17 آبان 1395, 9:36
اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (2)
اعجاز قرآن امروزه در سه بعد، مهمّ و اساسي مطرح است: (1) اعجاز بياني، اعجاز علمي و اعجاز تشريعي. "اعجاز بياني" بيشتر به جنبه هاي لفظي و ظرافتها و نكته هاي بلاغي نظر دارد. "اعجاز علمي" اشاراتي گذراست به برخي از اسرار طبيعت، و به گونة تراوشي از لابه لاي تعابير قرآني- احياناً- مشهود مي گردد كه با مرور زمان و پيشرفت دانش و قطعيّت يافتن برخي نظريه هاي علمي، پرده از اين اشارتها برداشته مي شود. "اعجاز تشريعي" از جهت نوآوريهاي مفاهيم دين است. بدين معنا كه قرآن در دو قسمت معارف و احكام، راهي پيموده كه تا آن روز بشريت از آن آگاه نبوده و تا ابد، بدون راهنمايي دين، دستيابي به آن امكان پذير نيست. "اعجاز بياني" قرآن را مي توان در پنج بخش خلاصه نمود: الف- گزينش كلمات: انتخاب كلمات و لغات به كار رفته در قرآن به گونه اي است كه اگر بخواهيم كلمه اي را از جاي خود برداشته و كلمه اي ديگر جايگزين آن كنيم كه تمامي خصوصيات كلمة اصلي را داشته باشد، امكان پذير نخواهد بود. ب- سبك و شيوة بيان: اسلوب و شيوة بياني قرآن، در عين حالي كه با هيچ يك از اسلوبها و شيوه هاي متداول عرب شباهت و قرابتي نداشت، موجب جذب همگان گرديد. ج- وحدت موضوعي و تناسب معنوي آيات: گرچه آيات هر سوره يكجا نازل نگشته و به صورت پراكنده با فاصله هاي زياد يا كم نازل شده است، امّا با دقّتي كه دانشمندان، به خصوص در عصر اخير، در محتواي سرتاسر هر سوره انجام داده اند، به اين نتيجه رسيده اند كه هر سوره هدف يا اهدافي خاص را دنبال مي كند كه جامع ميان آيات آن است و امروزه به نام وحدت موضوعي در سوره خوانده مي شود. د- نظم آهنگ لغات قرآن: يكي از مهم ترين جنبه هاي اعجاز بياني قرآن كه اخيراً دانشمندان بيشتر به آن توجّه نموده اند، نظم آهنگ لغات آن است. اين نظم چنان بارز است كه عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست اقرار كند كه كلام قرآن از توانايي بشر خارج است و تنها مي تواند سخن خداوند باشد. نظمي كه نغمه اي دلكش و نوايي دلپذير مي آورد؛ نوايي كه احساسات آدمي را بر مي انگيزد و دلها را شيفتة خود مي كند. در اين نظام، حركات و سكنات لغات به شكلي آرايش شده، كه به هنگام شنيدن، آوايي دلنشين به گوش مي رسد. عرب پيش از نزول قرآن گاهي در شعر خود از اين تنوّع صورت بهره مي برد؛ امّا اغلب به دليل اسراف و تكرار، اين تنوّع آنان به ملال مي انجاميد. در نثر، چه مرسل و چه مسجّع، نيز چنين سلامت و رواني و حلاوتي كه در قرآن مشهود است، سابقه نداشت و در بهترين نثرهاي عرب عيبهايي يافت مي شد كه از سلامت و رواني تركيب آن مي كاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتيل باشند. اگر هم براي ترتيل آن پافشاري مي شد، بوي تكلّف از آن به مشام مي رسيد و از شأن كلام مي كاست. و- نكته ها و ظرافتها: از خصوصيات ديگر قرآن كه موجب شگفتي ارباب سخن و نكته سنجان عرب گرديد، دقّت در به كار بردن نكات بديع و ظرافتهاي سخنوري، از قبيل انواع استعاره و تشبيه، كنايه و مجاز است كه به حدّ وفور در قرآن به كار رفته. ادبا پذيرفته اند كه تشبيهات قرآني، متين ترين تشبيهاتي است كه در كلام عرب يافت مي شود. اين تشبيهات، جامع محاسن نكات بديعي بوده و رساترين در ارائة فنّ ترسيم معاني شناخته شده اند. ما در اين فصل به دو وجه آخر از وجوه اعجاز بياني قرآن پرداخته و آنها را با كلمات شريف نهج البلاغه مقايسه نموده و اثرپذيري اين كلام عظيم را از كلام وحي بيان مي نماييم.
سبك قرآن و نهج البلاغه
اگر با دقّت و ديد سبك شناسانه به آيات شريفة قرآن نظر كنيم، اين واقعيت دريافت مي شود كه بسياري از آيات قرآن كريم، داراي نثر مسجّع است و وجود سجع در سوره هايي كه حاوي آيات كوتاه اند، به خصوص مشهود تر مي باشد. عبارات نهج البلاغه نيز چنين وصفي دارند. يعني در آنجا نيز ديده مي شود كه حضرت بدون كمترين تكلّف و به دور از هر تصنّع، كلام خود را به سبك نثر مسجّع ايراد فرموده است. براي نمونه، در خطبة 189 مي خوانيم: «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و معاصي العباد في الخلوات و اختلاف النّينان في البحار الغامرات و تلاطم الماء بالرّياح العاصفات». (2) و در خطبة اول مي خوانيم كه: ثمّ زيّنها بزينه الكواكب و ضياء الثّواقب و اجري فيها سراجاً مستطيراً و قمراً صغيراً في فلكٍ دائر و سقفٍ سائرٍ و رقيمٍ مائرٍ»(3). اكنون اگر اين كلمات موزون را جابه جا كنيم و آهنگ كلام را بر هم زنيم، مي بينيم كه چگونه روشني سخن خاموش مي شود و زيبايي اش نابود مي گردد. (4) و بايد توجّه نمود كه امام بزرگوار (ع) جز محضر رسول اكرم (ص) مكتبي نديده و از كسي جز او درس بلاغت نشنيده، و نيز خواست او از اين سخنان، نه ترسّل است نه انشا و نه آوردن سجع يا ترصيع يا موازنه و يا طباق و مراعات النّظير و ديگر هنرهاي لفظي و معنوي. با اين همه، چنان كه مي بينيم، سخنان وي در عين علوّ معني، آراسته به چنين زيورهاست (5)؛ مخصوصاً سجع كه در سراسر كتاب ديده مي شود و امير مؤمنان (ع) به سجع گويي شناخته شده است. (6)
اقسام سخن و نثر مسجّع
سبك شناسان عرب و عجم، هر سخن و نوشته اي را به نظم و نثر تقسيم مي كنند و هر كلامي را كه داراي وزن و قافيه باشد، منظوم و هر سخن را كه داراي اين خصوصيّت نباشد، منثور گويند و آنگاه براي هر يك انواعي بر مي شمرند؛ چنان كه نثر را بر دو نوع مي دانند: مرسل و مسجّع، و مي افزايند كه سجع در نثر به منزلة قافيه است در شعر... و نثر مسجّع در حقيقت فاصله اي است مابين نثر مرسل و نظم، و به اين جهت مي توان آن را نوع سوم از سخن ادبي محسوب داشت. (7)
سجع چيست؟
سجع آن است كه آخر قرينه ها در "وزن" يا "حروف روّي" (آخرين حرف اصلي قافيه ها و سجع ها) يا هر دو موافق باشد. (8) در قرآن مجيد در عوض سجع، فاصله گويند و مراد از سجع و فاصله، كلمة آخر از فقره است و مراد از فقره، يك كلام تامّ است. (9) مثلاً: « و علماً لمن وعي» يك فقره است و «حديثاً لمن روي» فقرة ديگر و «حكماً لمن قضي» فقرة ديگر. (10)
اقسام سجع
سجع بر سه قسم است: متوازي، مطرّف و متوازن. "سجع متوازي" آن است كه كلمات در وزن و حرف روّي، هر دو، مطابق باشند؛ مانند: كار و بار، دست و شصت، خامه و نامه. در قرآن مجيد مي خوانيم: «فيها سُررٌ مرفوعه- و اكواب موضوعه» (غاشيه: 14-13). "سجع مطرّف" آن است كه الفاظ در حرف روي يكي و در وزن مختلف باشند؛ مثل: كار و شكار، شانه و نشانه. در قرآن مي خوانيم: «ما لكم ما ترجون لله و قاراً- و قد خلقكم اطواراً» (نوح: 14-13). "سجع متوازن" آن است كه كلمات قرينه، در وزن متّفق و در حروف روي مختلف باشند؛ مانند: كار و كام، نهال و بهار. در قرآن مي خوانيم: «و اتيناهما الكتاب المستبين- و هديناهما الصّراط المستقيم» (صافّات: 118-117) و بايد دانست كه ترصيع در حقيقت نوعي از سجع متوازي است و موازنه نوعي از سجع متوازن.
نمونه هايي از اقسام فاصله و سجع در قرآن و نهج البلاغه
بعد از شناخت انواع سجع، نمونه هايي از آن را كه در آيات قرآن كريم و عبارات نهج البلاغه آمده، ذكر مي نماييم: 1- فاصله يا سجع متوازي: «انّ الابرار لفي نعيم- و انّ الفجّار لفي جحيم» (انفطار 14-13). «و انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظّلمات الّا به». (11) همان گونه كه "نعيم" و "جحيم" در آيه هاي قرآن سجع متوازي را تشكيل مي دهند، "انيق" و "عميق" و "عجائبه" و "غرائبه" نيز در نهج البلاغه سجع متوازي اند و متاثّر از قرآن. حال به مثالهاي ديگري توجّه نماييد: «يوم يفرّ المرء من اخيه- و امّه و ابيه- و صاحبته و بنيه» (عبس: 36-34). «و فرقاناً لا يخمد برهانه و تبياناً لاتهدم اركانه». (12) «وجوهٌ يومئذٍ ناضره- الي ربّها ناظره- و وجوهٌ يومئذٍ باسره» (قيامت: 24-22). «و حبلاً وثيقاً عروته و معقلاً صنيعاً ذروتُه». (13) «و ما ادريك ما سقر- لا تبقي و لا تذر- لواحه للبشر- عليها تسعه عشر» (مدّثّر: 30-27). «و عليكم بكتاب الله فانّه الحبل المتين و النور المبين و الشّفاء النّافع و الرّيُّ الناقع». (14) «لا اقسم بهذالبلد- و انت حلّ بهذالبلد- و والد و ما ولد» (بلد: 3-1). «و انّهم ليطلبون حقّاً هم تركوه و دماً هم سفكوه». (15) همان گونه كه مشاهده مي كنيد، سراسر كلام حضرت علي (ع) همچون آيات معجز قرآن كريم، مُعجِب است و در علوّ لفظ و معني، متاثّر از قرآن. 2- فاصله يا سجع مطرّف: «كلّا انّها تذكره- فمن شاء ذكره- في صحفٍ مكرّمه» (عبس: 13-11). «و بحر لا ينزفه المستنزفون- و عيون لا ينضبه الماتحون». (16) "تذكره"، "ذكره"، "مكرّمه" در قرآن و "المستنزفون"، "الماتحون" در نهج البلاغه سجع مطرّف را تشكيل مي دهند؛ كلماتي كه در عين زيبايي بيان و حدّ اعلاي فصاحت و بلاغت، معناي عميقي دارند. «قتل اصحاب الاخدود- النّار ذات الوقود- اذا هم عليها قعود» (بروج: 6-4) «و محاجّ لطرق الصّلحاء- و دواء ليس بعده داء». (17) «و ارسل عليهم طيراً ابابيل- ترميهم بحجارهٍ من سجّيل» (فيل: 5-4). «و اظلمت بهجّتها بعد اشراق- و قامت باهلها علي ساق». (18) «الّتي تطَّلع علي الافئده- انّها عليهم مُؤصَده» (همزه: 9-8). «و انفصام من حلقتها- و انتشار من سببها». (19) «اقراء بسم ربّك الّذي خلق- خلق الانسان من علق» (علق: 3-2). «الا و انّ القوم اختارو لانفسكم اقرب القوم ممّا يحبّون- و انّكم اخترتم لانفسكم اقرب ممّا تكرهون». (20) 3- فاصله يا سجع متوازن: «و النّازعات غرقا- و النّاشطات نشطا- و السّابحات سبحا» (نازعات: 3-1). «و اعلموا انّه شافع مشفع- و قائل و مصدِّق». (21) كلمه هاي "غرقا"، "نشطا" و "سبحا" در قرآن و "مشفع" و "مصدّق" در كلام حضرت علي (ع) نمونه هايي از سجع يا فاصلة متوازن اند. «وجوهٌ يومئذٍ ناعمه- لسعيا راضيه - في جنّه عاليه» (غاشيه: 8-7). «فالقرآن امرٌ زاجرٌ و صامتٌ ناطقٌ ... اتمّ نوره و اكمل به دينه». (22) «فاصبر صبراً جميلاً- انّهم يرونه بعيداً» (معارج: 7-6). «و بحرا لايدرك قعره- و منهاجاً لا يضلّ نهجه». (23) «مالكم لا ترجون لله وقارا- و قد خلقكم اطوارا» (معارج: 14-13). «جُمِّعوا من كلّ اوب- و تُلُقَطّوا من كلّ شوب». (24) «و ربّك فكبّر- و ثيابك فطهّر» (مدّثّر: 5-4). «و الصُّحُفُ منشورهٌ-و التّوبهٌ مبسوطهٌ». (25) بديهي است كه اگر مقايسه اي از نظر سبك شناسي ميان كلام الله و كلام علي (ع) به عمل آوريم، به اين نتيجه مي رسيم كه سبك نهج البلاغه عميقاً متاثّر از سبك قرآن مجيد است.
پي نوشت ها :
1- معرفت، محمّد هادي، علوم قرآني، ص374. 2- نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبة 189. 3- همان، خطبة اول. 4- جرداق، جرج، شگفتيهاي نهج البلاغه، ترجمة فخرالدين حجازي، ص172. 5- نهج البلاغه، ترجمة سيّد جعفر شهيدي، مقدم. 6- همان. 7- همايي، جلال الدّين، فنون بلاغت و صناعات ادبي، ج1، ص7. 8- همان، ج1، ص41. 9- ناشر، عبدالحسين، درر الادب، ص221. 10- نهج البلاغه، خطبة 189. 11- همان، خطبة 18. 12- همان، خطبة 189. 13- همان. 14- همان، خطبة 155. 15. همان، خطبة 137. 16- همان، خطبة 189. 17- همان. 18- همان. 19- همان. 20- همان، خطبة 238. 21- همان، خطبة 175. 22- همان، خطبة 182. 23- همان، خطبة 189. 24- همان، خطبة 238. 25- همان، خطبة 237.
منبع: منصور بخششي؛كارشناس ارشد علوم قرآني؛نشريه النهج؛ شماره 13-14.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان