی از اندیشههای مارکسیستی یا سوسیالیستی تمایل دارند، را دربر میگیرد. کاربرد دیگر آن که خاص و محدودتر است و به معنای دقیقتر آن میباشد، در اطلاق به آن دسته از گروههای مارکسیست – لنینیست، یا کمونیست به کار میرود که طرفدار سرنگونی انقلابی و قهرآمیز نظام سیاسی-اجتماعی موجود و نشاندن یک دولت سوسیالیستی مطابق الگوی شوروی، یا الگوی دیگر، به جای آن بودند.[13]
از این رو پس از پیروزی انقلاب مشروطه احزاب سیاسی کشور به مفهوم کنونی از یک سو با اثرپذیری از ناسیونالیسم و دمکراسی و از سوی دیگر با الهام و ارتباط با اندیشههای چپ در روسیه و بخصوص قفقاز بهوجود آمدند و به نامهای حزب اعتدالیون و حزب اجتماعیون عامیون که ترجمهگونهای از سوسیال دمکرات بود شکل گرفتند. در دوران رضاخان، تقی ارانی و جمعی از یاران و همفکران او که گروه معروف به 53 نفر را تشکیل دادند و جریان چپ را تداوم بخشیدند، ولی با دستگیری این گروه و درگذشت تقی ارانی در زندان این جریان از حرکت باز ایستاد. اما با خروج رضا شاه از کشور در شهریور 20، ادامهدهندگان تفکر چپ به تشکیل نخستین حزب سراسری فراگیر و فعال چپ در کشور به نام حزب توده ایران اقدام میکنند.[14] در ایران چپ بر دو پایهی چپ با گرایش اعتقادی کمونیستی و گرایش مذهبی شکل گرفته بود که وجه تمایز این دو پایه در اعتقاد داشتن به خدا و آموزههای دینی میباشد. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی گرایشها و اندیشههایی با ویژگیهایی چون دفاع از آزادی و عدالت، حمایت از محرومان و مستضعفان، مقابله با سرمایهداری و خصوصیسازی، مخالفت با انباشت سرمایه و ثروتاندوزی و دفاع از حقوق کارگران که از آرمانهای انقلاب بود و طرفداران جدی نیز داشت، مطرح شد و بعد از تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی عملا جریان چپ اسلامی در صحنهی سیاسی جمهوری اسلامی بهوجود آمد، که این جریان حاکمیت دههی اول انقلاب را در سیطرهی خود داشت.
گرایش شدید به رفتارهای رادیکالی و تند، دفاع از تمرکزگرایی در ادارهی امور، تجویز دین حداکثری و محدود کردن قلمرو آزادیها حقوق شهروندی، دفاع از دولت حداکثری و مخالفت با خصوصیسازی، دفاع از محرومان، حاشیهنشینان و اقشار آسیبپذیر و طرفدار عدالت اجتماعی، استکبارستیزی و بالاخره فصلالخطاب دانستن ولایت مطلقهی فقیه در همهی امور را باید از ویژگیهای جریان چپ اسلامی در دههی اول (1368-1358) دوران انقلاب برشمرد. این جریان خواهان اتخاذ مواضع رادیکال و انقلابی در برابر کشورهای جهان بود که از نظر آنان صدور انقلاب معنا و مفهومش یکی همین بود. در حوزهی سیاست داخلی هم گرایش بسته و محدود در ادارهی امور و مخالفت با انفتاح فضای سیاسی-فرهنگی کشور بود.[15]
در دورهی نخستوزیرى مهندس موسوى نیروهاى موسوم به چپ اکثریت یافتند. این گروه که بعدا به چپ سنتى موسوم شدند، در مجلس سوم در اکثریت بودند. عمدهترین گروههاى طرفدار این جناح را مجمع روحانیون مبارز، اعضاى سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، و دفتر تحیکم وحدت تشکیل مىدادند. در دورهى ریاست جمهورى آقاى هاشمى رفسنجانى اصطلاح «چپ مدرن» مطرح شد. چپ مدرن جریانى است که به هر دلیل، به بازنگرى در اندیشهها و نظرات خود پرداختند. محصول این تأمّل، چرخش در بعضى از مواضع رادیکال، و اصلاح و تعدیل بخشى از شعارها و آرمانهاى این جناح بود. فضاى باز سیاسى و فرهنگى، توسعهى اقتصادى، تنشزدایى در سیاست خارجى، تسامح و تساهل در عرصهى فرهنگ و سیاست جزو شعارهاى چپ مدرن است. این گروه طرفدار آزادى بیان و گسترش آزادىهاى سیاسى محسوب مىشوند.