كلمات كليدي : مختار، ابي عبيده ثقفي،كيسان، ابن زبير،كوفه، ابن زياد
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
مختار نقش بزرگی را در حوادث مهم سیاسی و اجتماعی عصر خویش ایفا نموده است؛ به طوری که چهره سیاسی ایشان در تعیین حوادث مهم و حرکتهای سیاسی و موضع گیریهای مشخص از روشنترین چهرههای تاریخ اسلام است.
گوشهای از زندگینامه مختار
مختار از نخستین نوزادان مسلمانی بود که در سال اول هجری در مدینه متولد شد.[1] پدر او ابیعبید بن مسعود بن عمرو بن عوف بن عقده بن قسی بن منبّه بن بکر بن هوازن ثقفی[2] از بزرگان صحابه[3] و از فرماندهان بزرگ صدر اسلام بود که در جنگ «جسر» در نبرد با ایرانیان به شهادت رسید.[4] مادر او دَومَه دختر وهب بن عمر[5] معروف به «دومة الحسناء»[6] از زنان با شخصیت تاریخ است که به سخنوری و تدبیر و عقل ستوده شده است. او بسیار عفیف و پاکدامن بود و در مورد او سرزنش هیچ سرزنش کنندهای شنیده نشد.[7]
مختار مکنّی به «ابو اسحاق»[8] و ملقّب به «کیسان» به معنای زیرک و باهوش است. در وجه تسمیه این نام برای مختار از اصبغ بن نباته روایت شده که «روزی امیرالمؤمنین(ع) را دیدم که مختار را که طفلی کوچک بود، روی زانوی خود نشانده و با نوازش و محبت دست بر سرش میکشید و میفرمود یا کیس یا کیس»[9]-[10] البته در علت نامگذاری مختار به این نام وجوه دیگری نیز ذکر شده که ما از ذکر آن در اینجا صرف نظر کردیم.
مختار در مدینه نشو و نما یافت؛ 13ساله بود که به همراه پدر به سرحدّات عراق و ایران رفت[11] و در جنگ قسّ ناطف(جسر) در نزدیکی کوفه شرکت کرد؛[12] این جنگ از او جنگجویی شجاع و بیپروا ساخت.
پس از شهادت پدر، تحت سرپرستی عمویش «سعد» قرار گرفت[13] و بعد از تأسیس شهر کوفه به همراه عمو و بستگان و عشیرهاش در کوفه مستقر شدند. با به خلافت رسیدن علی(ع)، سعد بن مسعود ثقفی - عموی مختار- از سوی آن حضرت به استانداری مدائن که از مناطق مهم مرزی بود برگزیده شد.[14] مختار نیز همراه عمو، راهی مدائن گردید، او همچنان در مدائن به سر میبرد تا اینکه امام علی(ع) در کوفه به شهادت رسید. پس از شهادت امام علی(ع)، مختار به بصره رفت و مدتی را در آن جا ساکن بود. [15] با به خلافت رسیدن امام حسن(ع)، سعد همچنان در منصب استانداری خویش ابقا گردید؛ در حادثه سوء قصد به امام حسن(ع) در «ساباط» که منجر به زخمی شدن حضرت گردید، مختار نزد عمویش بود که امام(ع) را به خانه سعد آوردند و تحت معالجه و درمان قرار دادند.
نقل است که مختار به عمویش گفت: «چطور است، امام(ع) را تحویل معاویه دهیم و از این رهگذر به پست و مقامی برسیم»، سخن او برخورد تند عمویش را در پیداشت و حتی بعضی از شیعیان همراه امام(ع) قصد جانش را کردند که با اشاره امام(ع) و به قولی وساطت عمویش او را رها کردند.[16]-[17] گرچه ممکن است، مختار سخنش را بدون قصد جدی و تنها جهت امتحان او گفته باشد؛[18] اما این واقعه چهرهای نامطلوب از او در انظار شیعیان بر جای گذاشت.
آیتالله خویی در ذیل این روایت تاریخی متذکر شدهاند که این روایت قابل اعتماد نیست، چرا که اولاً مرسله است و ثانیاً بر فرض صحت روایت، مختار قصد آزمایش عموی خود را داشته که اگر خدای نکرده، چنین قصدی دارد، نسبت به حفظ جان امام(ع) چارهای ببیندیشد.[19]
مختار همچنان در عراق بود تا اینکه معاویه در پی صلحش با امام حسن(ع) و بدست گرفتن خلافت، مغیرة بن شعبه را به استانداری کوفه منصوب کرد. در این هنگام مختار از عراق به مدینه آمد و ملازم و همنشین اهل بیت پیامبر(ص) به خصوص محمد بن حنفیه گردید او با محمد بن حنفیه رفت و آمد میکرد و از او کسب علم و احادیث مینمود.[20]
نقل شده که پس از مدتی مجدداً به عراق بازگشت و پیوسته مردم را به فضائل اهل بیت پیامبر(ص) و مناقب علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) را بین مردم منتشر کرده، حقانیت آنان را اعلام مینمود و آنان را بهتر از هر کسی به حکومت و امامت و جانشینی پیامبر(ص) سزاوارتر میدانست.[21]
مختار و حادثه کربلا
طبق نقل تاریخ و تصریح شیخ مفید و طبری و دیگران پس از آنکه مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، مستقیماً در منزل مختار وارد شد.[22] مختار مقدم او را گرامی داشت و رسماً از او حمایت و پشتیبانی کرد. او از اولین کسانی بود که در همان ابتدا به طور سری با مسلم بیعت کرده بودند.[23] مسلم به کمک مختار و دیگر سران شیعه کوفه با جدیّت تمام به امر بیعت مردم پرداختند و از مردم کوفه برای امام حسین(ع) بیعت میگرفتند؛ وضع بدین منوال بود تا اینکه با ورود ابن زیاد به کوفه اوضاع به هم ریخت؛ اندکی بعد مسلم بن عقیل به دلایلی از خانه مختار به منزل هانی بن عروه از دیگر شخصیتهای برجسته شیعه کوفه نقل مکان کرد.[24] گویا مسلم بن عقیل و دیگر سران شیعه کوفی برنامهای جهت قیام ترتیب داده بودند، از اینرو مختار جهت جذب نیرو و جمعآوری کمک برای نهضت در خارج کوفه در «خُطَرنیه» رفته بود.[25] به هنگام ظهر خبر درگیری در شهر و درهم ریختن اوضاع را شنید گویا دستگیری هانی و قضایای پیشبینی نشده سبب قیام زودتر از موعد مسلم شده بود. پس مختار با عدهای از یارانش به سرعت به سوی کوفه حرکت کردند،[26] در نزدیکی کوفه به گروهی از سربازان ابن زیاد برخورد کردند کار به درگیری کشید با فرار سربازان ابن زیاد، مختار نیز یاران خود را متفرق کرد و تنها وارد شهر شد.[27] عمرو بن حریث -عامل ابن زیاد- برای مختار پیغام فرستاد و او را به تسلیم شدن ترغیب کرد و برای تسلیم شدنش ضرب الاجل تعیین کرد.[28] سرانجام مختار با دریافت وعده حمایت و دستگیری عمرو بن حریث از او در مقابل ابن زیاد، تسلیم شده زیر پرچم عمال حکومتی در مسجد کوفه رفت.[29] فردای آن روز مختار را نزد ابن زیاد بردند، ابن زیاد با دیدن مختار بر او نهیب زد که «تو بودی که با یارانت آمده بودی تا [مسلم]ابن عقیل را یاری کنی؟» مختار این خبر را انکار کرد و مدعی شد که تا صبح زیر پرچم عمرو بن حریث در مسجد کوفه بوده است، ابن زیاد از این سخن مختار برآشفت و با چوبدستیاش ضربتی بر او وارد آورد که منجر به آسیبدیدگی یک چشم مختار شد.[30] بواسطه شهادت عمرو بن حریث بر بیگناهی مختار ابن زیاد از کشتن او صرف نظر کرد پس مختار را به زندان افکندند و او همچنان در زندان بود تا اینکه امام حسین(ع) به شهادت رسید.[31]
مختار در زندان از زائدة بن قدامه ثقفی که از عموزادگان مورد اعتمادش بود درخواست کرد تا پیام (خبر اسارت) او را هر چه سریعتر به حجاز نزد عبدالله بن عمر بن خطاب - شوهر خواهر مختار- برساند، او در این نامه از عبدالله بن عمر خواسته بود تا به یزید بن معاویه در شام نامه بنویسد و از او بخواهد تا او را آزاد کند. عبدالله به خاطر موقعیت خاص و کنارهگیریاش از سیاست و نیز فرزند خلیفه بودن و راوی حدیث بودن مورد علاقه حکام اموی بوده حرفش را میپذیرفتند. عبدالله نامهای به یزید نوشت و از او درخواست آزادی مختار را نمود.[32] در پی ارسال نامهی یزید به دست عبیدالله، مختار آزاد شد؛ اما به او سه روز مهلت داده شد تا از کوفه برود و گرنه جان او به خطر خواهد افتاد؛[33] دیگر ماندن در کوفه صلاح نبود از اینرو مختار به حجاز که تحت سلطه ابن زبیر بود رفت.[34] مختار در مدینه مورد استقبال گرم ابن زبیر قرار گرفت. او اندکی نزد ابن زبیر ماند؛ اما دریافت که او مردی نیست که بتواند با او همکاری داشته باشد، پس از او جدا شد و به طائف سرزمین آباء و اجدادیاش رفت.[35] شاید بتوان رفتن به طائف را سفری برای زمینهسازی قیامش در این منطقه قلمداد کرد. بیان جملاتی مانند «انا سید الجبارین و قاتل الملحدین»[36] از سوی مختار در طائف میتواند، مؤید این گفته باشد. اما گویا موفقیت چندانی کسب نشد و او پس از یک سال دوباره به مکه برگشت. در مکه با پادرمیانی عباس بن سهل بن سعد راضی به دیدار مجدد با ابن زبیر جهت همکاری با او شد، در این دیدار مختار پذیرفت که با ابن زبیر بیعت کند، به شرطی که ابن زبیر بدون مشورت با او کاری نکند و مختار همواره محرم اسرار او به حساب آمده از اولین کسانی باشد که بیاذن ابن زبیر بر او وارد گردد و در صورت پیروزی و سلطه بر امویان مختار در رأس مهمترین امور قرار گیرد؛[37] ابن زبیر شرط مختار را پذیرفت، پس مختار نیز با او بیعت کرد. نقل است که مختار در جریان محاصره مکه به همراه قوای ابن زبیر مدتی را با قوای شامی جنگید[38] تا اینکه با رسیدن خبر مرگ یزید بن معاویه قوای شامی متفرق شده به شام برگشتند.[39] اما پس از مدتی همکاری مختار دریافت که ابن زبیر به او میدان فعالیت نخواهد داد؛[40] از اینرو از او فاصله گرفت او پیوسته پیگیر اوضاع و احوال عراق بود تا اینکه با دریافت خبرهای خوشایندی از حرکات مردمی در عراق، تصمیم به بازگشت به کوفه گرفت.[41] پس مختار نزد محمد بن حنفیه رفته با او ملاقات کرد. در این ملاقات مختار از محمد بن حنفیه اجازه قیام گرفت.[42] گفته شده محمد بن حنفیه ابتدا در جواب مختار سکوت کرد، سپس گفت: «علیک بتقوی الله ما استطعت سپس افزود.... دوست دارم خدا ما را یاری دهد و کسانی که خون ما را ریختند را به هلاکت برساند...»[43]
پس از این ملاقات، مختار مکه را به قصد عراق ترک گفت. او در کوفه با فراهم آوردن مقدمات قیام بزرگ شیعیان، توانست انتقام سختی از قاتلان سید الشهداء(ع) گرفته مایه شادی اهل بیت(ع) گردد. تا اینکه سرانجام در شانزدهم ماه رمضان سال 67 هجری در 67 سالگی در جنگ با نیروهای مصعب بن زبیر در کوفه به شهادت رسید.[44]
اوصاف اخلاقی مختار
مختار به اوصافی چون شجاعت و سخاوت و بزرگواری و سخنوری و عدالت ستوده شده است.[45] حتی بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت که او را به کذب و ادعای نبوت متهم میکنند نیز او را قبل از قیام فردی خیّر و اهل فضل برشمردهاند.[46] او دارای صفات پسندیده و عقلی سرشار بود.[47] نقل است که او انسانی هوشمند و بلند همت بود که به اوج شرافت و عزت نائل شده بود؛ مختار مردی حاضر جواب و دور اندیش بود و حدسش به خطا نمیرفت.[48] در کتاب الفخری او به شرافت نفس و علو همت و بزرگواری ستوده شده است.[49] مختار علاوه بر دارا بودن این اوصاف پسندیده، مردی عابد و زاهد نیز به حساب میآمد، روزههایی که او حین نبردهای خود با دشمنان و قلع و قمع قاتلین امام(ع) میگرفت، خود مؤید این امر است.[50] نقل است وقتی مصعب بن زبیر به عراق دست یافت، همسران مختار را به اسارت گرفت. او آنان را بر لعن بر مختار مجبور کرد یکی از همسران مختار در پاسخ مصعب گفت: «چگونه لعن و تبری جویم از مردی که اتکایش تنها بر خدا بود، روزها را روزه میگرفت و شبها را به عبادت و نماز میگذراند و جان خود را در راه خدا و رسول او(ص) و محبت و وفاداری و خونخواهی اهل بیت پیامبر(ص) فدا کرد...».[51]