كلمات كليدي : قرآن، موسي، معجزه، آيت، بني اسرائيل، غمام، منّ و سلوي، چشمه، بحر، كوه، بقر
نویسنده : يوسف دهقان
إعجاز از ماده "عجز" است که در لغت به معنای ضعف بوده؛[1] و در اصطلاح قرآنی به این معناست که انسان کار فوقالعادهای انجام دهد و با آن کار، هم دشمن خویش را ناتوان کند و هم غیر او از انجام آن کار ناتوان باشد.[2]
پس معجزه عبارت است از امر خارقالعادهای که با ارادهی خدای متعال از شخص مّدعی نبوت ظاهر شود و نشانهی صدق نبوت وی باشد.[3]
حضرت موسی(ع) در قرآن
"موسى" لفظ عبرى است، به معناى از آب گرفته شده؛ نام مبارک "موسی" –علیهالسلام- 136 بار در قرآن به کار رفته است.[4] نسب آن بزرگوار با چهار واسطه(وهیب، لاوی، یعقوب و اسحاق) به ابراهیم خلیلالله(ع) میرسد.[5]
حالات حضرت موسى در قرآن مجید بیشتر از حالات دیگر پیغمبران ذکر شده است؛[6] چون کشور مصر وسیعتر و مردم مصر داراى تمدن پیشرفتهترى از قوم نوح، هود، شعیب و مانند آنها بود، مقاومت دستگاه فراعنه به همین جهت بیشتر بود؛ لذا قیام حضرت موسى(ع) از اهمیت بیشترى برخوردار بوده و نکات عبرتانگیز فراوانترى در بردارد؛ به همین دلیل در قرآن، به مناسبتهای مختلف، روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنىاسرائیل تکیه شده است.[7]
ایشان یکی از پیامبران اولیالعزم الهی است که دارای شریعت و کتاب (تورات) بوده[8] و جهت هدایت بنیاسرائیل و نجات آنها از دست فرعون مبعوث شد که ماجرای ولادت آن حضرت، پرورش یافتن او در خانهی فرعون، خروج از مصر، استقرار وی در مدین، داستان وادی طور، بازگشت به مصر، درگیری با فرعون، نجات بنیاسرائیل و نابودی فرعون و فرعونیان، معجزات حضرت بر فرعونیان و قوم خویش و... از جمله مباحثی است که در برخی سورههای قرآن[9] بیان شده است.[10]
قبل از بیان هر چیز بیان این نکته لازم است که در مقالهی "معجزات حضرت موسی(ع) بر فرعون و قبطیان"، مباحثی پیرامون "نیاز پیامبران به معجزه و شرایط زمانی آن"، به عنوان مقدمهی بحث اعجاز نقل شده که برای اطلاع بیشتر میتوانید به آن مقاله مراجعه فرمایید.
معجزات حضرت موسی(ع) بر بنیاسرائیل در قرآن
طبق آیات قرآن، حضرت موسی(ع) شش معجزه برای قوم خود آشکار کرد و این معجزات، غیر از آن نُه معجزهای است که بر فرعون و قوم او نازل شد (معجزهی عصا، یدبیضاء، نزول طوفان، قمّل، جَراد، ضفادع، خون، قحطی و کمبود میوهها)؛ یعنی از مجموع پانزده معجزهای که قرآن برای حضرت موسی(ع) ذکر کرده، شش معجزه برای قوم موسی (بنیاسرائیل) نازل شده.[11] که عبارتند از:
1. شکافته شدن دریا و عبور بنیاسرائیل
حضرت موسى(ع) پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و آل فرعون با ارائهی معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور مىشود که نیمهشب با بنىاسرائیل از مصر کوچ کند.[12]
فرعون فردی طغیانگر و سرکشی بود که در رأس گروهی به نام قبطیان که فامیلها و اطرافیان او بودند، صاحب قدرت و شوکت بود.[13]
موساى نبی، بنیاسرائیل را شبانه حرکت داد و فرعون نیز به دنبال آنان با هزاران اسب سوار حرکت کرد؛ همراهان موسى که 620 هزار نفر بودند، فرعون با دیدن آنان به همراهان خود گفت: اینها گروه کمی هستند که موجب خشم و ناراحتی ما شدهاند، ولی همهی ما آمادهی مبارزه با آنها هستیم؛[14] حضرت موسى، بنىاسرائیل را حرکت داد تا به دریا رسیدند و آل فرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند؛ در همان حال قوم حضرت موسی ابراز ناراحتی کردند از اینکه همراه موسی بوده و هستند و هر روز مورد آزار فرعونیان قرار میگیرند؛ چون در وضعیتی بودند که از پیشرو دریا و از پشتسر، لشگر نیرومند فرعون قرار گرفته بود؛ اما بعد از اینکه حضرت موسی وعدهی هلاکت آنها را بر قوم خود داد، فرمان الهی نازل شد:[15]
«فَأَوْحَینا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ»[16]
«و به دنبال آن به موسى وحى کردیم، عصایت را به دریا زن، دریا از هم شکافته شد، و هر بخشى همچون کوه عظیمى بود»
دریا از هم شکافته شد و دو راه پدید آمد و براى هر سبطى یک راه نمایان شد. بنىاسرائیل گفتند: این راه مرطوب است و ما مىترسیم غرق شویم. خدا باد صبا را فرستاد تا آن راهها خشک شد؛ البته در حال عبور از بین آب، ایراداتی دیگر به موسی میگرفتند که موسی با اعجاز از ناحیه خدا، بهانهی آنها را بر طرف میساخت.[17] اما وقتى که فرعون با یارانش وارد دریا شدند، دریا متلاطم شد:
«وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[18]
«به خاطر بیاورید هنگامى را که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالى که تماشا مىکردید»
جسدهاى هلاک شدهی لشکر فرعون روى آبها قرار گرفت و بنىاسرائیل با چشم خود دیدند که دشمن به چه روزى افتاده است.[19] در قرآن کریم در چند سوره به این ماجرای عظیم اشاره شده است.[20]
2. جوشیدن دوازده چشمه
این معجزه در وادی "تیه" اتفاق افتاد (سرزمین سینا که یک سرزمین بیابانی بوده و حضرت موسی و بنیاسرائیل، بعد از گذشتن از رود نیل، وارد آن سرزمین شدند). وقتی بنیاسرائیل از شدت تشنگى به حضرت موسی، شکایت نمودند و از حضرت طلب آب کردند، حضرت موسی این معجزه را نمایان کرد:[21]
«وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ...»[22]
«و (بخاطر بیاور) زمانى را که موسى براى قوم خویش طلب آب کرد به او دستور دادیم عصاى خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید، بطورى که هر یک (از طوائف دوازدهگانهی بنىاسرائیل) چشمهی مخصوص خود را مىشناخت...»
"حَجَر" آن سنگ مخصوصى بود که موسی(ع) از کوه طور برداشته بود و همیشه آن را با خود داشت.[23] وقتی به موسی وحى شد که عصایت را به سنگ بزن، موسى این فرمان الهی را انجام داد؛ در نتیجه دوازده چشمه به عدد دوازده سبط بنىاسرائیل بیرون آمد که برابر هر سبطى، یک چشمه از آن سنگ جاری شد.[24]
لقب حضرت یعقوب اسرائیل است و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند، بنیاسرائیل به صورت دوازده گروه و امت بودند که بازگشت این دوازده گروه به دوازده پسر حضرت یعقوب بود و این دوازده نفر، رؤسای قبایل اسرائیلی بودند.[25]
گرچه در این آیه تعبیر به "إنْفَجَرَتْ" شده ولی در آیه 160 اعراف که همین معجزه را مطرح میکند، تعبیر به "إنْبَجَسَتْ" میکند؛ دلیلش این است که ابتدا حضرت موسی عصا را به سنگ زد، مقدار کمی آب جاری شد که تعبیر "انبجاس" مناسب آن است و بعد از آن، آب به صورت دوازده چشمه به سوی دوازده گروه مانند جوی به مقدار زیاد، جاری شد که تعبیر "انفجار" با آن تناسب دارد.[26]
3. زنده شدن مقتول بنیاسرائیل
در میان بنىاسرائیل پیرمرد ثروتمندى بود که برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند؛ جسد وى را بر سر راه یکى از قبایل بنىاسرائیل انداختند، سپس در مقام خونخواهى برآمده و براى اقامهی دعوى نزد موسى رفتند، موسى پرسید: چه کسى از این جریان آگاه است؟ گفتند: تو پیامبر خدا هستى و داناترى. در این هنگام خداوند وحى فرستاد و امر کرد که آنان گاوى را کشته و عضوى از آن را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و واقعه را شرح دهد.[27]
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً...»[28]
«(و بخاطر بیاورید) هنگامى را که موسى بقوم خود گفت: خداوند به شما دستور مىدهد ماده گاوى را ذبح کنید (و قطعهاى از بدن آن را به مقتولى که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى کند و غوغا خاموش گردد)»
لازم به ذکر است که بنیاسرائیل بعد از این دستورِ خداوند، بهانههای زیادی مبنی بر مقدار سن گاو، چگونگی شکل، رنگ و نحوهی کار آن گاو گرفتند؛ حتی در ابتدای کار که موسی(ع) به آنها دستور ذبح گاو را داد، تصور کردند که موسی آنها را مسخره میکند؛ اما حضرت بعد از هر بهانه، طبق امر خداوند که در قرآن بیان شده، صفات و ویژگی گاو را به آنها بیان نمود، تا اینکه گاو مورد نظر را یافتند و ذبح کردند.[29]
در ادامهی همین آیات کریمه میفرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده مىکند و آیات خود را به شما نشان مىدهد، شاید درک کنید.»[30] چون پس از آن که پارهای از اعضاى گاو را به مقتول زدند، به اراده خداوند زنده شد، و درحالىکه خون از رگهاى گردنش مىجوشید، قاتل خود را معرّفى کرد، تا اینکه قاتل نیز کشته شده و مورد قصاص گرفت و پس از این ماجرا، هیچ قاتلى از مقتول ارث نبرد.[31]
4. ابرهای سایبان
وقتى حضرت موسى(ع) بنىاسرائیل را از دریا عبور داد، وارد بیابانی شدند. در آن بیابان بنیاسرائیل به موسى گفتند: اى موسى تو ما را در این بیابان خواهى کشت، براى اینکه ما را از آبادى به بیابانى آوردهاى که نه سایهای است، نه درختى و نه آبى. پس از آن به اعجاز حضرت موسی(ع)، روزهای آفتابی ابرى از کرانهی افق برمیخاست و بر بالاى سر آنان مىایستاد و سایه مىانداخت تا گرماى آفتاب آنها را آزار ندهد؛ خدای تبارک در قرآن میفرماید:[32]
«وَ ظَلَّلْنا عَلَیکُمُ الْغَمام...»[33]
«و ابر را بر شما سایبان ساختیم...»
5. نزول "منّ" و "سلوی"
"مَنّ" غذاى لذیذی است که پروردگار متعال بر بنىاسرائیل منّت نهاد و بر آنان نازل فرمود، و "سَلوى" به معنى گواراست و مراد از آن، پرندهای شبیه به کبوتر است که گوشت آن از گواراترین گوشتهاى پرندگان است.[34]
«...وَ أَنْزَلْنا عَلَیکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناکُم...»[35]
«...و با "منّ" (شیرهی مخصوص و لذیذ درختان) و "سلوى" (مرغان مخصوص شبیه کبوتر) از شما پذیرایى به عمل آوردیم (و گفتیم) از نعمتهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادیم بخورید...»
در همان بیابان گرم که آب و غذایی نبود و بنیاسرائیل مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان بودند، در شب هنگام، به اعجاز حضرت موسی(ع) از ناحیهی خدا برای بنیاسرائیل "منّ" نازل میشد و روى گیاهان، بوتهها و سنگها مىنشست و بنیاسرائیل آنها را میگرفتند و میخوردند، و در آخر شب، "سلوی" (مرغ بریان) بر آنها نازل میشد و داخل سفرههایشان مىافتاد. وقتی میخوردند و سیر مىشدند، آن مرغها دوباره پرواز کرده و مىرفتند.[36]
6. قرار گرفتن کوه طور بالای سر بنیاسرائیل
هنگامى که موسى(ع) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد، کتاب آسمانى آوردهام که حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است؛ دستوراتى که خداوند برنامهی کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. یهود به بهانهی اینکه موسی تکالیف مشکلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سرکشى گذاشتند؛ لذا خدای متعال نیز فرشتگان را مأمور کرد تا قطعهی عظیمى از کوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند:[37]
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ...»[38]
«و به خاطر بیاورید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم و طور را بالاى سر شما قرار دادیم...»
در این هنگام حضرت موسى اعلام کرد که چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشى و تمرّد توبه نمائید، این عذاب و کیفر از شما بر طرف مىشود و گرنه همه هلاک خواهید شد:
«وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیناکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»[39]
«گمان کردند که آن کوه، بر سر آنها فرود خواهد آمد (و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم) آن چه را به شما (از احکام و دستورات) دادهایم با قدرت (و جدّیت) بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و عمل کنید) تا پرهیزگار شوید.»
پس آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرفتند و براى خدا سجده نمودند، درحالىکه هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود مىکشیدند؛ ولى سرانجام به برکت توبه، این عذاب الهى از آنها دفع شد.[40]
در چگونگى قرار گرفتن کوه بالاى سر بنىاسرائیل، مطالبی ذکر شده که به برخی اشاره میکنیم.
الف. به فرمان خداوند، کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانى بر سر آنها قرار گرفت.[41]
ب. بر اثر یک زلزلهی شدید، کوه چنان تکان خورد که افرادى که پاى کوه بودند، سایهی قسمت بالاى آن را بر سر خود مشاهده کردند.
ج. قطعهی عظیمى از کوه کنده شد و در یک لحظهی زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و کنار افتاد.
در هر حال شکی نیست که این یک موضوع خارقالعاده بوده، نه یک جریان طبیعى.[42]
علل تعدد معجزات موسی بر قوم خویش
1- بنیاسرائیل که قومی لجوج و اهل بهانه بودند، هدایت یافته و عموم مردم به سوی توحید فراخوانده شود. [43]
2- تا مردم با مشاهدهی این معجزات الهی پند گرفته و رقّت قلب یابند؛ در نتیجه به سوی خدای یگانه گرویده و رضای الهی را در نظر بگیرند. [44]
3- برطرف شدن نیازهای مردم و توجه مردم به لطف و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش، به اینکه جز خدا کسی قادر به رفع مشکلات عظیم آنها نیست و همیشه خدا به یاد آنها و شاهد اعمال آنهاست.[45]
4- اطمینان کامل به نبوت موسی، و عظمت و حقانیت خدای موسی و همچنین رفع بهانههای مکرر قوم موسی.[46]