دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

علی کنی (ملا علی کنی)

علی کنی (ملا علی کنی)
علی کنی (ملا علی کنی)

متوفاى 1306 ق.

عنوان مقاله: آیت شجاعت

نویسنده: محمد باقر پورامینى

آیت الله العظمى حاج على کنى، از جمله شخصیتهاى نادرى است که در آسمان «ابرار» همچون خورشیدى مى درخشد. او به پیروى از سیره معصومان (علیهم السلام) در مسائل حاد اجتماعى و سیاسى و امورى که بخصوص کشور ایران را به ورطه سقوط مى کشاند تکلیف خویش را حضور در صحنه مى دانست و با تلاش و اقدامى شجاعانه به مقابله با خیانتها، پلیدیها و ظلمها مى پرداخت و از قدرتهاى پوشالى واهمه نداشت.

زندگى آن آیینه پاکى و آیت شجاعت را مرور مى کنیم.

فروغ «کَن»

او در یکى از روزهاى سال 1220 هجرى قمرى در محله «کَن» - واقع در شمال غرب تهران - دیده به جهان گشود. پدر او، میرزا قربانعلى آملى نامش را «على» نهاد تا میراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوست نسل خویش درآمیزد.([1])

در حوزه تحصیل

او پس از سعى و تلاش در مکتب، در اندیشه حضور در حوزه علوم دینى بود، لیکن با مخالفت خانواده اش روبرو گردید و در آغاز به صورت مخفیانه به درس مشغول شد و سپس با کسب رضایت آنان راهى حوزه تهران گردید و از آنجا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سید اسدالله اصفهانى(متوفى 1290 ق.) استفاده کرد.([2])

سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخایر گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتید بنام و معماران علمى و معنوى «کنى» در حوزه نجف عبارت بودند از: شیخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفى1266 ق.)، شیخ حسن کاشف الغطاء (متوفى 1262 ق.) شیخ مشکور حولاوى نجفى (متوفى 1273 ق.).([3])

در کنار حوزه نجف، حوزه علمیه کربلا نیز جایگاه پرورش دانش طلبان بود. شیخ على کنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین(علیه السلام)از محضر دو استاد برجسته اى چون شریف العلماء مازندرانى (متوفى 1245 ق.) و سید ابراهیم قزوینى معروف به صاحب ضوابط (متوفى 1262 ق.) کسب فیض کرد و دوره عالى فقه و اصول را گذراند.([4])

یاران محفل انس

«کنى» در مدت تحصیل از نعمت دوستان فاضل و کوشایى برخوردار بود که در تمام فراز و نشیبهاى تحصیل و زندگى غمخوار هم بوده، از کمک به یکدیگر دریغ نمى ورزیدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى را تشکیل داده بودند. دوستان هم حجره اى او در حوزه علمیه نجف عبارت بودند از ملا على خلیلى (متوفى 1297 ق.)، شیخ عبدالحسین تهرانى (متوفى 1286 ق.) و سید زین العابدین طباطبایى حائرى (متوفى 1292 ق.).

آقاى طباطبایى حائرى از دوران سخت تحصیل چنین یاد مى کند: «در ایام طلبگى که به نجف اشرف آمده بودم من و آقاى شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا على کنى دریک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه به سر مى بردیم و فقیرتر از همه حاجى کنى بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و کنار مسجد - بدون اینکه کسى بفهمد - نان خشک جمع مى کرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را از آنها مى کرد!»([5])

حاج شیخ على کنى در سفرى که به مکه مکرمه و مدینه منوره انجام داد در راه بازگشت، به همراه میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ) به سوى شام آمده، تا بارگاه حضرت زینب(علیها السلام) را زیارت کند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مکان بسیار متأثر گردیدند زیرا گرد و غبار زیادى بر آستان مبارک و اطراف ضریح نشسته بود. بسرعت دست به کار شده، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباى خویش خاک و خاشاک را از حرم و ضریح مطهر زدودند و آنجا را تمیز کردند.([6])

شیخ انصارى (متوفى 1281 ق.) نیز از دوستان نزدیک کنى بود. او پیرامون زهد و دورى از زخارف و دلبستگى هاى دنیا که در زندگى شیخ انصارى به چشم مى خورد، چنین مى گوید: «حدود بیست سال در کربلا با او دوست و معاصر بودم. اثاثیه اى جز یک عمامه نداشت که آن را شبهاى تابستان فرش خویش قرار مى داد و هنگامى که از محل سکونت بیرون مى رفت آن را عمامه سر خویش مى کرد.»([7])

بازگشت به تهران

ملاعلى کنى پس از سالها تلاش در راه فراگیرى فقه و اصول که سختیهاى بسیارى را نیز براى او به دنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احکام دینى رسید و استادش شیخ محمد حسن صاحب جواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره کرد.([8]) کنى سپس بازگشت به وطن و هدایت مردم و تربیت دانشمندان را سرلوحه آینده زندگى خویش قرار داد و در سال 1262 ق. عراق را به مقصد تهران ترک گفت.([9])

حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را درتهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرار داد. در همین زمان با استمداد از پروردگار، دو کتابى را که خود نوشته بود، منتشر کرد. هرچند انجام این مهم بسیار مشقت زا بود، سود حاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانید. پس از آن زمین متروکه اى را خریدارى و در آن قناتى احداث کرد و با احیاى زمین و کار کشاورزى به امرار معاش پرداخت.

بر بلنداى آفتاب

مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى کتبى و شفاهى آنان در قالب استفتاءات شرعى آغاز شد و روز به روز افزایش مى یافت و ایشان یگانه محور پاسخگویى به سؤالات دینى و تنها ملجأ رسیدگى به مشکلات مردم به شمار مى رفت.([10])به دلیل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام در سال 1271 ق. رساله عملیه آن فقیه خداترس به چاپ رسید([11]) تا مردم مؤمن احکام دینى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقلید خویش انجام دهند.

آیت الله کنى همچنین تولیت مدرسه مروى را عهده دار شد وبا نظارت و حسن تدبیر او، نظم شایان تحسینى بر برنامه هاى آن محیط معنوى و روحانى حکمفرما گشت.([12])

آن فقیه برجسته، تربیت شاگردان را یکى از اهداف اساسى خود قرار داد و به برپایى درس فقه و اصول و دیگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزید. برخى از شاگردان او از این قرارند: شیخ موسى شراره عاملى (متوفى 1306 ق.)، شیخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى 1347 ق.)، شیخ اسدالله تهرانى (متوفى 1352 ق.)، سید محمود حیاطشاهى، سید محمد لواسانى، سید محمد مرعشى، مولا محمد على خوانسارى، ملا محمد تقى سنجابى، میرزا حسین نایب الصدر، شیخ محمد حسین گرگانى(متوفى 1353 ق.) و شیخ حسین بافقى(متوفى 1313 ق.).([13])

مقتداى همگان

آیت الله کنى در قلب همه جاى داشت. علاقه و محبت درونى مردم به این پیشواى سترگ در تمام حالات هویدا بود. ساموئل گرین ویلر بنجامین - نخستین سفیر آمریکا در ایران - در خاطرات خود چنین مى نویسد: «... بزرگترین مجتهدهاى حالیه که به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است حاجى ملاعلى کنى است. حاجى ملا على شخص مسنّى است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگى زیاد دارد. اگرچه املاک او زیاد است مع هذا نمى خواهد جلال و ظاهر سازى به خرج دهد. وقتى در کوچه اى راه مى رود بر قاطر سفیدى سوار مى شود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوِ او ازدحام مى کنند مثل اینکه وجودى ملکوتى است. اگر یک کلمه بگوید مى تواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایى که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول مى کشیدند به من گفتند که اگرچه ما براى حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ایم، اما اگر حاجى ملاعلى امر کند همه شما را مى کشیم!»([14])

رسیدگى به ضعیفان، دستگیرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نیازمندان از صفات بارز ملاعلى کنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسیارى از یتیمان درمانده را تحت تکفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود و همچنین براى حل مشکل بیمارانى که بنیه مالى ضعیفى داشتند، مکانهایى را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام کنند.([15])

ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور رفاه و آسایش قافله ها - چون کاروانسرایى در خاتون آباد - نیز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.([16])

مُهر آیت الله کنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت. معامله کنندگان براى معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در خانه او رفته، سند خود را با مُهر مبارکش اعتبار مى بخشیدند.([17])

تألیفات

گنجینه پربار حاجى کنى به قرار زیر است :

ارشاد الأمّه، ایضاح المشتبهات، تحقیق الدلائل فى شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث مستقلى چون کتاب البیع، کتاب الخیارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات([18])، کتاب الطهارة و کتاب الصلاة)، تلخیص المسائل، توضیح المقال فى علم الدرایة والرجال، حاشیه بر قواعد، رساله اى در استصحاب، رساله اى در اوامر و نواهى، رساله اى در مفاهیم و مواعظ حسنه.([19])

دژى در برابر دژخیم

بسیارى از مورّخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اعتراف دارند که ناصرالدین شاه قاجار از عظمت و نفوذ آیت الله کنى فوق العاده بیم و ملاحظه داشت و این امر حاکى از قدرت معنوى، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت آن مرجع دینى است. عالمى که با تحقیر و شکستن قدرت پوشالى کارگزاران ظالم، سایه حمایت خویش را بر مردم ضعیف گسترده بود. در این مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غیرت دینى او اشاره مى کنیم:

میرزا محمد مهدى لکهنوى مى نویسد: «اینک حکم محکم ایشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسى را جرأت آن نیست که بى اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بى مشورت ایشان اجراى مطلبى بنماید. امراى عصر حتى ناصرالدین شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد.»([20])

نوشته اند: «روزى ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نکرده بود که از دور نگاهى به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بى درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکى از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجى ملا على کنى امر نماید درِ این دروازه را بر روى من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت و گفتم برگشتن بهتر است.»([21])

کردار مغایر با دین و همکارى ذلت آور با بیگانگانى چون روس و انگلیس از شاه چهره کریه و خائنى ساخته بود بدان حد که حاجى درباره او مى گفت: «او ناصرالدین شاه (یارى کننده دین) نیست، بلکه ناصرالکفر است.»([22])

روزى شاه از ملاعلى مى پرسد بر اساس حدیث «علماء امتى افضل من انبیاء بنى اسرائیل» (علماى امت من از پیامبران بنى اسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایى را بکنید که آن پیامبران مى کردند. مثلاً آیا شما مى توانید مانند حضرت موسى عصایى را اژدها کنید؟!

حاجى بدون تأمل و درنگ در پاسخ مى گوید: آرى، اگر شما ادعاى خدایى کنید ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!([23])

روزى نایب السلطنه، کامران میرزاپسرناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران براى انجام کارى در منزل حاج ملا على کنى حضور یافت. در ضمن صحبت، حاجى با عذرخواهى فرمود: «خیلى ببخشید، من پایم درد مى کند و ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملاعلى کنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اینکه تلافى کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد مى کند و اجازه مى خواهم آن را دراز کنم!

آیت الله کنى بافراست و هوشیارى تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و براى آنکه او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده ام، ولى فکر نمى کنم شما در وضعى باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید.»([24])

رویارویى با فراماسونرى

فراماسونرى در اذهان و افکار بیدار جهان، نامى زشت و سرشتى کریه دارد. نهادى که پا به پاى استعمار در کشورهاى زرخیز - بخصوص ایران - نفوذ کرد و با پرورش عناصر مرموز داخلى، زمینه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چون انگلیس فراهم ساخت و ضمن تحقیر تمدن و فرهنگ کشورهاى استعمار شده، فرهنگ منحط غرب را در میان آنان ترویج کرد و عقب ماندگى را برایشان به یادگار نهاد.([25])

تشکیلات فراماسونرى در ایران از نخستین پیامدهاى موج غرب گرایى و روشنفکرى در ایران بود که به وسیله روشنفکران دست آموز غرب همچون میرزا ملکم خان و براى مقابله با اسلام و روحانیت پدید آمد و ملکم - که تاریخ ایران از او به نفرت یاد مى کند - در سال 1237 نخستین سازمان فراماسونرى در ایران را به نام فراموشخانه بنیاد کرد و گفته شده است که او همسویى و همنوایى ناصرالدین شاه را براى این کار نیز به دست آورد.([26])

با پدید آمدن فراموشخانه، علما و روحانیون متعهد بپا خاستند و بر ضد آن به افشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ایران را هدایت کردند. رهبر این خیزش، مرجع بزرگوار و مجتهد بانفوذ، حاج ملاعلى کنى بود. او در ابتدا در نامه اى خطاب به ناصرالدین شاه، خطر ملکم و افکار انحرافى فراموشخانه او را گوشزد کرد([27]) و سپس در اقدام شجاعانه دیگرى حکم به تکفیر «ماسون»ها داده، حمله به مرکز ماسونها را رهبرى کرد و مردم مسلمان نیز به دستور ایشان، فراموشخانه - آن مرکز استعمارى - را با شور و هیجان بسیار به آتش کشیدند و شاه را وادار به تعطیل و انحلال آن لانه فساد کردند.([28])

مبارزه با امتیاز رویتر

در هیجدهم جمادى الثانى 1289 ق. قراردادى میان ناصرالدین شاه و نماینده بارون ژولیوس دورویتر - سرمایه دار انگلیسى - به امضا رسید که در صورت اجرا تسلط کامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سیاسى انگلستان بر سرتاسر ایران برقرار مى شد. این امتیاز که کشور را در اندک زمانى تحت استعمار بریتانیا قرار مى داد، از نمونه هاى فوق العاده اى بود که مى توان آن را کودتاى اقتصادى نامید.([29])

کارگردان اصلى و بانیان پشت پرده در اعطاى امتیاز، دو روشنفکر بى خردى بودند که به موجب غرب باورى و مطامع شخصى خویش، کشور را به سراشیبى هلاکت و سقوط کشاندند. این دو خائن میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله) و میرزا ملکم خان ناظم الدوله بودند که با اخذ رشوه کلان، زمینه اعطاى تمام ثروت و منابع طبیعى و اقتصادى کشور را به یک سرمایه دار خارجى فراهم کردند.([30])

به موجب این قرارداد امضا شده، تأسیس راه آهن از دریاى خزر تا خلیج فارس علاوه بر حق تصرّف کلیه زمینهاى واقع در مسیر، دایر کردن راه آهن شهرى، بهره بردارى از همه معادن، از جمله زغال سنگ، نفت و آهن و سُرب، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسر مملکت و وصول انحصارى حقوق گمرکى و به طور خلاصه کلیه منابع ثروت ملى ایران به رویتر واگذار شد.([31])

«لردکرزن» این امتیاز را چنین توصیف مى کند «... موقعى که متن این قرارداد منتشر گردید، نفس اروپا از حیرت بند آمد، زیرا تا آخر تاریخ در صحنه معاملات بین المللى چنین امرى سابقه نداشت که پادشاهى تمام ثروتهاى زمینى، زیرزمینى و کلیه منابع طبیعى و پولى و اقتصادى کشورش را بدین سان مفت و دربست در اختیار یک سرمایه دار خارجى گذاشته باشد.»([32])

«لس یر» سیاستمدار فرانسوى مى نویسد: «براى شاه جز هوا چیزى باقى نگذاشته اند!»([33])

از سویى دیگر ، سران روسیه تزارى با خشم و نفرت از امضاى این قرارداد، از اینکه از قافله امتیازگیران عقب مانده بودند بشدت اعتراض کردند.

حاج ملاعلى کنى با رهبرى مبارزه علیه امتیاز رویتر، افکار عمومى مردم را در جهت لغو امتیاز هدایت کرد. نامه اعتراض آمیز و کوبنده او به شاه، سند زنده تیزبینى و آگاهى آن مرجع شیعه بوده و قدرت تشخیص و توانایى درک مسائل پیچیده سیاسى او را بر همگان روشن مى سازد.([34])

نفوذ کلام و اقتدار مردمى حاجى کنى، خیزش و حرکت مردم پایتخت را به دنبال داشت. سیل خروشان ملت، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خویش شدند و براى انجام تکلیف از هیچ گونه جانفشانى و مجاهدت دریغ نورزیدند. لغو امتیاز و برکنارى محمد حسین خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود که علما و مردم بر آن اصرار داشتند بدان حد که پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن از کشتى و ورود به بندر انزلى، استقبال کنندگان دربارى، بیدارى و خیزش مردم به رهبرى روحانیون را گزارش داده، به او فهماندند که اگر صدر اعظم همراه شما وارد تهران شود، شورش عظیمى در پایتخت برپا خواهد شد. به این سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدر اعظمى عزل کرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گردید([35])و سپس در دهه آخر رمضان 1290 ق. بطلان قرارداد به طور رسمى اعلان شد([36]) و سرانجام تلاش عالمانى چون ملاعلى کنى و حمایت و حضور مردم وظیفه شناس جامه عمل پوشید و ورقى زرّین بر تاریخ پرافتخار مرجعیت شیعه و پیوند امت با روحانیت افزوده شد و اقتدار علماى متعهد را عیان ساخت.

پرواز تا بر دوست

این مرجع وارسته، فقیه دلیر و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه 27 محرم 1306 ق. به دیار باقى شتافت و دنیاى فانى را وداع گفت.([37]) تهرانیهاى مؤمن در روز یکشنبه اول صفر 1306 پیکر مطهر او را تشییع نمودند و تابوت پرنور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظیم - واقع در شهررى - بر دوش گذاشته، با او وداع کردند. پس از آن نیز مردم مسلمان ایران بخصوص اهالى تهران در غم رحلت پیشواى خویش سه روز به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند. جایگاهش فردوس باد.([38])


[1] - علماء معاصرین، ملاعلى واعظ خیابانى، ص26 گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج4، ص63.

[2] - مکارم الاثار در احوال رجال دوره قاجار، میرزا محمدعلى معلم حبیب آبادى، ج3، ص696 اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص114 مجله پیام انقلاب، ش 71، ص42 معارف الرجال، محمدحرزالدین، ج2، ص113.

[3] - نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانى، ج3، ص1504 معارف الرجال، ج2، ص113، اعیان الشیعه، محسن امین عاملى، ج10، ص126.

[4] - معارف الرجال، ج2، ص113 مکارم الاثار، ج3، ص696.

[5] - مجله مشکوة، ش 40، ص81.

[6] - گنجینه دانشمندان، ج4، ص634.

[7] - معارف الرجال، ج2، ص112.

[8] - نقباءالبشر، ج 2، ص 1205 و ج 4، ص 1505.

[9] - مکارم الاثار، ج3، ص696.

[10] - احسن الودیعه، محمد مهدى کاظمى موسوى، ج1، ص82.

[11] - الاجازة الکبیرة، آیت الله مرعشى نجفى، ص416.

[12] - کتاب «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، ص145.

[13] - مجله پیام انقلاب، ش 71، ص43 مکارم الاثار، ج3، ص696 مجله مشکوة، ش 40، ص83 نقباءالبشر، ج2، ص508.

[14] - ایران و ایرانیان، ساموئل گرین بنجامین، ص499.

[15] - معارف الرجال، ج2، ص112، مجله پیام انقلاب، ش 71، ص 44.

[16] - نامه هاى سیاسى دهخدا، ص103 نخبه سیفیّه، محمد على قورخانچى صولت نظام، ص65.

[17] - تاریخ بیگدلى، دکتر غلامحسین بیگدلى، ص914 مجله پیام انقلاب، ش 71، ص44.

[18] - آقا بزرگ تهرانى درباره چهار کتاب فوق مى نویسد: «این کتابها به اتفاق تمام فقها و علما، دقیقتر و متین تر از جواهرالکلام و آکنده از تحقیقات است و در سراسر آن ریزه کاریها و موشکافیهایى که اندیشه هیچ فقیهى به سوى آن راه نمى پوید، به چشم مى خورد.» ر.ک: نقباءالبشر، ج4، ص1506.

[19] -الذریعه، آقا بزرگ تهرانى، ج11، ص57، ج3، ص392، ج4، ص427، 498 ریحانة الادب، محمد على مدرس خیابانى، ج3، ص392 طرائف المقال، جابلقى، ج2، ص375، نشریه کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ش 5، ص 188.

[20] - تکملة نجوم السماء، میرزا محمد مهدى لکنهوى، ج2، ص21 - 23.

[21] - مجله مشکوة، ش 40، ص 81.

[22] - مجله پیام انقلاب، ش 71، ص 44.

[23] - حکایات برگزیده از زندگى علما باسلاطین، ناصر باقرى بیدهندى، ص116.

[24] - مجله خانواده، ش 52، ص9

[25] - ر.ک: تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى، عبدالهادى حایرى، ص13 فراماسونرى در ایران، محمود کتیرایى، ص3 اسرار فراموشخانه، آلبرلانتوان، ترجمه جعفر شاهید، ص8.

[26] - تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى، ص49 ر.ک: نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج3، ص50.

[27] - ر.ک: عصر بى خبرى، ابراهیم تیمورى، ص124 - 126.

[28] - نهضت امام خمینى، ج3، ص53 تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى درکشورهاى اسلامى، ص50.

[29] - مقاله امتیاز استعمارى رویتر (قتل اتابک)، ص69.

[30] - همان، ص71 عصر بى خبرى، ص38.

[31] - تاریخ روابط خارجى ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ج1، ص289 مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، على اکبر ولایتى، ص88 از گاتها تا مشروطیت، محمد رضا فشاهى، ص441 و 442.

[32] - مقاله امتیاز استعمارى رویتر (قتل اتابک)، ص69.

[33] - انگلیسیان در ایران، دنیس رایت، ترجمه غلامحسین صدرى، ص101.

[34] - ر.ک: عصر بى خبرى، ص124.

[35] - نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ص248.

[36] - مقاله امتیاز استعمارى رویتر (قتل اتابک)، ص83.

[37] - گنجینه دانشمندان، ج4، ص635.

[38] - نقباءالبشر، ج3، ص 1506 کتاب «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، ص681.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام على
نام خانوادگی کنى
نام پدر میرزا قربانعلى آملى‌
نام معروف ملا على کنى
تاریخ تولد (شمسی) 1184
تاریخ تولد (قمری) 1220
مکان تولد ایران،تهران
تاریخ فوت (شمسی) 1267/7/13
تاریخ فوت (قمری) 1306/1/27
مکان فوت ایران،تهران
مکان دفن ایران،تهران،ری،ری>حرم حضرت عبدالعظیم حسنی

شاگردان

موسی شراره عاملی

موسی شراره عاملی

تالیفات

No image

ارشاد الأمّه

No image

ایضاح المشتبهات

No image

کتاب الخیارات

No image

کتاب القضاء

No image

کتاب الشهادات

No image

کتاب الطهارة

No image

کتاب الصلاة

No image

تلخیص المسائل

No image

حاشیه بر قواعد

No image

رساله اى در استصحاب

حکایات

No image

یاران محفل انس

No image

مقتداى همگان

No image

دژى در برابر دژخیم

نظر ایشان درباره دیگران

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

کتاب گلشن ابرار - جلد اول

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS