دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

زبان شناسی Linguistics

زبان شناسی  Linguistics
زبان شناسی Linguistics

كلمات كليدي : زبان، گفتار، زبان شناسي توصيفي، زبان شناسي تاريخي، آوا شناسي، معنا شناسي، زبان شناسي صوري

نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف

در باب چیستی زبان‌شناسی ابتدا باید گفت، به خلاف گمان بسیاری از افراد، زبان‌شناسی به معنی دانستن چندین زبان نیست؛ تعداد کمی از زبان‌شناسان حرفه‌ای را می‌توان یافت که (واقعا) بر بیش از یک زبان تسلط داشته باشند. از همین جا مشخص می‌شود که زبان‌شناس لزوما مترجم هم نیست. همچنین باید دانست که هر زبان‌شناسی عالم فقه اللغه و ریشه‌شناسی نیز نیست، همان‌گونه که کار وی صرفا مطالعه در زبانهای کهن یا بررسی تاریخی و تطبیقی آنها و یا تدوین تاریخ زبان‌ها نیست. از سوی دیگر زبان‌شناس نه منتقد ادبی است و نه با فنون بلاغت و کتابت سروکار دارد. تصحیح و ویرایش متن‌های کهنه و نو نیز در تخصص او نیست. با این همه، دانش زبان‌شناسی می‌تواند در پیشبرد و ارتفاء کیفیت بیشتر زمینه‌های یاد شده، سودمند واقع شود.[1]

زبان‌شناسی دانشی است که به طور علمی توجیه می‌کند که زبان چگونه کار می‌کند. زبان‌ دستگاهی است نظام یافته از علائم آوایی که ارزش آنها به وسیله اجتماع تعیین شده‌است و گوینده وشنونده برای ایجاد ارتباط بین خود از ارزش قراردادی این علائم استفاده می‌نمایند. زبان امواج انرژی صوتی را که متعلق به جهان خارج است در قالب‌های معینی تنظیم می‌کند و از آن برای گزارش دادن درباره اشیاء، وقایع و تجارب انسان از جهان خارج استفاه می‌کند. زبان‌شناسی با شیوه‌های علمی توجیه می‌کند که این دستگاه چگونه نظام یافته‌است و چگونه کار می‌کند. زبان‌شناسی زبان را به عنوان پدیده‌ای مستقل مورد مطالعه قرار می‌دهد. بعضی از زبان‌شناسان زبان را چنین تعریف کرده‌اند: «زبان دستگاهی است نظام یافته از صداهای حنجره‌ای و توالی این صداها که برای ایجاد ارتباط بین افراد یک اجتماع به کار برده می‌شود و از اشیاء، وقایع و انواع تجارب تقریبا فهرست کاملی به دست می‌دهد.» اگر ما این تعریف را برای زبان بپذیریم در این صورت کار زبان‌شناسی توصیف ساختمان و نحوه کارآیی این دستگاه است[2].

تفاوت زبان‌شناسی قدیم و جدید

اگرچه زبان‌شناسی به معنای مطالعه زبان، تاریخی بس طولانی دارد اما این رشته علمی با انتشار درس‌گفتارهای فردینان دوسوسور شکل تازه‌ای یافت. در حقیقت او و این کتاب بودند که رهیافت علمى را در بررسی‌هاى زبانى بنیاد گذاشتند. ارنست کاسیرر می‌نویسد: «در سرتاسر تاریخ علم، شاید هیچ فصلی، جذاب‌تر از پیدایش «دانش جدید زبان‌شناسی» نباشد و شاید بتوان اهمیت آن را با دانش جدید گالیله در قرن هفدهم مقایسه کرد که تمامی تصور ما را از جهان مادی تغییر داد[3]

«دوره زبان‌شناسی عمومی»[4] سوسور با فشرده‌ای از آراء و ملاحظات وی درباره تاریخ زبان‌شناسی آغاز می‌شود. وی با چشم پوشی از طرح مطالعات پیش از قرن نوزدهم، دو مرحله از مطالعات زبان‌شناختی را از یکدیگر متمایز می‌سازد: یکی فقه اللغه تطبیقی یا دستور تطبیقی که با اثر فرانس پوپ به سال 1816 آغاز می‌شود و دیگری دوره‌ای که حدود 1870 آغاز می‌شود، زمانی که فقه اللغه تطبیقی بیشتر جنبه تاریخی می‌یابد و برخی از زبان‌شناسان به طرح پرسش‌هایی درباره ماهیت زبان و روش مطالعه آن می‌پردازند[5]. او زبان را چنین تعریف نمود: «زبان نظامی از نشانه‌ها است که تنها عامل اساسی در آن، پیوند معانی [مدلول‌ها] و تصورات صوتی [دال‌ها] است[6].» همچنین: «زبان دستگاهی است از نشانه‌ها که بیان‌کننده افکاراند و از این رو با خط، الفبای کر و لال‌ها، آئین‌های نمادین، شیوه‌های ادب و احترام، علائم نظامی و غیره سنجش‌پذیر است[7]

بر این اساس می‌توان تمایزات زبان‌شناسی جدید و قدیم را چنین فهرست نمود:

الف: زبان‌شناسی نوین در تحقیقات خود از روش‌های تجربی علوم استفاده می‌کند. مواد اولیه‌ای که زبان‌شناس مورد بررسی قرار می‌دهد همان زبانی است که هر روز عملا برای ایجاد ارتباط بین افراد اجتماع به کار برده می‌شود. احکام زبان‌شناسی نوین درباره زبان بر بنیاد اطلاعاتی قرار دارد که از مشاهدات عینی زبان به دست می‌آید در حالی که اکثر مطالعات قدیمی زبان فاقد یک بنیاد علمی بوده و بیشتر بر حدس و گمان و تصورات فردی اتکا داشته است[8].

ب: زبان‌شناسی نوین زبان را به عنوان یک پدیده مستقل و محقق مورد مطالعه قرار می‌‌دهد در حالی که در گذشته زبان تا آنجا مورد بررسی قرار می‌گرفت که روشنگر مسائل دیگری چون فلسفه، منطق، دین، ادبیات و امثال آن باشد. عصر جدید پی برده که زبان در زندگی فردی و اجتماعی ما لااقل تا این اندازه اهمیت دارد که موضوع یک علم مستقل باشد و از این رو زبان‌شناسی نوین با شیوه‌های علمی تازه به وجود آمده و به سرعت رشد کرده‌است[9].

ج: در بیشتر تعاریف قدیم که از ساختمان زبان ارائه می‌شد، صورت و معنا مخلوط شده و معنا خود از دیدگاه فلسفی تعبیر و تفسیر می‌شده‌است. ولی زبان‌شناسی نوین به این نتیجه رسیده است که آمیختن صورت و معنا باعث گمراهی است و اگر محقق بخواهد درباره زبان تصور درستی پیدا کند باید نخست ساختمان صوری زبان را مورد مطالعه قرار دهد و سپس به بررسی رابطه صورت و معنا بپردازد. به عنوان مثال رادار را در نظر بگیرید. رادار دستگاهی است که ساختمان داخلی آن موجب می‌شود امواجی با فرکانس یا تواتر بسیار زیاد از خود ساطع کند. برخورد امواج با مانع موجب انعکاس آنها می‌شود، امواج منعکس شده مجددا بوسیله گیرنده رادار جذب می‌شود و به صورت نقطه روشنی در روی پرده ظاهر می‌گردد. این دستگاه را از دو جهت می‌توان مطالعه کرد: یکی از نظر ساختمان داخلی دستگاه که موجب تولید و پخش امواج و گرفتن مجدد آنها می‌شود و دیگری از نظر رابطه‌ای که رفت و برگشت این امواج با جهان بیرون دارد، یعنی رابطه نقطه نورانی در روی صفحه رادار و مانعی که در دنیای خارج قرار گرفته است[10].

می‌توان مطالعه ساختمان داخلی رادار را مطالعه صوری و رابطه خارجی آن را مطالعه معنایی دانست. همین تفاوت نیز بین صورت و معنی زبان وجود دارد. زبانی که ما به کار می‌بریم از یک طرف دارای ساختمانی داخلی است، یعنی شبکه روابطی که اجزاء آنها را به هم متصل کرده است و از طرف دیگر دارای معنایی است، یعنی ارتباطی که بین صورت زبان و جهان بیرون وجود دارد. درآمیختن این دو باعث آن می‌شود که نه به ساختمان زبان به درستی واقف شویم و نه به ارتباطی که زبان با پدیده‌های جهان بیرون دارد آگاهی کامل یابیم[11].

تاثیر سوسور بر زبانشناسی

سوسور بر زبان‌شناسی جدید به دو صورت تاثرگذار بوده است:

الف: او به نوعی جهت‌گیری دست یافت؛ یعنی تکلیف و وظایفی برای زبان‌شناسی طرح نمود که به ندرت مورد تردید قرار گرفته است، به طوری که اصولا ماهیت اصلی این رشته تلقی شده است. توضیح آنکه برای سوسور، وظیفه زبان‌شناسی تحلیل زبان به مثابه نظامی از واحدها و روابط میان آنها و کار زبان‌شناسی تلاش برای توصیف واحدهای زبان، روابط میان آنها و قواعد ترکیبشان بود. طرح چنین وظیفه‌ای برای زبان‌شناسی در میان اسلاف سوسور دیده نمی‌شد. هرچند برخی از آنان گاه اشاره‌ای به این نکته کرده ‌بودند. در این میان، نه تنها زبان‌شناسی توصیفی و نظری بالیدن گرفت تا مرکزیتی را به خود اختصاص دهد که سوسور از پیش تعیین کرده بود، بلکه حتی آنان که به مطالعه در حوزه زبان‌شناسی تاریخی یا جامعه شناسی زبان می‌پرداختند، ناگزیر به استفاده از صفاتی نظیر «تاریخی» شدند تا نشان دهند پژوهش‌هایشان از کانون فعالیت‌های این رشته جدا است. پس از این دوره، اگر کسی به دنبال آن بود که با دیدگاه سوسور درباره وظیفه زبان‌شناسی مخالفت کند، به مخالفت با سوسور نمی‌پرداخت بلکه خود زبان‌شناسی را به چالش می‌گرفت. در چنین مفهومی است که سوسور بنیان‌گذار زبان‌شناسی جدید نامیده می‌شود. مهم‌ترین و اصلی‌ترین دستاورد وی نفوذ خاموش و نهفته آرای او به ماهیت این رشته است. در واقع توصیف زبان‌شناسی ساختگرا، به گونه‌ای که سوسور آن را معرفی می‌کند، می‌تواند درباره مکاتب عمده زبان‌شناسی جدید صادق باشد.

ب: تاثیر مفاهیم خاصی که اگرچه دقیقا ساخته سوسور به حساب نمی‌آیند ولی به کمک وی رواج یافتند از جمله:

1) تمایز میان زبان و گفتار: زبان (Langue) نظام یک زبان است، نظامی از صورت‌ها (Forms)، در حالی که گفتار (Parole) همان سخن واقعی است، یعنی عمل سخن گفتن از طریق زبان. زبان همانی است که فرد فرد مردم به هنگام یادگیری یک زبان فرا می‌گیرند، یعنی مجموعه از صورت‌ها (نقش‌ها) یا گنجینه‌ای که در اثر کاربرد گفتار به افرادی عرضه شده است که به یک جامعه واحد تعلق دارند و نظام دستوری مشخصی است که در هر مغز یا بهتر بگوییم در مغز گروهی از افراد، به طور بالقوه وجود دارد[12]. «زبان محصولی اجتماعی است که وجودش این امکان را برای فرد پدید می‌آورد تا استعداد زبانی خود را به کار گیرد.» گفتار از سوی دیگر، «وجه عملی زبان» است که به اعتقاد سوسور هم شامل «ترکیباتی است که گوینده از طریق آنها رمزگان (کد) زبان را برای بیان افکار شخصی خود به کار می‌برد» و هم شامل «مکانیسم روانی- فیزیکی‌ای که به وی اجازه می‌دهد تا به این ترکیبات تحقق بیرونی بخشد[13]». سوسور خود درباره این تمایز می‌گوید: «ما با جداسازی زبان از گفتار، به تفکیک آنچه اجتماعی است از آنچه فردی است، و آنچه اصلی است از آنچه فرعی یا اتفاقی است می‌پردازیم[14]

2) جداسازی ابعاد هم‌زمانی و درزمانی: بعد هم‌زمانی زبان را به عنوان یک دستگاه مورد مطالعه قرار می‌دهد و برخلاف مطالعات درزمانی، ساختمان و نحوه کار زبان را در زمانی معین، بدون توجه به منشا تحول تاریخی آن توصیف می‌کند[15].

3) نگرش نسبت به زبان به مثابه نظامی از روابط هم‌نشینی و جانشینی که در سطوح مختلف سلسله مراتب واحدهای زبان عمل می‌کنند. بسیاری از تحولات بعدی زبان‌شناسان جدید را می‌توان مطالعه ماهیت دقیق و معنای همین مفاهیم دانست[16].

اقسام زبان‌شناسی

الف) زبان‌شناسی توصیفی (هم‌زمان): شاخه اصلی و مهم زبان‌شناسی همان زبان‌شناسی توصیفی است. زبان‌شناسی توصیفی زبان را به عنوان یک دستگاه ارتباطی در یک نقطه ثابت زمان، قطع نظر از تحولات و سابقه تاریخی آن، مورد مطالعه قرار می‌دهد و چنانکه از نامش پیداست، بر توصیف واقعیت تکیه می‌کند، یعنی زبان را آنچنان‌که هست و آنچنان‌که مردم واقعا به‌کار می‌برند توصیف می‌کند و از خیال‌پردازی و قانون‌سازی‌های «من درآوردی» اجتناب می‌ورزد. مواد اولیه‌ای که زبان‌شناسی برای تحقیق خود مورد استفاده قرار می‌دهد، پدیده‌های قابل مشاهده است: یعنی زبان زنده‌ای که مردم جامعه عملا برای رفع نیازمندی‌های خود در تکاپوی زندگی روزمره به‌کار می‌برند. زبان‌شناسی توصیفی هرگز تجویز نمی‌کند که مردم باید چگونه صحبت کنند بلکه به توصیف این حقیقت می‌پردازد که مردم واقعا زبان را چگونه به کار می‌برند و همین توصیفی بودن زبان‌شناسی است که به آن ارزش علمی بخشیده و آن را در ردیف علوم تجربی به معنای اعم، قرار داده‌است[17].

ب) زبان‌شناسی تاریخی (درزمان): چنانکه اشاره شد، این رشته می‌کوشد تحول زبان را در طول زمان مورد بررسی قرار دهد[18]. وقتی سخن از زبان شناسی به میان می‌آید، بسیاری گمان می‌کنند مقصود مطالعه تاریخی زبان است: یعنی اینکه ریشه لغات در گذشته چه بوده است، کلمات چگونه از هم مشتق شده و لهجه‌ها و زبان‌های مختلف چطور از هم منشعب شده‌اند. این نوع مطالعه زبان، زبان‌شناسی تاریخی نام دارد. امروز زبان‌شناسی تاریخی شاخه کوچک و کم‌اهمیتی از علم زبان‌شناسی را تشکیل می‌دهد.

خلاصه آنکه، زبان‌شناسی توصیفی به تشریح ساختمان و کار زبان می‌پردازد، در حالی که زبان‌شناسی تاریخی تغییرات زبان را در طول زمان توجیه می‌کند.

تقسیمات زبان‌شناسی از جنبه‌ای دیگر

پیش از هر چیز باید دانست که تمام زبان‌های جهان علیرغم اختلافات خود در دو چیز مشترکند: اولا کلیه زبان‌ها از امواج صوتی یعنی انتقال انرژی از طریق هوا، به عنوان ماده اولیه استفاده می‌کنند. ثانیا همه آنها این امواج صوتی را در ارتباط با وقایع، اشیاء و تجارب انسان از جهان بیرون، یا به عبارت دیگر برای گزارش‌دادن درباره پدیده‌های جهان بیرون، به کار می‌برند. بنابراین هر زبانی از دو طرف با دنیای خارج بستگی دارد: از نظر ماده، یعنی صوت و موقعیت محیط خارج که امواج صوتی در ارتباط با آنها به کار برده می‌شوند. ولی زبان‌ها از نظر نظام درونی خود با یکدیگر فرق دارند. زبان‌ها از امکانات اندام‌های تولیدکننده صوت در انسان به طور متفاوت بهره‌برداری می‌کنند. از طرف دیگر امواج صوتی را در قالب الگوهای متفاوت می‌ریزند و بین این الگوها و پدیده‌های جهان خارج به طور متفاوت رابطه برقرار می‌کنند[19].

آن رشته زبان‌شناسی که جوهر را ماده خام زبان، یعنی اصوات حنجره‌ای انسان را مطالعه می‌کند «فونتیک» یا «آواشناسی» نام دارد. نظامی که بین اجزاء صوتی زبان وجود دارد دستگاه صوتی یا فونولوژی زبان را به وجود می‌آورد. در مطالعه دستگاه صوتی زبان بیشتر به کارکرد یا وظیفه اصوات و ارتباط آنها با الگوهای دستوری واژگانی زبان توجه می‌شود. مطالعه دستگاه صوتی زبان را نیز فونولوژی می‌گویند و ما آن را در فارسی «واج‌شناسی» می‌نامیم[20].

اگر به جانب دیگر نمودار نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که الگوهای صوری زبان برای بیان واقعه‌ای در جهان خارج به کار رفته‌اند. رابطه بین الگوهای صوری زبان و رویدادها و پدیده‌های جهان بیرون همان است که ما در زبان روزمره به آن «معنی» می‌گوییم. آن شاخه از زبان‌شناسی که بیشتر به مطالعه معنی الگوهای زبان می‌پردازد «معناشناسی» (Semantic) نام دارد[21].

قسمت مرکزی نمودار، یعنی صورت، که بین جوهر یا ماده و پدیده‌های جهان بیرون قرار دارد، هسته اصلی زبان در نتیجه هسته اصلی زبان‌شناسی را به وجود می‌آورد. در اینجاست که دستور، واژگان و نظام صوتی زبان با هم برخورد می‌کنند. برای نامیدن این شاخه زبان‌شناسی نام‌های متفاوتی به کار برده ‌شده است. بعضی آن را «زبان‌شناسی صوری» و بعضی دیگر «زبان‌شناسی ساختمانی» نامیده‌اند. اصطلاح زبان‌شناسی، به طور عام هر سه شاخه یعنی آواشناسی، معناشناسی و زبان‌شناسی ساختمانی را در بر می‌گیرد ولی بالاخص برای نامیدن این هسته مرکزی که محل برخورد جنبه‌های مختلف زبان است به کار برده می‌شود[22].

مقاله

نویسنده عبدالرضا آتشين صدف

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS