كلمات كليدي : گفتمان، همپرسه، بازنمايي، بافتمندي، حكم، زبان، انديشه، نظام معرفتي، دانش
نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف
از واژه گفتمان تعاریف و تعابیر متعددی به ارائه شده است[1]؛ در بیان کلی و مورد اجماع اکثر نظریه پردازان، گفتمان به تمامی آنچه که گفته و نوشته می شود اطلاق می گردد: اعم از مقولات، موضوعات یا مطالب گفتاری و نوشتاری و هر آنچه که به گفتگو، همپرسه ( دیالوگ) ، تبادل آراء و مذاکره فرامیخواند. از آنجا که هر نوع گفتار، کلام یا نوشتار جریانی اجتماعی محسوب میشوند و دارای ماهیت و ساختار اجتماعی هستند لذا گفتمان نیز پدیدهای اجتماعی و دارای زمینهها و بسترهای اجتماعی است. به عبارت دیگر اظهارات و مطالب بیان شده، گزارهها و قضایای مطرح شده، کلمات و عبارات مورد استفاده و معانی آنها همگی بستگی به این نکته دارند که کی، کجا، چگونه، توسط چه کسی ، له یا علیه چه چیزی یا چه کسی بیان شده، نوشته شده یا اظهار شدهاند. به بیان دیگر بستر زمانی، مکانی، موارد کاربرد و سوژههای استفاده کننده هر مطلب و قضیه، تعیین کننده شکل، نوع و محتوای گفتمان به شمار میرود.[2]
گفتمان شامل یک گزاره نمیشود، بلکه چندین گزاره با هم در کارند. این گزاره ها با یکدیگر سازگارند، زیرا هر گزاره بر رابطهای با تمام گزارههای دیگر دلالت میکند[3].
از مهمترین فیلسوفانی که به بحث درباره گفتمان پرداخته اند می توان به ژان فرانسوا لیوتار و میشل فوکو اشاره نمود. در دیدگاه لیوتار، گفتمان در واقع نامی است که وی به فرایند خاص بازنمایی از طریق مفاهیم داده است. گفتمان موضوعات دانش یا متعلقات شناخت را به صورت مفاهیم ساماندهی میکند. معانی بر حسب موضع یا جایگاه خود در شبکه گفتمانی تعیین و تعریف می شوند یعنی با توجه به مخالفت و مغایرتشان با تمامی دیگر مفاهیم یا عناصر موجود در نظام مذکور. از این رو گفتمان نوعی آرایش مکانی را بر اشیاء یا موضوعات تحمیل میکند که لیوتار آن را متنی یا بافتمند (Textual) به معنای رشتهای درهم بافته از تقابلها و تخالفها مینامد[4].
در حوزه فلسفه نوع دیگرى از نگرش به گفتمان توسط میشل فوکو در دهه 1960 پایه گذارى شد. فوکو گفتمان را اینگونه تعریف مىکند: گفتمان مجموعهای از ایدهها، مفاهیم و باورهای مرتبط با یکدیگر است که به عنوان جهان بینی مقبول در یک جامعه رسمیت مییابد و چارچوبی قدرتمند برای فهم و عمل اجتماعی را شکل میدهد.» گفتمان یک چارچوب و نظام است که از ایدهها و مفاهیم و باورهای درستساخت انسانها شکل میگیرد اما انسانها خود از آن آگاه نیستند و برایشان ناشناخته است. این محصول ناشناخته پس از ساختهشدن، بر ذهن و ضمیر و اندیشه آنان حاکم میشود و به قالبی تبدیل میگردد که اندیشیدن تنها در آن امکانپذیر است[5]. وی همچنین میگوید: «ما مجموعهاى از احکام را، تا زمانى که متعلق به صورتبندى گفتمانى مشترکى باشند، گفتمان مىنامیم ... . [گفتمان [ متشکل از تعداد محدودى از احکام است که مىتوان براى آنها مجموعهاى از شرایط وجودى را تعریف کرد»؛ براى مثال صورتبندى گفتمانى انقلاب اسلامى را مىتوان متشکل از احکامى مانند «اسلام همهاش سیاسى است»، «حکومت، فلسفه عملى فقه است»، «سیاست ما عین دیانت ماست» و مانند آن دانست.
بر اساس نگرش فوکو، گفتمان نه تنها بزرگتر از زبان است، بلکه کل حوزه اجتماع را در بر مىگیرد و نظامهاى حقیقت را بر سوژهها یا فاعلان اجتماعى تحمیل مىکند. مفهوم کلیدى در نظریه گفتمان فوکو، «حکم» است. حکم اگرچه شبیه گزاره است و در قالب زبان قابل بیان است، ولى از جنس زبان نیست. مجموعه چند حکم، یک صورتبندى گفتمانى را شکل مىدهند[6].
نگرش فوکو درباره گفتمان با نگرشهاى رایج در زبانشناسى بسیار متفاوت است. او در بررسی مفهوم گفتمان مورد نظر خود به تفاوت آن با زبان میپردازد و میگوید: گفتمان ماهیتی بسته دارد که باعث بیان گزارههای(statements) خاصی میگردد و از بیان گزارههای دیگر جلوگیری میکند، حال آنکه زبان ماهیّتی گشوده دارد که با قواعدی محدود بیان گزارههای نامحدود را میّسر میسازد. رابطه اندیشه و گفتمان هم چنین است. هر چند زبان و اندیشه نیز همواره در قالب گفتمان خاصی ظاهر میشوند، ولی آنها از یک گفتمان خاص فراتر میروند؛ اندیشه میکوشد نشان دهد که گفتمان چگونه رخ مینماید. فوکو گفتمان و گزاره را نوعی رخداد یا رویداد میداند و بر همین اساس با ذکر مثالهایی میکوشد در مورد وحدت و تداوم آنها تشکیک کند. از جمله، او با اشاره به مفهوم «کتاب» میگوید معمولا تصور میشود که «کتاب» از نوعی وحدت(unity) برخوردار است و اندیشه نویسنده خود را بیان میکند، حال آنکه برای یک کتاب هرگز نمیتوان حد و مرز روشنی قائل شد: در هر کتابی به کتابها، متون و جملات دیگر استناد میشود. بدین ترتیب، فوکو میکوشد اقتدار هر گونه وحدت یا مفهوم کلی را که متضمن تداوم و پیوستگی است، درهم شکند. او هدف خود را مرکززدایی و از میانبردن تفوق هر مرکزی میداند. البته فوکو نمیخواهد کاربرد هر گونه مفهوم کلی را تخطئه کند، بلکه با از میان بردن بداهت ( self-evidence )آنها و نشاندادن ماهیت رویدادگونه آنها میخواهد نشان دهد که آنها چگونه به وجود میآیند، در چه شرایطی بعضی از آنها موجه و مقبولند و کدام یک از آنها را تحت هیچ شرایطی نمیتوان پذیرفت. فوکو اشاره میکند که تکیه وی روی گفتمان به گونه امری مستقل از زبان و اندیشه بدین معنا نیست که در مقابل سلطه آن نمیتوان کاری کرد، بلکه از آن روست که با منزوی کردن آن بتوانیم تعامل روابط درونی و برونی آن را نشان دهیم. از این گذشته، او معتقد است که تحلیل گفتمانی وی ماهیتی عام و فراگیر دارد و به علوم انسانی محدود نمیشود[7].
چگونگی تشکیل گفتمان
فوکو میپرسد چه چیز باعث میشود که گروهی از گزارهها با هم وحدت یابند و یک گفتمان مثل گفتمانهای پزشکی، اقتصاد سیاسی، زیستشناسی، یا آسیبشناسی روانی را بسازند؟ او چهار فرضیه را مطرح میکند و بیاعتباری آنها را نشان میدهد.
فرضیه اوّل بر وجود یک موضوع شناسایی(object) یا یک حوزه موضوعی(field of subject) واحد تکیه دارد. بدین معنا که مثلا در گفتمان پزشکی موضوع شناسایی واحدی وجود دارد [بدن] و این موجب وحدت این گفتمان میشود. حال آنکه ما موضوع شناسایی را از طریق گزارهها میشناسیم و به هر موضوع شناسایی واحد نیز میتوان با نگرشها و گفتمانهای متفاوت نگریست.
فرضیه دوّم بر شکل و نوع گزارهها تکیه دارد. اما این فرض نیز مردود است زیرا در یک گفتمان واحد میتوان اشکال و انواع مختلفی از گزارهها را دید.
فرضیه سوّم بر دستگاه مفهومی حاکم بر گزارهها تکیه دارد به این معنا که دستگاه مفهومی و مجموعه واژگانی که مثلا در گفتمان پزشکی به کار میرود، مجموعه خاصی است که میتواند وحدت گفتمان را تامین کند. این فرض نیز صحیح نیست زیرا میتوان مفاهیم ناهمگونی را در یک گفتمان واحد و مفاهیم واحدی را در گفتمانهای متفاوت مشاهده کرد.
فرضیه چهارم بر یگانگی و تداوم مضامین تکیه دارد، حال آنکه یک مضمون (مانند اندیشه تکامل) میتواند بر اساس دستگاههای مفهومی، روشهای تحلیلی، حوزههای موضوعی و در نتیجه گفتمانهای متفاوت صورتبندی شود و این نشان میدهد که ما با امکاناتی استراتژیک روبهرو هستیم که به انتخابها، استراتژیها، علایق و بازیهای متفاوت مجال بروز میدهد. نارسایی فرضیههای مذکور نشان میدهد که باید کوشید این پراکندگیها توصیف شود و رابطه موجود میان عناصر مورد تأکید آن فرضیهها یعنی حوزههای موضوعی، اشکال و انواع گزارهها، مفاهیم و مضامین مشخص گردد. اگر بتوان نشان داد که نوعی نظام پراکندگی میان گروهی از گزارهها و نوعی رابطه میان عناصر مذکور وجود دارد، میتوان گفت که با یک گفتمان روبرو هستیم. فوکو شرایط حضور، هم زیستی، تداوم، تغییر و غیبت این عناصر در درون یک گفتمان را قواعد گفتمانی (rules of formation) میخواند[8].
قواعد گفتمانی
فوکو در بحث خود به ترتیب به «قواعد گفتمانی» حاکم بر موضوع شناسایی، انواع گزارهها، مفاهیم و استراتژیها میپردازد. از نظر وی، شکلگیری موضوع شناسایی و شکلگیری گزارههای یک گفتمان تابع روابط موجود میان سه عنصر زیر است [9]:
الف) مراجع برخوردار از صلاحیت بیان گزارهها و پایگاه و نقش اجتماعی آنها مثل حوزههای خانواده، گروههای اجتماعی، گروههای شغلی، جامعه مذهبی، هنر، جنسیت، دستگاه قضایی و غیره.
ب) نهادهای مشروعیت بخش؛ مثل جامعه پزشکی، مراجع قضایی، مراجع مذهبی و غیره.
ج) موقعیت فاعل شناسایی یا گوینده (مثلا پزشکان) در حوزههای موضوعی مختلف (موقعیتهایی همچون مشاهده، تشریح، آموزش و غیره).
روابط موجود میان این عناصر است که یک گفتمان را میسازد و نه یک نهاد، فن یا مفهوم خاص. فوکو به خاطر کثرت انواع گزارههای گفتمان پزشکی کوشش در تقلیل و فروکاست این گفتمان به عناصری همچون ساختهای صوری، مقولهها، اشکال توالی منطقی، انواع استدلال و استقراء، یا سازمان عقلی آن ندارد و به نحوه شکلگیری ذهنیت پزشکی یا به وحدت ذهن یا فاعل شناسایی اشارهای نمیکند.
فوکو معتقد است برای بررسی نحوه شکلگیری مفاهیم پراکنده و ناهمگون یک گفتمان، باید به بررسی سازمان گزارههای آن گفتمان پرداخت. از نظر وی در بررسی سازمان گزارهها باید به عناصر زیر توجه داشت[10]:
1)اشکال توالی (succession) گزارهها؛ مانند اشکال استنتاج، انواع وابستگی و اشکال ترکیب آنها.
2)اشکال همزیستی (coexistence) مانند نحوه قبول یا طرد گزارهها بر اساس تصدیق تجربی، اعتبار منطقی، تکرار، سنت، مرجعیت (authority) و نحوه همنشینی(concomitance) گزارههای متعلق به حوزههای موضوعی یا گفتمانهای مختلف به دلایل گوناگون و اشکال مختلف تداوم گزارهها در طول زمان.
3) رویههای میانجی(procedures of intervention) مانند فنون بازنویسی، روشهای ترجمه، ابزارهای تدقیق، روش تعیین اعتبار، روشهای انتقال و روشهای باز توزیع گزارهها. از نظر فوکو روابط موجود میان عناصر فوق است که به یک گفتمان و دستگاه مفهومی ناهمگون آن شکل میدهد. بدین ترتیب فوکو به جای بررسی خود مفاهیم به بررسی نحوه ارتباط پراکندگی گزارهها و عناصر آنها در یک گفتمان میپردازد.
استراتژی گفتمان
مجموعه مفاهیم، موضوعات شناسایی و گزارههای یک گفتمان باعث شکلگیری مضامین یا نظریههایی میشود که فوکو آنها را «استراتژیها» میخواند. از نظر فوکو برای بررسی نحوه توزیع این استراتژیها در تاریخ باید به عناصر زیر توجه کرد[11]:
· نقاط احتمالی پراش و تفرق (diffraction) یا ناسازگاری و همارزی (equivalence) موضوعات شناسایی، مفاهیم و انواع گزارهها، به علاوه پیوندهای سامانبخش که رویهمرفته یک مجموعه منسجم را میسازند.
· نقش یک گفتمان در منظومه گفتمانهایی که خود به آنها تعلق دارد: این امر روی تحقق برخی از گزینههای محتمل در یک گفتمان و عدم تحقق گزینههای متحمل دیگر تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، جابهجایی یک گفتمان از منظومهای به منظومهای دیگر باعث تغییر اصول پذیرش و طرد گزینههای محتمل در آن گفتمان میگردد.
· نقش یک گفتمان در رویّههای غیرگفتمانی، قواعد و فرآیندهای تخصیص یک گفتمان یعنی اختصاص استفاده از یک گفتمان به یک گروه خاص و رابطه یک گفتمان با علایق و امیال.
گفتمان و دانش
سرانجام ،فوکو به بررسی رابطه گفتمان و علم میپردازد. از نظر وی گفتمان زمینه دانش و معرفتی را فراهم میآورد که میتواند به علم(science) تبدیل بشود یا نشود. او میگوید گفتمان ها یا رویّههای گفتمانی میتوانند چهار مرحله یا آستانه را پشت سر گذارند[12]:
1. آستانه اثباتی یا تحقیقی (threshold of positivity) رویّههای گفتمانی وقتی از این آستانه میگذرد که شکل مستقلی به خود گرفته باشند و نظام واحدی برای شکلگیری گزارهها به کار گرفته شود.
2. آستانه معرفت شناختی(threshold of epistemologization) این آستانه وقتی پشت سر گذاشته میشود که گروهی از گزارهها معیارهایی مانند تصدیق (verification) و انسجام (coherence) را صورتبندی کند و همچون الگویی برای دانش مورد استفاده قرار میگیرد.
3. آستانه علمی(threshold of scientificity) دانشی که آستانه قبلی را پشت سر گذاشته باشد وقتی از آستانه علمی عبور میکند که مجموعهای از معیارهای صوری یا قوانین خاص صورتبندی گزارههای علمی را بهکار بندد. بدین ترتیب، از نظر فوکو علم صرفا یک رویّه گفتمانی در میان رویّههای گفتمانی دیگر و جزیی از قلمرو باستانشناسی است، قلمروی که میتواند نقشهای متفاوتی داشته باشد و اهمیت آن میتواند تغییر یابد.
4. آستانه صوری (threshold of formalization) این آستانه هم وقتی پشت سر گذاشته میشود که یک گفتمان علمی بتواند اصل موضوعهای لازم، عناصر مورد استفاده، ساخت گزارههای مقبول و دگرگونیهای مجاز خود را مشخص کند.
با این همه باید توجه داشت که همه رویّههای گفتمانی به طور همزمان و با ترتیبی یکسان از این مراحل و آستانهها عبور نمیکنند. گاه برخی از رویّههای گفتمانی از آستانهی صوری گذشتهاند ولی برخی دیگر به آستانهی علمی یا حتی به آستانهی معرفت شناختی هم نرسیدهاند. گاه این مراحل و آستانهها به ترتیب طی میشوند و گاه برخی از آنها با هم مصادف میگردند... شاید تنها ریاضیات است که هر چهار آستانه مذکور را به طور همزمان از سر گذرانده باشد.
دیرینهشناسی معرفت به نحوه عبور رویّههای گفتمانی از این مراحل و روابط موجود میان این مراحل توجه دارد، چیزی که فوکو آن را تحلیل نظام معرفتی(episteme) میخواند. نظام معرفتی (اپیستمه) یعنی مجموعه روابطی که در یک دوره خاص به تمام رویّههای گفتمانی در تمام سطوح و مراحل مذکور وحدت میبخشد، ولی نه وحدتی در قالب رشته تاریخ اندیشه، بلکه وحدتی در قالب قواعد گفتمانی. از نظر فوکو نظام معرفتی ماهیتی کاملا بسته ندارد و مانع از تغییر و دگرگونی نمیشود.به علاوه، تحلیل نظام معرفتی به وجود علم و نحوه پیدایش آن توجه دارد نه به مشروعیت آن[13].