دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ایران ژاندارم منطقه

No image
ایران ژاندارم منطقه

كلمات كليدي : ايران ژاندارم منطقه، خليج فارس، امريكا، انگليس، دكترين نيكسون، كيسينجر، محمدرضا شاه، جنگ ويتنام، جنگ ظفار

نویسنده : محمد علی زندی

در اواخر دهه‌ی 40 چند جریان از جمله تصمیم انگلیس برای خارج کردن نیروهای خود از خلیج فارس به‌دلیل فشارهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی و دیگر این‌که امریکا گمان می‌کرد که این کار خلاء خطرناکی در منطقه‌ی خلیج فارس به‌وجود خواهد آورد که باید از طریق امریکا یا متحدان نیرومندش پر شود. لذا امریکا پس از تجربه‌ی تلخ، که هنوز درگیر جنگ پرهزینه و نفرت‌انگیز ویتنام بود و نمی‌توانست بار تعهدات تازه‌ای را در خلیج فارس بر اثر فشارهای داخلی به‌عهده بگیرد. همراه با جاه‌طلبی محمدرضا شاه، امریکا بر اساس دکترین نیکسون، ایران و عربستان را به‌عنوان ژاندارم‌های منطقه انتخاب نمود و کمک‌هایی به آنها داد.[1] ایران نیز به‌عنوان ژاندارم منطقه فعالیت‌های متعددی را برای حفظ منافع امریکا و غرب چه در سطح منطقه و چه در سطح فرامنطقه‌ای انجام داد.[2]

دکترین نیکسون

با اعلام خروج نیروهای انگلیس از شرق سوئز و خلیج فارس و سلب مسئولیت انگلیسی‌ها در تأمین امنیت منطقه‌ی خلیج فارس،[3] در این زمان که کیسینجر مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود، شورای امنیت ملی را مأمور کرد تا درباره‌ی خلائی که از ناحیه‌ی خروج نیروهای انگلیسی در خلیج فارس ایجاد می‌شود، مطالعه کند.[4] در نتیجه‌ی این مطالعات، دکترین نیکسون و استراتژی منطقه‌ای کیسینجر ابداع شد و سیاست خارجی نیکسون که در قبال منازعات و کشمکش‌های بین‌المللی، مبتنی بر ایستادگی مطلق در برابر کمونیست‌ها بود تغییر کرد.[5]

از جمله عوامل دیگر تغییر استراتژی امنیتی و جهت‌گیری سیاست خارجی دولت امریکا، می‌توان به موارد زیر را نام برد:

1. افزایش نارضایتی مردم امریکا به دلیل بحران‌ها اقتصادی، تورم، بی‌کاری که زائیده و ثمره‌ی جنگ ویتنام و طولانی شدن آن بود.

2. گسترش مخالفت بخش عظیمی از مردم صلح‌دوست امریکا و دیگر کشورهای جهان با تجاوز نظامی امریکا به ویتنام به صورت تظاهرات و راهپیمایی میلیونی.

3. به قدرت رسیدن سوسیال دموکرات‌ها در آلمان غربی و طرح استراتژی به سوی شرق که به خودی خود، نوعی سنت‌شکنی محسوب می‌گردید و خروج فرانسه از کمیته‌ی نظامی ناتو، که هر دو به نحوی تضعیف قدرت سیاسی و نظامی امریکا محسوب می‌شد.

4. عدم موفقیت امریکا در جلوگیری از نفوذ روزافزون عقیدتی و سیاسی کمونیزم در کشورهای آسیای شرقی به رغم تمام تلاش‌ها.

5. فشار مجتمع‌های نظامی- صنعتی به دولت امریکا، چرا که به‌خاطر سیاست‌‌‌های بازدارندگی زیان‌های زیادی به آنها وارد شده‌ بود.[6]

در 26 ژانویه 1968 (4 مرداد 1348) نیکسون رئیس‌جمهور امریکا در سر راه سفر به فیلیپین، در جزیره‌ی گوام (پایگاه نظامی امریکا در اقیانوس کبیر) دکترین خود را اعلام کرد و رایزنی‌های خود را برای عملی کردن این نظریه آغاز کرد.[7] به موجب این دکترین، امریکا بدون این‌که از تعهدات خود برای پشتیبانی از کشورهای دوست و متحد در برابر تهدید شوروی سر باز زند، قسمت عمده‌ی مسئولیت دفاع از خود را در بحران‌های منطقه‌ای بدوش این کشورها می‌گذاشت و نقش امریکا محدود به کمک‌های تسلیحاتی و اقتصادی خواهد بود.[8]

این دکترین در نگاهی روشن‌تر به معنای زیر است:

1. حفظ برتری امریکا در جهان آزاد و یافتن راه‌های عادی‌سازی روابط با اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین.

2. حفظ فاصله‌های نزدیک با اتحاد شوروی در عرصه‌ی سلاح‌های استراتژیک با تأکید بر به‌دست گرفتن کنترل تسلیحات.

3. کاهش نیروهای امریکایی در خارج از مرزهای این کشور با تأکید بر حفظ تعهدات ایالات متحده در عرصه‌ی امنیت.[9]

ریچارد نیکسون مشخصا راجع به دکترین خود در 1 بهمن 1350 (21 ژانویه‌ی 1972) ضمن پیامی به کنگره‌ی امریکا گفت: «سیاست خارجی ایالات متحده‌ی امریکا باید واقعیت‌ها و تغییر و تحولات نظامی و سیاسی در جهان را در نظر بگیرد ما فقط آن تعهداتی را می‌پذیریم که بتوانیم اجرا کنیم و برای اجرای آنها آماده هستیم. تعهدات ما نسبت به آزادی، بزرگ و تزلزل‌ناپذیر باقی می‌ماند ولی البته دیگران هم باید سهم خود را در دفاع از آزادی در سراسر جهان به‌عهده گیرند... ما به کشورها دیگر کمک خواهیم کرد تا ظرفیتی که بدان نیاز دارند، بسط دهند تا قادر باشند از خودشان دفاع کنند».[10]

بدین منظور نیکسون ایران را در درجه‌ی اول و عربستان را در درجه‌ی دوم به‌عنوان حافظ امنیت خلیج فارس انتخاب کرد. [11]

این دو کشور به چند دلیل برای امریکا اهمیت داشتند:

1. اولا در هر دو کشور نظام پادشاهی حاکم بود که شدیدا ضد کمونیزم بودند.

2. هر دو کشور دارای روابط نزدیک با امریکا بودند.

3. از نظر ابزاری هر دو کشور توانایی آن‌را داشتند که سیاست امریکا را اجرا کنند. ایران با توانایی نظامی و اقتصادی مثل ارتش و درآمد نفت و عربستان یکی از کشورهای مهم صادرکننده‌ی نفت که با قدرت مالی می‌توانست، دیپلماسی فعالی را دنبال کند. توان نظامی ایران با توان مالی عربستان برای اجرای سیاست امریکا در منطقه مکمل یکدیگر بودند.[12] انتخاب ایران و عربستان سعودی به‌عنوان ژاندارم‌های منطقه به «سیاست امنیت دو ستونی» نیز معروف است. بنابراین ایران به سبب داشتن ارتشی نیرومند، عهده‌دار نقش نظامی گردید و عربستان سعودی با بهره‌مندی از ثروت هنگفت حاصل از درآمدهای نفتی، تامین منابع مالی سیاست امنیتی مورد نظر آمریکا را عهده‌دار گشت. [13]

دکترین نیکسون و ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه

بعد از اعلام دکترین نیکسون و انتخاب ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه، محمدرضا شاه بدون هیچ مشورتی با سران کشور، ژاندارمی امریکا را پذیرفت.[14] شاه در توجیه پذیرش این مسئولیت می‌نویسد: «ارتش ما در واقع قادر بود در این ناحیه که برای غرب اهمیت استراتژیک فوق‌العاده‌ای دارد، هرگونه ناآرامی محلی را متوقف یا در نطفه خفه کند. فقط ایران بود که پول کافی و به ویژه نیروی انسانی برای این کار در اختیار داشت.»[15]

از جمله عوامی که شاه را ترغیب به ژاندارم منطقه کرد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. ژاندارم منطقه بودن باعث می‌شد که ضمن کسب اعتبار جهانی، ایران کشورهای منطقه را تحت سیطره‌ی خود داشته باشد و به کشورهای حوزه‌‌ی خلیج فارس بقبولاند که تنها او می‌تواند رفت و آمد بدون خطر نفت‌کش‌ها را تضمین نماید.[16]

2. ضرورت تأمین امنیت داخلی از طریق سرکوب مخالفان و تبدیل شدن به قدرتی نظامی و گسترش اقتدار نظام پادشاهی.[17]

3. شاه به اهمیت مسئله‌ی موازنه‌ی قوا در سطح جهانی و منطقه‌ای پی‌ برده بود و می‌دانست که از نظر تاریخی، مهمترین خطر برای استقلال ایران، همسایه‌ی شمالی است. بیش از 500/2 کیلومتر مرز مشترک با اتحاد شوروی و رویارویی با دولت‌هایی افراطی و تجاوزمنش مانند عراق او را وا می‌داشت تا با اندیشیدن تمهیداتی از میزان این فشارها بر مرزهای شمالی کشور بکاهد، او این مهم را با نزدیک شدن هرچه بیشتر به ایالات متحده تحقق می‌بخشید.[18]

از این رو محمدرضا شاه و نخبگان سیاسی و نظامی ایران از هیچ کوششی فروگذار نکردند تا به دولت امریکا نشان دهند نه تنها هم‌پیمان وفادار خوبی برای امریکا هستند، بلکه همچنین قادر به انجام موفقیت‌آمیز نقش خود در منطقه‌ی خلیج فارس و اقیانوس هند می‌باشند.[19]

طبیعتا ایفای چنین نقشی ایجاب می‌کرد که در درجه‌ی اول ایران میلیتاریزه شود.[20] شاه برای این‌که مسئولیت بیشتری در دفاع از امنیت منطقه بعهده گیرد سلاح بیشتر و پیشرفته‌تری درخواست کرد که امریکا با این تقاضا موافقت کرد و از آغاز دهه‌ی 1970 سیل اسلحه و مهمات امریکایی به ایران سرازیر شد و ایران بزودی تبدیل به یکی از بزرگترین واردکننده‌ی سلاح امریکا در میان کشورهای جهان سوم شد.[21]

فعالیت‌های ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه

پس از اعلام دکترین نیکسون، شاه در راستای برقراری امنیت برای منافع امریکا، چه در سطح منطقه‌ای و چه در سطح فرا منطقه‌ای شروع به فعالیت نمود.

اولین دخالت نظامی شاه، اعزام جنگنده‌های f-5 به ویتنام برای سرکوب ویت کنگ‌ها بود.[22] طبق گزارش سفارت امریکا در تهران، نیکسون، پنجم آبان 1351 از ایران خواست که 50 هواپیمای f-5 جهت استفاده در ویتنام تأمین کند که شاه 12 دقیقه پس از عنوان مطلب پاسخ مثبت داد و جنگنده‌ها اعزام شدند.[23]

مهمترین دخالت شاه در منطقه اعزام نیرو به ظفار بود. ارتش عمان سخت از نیروهای جبهه‌ی خلق (مجموع نیروهای مبارز کشورهای عربی) شکست خورد و حکومت سلطان قابوس، دست‌نشانده‌ی انگلیس سخت متزلزل شد.[24] شاه در روز 29 آذر 1352 واحدهایی از ارتش ایران متشکل از پیاده، توپخانه و هلی‌کوپتر به عمان اعزام کرد. عملیات ظفار با بمباران روستاها و ساختمان‌های غیرنظامی و بیمارستان‌ها و کشتار عده‌ی زیادی از مردم عمان تمام شد. [25]

شاه در توجیه لشکرکشی خود به ظفار در پاسخ به اولیویه وارون گفت: «اولا شورشیان ظفار وحشی بودند، وحشیانی که می‌خواستند اصلاحات کنند.» دلیل دیگر شاه برای لشکرکشی، به خطر افتادن تنگه‌ی هرمز بود که موجب می‌شد اروپا و ژاپن که به منبع انرژی نفت زنده‌اند کاملا در خطر قرار گیرند. هر چند هیچ‌گاه تلفات نیروهای ایران اعلام نشد، ولی از گفته‌های شاه چنین استنباط می‌شود که تلفات بسیار بوده است.[26]

یکی دیگر از مناطقی که شاه نیروی نظامی اعزام کرد پاکستان بود. وی در سال 1355 یک واحد ضد شورش و هلی‌کوپتر را به پاکستان فرستاد تا شورش بلوچ‌های پاکستان را سرکوب کند.[27]

از دیگر فعالیت‌های شاه کمک تسلیحاتی بود. در سال 1353 با یک کودتای نظامی، حکومت پادشاهی دیکتاتوری هایله سلاسی ساقط شد. پیروزی یک حکومت چپ‌گرا در شاخ آفریقا موجب وحشت و تزلزل حکومت‌های خودکامه‌ی طرف‌دار غرب می‌شد. ناآرامی‌ها به سومالی کشیده شد و حکومت محمد زیادباره به‌ خطر افتاد. امریکا تصمیم گرفت در شاخ آفریقا دخالت کند و از گسترش کمونیزم جلوگیری کند. دولت سومالی با ارسال فهرست بزرگی از نیازهای تسلیحاتی خود از شاه تقاضای سلاح کرد. شاه از وزیر امورخارجه خواست که با سفیر امریکا و انگلیس مشورت کند. با تأیید آنها شاه به ارسال سلاح‌های سبک کمک خود را شروع کرد. سپس به ارسال سلاح‌های سنگین پرداخت و درخواست‌های دولت چاد و موریتانی را به فهرست کمک‌های تسلیحاتی خود افزود.[28] همچنین ارسال سلاح به اردن، مغرب و یمن شمالی به توصیه‌ی ایالات متحده صورت گرفت.[29]

ایران در جنگ اعراب و اسرائیل فعالیت فزاینده‌ای داشت. در واقع ایران تنها کشور تولیدکننده‌ی نفت منطقه‌ی خلیج فارس و مدیترانه بود که در چهارمین جنگ اعراب و اسرائیل (سال 1973) در تحریم نفتی اعراب علیه امریکا و کشورهای اروپایی شرکت نکرد و همچنان به روابطش با اسرائیل ادامه می‌داد و نفت مورد نیاز دولت یهود و ناوگان ششم امریکا در مدیترانه را تأمین می‌کرد.[30] ایران همچنین با تمرکز نیروهایش در مرزهای عراق و ارسال کمک‌های محرمانه به شورشیان کرد، ارتش عراق را در جایش میخکوب کرد و مانع شد در جنگ اکتبر نقش مهمی ایفا کند.[31]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پیمان صلح پاریس

پیمان صلح پاریس

یکی دیگر از پیمان‌های ننگینی که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه بین ایران و انگلیس بسته شد، پیمان صلح پاریس بود که انگلیس به دلیل تصرف هرات، توسط ایران، چندین شهر جنوب ایران را تصرف کرد، که منجر به بستن پیمان بین دو کشور گردید.
پیمان سعدآباد

پیمان سعدآباد

سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم و در زمان رضاخان، بر مبنای استوار ساختن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود.
No image

حزب استقلال

No image

شهید آیت الله صدوقی

پر بازدیدترین ها

No image

مهاجرت کبری

No image

مهاجرت صغری

No image

جیمز دیویس

No image

استعمار نو

Powered by TayaCMS