دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مدرنیته و مدرنیسم Modenite & Modernism

No image
مدرنیته و مدرنیسم Modenite & Modernism

كلمات كليدي : مدرنيته، مدرنيسم، عقلاني سازي، پيشرفت، سنت

نویسنده : سعيده سادات موسوي

بحث از مدرنیته، تجدد، مدرنیسم مهم‌ترین موضوع در عرصه عمل و اندیشه انسان در قرن‌های اخیر است.

مدرنیته یعنی مدرن بودن. مدرنیته یعنی منش و شیوه زندگی امروزی و جدید. مدرنیته یعنی تخریب مداوم سنت ها و باورهای کهنه ای که با شیوه زندگی همراه شده اند.[1]

میان مدرنیته و مدرنیسم تفاوت وجود دارد. مدرنیسم در معنای کلی به معنی نوسازی، پیشرفت و توسعه است. نوعی ایدئولوژی است که در پی جایگزین کردن نو به جای کهنه است. و نو و مدرن را برتر از کهنه می داند. مدرنیسم اعراض و نمود بیرونی تفکر مدرن است.[2]

به بیانی دقیق تر مدرنیسم شکل بیرونی مدرنیته و مدرنیته هویت و روح مدرنیسم است. در ترجمه فارسی مدرنیته از واژه هایی چون تجدد، نو اندیشی، امروزگی و... استفاده می شود و مدرنیسم را به تجددگرایی، نوگرایی و نوسازی ترجمه کرده‌اند.

تجددگرایی در مقابل سنت است؛ متضمن همه امور صرفا بشری است، و اکنون بیش از هر زمان دیگری و به نحوی روز افزون دربردارنده امور مادون شأن و مرتبه انسان و همه آنچه که از منبع الاهی جدا شده و دور افتاده است. آشکار است که سنت همواره ملازم و همراه حیات انسان و در واقع وجه ممیزه ی آن بوده است، و حال آنکه تجددگرایی پدیده ی بسیار متاخری است. مادام که انسان بر روی زمین می‌زیسته، مردگانش را دفن کرده و به زندگی پس از مرگ و عالم روح معتقد بوده است. انسان در طی «صدها هزار» سال حیات خود بر روی کره‌ی زمین نحوه ی نگرش سنتی به عالم را حفظ کرده و از حیث رابطه اش با خدا و طبیعت- به عنوان خلقت خداوند و تجلی او بر انسان- «تکامل» نیافته است.[3]

«ایدئولوژی مدرنیسم همپای نو شدن مدرنیزاسیون جوامع اروپایی در طول سده ها شکل گرفته است یعنی به موازات قدرت یابی جامعه مدنی در برابر دولت، قاعده بندی زندگی و مناسبات با قانون، اهمیت یافتن فردانیت، پیدایش دولت های دموکراتیک و مهمتر، این همه را «تحقق پیروزی خرد انسانی» دانستن. خرد آدمی را هم ضابطه ای نهایی و هم توجیه پیشرفت انگاشتن و در اثبات جامعه مدرن نسبت به جامعه سنتی و دینی بود. خرد بود که هم علم را موجه جلوه می داد، و هم موقعیت های زندگی اجتماعی را.»[4]

«مدرنیته متضمن این امر است که تمدن مدرن یک تمدن یکتا و بی‌نظیر در تاریخ بشر است. هر کس می‌پذیرد که اروپا و آمریکا پیشرفت کرده است و یک تکنیک جدید و قدرتمند را برای مطالعه طبیعت و تکنولوژی های ماشینی جدید و... این شکلی از مدرنیته است که امروزه به عنوان پیشرفت در دنیای غیر غربی استفاده می‌شود در غرب ویژگی‌های دیگری نیز برای آن بر می‌شمرند از قبیل: آزادی بیان، فرهنگ سکولار، دموکراسی آزاد، فردگرایی، عقل‌گرایی، انسان‌گرایی و...»[5]

ویژگی‌های اصلی مدرنیته

مدرنیته یک عهد و یک عالم است. جهان مدرن به طور ماهوی با قرون وسطی و جهان باستان غربی و نیز عالم دینی تفاوت دارد. مدرنیته به لحاظ نظری دارای این ویژگی‌ها است:

- بشرانگاری و اومانیسم

- تاکید و تکیه بر عقل جزوی نفسانیت مدار استیلاجو (عقل مدرن)

- اعتقاد به اصل پیشرفت تاریخی

- اصالت علم جدید

- جدا کردن اخلاق از تار و پود عالم

- تکنولوژی جدید و نظام تکنوکراسی

- سکولاریزم و سکولاریزه کردن امور

- بوروکراسی پیچیده مدرن

- نیهیلیسم به عنوان صفت ذات

- اعتقاد به قانون گذاری توسط عقل جزوی بشری و حق حاکمیت بشری

- سرمایه داری[6]

نگرش دوره مدرنیته

«نظریه تجدد خداوند را از صدرنشینی جامعه خلع می‌کند و علم را به جای آن می‌گمارد و باورهای دینی را با ارفاق به درون زندگی شخصی تبعید می‌کند. کاربردهای فنی عمل برای سخن گفتن از جامعه جدید کافی نیست. علاوه بر این لازم است که فعالیت فکری از سلطه تبلیغات سیاسی و باورهای دینی حفاظت شود. هویت غیر شخصی قانون از فساد پیشگیری کند. نظام اداری دولتی و خصوصی ابزار قدرت شخصی نشود، حیات فردی از حیات جمعی و ثروت خصوصی از بودجه دولت و بنگاه های اقتصادی تفکیک گردد.»[7]

عومل موثر در شکل تفکر مدرنیته را می توانیم به شکل کامل تری در ذیل 5 محور بررسی کنیم:

1. نخست آنکه موضع انسان در جهان تغییر کرده است. همان گونه که از زمان کوپرنیک زمین به دور خورشید می‌گردد با دکارت نیز سوژه مدرن در مرکز کائنات قرار می گیرد و سرور و مالک طبیعت می‌شود: سوژه مدرن دست به خود بنیادی خودش می زند.[8] انسان بنیان همه چیز قرار می گیرد و همه چیز از طریق انسان شناخته می شود و همه چیز همان چیزی ست که انسان نظر می‌دهد.

2. از سوی دیگر عقلانی سازی برآمده از فلسفه دکارت و فیزیک گالیله به قلمرو سیاست نیز گسترش می یابد. با ظهور مدرنیته جامعه سیاسی تدریجا از همه قیود ماوراء طبیعی رها می شود و دولت به مثابه نهادی مدرن مسئول و ضامن حفظ آزادی تولید و تداوم قراردادهای اجتماعی می گردد.[9] تا پیش از این انسان ها تحت حاکمیت کلیساها بودند زیرا پدران روحانی را نمایندگان حاکمیت خداوند در زمین می دانستند حال با حاکمیت عقل نقش دین در عرصه سیاست کمرنگ شد و به تدریج از بین رفت.

3. با کانت است که عصر مدرنیته در فلسفه آغاز می‌شود. کانت نخستین کسی است که جهان فیزیکی و جهان متافیزیکی را از یکدیگر جدا می کند. به تعریف او جهان فیزیکی قابل مشاهده و تبیین علمی است در حالیکه جهان متافیزیکی خارج از ادارک و فهم قرار می‌گیرد.[10] کانت در فلسفه اش در نهایت به این نتیجه می رسد که عقل توانایی شناخت هر آنچه که در عالم محسوسات حضور دارند را دارد و بنا بر نگاه کانت عقل نمی تواند پای در شناخت عالم مابعدالطبیعه گذارد چرا که لوازم شناخت آن را ندارد و در برابر آن هیچ حکمی نمی دهد و سکوت می‌کند.

4. چهارمین محور مدرنیته تکنولوژی است که شاید بتوان آن را شکل نمادین این آرزوی پرومته وار مدرنیته یعنی _ سرور و مالک طبیعت گشتن _ دانست.[11] تکنولوژی و فن آوری، نمود بیرونی نگرش عقل محور و خردمدار تفکر مدرنیته نیروی وارد بازوان و فکر انسان ها برای شناخت طبیعت و کارآمد کردن آن شد. از خصوصیات اصلی عقل ساده کردن است که دکارت به آن اشاره کرد. انسان با عقل به دنبال ساده و آسان کردن و کم کردن رنج برای بشر است که سعی کرد از طریق تکنولوژی به این هدف برسد.

5. بی تردید مهم ترین محور مدرنیته شکل گیری فرد است به مثابه چهره اصلی جهان مدرن به عبارت دیگر مدرنیته را می توان نظامی از اندیشه ها و ارزش هایی دانست که به پیدایش فردگرایی در جهان مدرن انجامیده است. از این جهت، تمدن مدرن با سایر تمدن ها و فرهنگ ها از بنیاد متفاوت است چون این تمدن اولین و تنها تمدنی است که به فرد به مثابه موجودی اخلاقی، خودمختار و مستقل بها می دهد. در نظر قدما، انسان موجودی است که در طبیعت قرار گرفته است و طبیعت مجموعه ای منظم است و لذا اصل اساسی فیزیک ارسطویی ها همانا اصل اساسی حقوق ماقبل مدرن نیز هست پس همان طور که در فیزیک ارسطو هر جسم میلی عام به پیوستن به محلی معین دارد که بر طبق قوانین طبیعت به آن اختصاص یافته است به همان نحو حقوق نیز به فاعل های مفرد حقوق ارتباط ندارد بلکه بر رابطه فاعل سازمان یافته است. حال آن که از نقطه نظر اندیشه مدرن با آن که برخی از نقش های اجتماعی به کسانی که آن نقش ها را اعمال می کنند اختیاراتی خاص می دهند اما این اختیارات به هیچ وجه موجب امتیاز یا حق طبیعی نمی گردند. در جوامع سنتی امتیازات به موجب طبیعت به نام افرادی که از آنها برخوردارند، ثبت می شوند.[12] در نگاه سنتی انسان ها در طبقات مختلف قرار می گرفتند و بنابر آن حقوقی در موردشان اعمال می شد اینکه انسان در چه جایگاهی قرار گیرد امری ذاتی و به نوعی موروثی بود اما در تلقی انسان مدرن انسانها بر اساس قابلیت شان و استعدادهایشان به انجام کارها می پردازند و همه افراد باید بر اساس قانون که به صلاحدید فرد انسانی تدوین شده عمل می‌کنند.

وجه مدرنیسم عصر مدرن

«مدرنیسم به یک دوره تاریخ تمدن اطلاق می‌شود مدرنیسم معمولا نشانه از رشد یا پیشرفت هنر و تفکر آمریکایی و اروپایی است. اگر چه آن همچنین برای توصیف خیلی کلی و نگرش و شرایط جامعه استفاده می شود. مورخان ادبیات و هنرهای تجسمی، زمینه هایی که این اصطلاح بیشترین نقش را ایفا کرد از اواخر دهه 1880 تا جنگ جهانی دوم دانسته اند. بنابراین مدرنیسم از مدرن و تاریخ مدرن متمایز می‌شود.[13]»

در واقع مدرنیسم ویژگی یک دوران تاریخی است که کم و بیش از قرن شانزدهم میلادی در اروپا آغاز و تا عصر ما ادامه یافته است. در این دوران چهره زندگی بشر در اروپا تغییراتی شگرف اساسی کرده است. از مهم ترین حوادث این دوران پیشرفت سریع علوم و تکنولوژی جدید، وقوع انقلاب های دموکراتیک در اروپا، استقلال آمریکا و گسترش نظام اقتصادی مبتنی بر مبادله کالا در سراسر جهان و افزایش تدریجی دین گریزی (سکولاریسم) است. پرسش مهم درباره این دوران آن است که چه چیز اندیشه بشر را در این دوران از دوران های دیگر متمایز می‌کند؟[14]

سخن آخر

انسان مدرن اعتماد و اتکا به عقل خود کرد و در مقام شناسا در صحنه زندگی حضور پیدا کرد. دست به شناخت طبیعت و خود زد و پیشرفت های زیادی در حوزه های مختلف علمی برایش حاصل شد. انسان مدرن آرمانی چون شهر مدرن را در سر داشت. گمان می کرد با پیشرفت بی کران و غلبه بر طبیعت و تاریخ هر گونه رنج و کمبود در زندگی انسان پایان می یابد. بدین ترتیب با سرعت تمام دست به شناسایی طبیعت و همه قلمروهای ممکن هستی زد. در اواخر قرن نوزدهم در پیامدهای تحقق آرمان مدرنیته تردیدهایی ایجاد شد. نیچه جزو اولین متفکرانی بود که دست به سنجش گری و نقد مدرنیته زد و سعی کرد با تحلیل جدیدی از انسان و عقل انسان جایگاه جدیدی به انسان بخشد.

«مدرنیته دستاوردهای عظیم و مهمی را برای زندگی بشر در حوزه‌های علمی و انسانی به ارمغان آورده است که نمی توان از آن چشم پوشید و تاثیر آن را در زندگی و رشد انسانی نادیده گرفت اما با توجه به تبعاتی که مدرنیته داشته است این نکته را نیز باید مورد توجه قرار دهیم که محدودیت ها و ماهیت عقل را بشناسیم. زیرا که شناخت آفت های عقل و نقد دنیای مدرن می تواند نگرشی را برای ما حاصل آورد که در زندگی از امکان خوش زیستنی که در دنیای مدرن برای ما فراهم می آورد بهره ببریم و هم از عوارض سوء آن در امان بمانیم. و در این راه نباید سنت خود بی توجه بمانیم بلکه باید سنت مداومت یک جریان همه جانبه تاریخی و فرهنگی باشد که تداوم و پیوستگی خود را در عین تحرک و پیشرفت، در مظاهر اساسی زبان، ادبیات، هنر، فلسفه و رسم و راه های زندگی نشان دهد. ما برای رابطه جدی گرفتن با گذشته خود نیازمند آن ایم که بر عقده های حقارت خودغلبه کنیم و دریابیم که پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست. گذشته نقطه عزیمت ماست. ما باید بار دیگر دارای فرهنگ و ادبیات و هنر و فلسفه بشویم. اما این بدان معنا نیست که مرده ریگ های گذشته را به روش شرق شناسی و باستان شناسی جمع و جور کنیم بلکه این است که آنها را از نو تفسیر کنیم و معنا بدهیم و آگاهانه عناصر زنده آنها را در زبان و تفکر و ادب و هنر بکار گیریم.

ما باید همه آنچه را که غرب به ما آموخته است از نو بیاموزیم و نقادی کنیم و هرگز از یاد نبریم که سروری مادی تمدن غرب به معنای سروری مطلق همه معیارها و شیوه های زندگی و فرهنگ آن نیست.»[15]

مقاله

نویسنده سعيده سادات موسوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

گادامر (2002-1900)

پر بازدیدترین ها

صفات خداوند

صفات خداوند

No image

حواس ظاهری و باطنی

No image

دوگانه انگاری dualism

No image

مراتب و درجات عقل

Powered by TayaCMS