دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خود مختاری Autonomy

No image
خود مختاری Autonomy

خودمختاري، استقلال، اعلاميۀ استقلال آمريكا، خودگرداني، مستعمره، فدرال

نویسنده : نفیسه جلالی

خودمختاری

واژه «خودمختاری» در لغت به معنای جدایی خواهی و آزادی عمل و خودگردانی است و در اصطلاح به استقلال محدود یک واحد سیاسی در ادارۀ امور خود می‌گویند. در مورد سرزمین‌های تحت استعمار، خودمختاری مرحلۀ قبل از استقلال است که طی آن، مردم مستعمره، توانایی ادارۀ امور خود را به‌دست می‌آوردند.

در تقسیمات داخلی کشورها، خودمختار عنوان آن دسته از استان‌ها یا ایالت‌هاست که به جهت شرایط ویژۀ قومی، نژادی، مذهبی و ...، از استقلال محدود داخلی برخوردارند و فقط در امور مربوط به سیاست خارجی و دفاعی، تابع حکومت مرکزی‌اند.

«خودمختاری» یک مفهوم حقوقی است که اولین بار شخصی به نام «جفرسون» این مفهوم را در «اعلامیۀ استقلال آمریکا» در سال 1776م. به کار برد. جفرسون و همکارانش هدف نهایی حکومت را خوشبختی شهروندان و آن هم از راه دموکراسی می‌دانستند. اتخاذ چنین موضع رادیکالی در آن زمان که هیچ دموکراسی راستینی میان دولت‌ها وجود نداشت، پایه‌گذار یک فرایند دموکراتیک سازی در گسترۀ جهانی شد.

در دهه‌ها و سده‌های پس از انقلاب آمریکا، اعلامیۀ استقلال درسراسر جهان شناخته شد و مضامین دفاع از حقوق بشر همچون، عدالت، آزادی، استقلال و خود مختاری الهام بخش انقلاب های گوناگون در سراسر جهان گشت و بدین ترتیب ایدۀ دموکراسی به عنوان بهترین و عادلانه‌ترین نظام بشریت به سرزمین‌های دیگر گسترش یافت.

بر اساس برداشتی ملی‌گرایانه، خودمختاری حق تشکیل دولت ملی برای گروه‌های قومی و ملی است که از دولت‌های چند ملیتی و از امپراطوری‌ها جدا می‌شوند. امروزه حق خودمختاری ملت‌ها در حقوق بین‌الملل به عنوان یک اصل پذیرفته شده و سازمان ملل خود را پشتیبان آن می‌داند.

مشکل اساسی خودمختاری در نظر و عمل عبارت است از شناسایی گروه ملی یا واحدی که این حق را دارد. منشور ملل متحد نشان نمی‌دهد که کدام گروه‌ها قدرت و حق خودمختاری دارند، و تنها به صورت کلی، گروه‌های بزرگ ملی و سرزمین‌هایی را که از دولت حاکم فاصلۀ جغرافیایی زیادی دارند، دارای چنین حقی می‌شناسد.

در کنار خودمختاری، بحث خودگردانی نیز وجود دارد که به معنای حق تصمیم‌گیری برای ادارۀ امور داخلی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک منطقه‌، سرزمین یا گروه قومی یک کشور می باشد. خودگردانی در نهایت به خودمختاری کامل می‌رسد. در نظام‌های فدرال به موجب قانون اساسی کشور، دولت مرکزی ادارۀ امور داخلی بخش‌های منطقه‌ای یا قومی کشور را به خود آن‌ها وا می‌گذارد و این حکومت‌های محلی تا جایی که با قانون اساسی فدرال ناسازگار نباشد، در امور خود، حق قانون‌گذاری دارند. در کشورهای بزرگ فدرال مانند آمریکا و هند( و شوروی سابق) ، سرزمین‌های خودگردان دارای نظام کامل سیاسی و قانون‌گذاری هستند اما در سیاست خارجی و ادارۀ ارتش و برنامه‌ریزی‌های کلی و اقتصادی، تحت حاکمیت دولت مرکزی‌اند. دولت‌های استعمارگر، گاهی پیش از دادن استقلال کامل یا خودمختاری به مستعمره‌های خود، به آن‌ها حق خودگردانی می‌دهند.

گرایش به خودمختاری، به مثابۀ سنگ تعادلی است در برابر کشش به سوی وجود نهادهای برتر. هر یک از دول، دارای صلاحیت‌های سیاسی و سازمانی ویژۀ خود هستند. در این باب تنها میزان استقلال کشورهای عضو، تعیین‌کنندۀ خصلت فدرالیستی نیست بلکه نوع و ماهیت این صلاحیت‌هاست که در این مورد تعیین‌کننده می‌باشد. به بیان روشن‌تر این صلاحیت‌ها در وهلۀ نخست سرشتی سیاسی دارند و در مرحلۀ دوم، ضمانت اجراهای قانونی به طرز مستحکم و مداومی این خودمختاری را واقعیت می‌بخشند. بنابراین کشورهای عضو تا بدان درجه، شخصیت متمایز خود را حفظ می‌کنند که می‌توان این واحدهای سیاسی را به سهولت از تقسیمات کشوری دولت‌های بسیط نظیر استان‌ها، شهرستان‌ها و مناطق بازشناخت.

مقاله

نویسنده نفیسه جلالی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS