خليج فارس، خاورميانه، رژيم بعث عراق، صدام حسين، كويت، آمريكا، جنگ، علوم سياسي
نویسنده : مرتضي اشرافي
آتشافروزی صدام حسین در کویت بعد از جنگ با ایران اسلامی و حضور نظامیان آمریکایی و غربی برای نجات کویت از تهاجم صدام، به جنگ دوم خلیج فارس مشهور گشته است، (اگرچه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اشتباه جنگ اول خلیج فارس نام گذاری شده و جنگ اصلی خلیج فارس شامل تهاجم عراق به کویت و مداخلهی کشورهای غربی میباشد). جنگ ایران و عراق در مرزهای خاکی دو کشور رخ داده و وجود چندین تهاجم دریایی به ناوها و سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس نمیتواند دلیلی برای نامگذاری این جنگ با نام خلیج فارس باشد، چرا که این نامگزاری نیازمند یک جنگ تمام عیار دریایی کشورهای درگیر در محدودههای دریایی سرزمینی طرفین است.
تاریخچهی جنگ خلیج فارس
از پایان جنگ ایران و عراق در مرداد سال ۱۳۶۷ش تا حملهی عراق به کویت تقریبا ۲ سال فاصله شد، اما طى این مدت اوضاع شرق خاورمیانه کاملا دگرگون شده بود.[1] غرب و اعراب در طى سالهاى ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ ایران را دشمن بزرگ خود فرض مىکردند و با اعطاى حدود ۸۰ میلیارد دلار کمک و ارسال انبوهى از تسلیحات و تکنولوژى به عراق، این کشور را تبدیل به قدرت اول منطقه و ارتش پنجم جهان کردند.[2] آنها در محاسبات خود یک نکته را از یاد بردند و آن اینکه این نیروى عظیم تهاجمى پس از جنگ با ایران به چه کارى خواهد آمد؟
دلیل حملهی عراق به کویت مشکل بدهی ۳۰میلیارد دلاری به کویت و تلاش عراق برای بازسازی اقتصادیاش بود که در جنگ ایران و عراق نابود شده بود. صدام که در پی جمعآوری پول برای ساخت مجدد عراق بود، به کشورهای صادرکنندهی نفت فشار آورد تا کمی از تولید خود بکاهند تا قیمت نفت بالاتر رود. کویت از کاهش تولید نفت سرباززد. این کشور همچنین پیشگام کشورهای مخالف کاهش تولید نفت در اوپک شد.[3]
در همین زمان بود که صدام مخالفت خود با خطوط مرزی عراق-کویت (که در اصل توسط استعمارگران پادشاهی بریتانیا در سال ۱۳۰۱ تعیینشده بود) را نشان داد. دلیل او این بود که این وضعیت باعث جدایی عراق از دریا میشود. بنابراین در مرداد ۱۳۶۹ (اوت ۱۹۹۰) اوضاع کاملا دگرگون شده بود. ۴۰ لشکر عراقى، در مرزهاى جنوب و جنوب غربی عراق متمرکز شده و نیروهاى عراقى مرتب در حال تهدید کویت بودند .در مرزهاى شرقى عراق، ایران به سرعت در حال بازسازى ویرانههاى جنگ بود و هیچ علاقهاى به دخالت در درگیرىهاى بین این دو کشور نشان نمىداد، اسرائیل نیز با ترس از ضربهی متقابل صدام که اکنون دیوانگى او بر همه ثابت شده بود حاضر نبود به مانند سال۱۳۶۰ دست به حملهی پیشگیرانه به عراق بزند.[4]
حملهی عراق به کویت
۲ اوت ۱۹۹۰م، نیروهای عراقى با حمله به کویت و تسخیر ۱۳ساعتهی این کشور، به جهان ثابت کردند که از نظر آنها دوران دیپلماسى در خلیج فارس به سر آمده و زور جاى آنرا گرفته است. هدف آنها از حمله به کویت در درجهی اول خروج از بنبست اقتصادى و در درجهی دوم جلوگیرى از رکود در ارتش بزرگ عراق بود. فرار سریع مسؤولان سیاسى و نظامى کویت به کشورهاى همسایه نشان داد که ارتشهاى اعراب منطقه چه اندازه کوچک و غیرقابل اتکاء هستند. اما آمریکا، اروپا و اعراب سریع واکنش نشان داده و از عراق خواستند تا از کویت عقبنشینى کند، مداخلهی ایالات متحدهی آمریکا در بحران خلیج فارس از دو جهت دارای اهمیت بود، اول آنکه به بهانهی کویت، ماشین جنگى صدام را از کار بیندازد، دوم آنکه با ارائهی نمایشى عظیم، نظم نوین را به دنیا نشان دهد.[5]
در این زمان شوراى امنیت سازمان ملل در قطعنامهی660 ضمن محکوم کردن حمله عراق به کویت خواستار خروج فورى نیروهاى عراقى از این کشور شد. در سوم آگوست 1990م نیز اتحادیهی عرب قطعنامهاى را در این زمینه تصویب کرد.[6]
مواضع قدرتهای بزرگ در جنگ خلیج فارس
آنچه باعث مواضع دوگانهی قدرتهای بزرگ در جنگ خلیج فارس گردید، منافع اعضای دائم شورای امنیت در آن بود. در واقع این منافع، سکوت در مقابل تجاوز عراق را در اوایل دههی 80 م (اوایل دههی 60ش) و شدت عمل در مقابل تجاوز عراق در اوایل دههی 90 م (اوایل دههی 70 ش) را بهدنبال داشته است. به روشنی معلوم است که ملاحظات استراتژیک یا اقتصادی و منافع جامعهی اروپا، باعث اتخاذ مواضع دوگانهی شورای امنیت در قبال دو تجاوز عراق به همسایگان خود، شده است. مهمترین منافع مشترک صاحبان حق وتو در منطقهی خلیج فارس، شامل مواردی چون مبارزه با بنیادگرایی، سیاست تضعیف همدیگر، حفظ و گسترش بازار مصرف منطقه، فروش تسلیحات، افزایش سلطه بر نفت و گاز و ... میگردد.[7]
دفاع متحدان کویت در مقابل تهاجم عراق
حملهی عراق به کویت باعث صدور محکومیتهاى گسترده و قاطع از طرف رهبران جهان شد. شوراى امنیت سازمان ملل در جلسهى فوقالعادهاى خواستار خروج فورى و بدون قید و شرط نیروهاى عراقى از کویت شد. [8]
اهمیت این جنگ از آن جهت در خور تامل بوده است که برخى از تحلیلگران سیاسى وقوع آنرا بهعنوان یکى از نقاط عطف تداوم حضور نظامیان سایر کشورهاى جهان از جمله آمریکا در خلیج فارس براى سالهاى متمادى ذکر کردهاند. آنچه بدیهى است این است که خلیج فارس، جداى از منابع سرشار اقتصادىاش، همواره بهعنوان عرصهى سیاسى مناسب و ارزشمند براى بسیارى از کشورهاى اروپایى و غربى از جمله آمریکا بوده تا فرصتى براى به نمایش گذاشتن قدرت سیاسىشان داشته باشند. [9]
طى حملهی دوم آگوست 1990م عراق به کویت، ظرف دو روز جنگ، اکثر نیروهاى مسلح کویت، یا توسط گارد ریاست جمهورى صدام از پاى درآمدند و یا به عربستان گریختند. در ساعات اولیهی دوم آگوست، چهار لشگر از گارد ریاست جمهورى صدام و یگانهاى نیروهاى امنیتى عراق، حملهاى گسترده علیه شهر کویت ترتیب دادند. تهاجم عراق به کویت با تحریمهاى اقتصادى سازمان ملل علیه عراق همراه بود که به همراه این تحریمها، دخالت نظامى بینالمللى نیز در ژانویه 1991م به سرعت آغاز شد، بهطوری که این نیروها توانستند با کمترین تلفات نیروهاى عراقى را از کویت خارج کنند. بسیارى از کشورهاى جهان از جمله آمریکا، استرالیا، انگلیس، فرانسه، آلمان، ایتالیا، کرهی جنوبى، اسپانیا و حتى یونان، افغانستان و مراکش نظامیانشان را در نیروهاى ائتلافى به این جنگ اعزام کردند. آمریکا خود به تنهایى نزدیک به 700 هزار نظامى به منطقه اعزام کرد و این در حالى بود که سایر کشورهاى شرکتکننده در این جنگ، تنها 160هزار نظامى به این منطقه اعزام کردند.[10]
نقش رسانهها درجنگ خلیج فارس
رسانههای گروهی در زمان جنگ عراق علیه ایران، سعی نمودند، صدام حسین را فردی قدرتمند و محبوب در بین مردم جلوه دهند. اما بعد از اشغال کویت توسط نیروهای عراقی، رسانههای استکباری در تبعیت از مواضع کشورشان، صدام را فردی وحشی، تجاوزکار و توسعهطلب معرفی نمودند. یکی دیگر از حربههایی که رسانهها جهت تغییر افکار عمومی بهکار بردند، این بود که آنها با ارسال گزارشها و اخبار به مخاطبین خویش در سراسر جهان اعلام نمودند که رژیم عراق از اتباع خارجی در عراق و کویت، بهعنوان سپرهای در مناطق استراتژیک نظامی و اقتصادی استفاده نموده و آنها را در بدترین وضعیت قرار داه است، تا از این طریق افکار عمومی را علیه عراق بشورانند. این رسانهها از کشورهای مخالف عراق و موافق با عملیات نظامی آمریکا حمایت نموده و سعی کردند اینطور وانمود کنند که اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، مخالف اقدام عراق میباشند. [11]
همچنین رسانههای آمریکا و غرب از جمله سی.ان.ان، باعث شدند تا جهانیان تصویر روشنی از جنگ در دست نداشته باشند و علت آن، این بود که منبع اصلی تغذیهی خبری رسانههای جهان و حتی رسانههای کشورهای معاند آمریکا نظیر ایران، خبرگزاریهای آمریکا، غرب و سی.ان.ان بودند.[12]
بنابراین، هرچند وانمود شده که وسایل ارتباط جمعی از آزادی و استقلال برخوردارند، اما در طول بحران خلیج فارس به اثبات رساندند که کاملا دنبالهرو سیاستهای دولتهای خویش بوده و از مواضع و خط مشیهای آنان پیروی مینمایند و بهطور کامل در کنترل دولت متبوع خود میباشند.[13]
پیامدهای جنگ خلیج فارس
از یک سو، مردم جهان عرب دریافتند که دفاع از مسئلهی امنیت منطقه، دشمنی با اشغالگری اسرائیل، و تبلیغ توسعهی مدنی توسط سردمداران عرب، شعارهایی بیش نبودهاند و از سوی دیگر، حاکمان عرب، بهویژه پس از سرنگونی رژیم بعثی، به این نتیجه رسیدهاند که در قبال تن سپردن به سیاستهای امریکا و اعطای امتیازات پنهانی به کشورهای غربی، چیزی عایدشان نمیشود، زیرا یگانه هدف همپیمانان صنعتی و سیاسی غرب، محافظت از سلطهی خود بر جهان است و قاعدهی اساسی آنان، به کارگیری سیاست، زور و خشونت، و بستن باب گفت و گو و ارادهی ملی به روی آن دسته از کشورهای جهان سوم است که پیشرفت و مشارکت جهانی را در سر میپرورانند.[14]
دستاوردهای ناچیز غرب در بخش سیاسی و نظامی در جنگ، و افزایش فشار بر کشورهای اسلامی، بهویژه ایران، برای دگرگون ساختن ساختارهای سیاسی این کشورها، نشان میدهد که اشتباه جبرانناپذیر غرب در جنگ خلیج فارس، آتشافروزی و موضعگیری در چارچوبهای استراتژیک کهن است، زیرا مفاهیمی چون جنگ، شکست و حتی پیروزی، در فرهنگنامهی نظام نوین جهانی تغییر یافته است؛ گرچه نبردها با سلاحهای پیشرفتهی امروزی بر پا شود.