دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اصول چهارده گانه ی ویلسن fourteen points

No image
اصول چهارده گانه ی ویلسن fourteen points

اصول چهارده گانه ي ويلسن، دكترين ويلسن، معاهدات صلح، ميثاق جامعه ي ملل، جنگ جهاني اول، صلح بين المللي، روابط بين الملل، علوم سياسي

نویسنده : علي اكبر عدالتي

در غرب اولین‌بار اندیشه‌ی صلح را مسیحیت در قرون وسطی با تاسیس دو نهاد حقوقی به نام‌های "صلح الهی" و "متارکه‌ی الهی" دنبال می‌کردند. صلح الهی کوششی بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شورای لاتران به سال 1059م تعمیم داده شد و برخی از افراد اموال و اماکن از تعرض مصون می‌ماندند. متارکه‌ی الهی که شورای کلرمن به سال 1095م مقرراتی در باب آن وضع کرد نهادی بود که ایام جنگ و ستیز را محدود می‌نمود.[1] درحالی‌که قبل از آن دین مبین اسلام به قواعد صلح و جنگ پرداخته بود و به مواردی چون شناسایی دولت‌های غیراسلامی، حقوق دیپلماتیک و کنسولی، حقوق بیگانگان و اقلیت‌های مذهبی، روش‌های سیاسی و حقوقی حل و فصل اختلافات بین‌المللی و حقوق بشردوستانه توجه ویژه‌ای کرده است.[2]

از طرف دیگر اندیشه‌ی صلح و تمدن جهان، رویای کهن نویسندگانی چون ویلیام پن، جرمی بنتام، امانوئل کانت، فیخته و آبه دو سنت پیر بود.[3] با این‌حال تنها شخصیت سیاسی که درباره‌ی صلح عملا کارهایی را انجام داد ویلسون رئیس‌جمهور آمریکا بود که در پیام خود به کنگره‌ی این کشور در (ژانویه‌ی 1918م) چهارده اصل خود را به‌عنوان برنامه‌ای جهت صلح بادوام و پایان دادن به جنگ جهانی اول پیشنهاد کرد.[4]

زمینه‌های پذیرش اصول چهارده‌گانه‌ی ویلسون

هنگام شروع جنگ جهانی اول تمام بحث و اندیشه‌ی صلح، خاموش و به فراموشی سپرده شد. احساسات تند و مهیج، التهاب وطن‌پرستی، شوق نظامی‌گری و اراده‌ی پیروز شدن یا فناء شدن قلوب مردم را لبریز کرده بود حتی متعصب‌ترین طرفداران فرضیه‌های صلح‌طلبی مجبور بودند اذعان کنند که اگر درصدد تبلیغ نظریات خود برآیند تنها امید دشمن به پیروزی را تشویق می‌کنند.[5] ولی در سال 1917م موج بیزاری از جنگ و صلح‌طلبی اروپا را فرا گرفت قحطی و کمبود در شهر‌ها و مقاومت سخت در سرمای جبهه‌‌ها خصوصا در زمستان (1917 ـ 1916م) مردم و سربازان را به اعتراض علیه جنگ واداشت.

صلح‌طلبی، اتحاد مقدس ملی را که در آغاز جنگ در اغلب کشورهای اروپائی به‌وجود آمده بود از بین برد و موج صلح‌طلبی طرفدارانی جدی در محافل رسمی و در بین مقامات مهم سیاسی مذهبی و نظامی پیدا کرد. ویلسن در دسامبر 1916م پیشنهاد افتتاح مذاکرات مربوط به صلح (صلح بدون پیروزی) را ارائه کرد. شارل اول امپراتور اتریش و بتمن‌‌ ـ‌ هلوگ صدراعظم آلمان چگونگی صلح با متفقین را مورد بررسی قرار دادند. پاپ بنوای پانزدهم نیز طی فراخوانی جزء صلح‌طلبان گردید و در انگلستان و فرانسه هم دولت‌مردان به طرفداری از صلح فوری برخاستند. در روسیه این موج قوی‌تر بود و می‌توان گفت تنها کشوری بود که در آن‌جا این موج به پیروزی رسید.[6]

جنبش جدید در آمریکا، بریتانیا، آلمان و کشورهای بی‌طرف اروپا به‌طور جداگانه ظهور کرد گروه‌های مختلف به ‌خودی خود به‌وجود آمدند و برنامه‌هایشان به‌طور‌کلی به ‌یکدیگر شباهت داشت ولی حدود اعمال نفوذ گروه‌ها در کشورهای مختلف بسیار متفاوت بود.[7]

با توجه به این شرائط بود که گروهی از کشورهای اروپائی و ایالات متحده‌ی آمریکا، جهت برقراری صلح و آرامش، نخستین تلاش‌های محرمانه‌ی خود را آغاز کردند. مهم‌ترین تلاش‌ها در چارچوب اتحاد برای پیش‌برد صلح در سال 1915م آغاز شد ویلیام هوارد تافت رئیس‌جمهور اسبق آمریکا مهم‌ترین رهبر این حرکت سیاسی بود.

ویلسن در ماه مه‌ی 1916م بسیاری از اصول آن‌را تایید کرد و در ژانویه‌ی 1918م با ایراد یک سخنرانی در کنگره‌، چهارده اصل معروف خود را به‌عنوان اهداف جنگی دولت آمریکا به کنگره ارائه داد. این اصول با استثنائات جزئی به‌عنوان اهداف جنگی متفقین مورد قبول واقع شد.[8]

مفاد اصول چهارده‌گانه‌ی ویلسون

اصول چهارده‌گانه‌ی ویلسون دارای اهمیت تاریخی مهمی هستند و آلمان‌ها براساس همین اصول حاضر به تسلیم شدند این اصول عبارتنداز:

1- معاهدات صلح باید علنی باشند یعنی پس از این هیچ‌ نوع موافقت‌نامه‌ی خصوصی و سری بین‌المللی به‌ هیچ ترتیبی وجود نخواهد داشت. دیپلماسی باید همیشه علنی و صادقانه جریان داشته باشد؛

2- آزادی مطلق کشتی‌رانی در تمام دریاهای خارج از آب‌های ساحلی چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ باید وجود داشته باشد. مگر این‌که به‌عنوان دریاهائی که کلا یا بعضا به‌منظور اجرای معاهده‌های بین‌المللی بسته می‌شوند؛

3- رفع هرگونه موانع اقتصادی و برقراری اصول مساوات در تجارت بین‌الملل؛

4- تضمینات کافی داده و گرفته شود مبنی بر ‌این‌که تسلیحات ملی به حداقل ممکن تا آنجائی که برای امنیت داخلی مناسب باشد کاهش یابد؛

5- حل کاملا بی‌طرفانه، عادلانه و آزادانه‌ی کلیه‌ی دعاوی مستعمراتی با رعایت دقیق این اصل که، در حل این قبیل مسائل حاکمیت و منافع مردم آن نواحی با مردم کشورهای استعمارگر در یک کفه‌ی مساوی قرار گیرند؛

6- تخلیه‌ی تمامی سرزمین‌های روسیه (این اصل در پی جنگ‌های داخلی روسیه به فراموشی سپرده شد.)

7- تخلیه‌ی خاک بلژیک و ترمیم آن؛

8- آزادی کلیه‌ی سرزمین‌های فرانسه و بازگرداندن ایالات الزاس و لرن -که با تجاوز دولت پروس در سال 1871م به فرانسه اشغال شده بود و برای مدت پنجاه سال صلح اروپا را به‌هم زده بود – و همچنین باید طوری عمل شود که صلح و آرامش برای همیشه به نفع تمام ملل برقرار گردد؛

9- تجدید‌نظر عادلانه درباره‌ی مرزهای ایتالیا، باید براساس اصول آشکار و صریح ملیت انجام گردد؛

10-برای مردم کشورهای اتریش‌‌ ـ‌ هنگری که آرزومندیم مقام آنها را در بین ملل محفوظ و مصون ببینیم باید آزادترین فرصت‌ها، برای توسعه‌ی استقلال آنها فراهم گردد؛

11-رمانی، صربستان و مونتنگرو باید تخلیه گردند؛[9]

12-قسمت‌های ترک‌نشین امپراتوری فعلی عثمانی باید حاکمیت مطمئنی را برای آنها تامین کرد و سایر ملیت‌هائی که هم‌اکنون تحت سلطه‌ی ترک‌ها هستند باید یک امنیت و فرصت فارغ از مزاحمت برای استقلال آنها فراهم آورد و عبور و مرور از تنگه‌ی داردانل باید همیشه به‌عنوان یک مسیر دریائی بر روی کشتی‌ها و تجارت تمام ملل تحت تضمینات بین‌المللی آزاد باشد؛

13- یک دولت مستقل لهستان شامل آن سرزمین‌هایی که مسلما لهستانی‌اند با داشتن دسترسی آزاد و مطمئن به دریا که استقلال سیاسی و اقتصادی و تمامیت ارضی آن به‌وسیله عهدنامه‌های بین‌المللی تضمین گردد، به‌وجود آید؛

14-جامعه‌ی عمومی ملل ضمن قراردادهای صریح به‌منظور تضمینات متقابل درباره‌ی استقلال سیاسی و تمامیت ارضی برای تمام دولت‌ها چه کوچک و چه بزرگ باید تشکیل شود؛[10]

بنابراین متفقین موافقت خود نسبت به این اصول را مشروط به دو تبصره‌ی زیر در مورد آزادی دریاها و غرامت‌ها ابراز کردند:

الف) بند دوم اصول مربوط است به آنچه که از آن به آزادی دریاها تعبیر می‌شود از آنجایی که می‌تواند مورد تفسیرات مختلف قرار گیرد آنها نمی‌توانند بعضی از آن تفسیرها را قبول کنند.

ب) از تعهد درباره‌ی ترمیم سرزمین‌های اشغالی، آنها غراماتی را استنباط می‌کنند که آلمان بایستی برای کلیه‌ی خسارات وارده به مردم غیرنظامی متفقین و اموال آنها که ناشی از تعرض خویش است بپردازد.[11]

در راستای تحقق بخشیدن به این اصول دولت‌های متفق تلاش‌هایی را صورت دادند در آمریکا ویلسن تلاش زیادی را انجام داد تا مجلس سنا میثاق جامعه‌ی ملل را تصویب کند ولی در پایان تابستان 1919م سنا که اکثریت آن با جمهوری‌خواهان بود به چهار دسته تقسیم شده بود:

الف) سازش‌ناپذیران که با هیچ استدلالی نمی‌شد آنها را مجاب کرد تا مخالفت نکنند؛

ب) موافقان که موافق تصویب قرارداد بدون هیچ قید و شرطی بودند؛

ج) کسانی که با تصویب موافق بودند ولی خواهان تغییرات اساسی این قرارداد بودند؛

د) گروهی که خواهان تغییرات کمتر و معتدل‌تری بودند.[12]

بالاخره در رای‌گیری تاریخی 19 نوامبر 1919م بر اثر اتحادی بس غیر‌عمدی بین کسانی که مخالف میثاق بودند و کسانی که بدون قید وشرط موافق آن بودند قطعنامه‌ی ویلسون رای نیاورد و طرفداران انزوای سیاسی آمریکا خود را پیروز این مبارزه دیدند.[13]

تحقق اصول چهارده‌گانه‌ی ویلسن در پیمان‌های صلح بعد از جنگ جهانی اول

مفاد اصول چهارده‌گانه در اروپا در ضمن معاهدات صلح بعد از جنگ تا حدودی محقق شد. از جمله در پیمان ورسای اصل چهارم از اصول چهارده‌گانه ویلسن یعنی تحدید تسلیحات ملی تنها در مورد آلمان اجراء شد همچنین اصل پنجم (یعنی مستعمره‌زدایی هم تا حدودی انجام شد که کلاه شرعی آن نظام قیمومیت بود.) اصل هفتم (یعنی استقلال، تخلیه و ترمیم خاک بلژیک)؛ اصل هشتم (یعنی آزادی سرزمین‌های فرانسه از جمله آلزاس و لرن)؛ اصل سیزدهم (یعنی استقلال و تشکیل دولت مستقل لهستان) و تا حدودی اصل نهم (یعنی تجدیدنظر در مورد مرزهای ایتالیا و به‌دست آوردن بخشی از سرزمین‌های مورد ادعای ایتالیا توسط این کشور) و مهم‌ترین اصل یعنی اصل چهاردهم که به تاسیس جامعه‌ی ملل اشاره داشت در این پیمان محقق شدند.[14]

بر اساس پیمان سن ژرمن، اصل دهم (یعنی تجزیه‌ی اتریش ـ هنگری) از این اصول محقق شد؛ یعنی امپراتوری اتریش سه‌ چهارم خاک خود و چهار پنجم جمعیتش را از دست داد و به کشور کوچکی تبدیل شد و قسمت زیادی از خاک این کشور بین یوگسلاوی، چکسلواکی، لهستان، ایتالیا و رمانی تقسیم شد. در پیمان سور اصل دوازدهم از این اصول (یعنی تجزیه‌ی امپراتوری عثمانی) محقق شد.

بنابر پیمان نویی قسمتی از خاک بلغارستان به یونان، یوگسلاوی و رومانی واگذار گردید؛ علاوه‌بر آن بلغارستان به قبول تعهدات اقتصادی و نظامی نیز مجبور گردید. در پیمان تریانن قسمتی از خاک مجارستان به یوگسلاوی، چکسلواکی و رومانی واگذار گردید و بر اساس "پیمان سور" عثمانی تجزیه شد و بخشی از خاک آن به یونان و ایتالیا واگذار شد بخشی از آن تحت قیمومیت فرانسه و انگلستان درآمد و ارمنستان به استقلال رسید ولی به‌خاطر ناعادلانه بودن این پیمان و پیاده شدن سربازان یونانی در ازمیر و افزایش فعالیت آنها، ناسیونالیسم ترک به ‌رهبری مصطفی کمال آتاترک به غلیان درآمد و در ابتدا یونانیان را از آسیای صغیر بیرون رانده و در سال 1922م استانبول را آزاد کرد. سرانجام براساس پیمان لوزان که بین ترکیه و متفقین در 24 ژوئیه‌ی 1923م منعقد گردید ترکیه تراس ‌شرقی در اروپا را حفظ کرد بغازها در مواقع‌ای که ترکیه در حال صلح بود بر روی تمام کشتی‌های تجاری باز نگه داشته می‌شد و اداره‌ی آنها به یک کمیسیون بین‌المللی محول گردیده و سواحل آنها غیر‌نظامی اعلام شد. ترکیه از کلیه‌ی ادعاهای خود بر سرزمین‌های تابع امپراتوری سابق شامل سوریه، فلسطین، عراق، اردن و عربستان چشم پوشید و در مقایسه با سال 1914م به آسیای صغیر محدود شد.[15]

سایر پیمان‌ها تاحدودی تکمیل‌کننده‌ی این تغییرات بودند و به استقلال کشورهای زیادی کمک کردند از جمله به استقلال رمانی، صربستان، مونتنگرو، لهستان، کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس و... منجر شد.[16]

در مورد اصل چهاردهم که مربوط به تشکیل جامعه‌ی ملل بود طرح پیشنهادی آن‌را ژنرال کریستین اسموت پس از ورود ویلسن به پاریس در دسامبر 1918م تنظیم کرد این طرح مورد توجه کشور‌ها واقع شد. کنفرانس صلح در 18 ژانویه‌ی 1919م تشکیل شد و در آن کنفرانس به تحریک ایالات‌ متحده و نمایندگان بریتانیا طرحی پذیرفته شد که اهداف جامعه‌ی ملل به‌عنوان جزء لاینفک پیمان‌های صلح شناخته شد.

آخرالامر پیش‌نویس نهایی میثاق در اجلاس نهایی کنفرانس صلح در 28 آوریل 1919م مطرح شد و همراه کلیه‌ی موافقتنامه‌های دیگر به اتفاق آرا‌ء به تصویب رسید. از آن‌جائی‌ که میثاق جامعه بخشی از پیمان ورسای بود تولد رسمی جامعه برای هشت ماه دیگر به تاخیر افتاد تا این پیمان در ژانویه‌ی 1920م تصویب و لازم الاجراء شد.[17]

مقاله

نویسنده علي اكبر عدالتي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS