كلمات كليدي : انگليس، ژاندارمري، جنگ جهاني اول، آلمان، ايلات و عشاير جنوب، وثوق الدوله، قوام، سايكس، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
قدرت استعماری انگلیس در تاریخ ایران یکی از مهمترین قدرتهای مداخلهگر جهانی به شمار میرود. استعمار انگلیس به اشکال مختلف در امور داخلی و سرنوشت سیاسی ایران دخالت کرده است و در هر مقطعی بسته به منافع خود علیه منافع ملی ایران دست به اقداماتی زده است. یکی از دخالتهای آشکار استعمار پیر در ایران تأسیس پلیس جنوب بوده است.
پلیس جنوب روز دوشنبه 16 مرداد 1294 شکل گرفت و در 26 اسفند 1294 با ورود سرپرسی سایکس به بندرعباس به طور رسمی کار خود را آغاز کرد. در ابتدا دولت انگلیس دلیل تشکیل پلیس جنوب را حفظ امنیت و سرکوب راهزنان جنوب ایران اعلام نمود، اما گذشت زمان مشخص ساخت که این اهداف تنها سرپوشی برای حضور نظامیان تحت نظارت انگلستان در جنوب ایران بود تا حفاظت از منافع این دولت را در خلال جنگ جهانی اول و پس از آن در این منطقه به عهده گیرد. و در این راستا به اقدامات مختلف نظامی، سیاسی و فرهنگی دست زد. این امر موجبات مخالفت و زمینههای مبارزات بعدی ساکنان جنوب ایران را فراهم آورد و بعدها تا جایی ادامه یافت که به بمباران مناطق مسکونی و سرکوب خونین ایلات و عشایر و روستائیان جنوب ایران انجامید و عزم آنان را برای اخراج انگلیسیها جزمتر ساخت. تا بالاخره بعد از چند سال فعالیت پلیس جنوب ایران (1921- 1916م/ 1340- 1334هـ ق) به دلیل عوامل داخلی و خارجی منحل شد.
علل و اهداف تشکیل پلیس جنوب
1. بهرهگیری از نیروی مشابه قوای قزاق: رقابت بین روس و انگلیس در ایران داستانی طولانی دارد. روسیه برای تأمین امنیت مالی و جانی اتباع خود با تشکیل نیروی قزاق تحت فرماندهی افسران روسی تضمین کرده بود و در مواقع لزوم در جهت پیشبرد اهداف خویش به بهترین وجه از آنها سود میبرد. به دلیل نفرت مردم ایران از انگلیسها، آنها به دنبال این بودند که با تشکیل نیرویی، تأمین امنیت مالی و جانی اتباع خود را حفظ کنند[1] و به امیال خود جامعهی عمل پوشانده و نیرویی نظامی در جنوب ایران برای موازنه در مقابل نیروهای روسی قزاق که در شمال ایران بودند، تشکیل دهند.[2]
2. مقابله با مأموران آلمانی با گسترش نفوذ سیاسی و نظامی آنها در ایران: تمایل افکار عمومی به دولت آلمان، و ورود هیئتهای آلمانی به ایران مانند کلاین،[3] شونمان، زایلر، سوگمایر،[4] واسموس[5] و... آلمان توانست از نفوذ سیاسی بسیار بالایی در آغاز جنگ جهانی اول در ایران برخورداد شود و مشکلات حاد و عدیدهای برای انگلیس در ایران به خصوص در میان عشایر جنوب فراهم آورد.[6] تجربهی تلخ قتل چندین مأمور در خلال این مدت به دلیل عدم حضور قوای نظامی که بتواند از منافع و اتباع انگلیسی در قبال این تهاجمات، از آنها حمایت کند و نیز پیشگیری از تکرار این وقایع، از جمله دلایل تشکیل پلیس جنوب ایران بود.[7]
3. حفاظت از راههای تجاری جنوب ایران: از دیرباز بارزترین مشخصهی سیاست انگلیس، تاجرپیشه بودن آنها بود و اساسا تمامی اقدامات امپریالیستی و استعماری خود را نیز در راه حمایت از رونق، پیشرفت و انحصار مراکز تجاری در سراسر دنیا به نفع تجارت امپراطوری بریتانیا به کار میگرفت. مشکل اساسی انگلیس در تجارت با ایران به راههای مواصلاتی بنادر جنوب با شهرهای بزرگ مربوط میشد[8] که عواملی مانند ضعف قدرت دولت مرکزی، فقدان نیرویی برای حفظ امنیت راهها، حملات مکرر راهزنان به کاروانها و مالالتجارههای انگلیس در طول مسیر، از مهمترین آنها بودند که این عوامل موجب اعتراضات مکرر سفارت انگلیس به دولت ایران بود که زمینههای تشکیل قوای ژاندارمری در ایران از همین اعتراضات فراهم آمد.[9] نیروی ژاندارمری به خوبی توانست از عهدهی کنترل راهها و ایجاد امنیت در آن برآید.[10] ولی گرایش این نیرو به سمت آلمان در ابتدای جنگ جهانی اول و همراهی با نیروهای مردمی و حزب دموکرات در فارس، موجبات یأس و ناامیدی انگلستان از ژاندارمری گردید. بنابراین مقدمات انحلال این نیرو به سرعت فراهم آمد و پس از آن راههای جنوب ایران خصوصا راه شاهی (راه بوشهر- شیراز) با معضل ناامنی روبرو شد. این مشکل برای اتباع انگلیس و کالاها و مالالتجارهی آنان حادتر بود. بسته شدن راه شاهی در پی درگیریهای انگلیسی با مردم جنوب ایران، مشکلات فراوانی را برای آنها فراهم آورد، لذا یکی از اهداف عمده تشکیل پلیس جنوب گشایش این راه مواصلاتی و تأمین امنیت آن بود[11].
4. حفاظت از چاههای نفت جنوب: با تبدیل سوخت زغال سنگ کشتیهای نیروی دریایی به نفت و خرید قسمتی از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس در آغاز جنگ جهانی اول، امپراطوری بریتانیا از انگیزهای بس مهم برای تداوم نفوذ و سلطهی خویش بر ایران برخوردار بود. نفت جنوب هم از لحاظ نظامی[12] (وابستگی کشتیهای نظامی خود در دریاهای شرق و مدیترانه به نفت جنوب) هم از لحاظ سیاسی[13] (امتیازاتی که به موجب امتیاز دارسی به آنها داده شده بود، و درآمد حاصل از شرکت نفت ایران و انگلیس میتوانست تا حدی از تسلط و تفوق روسیه به ایران بکاهد و از جهت مالی ایران را به انگلستان وابستهتر سازد) و هم از لحاظ اقتصادی (دولت بریتانیا در ازای سرمایهگذاری خود از طریق قراردادهای مناسبی که میتوانست برای نفت سوخت و سایر فرآوردهها با شرکت منعقد کند، نفع مالی سرشاری میبرد) برای انگلستان اهمیت داشت.[14] با آغاز جنگ جهانی اول و تهدید چاههای نفت ایران از سوی دولت عثمانی و اعزام هیئت کلاین از سوی آلمان به منظور انهدام تأسیسات شرکت نفت انگلیس و ایران در آبادان و به آتش کشیدن چاههای نفت، مقامات انگلیسی دریافتند که محافظت از جنوب ایران و خصوصا مناطق نفتی از اهمیت بسیاری برخوردار است که این دلایل برای توجیه تأسیس پلیس جنوب کافی بود.[15]
5. مقابله با عشایر جنوب: ظلم و تعدی روسیه در شمال و انگلیس در جنوب ایران و ناتوانی دولت مرکزی از مقابله با اجحافی که عمال و اتباع و کارگزاران این دو دولت بر مردم روا میداشتند، موجب گردید تا نیروهای خودجوش، بدون اتکا به قدرت دولت با هدف اخراج بیگانگان از کشور تشکیل یابند و به مبارزه با نیروهای خارجی در ایران بپردازند. درگیریهای ممتد و مکرر نیروهای انگلیسی با مردم جنوب ایران و طرفداری نیروهای ژاندارمری از مبارزات مردمی و همسویی با آنان، عرصه را بر انگلیسیها تنگتر کرد.[16] انگلیس در پی انحلال نیروی ژاندارمری، عرصه را کاملا در اختیار آلمانها یافتند، لذا برای دولت انگلیس که روش خصمانهای با مردم ایران اتخاذ نموده بود، چارهای جز استفاده از قوهی قهریه و تشکیل و ترتیب یک نیروی نظامی تحت سرپرستی افسران انگلیسی باقی نماند.[17]
افراد پلیس جنوب و تعداد آنها
پلیس جنوب متشکل شده بود از افراد انگلیسی، هندی و ایرانی. نیمی از افراد ایرانی را نیروهای کوچنشین و نیمه کوچنشین محلی، نیمی دیگر را نیروهای ژاندارمری و نیروهای امنیهی سابق و جمعی نیز از طبقات پایین جامعهی شهری (طبقات پایین بازار، شاگرد نانواها، حمالان مغازهها و بیکاران شهری) و روستایی (کارگران کشاورز بیزمین) تشکیل میدادند.[18] تعداد نفرات پلیس جنوب دائما در حال تغییر بود. طی این مدت میانگین تعداد افراد شاغل در پلیس جنوب 6000 نفر انگلیسی، هندی و ایرانی بود.[19] در پایان سال 1334 هجری قمری (1916م) مجموع نفرات 5000 نفر، در پایان سال 1335 (1917) 6000 نفر، و در ماههای مارس و آوریل 1918 به بالاترین میزان، یعنی حدود 8000 نفر بالغ میشد.[20] اما از پاییز 1336 (1918) تعداد نفرات ایرانی پلیس جنوب به طور مشخصی کاهش یافت و به 5000 نفر تقلیل یافت. دلایل این کاهش را میتوان، شورشهای مکرر در پادگانهای پلیس جنوب، جنگ با قبایل و عشایر ایرانی، ترک خدمت، پیوستن به جبههی مبارزین در حال جنگ با انگلیسیها، بروز بیماریهای واگیردار نظیر آنفلوآنزا و وبا، مجازاتهای سخت و اعدام اعضای ایرانی پلیس جنوب توسط فرماندهان انگلیسی به جرم خیانت، و یا زخمی شدن و مرگ آنان در زد و خوردهای نظامی و اخراج افراد مشکوک به همراهی با مجاهدین، نام برد. در فاصلهی پاییز 1336 (1918) تا بهار 1338 (1920)، تعداد افراد ایرانی قوای پلیس جنوب 5500 نفر بود و در زمان انحلال پلیس جنوب در سال 1340 (1921) شامل 7000 نفر میشد.[21]
درگیریها و برخوردهای پلیس جنوب با ایلات و عشایر جنوب ایران
عملکرد نظامی پلیس جنوب ایران را بر اساس درگیریهای آنان با ایلات و عشایر و ساکنان روستاهای استان فارس میتوان به شرح زیر تقسیمبندی کرد:
1. آغاز درگیری با ساکنان روستاها و ایلات مجاور آنان در منطقهی کرمان که به بهانهی حمایت آنان از آلمانیها انجام میگرفت (مانند درگیری با مردم سعدآباد و ایل بچاقچی).
2. حمله به ایلات کوچک و منفرد به منظور آشنا ساختن نیروهای هندی پلیس جنوب با ویژگیهای خاص منطقه و نحوهی مبارزهی جنگجویان ایلی و حمله به روستاهای کوچک که غالبا اتهام همراهی یا پناه دادن به افراد ایل به مجازات میرسیدند (مانند حمله به افراد ایل کردشولی و روستای کافتر).
3. درگیری جدی و وسیع با ایل قشقایی که به بهانهای بسیار کوچک و ساده آغاز شد، به منظور سرکوب مقتدرترین و بزرگترین ایل جنوب ایران بدان امید که سرکوب این ایل راهگشای تسلیم و انقیاد سایر ایلات و ساکنان جنوب ایران باشد.
4. ایجاد درگیری قومی و قبیلهای میان ایلات و حمایت نظامی از یک گروه برای سرکوب سایر گروهها. این سیاست در پی شکست مقابلهی مستقیم با ایلات و عشایر، در سالهای پایانی حیات پلیس جنوب به اجرا در آمد.[22]
ولی در تمام این مراحل، مقامهای انگلیسی دلیل درگیریها و برخوردهای نظامی با مردم جنوب را فقط و فقط به یک عامل تقلیل میدادند که عبارت بود از راهزنی و غارتگری قبایل مذکور. البته پس از به رسمیت شناخته شدن پلیس جنوب توسط دولت وثوقالدوله، عامل مخالفت با اوامر دولت مرکزی نیز به دلیل قبلی افزوده شد.[23]
اما علاوه بر احساسات وطن پرستی و میهن دوستی مردم جنوب کشور، انگیزههای آنها را در مبارزه با پلیس جنوب را میتوان چنین برشمرد: صدور فتاوی مراجع تقلید که مردم جنوب را تحت تأثیر قرار داده بود، تحریک مأموران آلمانی و دامن زدن آنها به این احساسات، اتخاذ شیوهی سرکوب و برخورد خصمانه از سوی فرماندهان انگلیسی در برابر مردم، رقابتهای دیرینهی قوامالملک و صولتالدوله، به مخاطره افتادن منافع مالی خوانین محلی به دلیل قطع اخذ وجوه راهداری توسط این نیرو، و تأیید و تحریک اقدامات خوانین جنوب توسط برخی از دولتهایی که در تهران بر سر کار میآمدند و رویهای مخالف اهداف انگلستان داشتند.[24]
به طور کلی برخوردهای صورت گرفته عبارت بودند از:
1. برخوردهای پراکنده: عملیات سعدآباد،[25] عملیات دشت ارژن،[26] عملیات نیریز،[27] اقدامات پلیس جنوب در یزد و شهر بابک،[28] عملیات گمبان،[29] عملیات چاهک،[30] عملیات زبارت.[31]
2. برخوردهای سازمانیافته: عملیات خان زنیان،[32] عملیات ده شیخ،[33] شورش پاسگاه خان زنیان،[34] محاصرهی شیراز توسط صولتالدوله،[35] عملیات احمدآباد، عملیات چنار راهدار، عملیات آباده،[36] عملیات فیروزآباد.[37]
3. برخوردهای پلیس جنوب با ایلات و عشایر و روستاهای حاشیهی خلیج فارس: بازگشایی جاده بوشهر- شیراز،[38] نبرد چغادک،[39] عملیات لرده،[40] عملیات کازرون،[41] عملیات شیخ حسینخان و زایر حسنخان،[42] عملیات خاویز،[43] عملیات روستای خون.[44]
اقدامات و عملکردهای سیاسی، فرهنگی و عمرانی پلیس جنوب
اقدامات سیاسی
1- سیاست ایجاد تفرقه: شکست پلیس جنوب از ناصردیوان در دشت ارژن در سال 1334 هـ ق (1916م) فرماندهان نظامی انگلیسی را به این نتیجه رساند که تنها مقابلهی نظامی نمیتواند منجر به شکست و سرکوب نهضتهای مردمی جنوب ایران شود و لازم است تمهیدات دیگری نیز در کنار عملیات نظامی برای این مهم در نظر گرفته شود. تجربهی اتحاد خونین برازجان، دشتی، دشتستان و تنگستان و مشکلات فراوانی که این اتحاد برای انگلیسیها فراهم آورده بود، این نکته را به خوبی مشخص میکرد که تا زمانی که مردم جنوب تحت رهبری خانها و کلانتران خویش به صورتی متحد و منسجم عمل میکنند، پیروزی بر آنان چندان ساده نخواهد بود، لذا بررسی سیاست ایجاد تفرقه از همین زمان آغاز شد.[45] مانند استفاده از این شیوه توسط سایکس در اختلاف انداختن بین ناصر دیوان و صولتالدوله،[46] بین صولتالدوله و برادرش احتشام،[47] بین صولتالدوله و قشقاییها و خراب کردن صولتالدوله در مقابل قشقاییها.[48] البته در صورت موفق نبودن این طرح، شیوهی مقامات انگلیسی تغییر مییافت[49] و با اعمال نفوذ بر والی و حکمران به تعویض اشخاص مخالف با سیاستهای انگلیس در شهرها و ایلات مبادرت میگردید. نمونههایی از این سیاست را میتوان در جایگزینی سردار معتضد به جای ناصر دیوان به دستور فرمانفرما، انتخاب آقایان به حکومت برازجان و عزل غضنفرالسلطنه از این سمت، انتخاب حسنخان تنگستانی به جای زایر خضرخان در حکومت اهرم، و شیخ عبدالله به جای شیخ حسینخان در حکومت چاه کوتاه مشاهده کرد .[50]
این شیوه در تعویض حاکمان محلی و کدخدایان روستاها نیز مفید تشخیص داده شد و بر اساس این تصور غلط که تنها حاکمان این مناطق احساساتی ضد انگلیسی دارند و با تعویض آن مشکل رفع خواهد شد، به بهانههای بسیار مختصر این عزل و نصب انجام میگرفت که البته بینتیجه بود و به تشنج منطقه میافزود.[51]
2- تصفیه نیروهای ایرانی پلیس جنوب: ژاندارمری در پلیس جنوب ادغام شد ولی واقعیت این بود که ژاندارمری ایران بافتی ملیگرایانه داشت که با اهداف انگلستان در تعارض آشکار قرار گرفته بود. سایکس از بیم اقدامات آنها بر علیه پلیس جنوب و فرار آنها، سیاست تنبیه را برگزید و قوانین سختی را برای فرار و خیانت افراد ایرانی پلیس جنوب وضع کرد که با وجود اعدام و شلاق زدن فراریان، تعداد دفعات و نفرات فراری رو به فزونی گذاشت.[52] راه حل دیگری که سایکس برای این معضل در نظر گرفت اخراج افراد مشکوک پلیس جنوب بود. در پی اجرای این سیاست که با فرار افراد و ترک خدمت آنان توأم شده بود، تعداد نفرات پلیس جنوب به شدت کاهش یافت و سایکس در 20 سپتامبر 1918 (1326 هـ ق) گزارش کرد: «تیپ فارس پلیس جنوب به سطح یک هنگ سوار و یک گردان پیاده تنزل کرده است.»[53]
اقدامات فرهنگی
پلیس جنوب به لحاظ ماهیت نظامیاش، بیشترین تلاش خود را صرف پیشبرد اهداف نظامی نمود و به جهت اینکه فرماندهان این نیرو نظامی بودند، مسلما تبحری در انجام فعالیتهای فرهنگی نداشتند و تنها به انتشار روزنامهی فارس که به عنوان سخنگوی پلیس جنوب مطرح گردید، اکتفا شد. روزنامهی فارس به عنوان ارگان رسمی کنسولگری انگلستان در شیراز از سال 1335 هـ ق (1917م) تا سال 1338 هـ ق (1920م) به مدت سه سال و اندی به صورت هفتگی انتشار یافت. این روزنامه به عنوان ابزاری جهت توجیه اقدامات پلیس جنوب و تبلیغ و تلاش برای معرفی چهرهای مثبت از دولت انگلستان نزد مردم جنوب ایران عمل کرد.[54]
اقدامات عمرانی
به منظور تسهیل در انجام عملیات نظامی و امور بازرگانی، اقدامات عمرانی زیر توسط پلیس جنوب مستقر در شیراز و نیروهای انگلیسی مقیم بوشهر انجام گردید:
1. احداث جادهی ماشین رو به دشت ارژن در سال 1335 هـ ق (1917 م) که امتداد آن تا گردنهی دشت ارژن در سالهای بعد انجام شد.[55]
2. خط آهن بوشهر به دالکی.[56]
3. کار تسهیلاتی و بهسازی جادهی بوشهر به شیراز.[57]
از دیگر اقدامات عمرانی پلیس جنوب مرمت و حفاظت از خطوط تلگراف بود که به واسطهی درگیریهای متعدد میان نیروهای انگلیسی و مردم غالبا قطع بود.[58]
علل انحلال پلیس جنوب
علل داخلی: اوج اقتدار پلیس جنوب در ایران، مربوط به زمان ریاستالوزرایی وثوقالدوله در خلال سالهای 1336 تا 1338 هـ ق بود. او با رسمیت شناختن و تأیید اقدامات این نیرو بسیاری از مشکلات مقامات انگلیسی در این باره را از پیش روی آنها برداشت. اما قرارداد 1919 موجی از مخالفتهای مردمی را در برابر وثوقالدوله و انگلیس برانگیخت. رئیسالوزراهای بعدی (مشیرالدوله و سپهدار اعظم) حاضر به تأیید قرارداد نبودند.[59] و در زمان سید ضیاءالدین طباطبایی قرارداد ملغی شد. اما قوامالسلطنه شیوهای غیر دوستانه در برابر انگلیسیها اختیار کرد و بار دیگر دعوا بر سر انحلال پلیس جنوب از سرگرفته شد و دولت ایران پیشنهاد کرد که اکنون قوا را باید به آنها تحویل دهند و افسران انگلیسی در مدت سه الی شش ماه خارج گردند و قراردادی با بانک شاهنشاهی منعقد گردد که در مقابل درآمد گمرک به دولت اعتبار دهد تا بودجهی قوا را تأمین کند. همچنین دولت ایران قصد داشت با پرداخت وجهی به دولت انگلستان امنیت استانهای یزد، اصفهان، شیراز و کرمان را به این قوا محول نماید.[60] اما انگلستان به دلیل مخالفتها و نفرتهای مردمی، با این طرح موافقت نکرد و ترجیح داد پلیس جنوب را، که از آن با عنوان گرفتاری پرهزینه یاد میکرد را منحل کند تا آن را به صورت قوایی مجهز در اختیار دولت قوامالسلطنه قرار دهد. و در این راستا حتی از عودت تسلیحات، مهمات و اسبهایی که به هنگام انحلال ژاندارمری به پلیس جنوب انتقال یافته بود نیز، امتناع ورزید.[61]
علل خارجی: تشکیل پلیس جنوب هنگام درگیری دول قدرتمند اروپایی در جنگ جهانی اول انجام گردید. متفقین این امر را با سکوتی توأم با رضایت و تأیید پذیرفتند. اما انتشار خبر امضای قرارداد 1919 در 13 ذیقعدهی 1337 (15 اوت 1919) که بخشی از آن به ادامه حیات پلیس جنوب مربوط میشد، واکنش شدید فرانسه، امریکا و روسیهی شوروی را در پی داشت. وزیر مختار فرانسه در تهران، آلبر توماس وزیر تسلیحات فرانسه و مطبوعات فرانسه در برابر قرارداد 1919 موضعی کاملا مخالف اتخاذ کردند و به انتقاد از انگلستان پرداختند. واکنش دولت و مطبوعات امریکا از عکسالعمل فرانسویها به مراتب شدیدتر بود و آن را گواهی مرگ ایران نامیدند. نخستین واکنش رسمی دولت روسیه با ارسال بیانیهای از سوی چیچیرین کمیسر خارجی شوروی و نریمانف کمیسر امور مسلمانان اعلام شد که قرارداد را به بردگی ایرانیان تشبیه کردند.[62]
از طرف دیگر با امضای عهدنامهی متارکهی جنگ توسط آلمان یکی از انگیزههای مهم حضور پلیس جنوب که مقابله با خطر آلمانها بود، از میان رفت. با پایان یافتن جنگ این فرصت برای دولتمردان انگلیس فراهم آمد تا به بررسی اوضاع مالی و اقتصادی کشورشان بپردازند. عدهای از نمایندگان مجلس در اوایل سال 1920 این بررسی را انجام دادند و با اشاره به بحران شدید اقتصادی و ضمن انتقادد از سیاست خارجی بریتانیا و هزینههای سنگین نظامی که این سیاستها بر مردم انگلستان تحمیل میکرد، خواستار این بودند که این هزینههای گزاف کاهش پیدا کند. حکومت هند، برای رفع این مشکل به دولت انگلستان پیشنهاد کرد که قبل از آن که ایرانیان قرارداد 1919 ایران و انگلیس را لغو کنند آن را ملغی و در مورد کمک به لشکر قزاق و نیروی پلیس جنوب از خود سلب مسئولیت کند. بدین ترتیب دولت هند و وزارت مالیهی انگلیس حاضر به ادامهی پرداخت مخارج نگهداری قوای انگلیس در نقاط مختلف ایران بدون دلیل موجه نبودند.[63]