24 آبان 1393, 14:0
كلمات كليدي : اخلاق مدرن، اخلاق سنتی، مدرنیته، نظام سنتی، انسان مدرن، معرفت، عقاید دینی، جوامع مدرن
همانگونه که در بسیاری از عرصههای حیات صنعتی، هنری، اقتصادی، رفاه اجتماعی و غیره تحولات بیشماری رخ داده که از حیث کمیت وکیفیت آن چنان است که دوران جدید را دیگر نمیتوان تداوم طبیعی و منطقی دوران گذشته دانست بلکه باید آن را تافته جدا بافتهای به شمار آورد که در ذات خود با دوران سنتی متفاوت است. عرصه اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز شاهد چنین تحولی بوده که مدرن بودن از خصوصیات مهم آن است. آنچه امروز به عنوان ارزشهای اخلاقی نیکو از آن یاد میشود به طور کلی با آنچه در گذشته مورد توجه بوده است متفاوت است.
تضاد با سنت[1] و بالطبع تضاد با اخلاق سنتی (که طبیعتا اخلاقی دینی است) یکی از شاخصههای اصلی دوران مدرنیته است. در عصر مدرنیته تجدیدنظر در همه جنبههای زندگی انسان به عنوان یک اصل مهم و حیاتی مدنظر است. هر امر تازهای حاصل این تجدیدنظر و بازاندیشی است. همانگونه که گیدنز معتقد است ویژگی مدرنیته این نیست که از هر چیز نویی به خاطر نو بودنش استقبال میشود؛ چرا که در نظامهای سنتی هم، چنین واکنشی کمابیش وجود دارد؛ بلکه ویژگی مدرنیته فرض بازاندیشی در همه چیز و انکار هر امر سنتی است و این بازاندیشی حتی خود را نیز شامل میشود.
تجدیدنظر، رویکرد جدید انسان مدرن به مساله معرفت است. معرفت در عصر مدرنیته هیچگاه قطعی نیست و نسبیت و شکاکیت بر سرتاسر علوم حاکم است.[2] این بازاندیشی شامل همه عرصههای زندگی بشری شده، هر آنچه رنگ وبوی سنتی دارد را کنار گذاشته آنچه نو وتازه است پذیرفته میشود. بدین صورت، دین و اخلاقِ دینی به عنوان یک امر سنتی کنار رفته دینهای خود ساخته و اخلاق مندرآوردی (سکولار) جانشین آن میشوند.
برخی از جامعهشناسان با تقسیم جوامع به دو دسته سنتی و مدرن، عقاید دینی را مختص ساختهای سنتی دانسته معتقدند با انتقال جوامع سنتی به ساخت مدرن، تحولات بنیادی در باورهای دینی و ارزشهای اخلاقی مردم ایجاد میشود؛ زیرا این باورها وارزشها نه تنها در جوامع مدرن کارکرد خود را از دست میدهند؛ بلکه گاهی به موانعی در راه رشد وترقی فردی واجتماعی بدل میگردند.[3]
به این ترتیب در عصر مدرن معیارهای اخلاقی نیز به طور کلی با آنچه که بشر به صورت سنتی قبول داشت ومطابق آنها عمل مینمود فرق دارد. این تفاوت فقط در شکل ظاهری رفتارهای اخلاقی انسان جدید نیست؛ بلکه اساسا ارزشهای حاکم بر زندگی او تغییر کرده و به سبب تفاوت در نوع نگاهش به حیات این جهانی، رویه جدیدی در رفتارهای اخلاقی و تخلق به صفات مختلف برگزیده است. اگر زمانی حسادت از صفات زشت انسانی بود، امروزه به عنوان یکی از عوامل تحرک انسانها برای سامان دادن به حیات جمعی محسوب میشود. به طور کلی هر آنچه روزگاری یکی از صفات بد وغیرقابل قبول تلقی میگشت امروزه جای خود را عوض کرده وتبدیل به یک صفت پسندیده مدرن گشته است، به نحوی که نه تنها متصف به آن مورد مذمت قرار نمیگیرد و خود نیز از داشتن چنین صفتی شرمنده نیست؛ بلکه چه بسا مورد تشویق نیز واقع میشود و به سبب داشتن چنین صفتی خود را شایسته احترام میداند. یکی از مدافعان اخلاق سکولار در اینباره چنین میگوید:
آنچه روزگاری در اخلاقِ دینی رذیلت محسوب میشد، در دوران مدرن فضیلت به حساب آمده وجای خود را با آن عوض میکند. بر جوانب مذموم وجود انسانی وابعاد قبیح اخلاقی او مهر صحت و رسمیت زده میشود؛ چرا که خودخواهی وسودجویی وخودنمایی ولافزنی واسراف، که همه مورد طعن عالمان اخلاقِ دینی است، خدمت مهمّی به تعدیل وتعادل معیشت جمعی میکنند. اگر سیئات فردی حذف شوند و همگان راه زهد و قناعت را در پیش گیرند، نظام زندگی مختلّ خواهد شد و رشته معیشت جمعی گسیخته خواهد گشت. سودجویان وزیادتطلبان و آزمندان و خوشگذرانها هستند که بازار تجارت را پر رونق میدارند؛ ... واگر روزی جهان، از این اغراض و امیال پست و مذموم تهی شود، مرگ و خفتگی، معیشت جمعی را در کام سرد خود خواهد کشید. خلاصه آنکه در جهان امروز عقل تابع نفس شده و بیرون به جای درون نشسته و رذیلتها همنشین فضیلتها شدهاند.[4]
به نظر میرسد جمله آخر این نویسنده را باید چنین اصلاح کرد: «و رذیلتها جانشین فضیلتها شدهاند»؛ چرا که با فضیلت محسوب شدن کبر در برابر تواضع دیگر نمیتوان از همنشینی آن دو سخن گفت.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان