دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جغرافیای سیاسی Geography Political

No image
جغرافیای سیاسی Geography Political

ژئوپليتيك، جغرافياي سياسي، سياست خارجي، علوم سياسي

نویسنده : مرتضي اشرافي

در مرز‌بندى علوم و تعریف آن، علومى که از چند علم پدید آمده و یا با چند علم مرتبط باشند از تعریف دشوارى برخوردارند و نمى‌توان به سهولت تعریفى‌ جامع‌ و‌ مانع‌ ارائه نمود تا تمامى مسائل علم مورد نظر را فراگیرد بخصوص اگر علم مزبور از تاریخ طولانى برخوردار نباشد، جغرافیاى سیاسى‌ نمونه‌اى خوب براى این مطلب به‌شمار مى‌رود. ارتباط آن با جغرافیاى عمومى و طبیعى ‌از یک‌سو و پیوستگى آن با مسائل سیاسى از سوى دیگر، موجب مى‌شود که تعاریف گوناگون پیرامون آن طرح شود و صاحب‌نظران این فن از وحدت در نظر برخوردار نباشند. جغرافیاى سیاسى، شاخه‌اى از علم جغرافیا است که تأثیرپذیرى و‌ ‌تأثیرگذارى سیاست و قدرت در محیط جغرافیایى و ‌به بیان دیگر، تأثیر تصمیم‌های سیاسى بر‌ ‌محیط جغرافیایى را مورد کاوش و بررسى قرار مى‌دهد. نقش ویژه‌ی ‌جغرافیاى سیاسى،‌ ‌سازماندهی سیاسى فضا در سطح محلی، ملی و منطقه‌ای است.[1]

در این میان برخی ژئوپولتیک ‌را مترادف‌ جغرافیای سیاسی ‌‌معنا کرده‌اند، اما در حقیقت؛ معنی اصلی یا بین‌المللی آن؛ رقابت بین دولت‌های قدرتمند یا همان ابرقدرت‌ها برای کسب برتری‌‌ در بعدی کوچک‌تر است؛ ‌‌ولی در بحث استراتژیک؛ ژئوپولتیک‌ به حفظ تمامیت ارضی کشورها اطلاق می‌شود. ‌‌ژئوپلیتیک که به‌طور سنتی‌ ‌بر ‌اساس اطلاعات، دیدگاه‌ها و تکنیک‌های جغرافیایی به مسائل سیاست خارجی کشورها‌ ‌می‌پردازد، یک نوع جغرافیای ‌سیاسی کاربردی قلمداد می‌شود. ‌در مجموع جغرافیای‌ ‌سیاسی، پدیده‌های سیاسی را در فضای درونی یک کشور مورد بحث قرار می‌دهد که به‌طور‌ ‌سنتی شامل ‌مفاهیمی مانند مرز، ملت‌، حکومت و سرزمین است.

نظر به این‌که یک کشور در مرکز مطالعات جغرافیای سیاسی ‌جای دارد و از پیوند سه عامل ملت، حکومت و سرزمین، کشور‌ ‌تشکیل می‌شود؛ بنابراین همه‌ی موضوعات مرتبط با ‌این مفاهیم، مانند ریشه‌یابی مسائل‌ ‌قومی‌، جریانات مهاجرت‌، تحلیل قدرت سیاسی نواحی شهری، تحلیل فضایی ‌قدرت سیاسی در سطح‌ ‌کشور، تقسیمات کشوری و رقابت‌های مکانی، دولت محلی‌، تمرکز و عدم تمرکز قدرت ‌سیاسی ‌جغرافیای انتخابات‌، از ‌ مسائلی ‌ هستند که امروزه در جغرافیای سیاسی‌‌ ‌مورد ‌بررسی قرار می‌گیرند.‌ از طرف دیگر، در حوزه‌ی مسائل جهانی نیز که قلمرو‌ ‌مطالعات ژئوپلیتیک است، به‌طور ‌سنتی درباره‌ی مناسبات قدرت در سطح جهان و راه‌های‌ ‌دست‌یابی به قدرت جهانی و افزایش آن بحث و بررسی ‌می‌شود. ‌[2]

سیر تکوین جغرافیای‌ ‌سیاسی در جهان‌‌ ‌

ظهور جغرافیای سیاسی به‌صورت یک شاخه‌ی منسجم جغرافیای انسانی از پدید‌ه‌های قرن حاضر است ولی این بدان معنا نیست که در گذشته فیلسوفان و نویسندگان بزرگ به تاثیرات متقابل سیاست و محیط فیزیکی توجهی نداشته‌اند، تاریخ جغرافیای سیاسی به‌عنوان یک رشته‌ی علمی را می‌توان به‌ ‌سه دوره تقسیم کرد: دوره‌ی پیشرفت از ‌اواخر قرن نوزدهم تا جنگ جهانی دوم، دوره‌ی‌ ‌انزوا از دهه‌ی ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ و دوره‌ی احیاء از دهه ۱۹۷۰ به بعد.‌[3]

از نوشته‌های هرودوت، افلاطون، ارسطو، منتسکیو و هگل چنین برمی‌آید که این نویسندگان، مشاهدات جغرافیایی‌- سیاسی خود را بدون آگاهی از وجود چنین شاخه‌ی مستقلی تحت عنوان جغرافیای انسانی به‌رشته‌ی تحریر درآورده‌اند، سه قرن بعد از ارسطو، "امسترابو،" جغرافی‌دان یونانی- رومی کتابی در هفده جلد نوشت که در واقع توصیفی از جهان شناخته‌شده‌ی‌ آن روز بود.[4] در قرون وسطی، علم و دانشوری در اروپا تحت‌الشعاع مذهب قرار گرفت درحالی‌که در جهان اسلام جغرافیا در بین تاجران، مورخان، جهان‌گردان و فیلسوفان مسلمان رواج پیدا کرد. در اواخر قرن نوزدهم کارل ریتر در برلین نظریه‌ی رشد دولت را مشابه با آنچه ابن‌خلدون در پنچ قرن پیش از آن ارائه کرده‌بود، مطرح کرد. دوره‌ی جدید تحول در جغرافیای سیاسی با "فردریک راتزل" آلمانی آغاز می‌شود راتزل به‌دلیل ارائه‌ی مفاهیم ‌‌جدید در جغرافیای سیاسی، پدر این دانش شناخته شده است‌، هم‌زمان با رشد ژئوپولتیک، دوره‌ی تمرکز برروی مطالعه‌ی واحدهای سیاسی به‌ویژه دولت آغاز می‌شود و کم ‌‌‌و‌ بیش تا امروز ادامه دارد. غالب جغرافی‌دانان برجسته‌ی قرن 20م با ارائه‌ی نظریات خود درباره‌ی چگونگی پیدایش و بقای دولت‌ها، در پیش‌برد این مطالعات نقش به‌سزایی داشته‌اند.[5]

مسائل جغرافیاى سیاسى

جغرافیاى‌ ‌سیاسى پدیده‌هاى سیاسى را در فضاى درونى یک کشور مورد بحث قرار مى‌دهد که به‌طور‌ ‌سنتى شامل ‌مفاهیمى مانند مرز، ملت، حکومت و سرزمین است.[6] در زیر به توضیح هر یک از مفاهیم بالا اشاره می‌گردد:

1 . وسعت کشور:

طبقه‌بندی کشورها از نظر وسعت به دلیل گستره‌ی بسیار وسیع آنها، چندان مفید به‌نظر نمی‌رسد. به‌علاوه، وسعت به ‌تنهایی و بدون توجه به جمعیت و چگونگی پراکندگی آن موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های فیزیکی سرزمین (آب و هوا، ناهمواری و منابع طبیعی) نمی‌تواند معیاری برای قدرت باشد. بنابراین میزان ارضى یک کشور در قوت و ضعف آن موثراست‌. وسعت یک کشور‌ مى‌تواند در مواردی موجب تقویت آن سرزمین گردد. معمولا وسعت زیاد یک دولت، با این تصور که از نظر آب و هوا و منابع طبیعی دارای تنوع بیشتری بوده و از نظر دفاعی و نظامی هم نسبت به کشورهای کم وسعت برتری دارد، به‌عنوان عامل قدرت مطرح می‌شود. اگر کشوری دربرگیرنده‌ی اراضی وسیع غیرقابل کشت و خالی از سکنه باشد و جمعیت آن به‌واسطه‌ی کوهستانی و صعب‌العبور‌ بودن مناطقش، از یکدیگر جدا افتاده باشند، اداره‌ی چنین کشوری نیاز به تاسیسات زیر‌بنایی دارد، که این امر مستلزم هزینه‌ی زیادی است. دولت‌هایی که سرزمین آنها به ‌صورتی است که زمین‌های وسیع خالی از سکنه میان مناطق پر جمعیت و حاصل‌خیز آن فاصله انداخته است، مثل منطقه‌ی "سپر" کانادا، سعی دارند با تشویق مردم به سکونت در مناطق بکر، آثار منفی این وضع را جبران کنند. نتیجه این‌که، بزرگی یا کوچکی وسعت سرزمین، به خودی خود، دلیل قدرت یا ضعف آن نیست بلکه نکته مهم این است که آیا سرزمین می‌تواند تامین‌کننده‌ی نیازهای مردم خود باشد یا نه، و برخورد مردم نسبت به سرزمین خود و بهره‌برداری از آن چگونه است؟[7]

2. موقعیت ریاضى کشور:

موقعیت ریاضى یک کشور بر روى کره‌ی زمین به معنى دورى و یا نزدیکى آن کشور از خط استوا است‌. دورى و یا نزدیکى کشور به خط استوا در آب و هواى کشور اثر گذارده و گرمى و سردى و یا تعادل هوا را موجب مى‌گردد. گروهى از دانشمندان قدیم و جدید به تاثیر آب و هوا در تربیت و شخصیت فکرى - روحى ساکنان نواحى پافشارى کرده و جمعى از آنان پا فراتر نهاده و آن‌را تنها عامل ساختن شخصیت‌ها و تمدن‌ها دانسته‌اند. به‌عنوان نمونه از ارسطو نقل شده است: مردم سرزمین‌هاى سردسیر به‌ویژه در اروپا بیشتر دلیر اما کم‌هوش و کم‌هنرند... آسیائیان هوشمندتر و هنرمندتر اما از دلیرى بى‌بهره‌اند... یونانیان که میان این دو سرزمین زیست مى‌کنند از خصائص هر ‌دو بهره‌دارند، هم دلیرند و هم هوشیار... .[8]

منتسکیو نیز تاثیر‌گذارى آب و هوا بر شخصیت انسانى و تمدن‌ها را مورد تصریح قرار داده و مى‌نویسد: صفات روحى و عواطف قلب انسانى در اثر آب و هواهاى مختلف تفاوت دارند.‌[9]

3 . موقعیت نسبى کشور:

موقعیت نسبى کشور به معناى جایگاه خارجى یک کشور است که با داشتن موقعیت‌هاى مناسب از اهمیت بین‌المللى و جهانى برخوردار مى‌گردد. به عبارت دیگر‌ اگر سیاست‌ ملی‌ بر محیط‌ تاثیر بگذارد در بعد مکانی‌ جای‌ خواهد گرفت‌ و اگر سیاست‌های‌ جهانی‌ بر منطقه‌ تاثیری‌ ژرف‌ گذارد در بعد فضایی‌ مطرح‌ خواهد شد. نمونه‌اى از موقعیت‌هاى نسبی کشور‌ها به‌شرح زیر است: مجاورت با همسایگان قدرتمند، موقعیت در کناره‌ی تنگه‌ها[10]، مراکز تبادل و ارتباط تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و همچنین موقعیت کشور نسبت به راه‌هاى آبى.[11]

4. مرزهای سیاسی بین‌المللی:

مرزهای سیاسی مهم‌ترین عامل تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی از واحدهای دیگر است‌. خطوط مرزی، خطوطی اعتباری و قراردادی هستند که به‌منظور تحدید حدود یک واحد سیاسی بر روی زمین مشخص می‌شوند‌. بنابراین‌، مرزها از بحث‌های اصلی و مهم جغرافیای سیاسی به‌شمار می‌روند. چنانچه منظور از واحد سیاسی دولت باشد، خطوطی که سرزمین یک دولت را از دولت همسایه جدا می‌سازند، به مرزهای بین‌المللی معروفند.

مرزهای بین‌المللی‌، در شکل‌دهی مناسبات سیاسی و اقتصادی میان دولت‌ها نقش برجسته‌ای به‌عهده دارند‌. مرزها کنش متقابل مرزنشینان را به‌ شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند‌. شکوفایی و زوال شهرها و حوزه‌ی نفوذ آنها در مجاورت مرز بستگی به این دارد که خط مرزی نقش‌های جدیدی برای آنها پدید آورد و یا بر عکس، حوزه‌ی طبیعی آنها را برهم زند.[12] تعیین خط مرزی در سه مرحله انجام می‌گیرد‌:

1. تفاهم بر سر مکان تقریبی مرز؛

2. تحدید حدود؛

3. علامت‌گذاری روی زمین؛

مرحله‌ی نخست، نشانگر تفاهم اولیه‌ی دولت‌ها در‌باره‌ی ادعای ارضی آنهاست‌. در این مرحله، خطوط به‌طور تقریبی روی نقشه ترسیم می‌شوند ولی هنوز نقشه‌برداری دقیق از محل صورت نگرفته است‌. در مرحله‌ی دوم‌، خط مرز‌ی به‌طور دقیق تعریف می‌شود و رسما مورد موافقت دو دولت ذی‌ربط قرار می‌گیرد‌. اگر خط مرزی هندسی نباشد، نقشه‌برداری محلی صورت می‌گیرد تا موضع مرز از نظر ناهمواری‌ها مشخص گردد‌. مرحله‌ی سوم، مرحله علامت‌گذاری است‌، به این معنی که خط مرزی که از پیش تعیین حدود شده، روی زمین پیاده و علامت گذاری می‌شود.[13]

ویژگی‌های جغرافیای سیاسی

جغرافیای سیاسی دارای ویژگی‌هایی چون پویایی، مرزبندی ویژه و سوگیری جریان‌های سیاسی می‌باشد که در ادامه به توضیح هر یک از این ویژگی‌ها می‌پردازیم:

۱. پویایی، فضای سرزمینی جغرافیای سیاسی در مقایسه با فضای تقریبا ثابت جغرافیای سنتی، از تحرک و پویایی برخوردار است. زیرا با توجه به سیاست‌های دولت‌ها و جهت‌گیری نظام‌های سیاسی مستقر در سرزمین‌ها، فضای سرزمینی جغرافیای سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار بوده و همواره به‌ همراه تغییرات سیاست دولت‌ها تغییر کرده و محدوده‌ی جدیدی را شامل می‌گردد.

۲. مرزبندی ویژه، مرزهای مناطق جغرافیای سیاسی، بر عکس مرزبندی‌های رایج و نمایان در جغرافیای سنتی، بر اساس مناطق نفوذ و قدرت کشور‌ها شکل می‌گیرد، که این امر نیز با توجه به قدرت سیاسی و اقتصادی دولت‌ها قابل تعریف می‌باشد، به‌عبارت دیگر قدرت‌هایی چون آمریکا، مرزبندی‌های خود را در ورای مرزهای سرزمینی خود تعیین کرده‌اند و با توجه به سیاست‌های خارجی دولت‌، امنیت جهانی را امنیت داخلی آمریکا قلمداد می‌کنند، اما دولت‌هایی نظیر واتیکان مرزبندی‌های سیاسی‌شان حتی از مرزهای سرزمینی‌اش نیز کمتر می‌باشد‌، چرا که در چارچوب تحولات داخلی کشور ایتالیا همیشه دچار تغییرات بنیادین و قابل ملاحظه‌ای می‌گردد.[14]

۳. سوگیری جریان‌های سیاسی، بر خلاف جغرافیای سنتی که از شمال- جنوب، شرق - غرب و نظیر آن تشکیل شده بود در جغرافیای سیاسی بیش‌ترین توجه به شمال- جنوب و مرکز- پیرامون است. به‌عبارتی دولت‌های قدرتمند همواره با سیاست‌های خود سایر دولت‌های جامعه‌ی جهانی را با خود همسو کرده و در قالب دولت‌های همسو و غیر ‌همسو با منافعی مشترک و متقابل تقسیم می‌گردند.[15]

مقاله

نویسنده مرتضي اشرافي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS