جناح چپ مدرن، جناح چپ سنتي، مجلس سوم و چهارم و پنجم و ششم شوراي اسلامي، انتخابات هفتمين دوره ي رياست جمهوري
نویسنده : محمد علی زندی
طیف چپ مدرن (یا چپ جدید) را باید یک جریان نوپا و تازه در عرصهی اجتماعی و سیاسی ایران دانست این جریان که اغلب از افراد میانهروی چپ سنتی[1] تشکیل شده است، پس از دور ماندن از قدرت از سال 1368 به بعد در اثر جبر زمانه و جبر ناشی از دوری قدرت و حضور در مراکز علمی و دانشگاهی، روی به سوی تجدد و نوآوری و بازنگری آورد و در نهایت به نوعی روشنفکر متعهد جبری منجر شد. جناح چپ که در مجلس سوم[2] تحت عنوان ائتلاف مستضعفین و محرومین به پیروزی رسید، در مجلس چهارم[3] بر اساس اصل نظارت استصوابی حدود 70 تن از کاندیداهای منتسب به خود را که 30 نفر آنها نمایندهی مجلس سوم بودند، رد صلاحیت دیده یافت، با شکست در آن انتخابات به لاک دفاعی و بازنگری رفت.[4]
جریان سنتی در این ایام که در دوران افول قدرت و حاشیهنشینی بود، چند راهبرد و اقدام را در دستور کار قرار داد:
1. کادرسازی: جمع زیادی از نیروهای چپ برای ادامهی تحصیلات عالی به دانشگاهها و بسیاری به خارج از کشور عزیمت کردند که بعد از دوم خرداد 76 نقش اصلی در ادارهی کشور در دولت، مجلس و شوراها و سایر دستگاهها را بر عهده گرفتند.
2. نظریهپردازی: جریان چپ به دلیل ناکامیهایی که با آن مواجه شده بود و نیز باز تعریف در گذشتهی خود و تدوین بیانیهی مأموریت آینده، به تئوریپردازی و نظریهسازی نیاز داشت تا اولا از گذشتهی خود فاصله بگیرد، ثانیا اعتماد افکار عمومی را به خود جلب کند که بدینگونه شروع به نظریهپردازیهای جدید کرد.
3. گسترش فعالیتهای رسانهای و تشکیلاتی: جریان چپ در دوران افول قدرت و حاشیهنشینی به تکثر مطبوعات روی آورد. اگر در گذشته روزنامهی سلام و نشریهی بیان و تعداد محدودی مطبوعات در اختیار این جریان بود، حالا نشریهی عصر ما (ارگان رسمی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران)، کیان، ایران فردا، کیهان فرهنگی، آدینه، نگاه نو، گفتگو، بهمن و... اندیشههای چپ مدرن را به شدت اشاعه میدادند. انجام کارهای تشکیلاتی، ایجاد احزاب سیاسی جدید برای برون رفت از وضعیت گذشته بهطور جدی در دستور کار قرار گرفت. در چنین بستری جریان چپ با آسیبشناسی و عبرتآموزی گذشته و باز تعریفی از اندیشهها و اصول حاکم بر دیدگاهها به آهستگی خود را برای ورود به ادارهی جامعه آماده میکرد.[5] روشنفکری جبری واژهای است که برای طیف چپ مدرن به کار میبرند. زیرا نخبگان جناح چپ که حذف خود را از مراکز قدرت معلول، شیوههای غیر دموکراتیک و انحصارگرایانهی رقیب فرض میکرد، به ناچار به سمت تأکید بر توسعهی سیاسی، ضرورت ایجاد و گسترش احزاب و نظام حزبی و اجرای دقیق قانون اساسی و فضای باز سیاسی بازتر روی آوردند.[6]
این جناح در دولت هاشمی رفسنجانی بهویژه در حوزههای فرهنگی، حضور فعال یافت اما با فشار راست سنتی اغلب افراد منتسب به این طیف یا استیضاح شدند یا استعفا دادند. این جناح پس از شکست در انتخابات مجلس چهارم، برای جلب یار سیاسی به نیروهای میانه (مصلحتگرا) نزدیک شد و تا حدودی از حمایت آنها در داخل و خارج نظام بهرهمند گردید[7] و تا حدودی در مجلس پنجم[8] موفق گردید اما در مجلس ششم[9] توانست موفقیت خوبی کسب کند و در نهایت در انتخابات دورهی هفتم ریاستجمهوری[10] و انتخاب شدن خاتمی قدرت را به دست گیرد. چپ مدرن با تندروی و دولتی شدن صرف امور، خشونت و سرکوب مخالف است، اگر ما ویژگی دولت در طیف چپ سنتی را دولت سرکوبگر ترجمه کنیم، ویژگی دولت از نظر چپ مدرن یک دولت مقتدر و کارا است. این جریان به سه بخش تعاونی، خصوصی و دولتی مندرج در قانون اساسی معتقد است. در حالیکه چپ سنتی بحث از دولتی شدن امور حتی بخش تعاونی میکند.[11]
پایگاه اجتماعی این جریان را باید در طبقات متوسط، دانشجویان و اقشار مذهبی و بخشهای روحانیون و روشنفکران مذهبی دانست. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، مواضع فکری جدید دفتر تحکیم وحدت و جبههی مشارکت ایران اسلامی را باید از گروههای منتسب[12] به جریان چپ مدرن دانست. مواضع و دیدگاههای جناح چپ مدرن را باید در تعدیل و دخل و تصرف دیدگاههای سایر طیفها بهویژه چپ سنتی یافت.[13]
دیدگاهها و مواضع سیاسی چپ مدرن
چپ مدرن، مشروعیت ولی فقیه را از قانون اساسی میداند که در مقابل مردم مسئول میباشد و هرگاه مردم بخواهند، از طریق مجلس خبرگان میتواند رهبری را عزل نماید.[14] این جناح اختیارات ولی فقیه را به قانون اساسی محدود میداند و معتقد است وی باید در چارچوب قانون اساسی عمل کند.[15] به اعتقاد چپهای مدرن ولایت مطلقه اصطلاحی است که جنبهی موضوعی دارد نه شخصی، بدین معنی که دولت اسلامی علیالطلاق حق دخالت و تصرف کلیهی موضوعات و امور حکومتی را دارا است. اما در جای خود اختیار مطلق را نمیتوان مانع تقسیم منطقی وظایف زمامداری بین قوای متعدد دانست.[16] ولی فقیه در عصر غیبت، باید منتخب مردم باشد. به بیان دقیقتر، طیف چپ مدرن به ولایت فقیه انتخابی معتقد است و مبنای حکومت اسلامی را رأی و انتخاب مردم میداند. بر اساس این نظر، در عصر غیبت دست خدا از آستین مردم بیرون میآید.[17]
چپ مدرن در بُعد سیاسی به مشارکت سیاسی مردم در قالب نهادهای مدنی و احزاب مینگرد و احزاب و گروههای سیاسی را حد وسط بین دولت و جامعه میداند و بر جمهوریت و اسلامیت نظام تأکید دارد (بیش از سایر طیفها به عنصر جمهوریت تأکید دارد.)[18] و معتقد است، اسلامیت نظام ناشی از جمهوریت آن است بدین معنی که مردم سرنوشت اجتماعی خویش را چنین رقم زدهاند و برای ادارهی امور و شئون مختلف جامعه، نظامی اسلامی برگزیدهاند، نظام جمهوری اسلامی، جمهوری است چون مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است و اسلامی است زیرا تجلی ارادهی مردم مسلمانی است که خواستهاند ارزشها، آرمانها، و قواعد اسلامی را در روابط میان خویش حاکم سازند.[19]
فراهم آوردن هرچه بیشتر زمینههای مشارکت و رقابت آگاهانه و داوطلبانهی مردم و تضمین آن توسط دولت و همچنین از نظر این جریان، احزاب و گروهها با دستورالعمل و بخشنامه بهوجود نمیآید، بلکه حزب واقعی باید از متن آمادگی فکری، روحی، اجتماعی و نیازهای مردم برآید.[20] زیرا طیف مذکور رشد و بالندگی احزاب را بهعنوان ابزار تدوینکنندهی استراتژیهای ملی و شکلدهندهی نهادهای مدنی میداند و در راستای مشارکت مردم به اصل شوراها بهعنوان ابزار مشارکت عامهی مردم و تعیین ادارهکنندگان جامعه توسط مردم تفسیر میکند. بهطور کلی استراتژیهای چپ مدرن را میتوان در باب توسعهی اجتماعی، با توجه به اندیشههای برگرفته از چپ (سوسیالیسم) به "جامعهی مقتدر" و "دولت مقتدر" خلاصه کرد، بر اساس این نظریه راهکارهای آزادی در دولت و آزادی از دولت به تنهایی قادر به پاسخگویی به شرایط ویژهی کشور نمیباشد، بلکه تلفیقی از این دو، یعنی تلاش برای استقرار دولت مقتدر را در کنار ایجاد جامعهی مقتدر بهترین راه حل برای حفظ ثبات سیاسی و پیشرفت تلقی میکند.[21]
دیدگاههای اقتصادی چپ مدرن
در بُعد اقتصادی، چپ مدرن به مهندسی دولت اعتقاد دارد. الگوی توسعه از این نظر، بر اساس محوریت تولید با استفاده از منابع و نیروهای داخلی است و با سرمایهگذاری خارجی بهعنوان یک اصل فرعی نگاه میکند. در زمینهی خصوصیسازی با توجه به تز دولت مقتدر و حاکمیت قانون و واگذاری بخشهایی که منع قانونی نداشته و یا تبعات منفی اجتماعی و اقتصادی و ایجاد انحصار خصوصی، نینجامد، موافق است و عقیده دارند قانون اساسی نمیخواهد که کارها در دست دولت باشد و دولت بصورت کارفرمایی بزرگ دربیاید[22] (نقطه مقابل چپ سنتی). در عین حال به یک دولت مداخلهگر و مقتدر اعتقاد دارد که برخلاف رویکردهای ضد دولتی سرمایهدارانه و علیرغم تئوری آدام اسمیت مبنی بر معجزهی دست نامرئی بازار، جامعهی توسعه نیافته و عقبماندهی ایران جز با وجود دولتی نیرومند و مداخلهگر بهعنوان عامل محرکهی توسعه راه به جایی نخواهد بُرد.[23]
در کنار این امر به گسترش تعاونیها و حفظ و نظارت و گسترش سهام دولتی که واگذار میگردد، توجه خاص دارد و به بازار بهعنوان یکی از ابزارهای بازرگانی خصوصی نگاه میکند، برخلاف راست سنتی که اصناف و بازار را عامل محرکهی توسعه و تعیینکنندهی خط مشی اقتصادی فرض میکند. زیرا از نظر این طیف با حربه تجارت نه میتوان ایجاد اشتغال کرد و نه میتوان علم و فن را به سوغات آورد و نه سازمان تولید را معقول نمود. در یک کلام، الگوی توسعه با محوریت تجارت از اساس بیپایه است و به شواهد تجربی و نه دلایل تئوریک، مؤید آن است.[24]
دیدگاههای فرهنگی چپ مدرن
چپ مدرن به تبادل فرهنگی و تقویت بسترها و زیرساختهای فرهنگی، حفظ و تقویت هویت دینی و ملی برای ایجاد مصونیت اجتماعی در برابر تهاجم و ایجاد زمینهی اندیشهسازی، اهمیت زیادی میدهد. در این زمینه معتقد است، بزرگترین ظلم به جامعه، محروم کردن آن جامعه از آراء و افکار خود آن جامعه است و در نهایت جامعه را به ورطهی استبداد میکشاند.[25] طیف مدرن معتقد به امر نقد و نقدپذیری است و در این راه به دو نوع نقد توجه دارد، یکی نقد سنتهایی که جای این نشستهاند و دیگری نقد غرب، نه نفی آن.[26] این طیف بر این اعتقاد است که برای رسیدن به جامعهی مطلوب دینی، به کسانی نیازمندیم که از بستر سنت برخاسته و بر ابزار مدرن نیز تسلط داشته باشند، تا دیگر تعلقی به سنت و یا مدرنیسم از خود نشان ندهند. نه شیفته سنت و یا غرب و نه طرد و نفی آن.[27] به عبارتی دیگر، جناح مذکور به نقد تمدن غرب معتقد است نه نفی آن. آنها تعامل و رابطه با فرهنگ غرب را نوعی تقویت بسترها و زیرساختهای فرهنگی جهت تقویت هویت دینی و ملی میدانند که میتواند گامی در جهت مصونیت اجتماعی در برابر تهاجم به حساب آید. از این رو معتقدند، استراتژی فرهنگی نظام، نباید استراتژی منع باشد.[28] چپ مدرن در مقابل سیاست شناخت تمدنها و مکاتب، این نکته را تأکید میکند که مشکل امروز جامعهی ایران، غربزدگی نیست، بلکه عوامزدگی است و امروز دیگر مسألهی مقابلهی کفر و اسلام نیست زیرا مکتبهای مختلف فکری، سیاسی و اقتصادی زیادی در دنیا وجود دارد که اسلام باید پاسخگوی سوالات آنها باشد.[29]
جریان مذکور با رشد و گسترش فضای مطبوعاتی با پذیرش تنوع فکری و سیاسی موافق است و به قانون اساسی بهعنوان میثاق ملی و مبنای رفتار سیاسی، اجتماعی، حقوقی و تعیینکنندهی حقوق و مسئولیتهای همهی ارکان نظام مینگرد.[30]
در تبادل فرهنگی معتقد است که باید از سایر فرهنگها اقتباس کرد و در عین حال، از سر خودباوری نباید شیفته و مجذوب آن گردید. چپ مدرن بیش از حد به حاکمیت قانون و امنیت تأکیددارد و نهادینه کردن قانون، از جمله برنامههای اصلی دیگر آنهاست.[31]
بهطورکلی استراتژی فرهنگی طیف چپ مدرن را میتوان چنین ترسیم کرد:
اصالت دادن به فرهنگ خودی، تأکید و تبادل و داد و ستد فرهنگی و برخورد گزینشی با فرهنگها و افکار مختلف، بهرهجویی از ابزارها و شیوههای مدرن در عرصهی فرهنگی، تفکیک رویکرد فرهنگی و سیاسی از رویکرد اطلاعاتی و امنیتی در عرصهی فرهنگ، احتراز شدید از قشرگرایی و تحجر و مبارزه با مظاهر آن، قانونمند کردن روابط و مناسبات فرهنگی و احتراز از برخوردهای سلیقهای و فردی با ناهنجاریها.[32]
دیدگاههای سیاست خارجی چپ مدرن
مهمترین اصول سیاست خارجی آنها اصل تنشزدایی میباشد. گفتگوی تمدنها واژهای است که به جای تعارض و برخورد تمدن هاینتینگتون بهکار بردهاند. تنوع در گسترش روابط با کشورهای مستقل اروپایی و آسیایی از برنامههای دیگر طیف چپ مدرن می باشد.[33]