كلمات كليدي : نظريه سيستمي، نگرش سيستمي، تفكر سيستمي، رهيافت سيستمي، سيستم، اجزاي سيستم، ويژگي هاي سيستم، كل نگري، طبقه بندي سيستم
نویسنده : مجيد زارع شحنه , غلامرضا قريب
از زمانهای قدیم مفهوم سیستم مورد توجه اندیشمندان و فلاسفه قرار داشته است؛ ارسطو، ابن خلدون، مولوی، لایپ نیتز، هگل و هرمان هسه از جمله دانشمندانی هستند که به مفهوم سیستم توجه داشتهاند. در قرن حاضر نیز هنری کندال از نخستین افرادی است که به مفهوم سیستم و طرز کار آن اشاراتی داشته است.[1]
لودویگ فون برتالانفی (1901 تا 1972) از جمله متفکرانی است که کمک شایانی به شناخت و ارائه نظریه سیستمی کرده است. در واقع میتوان گفت وی واضع نظریه عمومی سیستمها به صورت مدون و علمی است؛ برتالانفی در اواخر 1920 نظریه ارگانیسمی را مطرح کرده است. وی میگوید: از آنجا که اساسیترین ویژگیهای موجودات، در سازمان تشکیل دهنده آنان است، روش بررسی مرسوم که فقط به بررسی یک جزء یا یک فرآیند از آنها میپردازد، نمیتواند تشریح کاملی از آن موجود انجام دهد. همچنین نگرش تک بعدی نیز نمیتواند اطلاعات جامعی درباره نحوه هماهنگی اجزاء و فرآیندهای گوناگون ارگانیسمها در اختیار ما بگذارد.[2] هدف نظریه عمومی سیستمها کشف قوانین و نظم ذاتی پدیدههاست، از اینرو میتوان آن را سیالترین نظریه سیستمی بهشمار آورد، زیرا در چهارچوب نظری آن هیچ نظریه قاطعی ارایه نشده است.[3]
برتالنفی با تکیه بر آنکه ارگانیسمها، سیستمهای بازی هستند، یعنی با محیط اطراف خود تبادل مادهای دارند، خویشتن را از بستر علوم کلاسیک به مجراهای نوین فکری سوق داد. به این ترتیب نظریه سیستمهای باز وی وسیلهای شد تا وی افکار خویش را اوج داده و محدوده آن را از زمینه علوم زیستی به شاخههای دیگر معرفت نیز گسترش دهد. ابداع نظریه عمومی سیستمها از فراوردههای گسترش چنین اندیشهای بوده است. رویکرد سیستمی که مکتب ارگانیستی و کلیگرایی را شامل میشده، نگرشی جامع به موجودیتها بوده و برعکس شیوههای فکری تجزیهگرایانه و اتمی جوینده حقیقت را از غرق شدن در بطن جنبه یا هستهای خاص از موجودیتها و پدیدهها به دور میداشته است.[4]
ویژگی خاص این نگرش توجه به کل یا کل گرایی است؛ قسمت اعظم مفاهیم مرتبط با آن در شناخت سازمانها و درک صحیح موقعیت، و نیز ادارهی امور پدیدههای مرکب و پیچیده مورد استفاده قرار گرفته است.[5]
تفکر سیستمی بر خلاف برخی از جنبشهای فکری که در یک رشتهی علمی و در محدودهی معینی نشو و نما کردهاند در خارج از محدودهی یک علم معین متولد شد ودر محیطی میان رشتهای رشد کرد. شاید تاثیر تفکر سیستمی بیشتر برحوزهی ابعاد انسانی سازمان بوده است.[6]
به نظر برتالانفی یک ارگانیسم صرفا مجموعه عناصر جداگانه نیست، بلکه سیستمی است دارای نظام و کلیت. این سیستم، به جای آنکه مانند جامدات، به طور ظاهری متشکل از تعدادی اتم باشد، بیشتر موجودیتی شبیه شعله یا بلور دارد که به طور مرتب در حال تغییر و تبدیل است. وی بر این باور است که ارگانیسم را نمیتوان با شیوه تفکر و روشهای معمول در مکاتب مکانیستی شناخت و بایستی طرز تفکر نوینی را برای شناخت موجودات ارگانیک ابداع کرد.[7]
مبانی چهارگانه تفکر سیستمی
نگرش متفکران سیستمی به جهان، بر مبانی چهارگانه ذیل استوار است:
1- تصور ارگانیک؛ یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز طرح ادراک آدمی قرار میدهد.
2- کلنگری؛ یعنی هر پدیده بهمنزله موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خودتنظیم و هدفمند در نظر گرفته میشود و بهجای توجه به اجزای پدیدهها بر کلیت آنها تاکید دارد و بر آن متمرکز میشود.
3- مدلسازی؛ یعنی متفکر سیستمی سعی میکند که بهجای شکستن کل به اجزای قراردادی، ادراک خود از پدیدههای واقعی را بر پدیدههای واقعی منطبق کند.
4- بهبود شناخت؛ به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظامگرا درک کند که؛
الف) زندگی در یک سیستم ارگانیک و در فراگردی پیوسته، استمرار دارد.
ب) شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهده فراگردهایی که درون آن به وقوع میپیوندند، بهدست میآید نه از طریق مشاهده اجزای آن کل.
ج) آنچه که فرد مشاهده میکند، خود واقعیت نیست، بلکه ادراک وی از واقعیت است.
البته تفکر سیستمی در تضاد با تفکر تحلیلی نیست، در واقع این دو روش مکمل یکدیگرند، نه جایگزین هم. با وجود این، همانگونه که متفکران سیستمی دریافتهاند مطالعه فراگردهای بههم پیوسته اجزای یک سیستم مفیدتر از تحلیل ریز آنهاست.[8]
اهمیت و کاربرد نگرش سیستمی در مطالعات سازمان و مدیریت
نظریه سیستمی از جمله رهیافتهای سیستمی و اقتضایی به مدیریت محسوب می گردد و مبتنی بر این تفکر است که باید سازمان را به منزله یک کل نظام یافته در نظر گرفت. بر مبنای این نظریه، از تحلیل دادهها برای حل مسائل و اتخاذ تصمیم استفاده میشود.[9]
رهیافت سیستمی، با در نظر گرفتن چهارچوبی برای تجسم عوامل و متغیرهای داخلی و خارجی سازمان در قالب یک مجموعه واحد، به شناخت «خرده سیستمها»، «سیستم اصلی» و «ابر سیستم پیچیده محیط بر سازمان» کمک میکند. بدین ترتیب میتوان با در نظر گرفتن کارهای برنامهریزی شده و کارهای انجام شده توسط هر خرده سیستم از سیستم کلی سازمان، برای بهبود فعالیت سازمان در مسیر تحقق ماموریت آن اقدام کرد. به طور کلی میتوان گفت تحلیل هر پدیدهای در نظریه سیستمی، با توجه به عناصر اصلی آن (دادهها، فراگرد، بازدادهها) انجام میپذیرد.[10]
نگرش سیستمی از آن جهت توصیه شده است که برای درک پیچیدگیهای سازمان زنده به صورت بالقوه مفید واقع می شود.[11]
دیدگاه سیستمی همه مدیران را ترغیب میکند تا محیطی را که بر فعالیتهای سیستم آنها تاثیر میگذارد، مشخص نموده و آنرا بشناسند. همچنین به مدیران کمک میکند تا سازمانها را به عنوان الگوهای با ثبات همراه با مرزهای مشخص ببینند و در خصوص اینکه چرا سازمانها در برابر تغییرات از خود مقاومت نشان میدهند اطلاعاتی را به دست آورند؛ نهایتاً اینکه توجه مدیران را به دادههای مختلف پردازش دادهها به صورتی گوناگون به منظور نائل شدن به اهداف هدایت میکند.[12]
رویکرد سیستمی نسبت به اثربخشی چنین اظهار میدارد که سازمانها متشکل از قسمتهای فرعی مرتبط بهم هستند اگر قسمتی از این سیستم ضعیف عمل کند، اثر عملکرد آن بر عملکرد کل سیستم موثر واقع میشود؛ اثربخشی مستلزم آگاهی و تعاملات موثر با عوامل محیطی است.[13]
بنابراین، فردی که جهان بینی و نحوه تفکر خود را بر نگرش سیستمی استوار میسازد نه تنها از یک بعدی بودن و قشری فکر کردن مبری است و از تعصب ناآگاهانه و یکسونگری دوری میجوید، بلکه با بررسی کامل درباره کلیت یک موضوع و در نظر گرفتن کلیه ارتباطات، در حد امکان میکوشد تا به شناخت کاملتری از موضوعات و سیستمهای محیطی خویش دست یابد و در موقعیت شناخته شدهای وظایف خویش را انجام دهد.[14]
اجزای سیستم
اجزای یک سیستم عبارتند از:
درونداد: عناصری که وارد سیستم می شوند که سه نوع میتواند باشد. زنجیرهای، تصادفی و بازخورد.[15]
فرایند: جریان عملیات یک سیستم که بر روی درونداد صورت میگیرد و بر ارزش و سودمندی آنها افزوده میشود.[16]
برونداد: چیزهایی که یک سیستم به محیط خود یا سیستمهای مجاور خود صادر میکند. آنچه که یک سیستم با هدف قبلی (طبق انتظار) و یا اتفاقی (غیر منتظره) تولید میکند.[17]
بازخور: کسب اطلاعات لازم درباره عملکرد خود. بازخور به دو صورت مثبت و منفی است که نوع منفی از اطلاعاتی حاکی میشود که تفاوت و انحرافی از هدف سیستم وجود دارد که نیاز به تصحیح دارد و سیستم را در راستای اهداف و مواضع پیشین نگه میدارد. بازخورد مثبت نشان دهنده این است که انحرافی در برونداد نیست و پیشنهادی برای تغییر و توسعه سازمان تلقی میشود.[18] به عبارت دیگر، بازخور فرآیندی است که در آن بخشی از ستادهها به عنوان اطلاعات به درونداد بازخورانده میشود و به این ترتیب، سیستم را خود کنترل میسازد؛ مانند ترموستات که وظیفه حفظ دمای ثابت را بر عهده دارد.[19]
محیط سیستم: سیستم از عوامل محیطی تاثیر میپذیرد و بر آن اثر میگذارد. به عبارت دیگر، سیستم و عوامل محیطی (مانند عوامل طبیعی، فرهنگی، ایدئولوژیکی، اجتماعی،سیاسی، اقتصادی و...) بر هم کنش و واکنش متقابل دارند. به این ترتیب محیط سیستم را عواملی تشکیل میدهند که اگرچه جزء سیستم نیستند، اما با تغییر در هر یک از آنها میتواند موجب تغییراتی در سیستم شود. بنابراین محیط سیستم شامل کلیه متغیرهایی است که میتوانند در وضع سیستم موثر باشند و یا از سیستم تاثیر پذیرند.[20]
ویژگیهای سیستم[21]
برای یک سیستم ویژگیهایی بیان شده است که عبارتند از:
چرخه فعالیت: بروندادهای سیستم به محیط، زمینه تکرار فعالیت سیستم را فراهم میکند و الگوی فعالیت سیستم چرخشی است.
آنتروپی: قانون عمومی طبیعت است که سیستمها بر اثر گذشت زمان میل به بینظمی و فروپاشی دارند و هر شکل سازمانداری به سوی بیسازمانی حرکت میکند. سیستمها برای مقابله با آن واکنشهایی را نشان میدهند تا زنده بمانند و آنگاه آنتروپی منفی مطرح میشود.
کدگزاری: به مکانیسم گزینش دروندادها که برای سیستم معنا دارد، کدگذاری گفته میشود. یعنی سیستم هر دروندادی را نمیپذیرد.
همپایانی و چندپایانی: همپایانی یعنی با شرایط متفاوت اولیه به نتایج یکسان رسیدن. چندپایانی یعنی با شرایط اولیه یکسان، به نتایج متفاوت رسیدن. این دو مفهوم میرساند که سیستمها لزوما ً از یک عامل جبری پیروی نمیکنند و رفتار آنها تابع علتهای مختلف است.
متغیرها و پارامترها: ساختار و کارکرد سیستم تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی قرار میگیرند. به عوامل درون سیستم، متغیر و عوامل بیرون سیستم، پارامتر گویند.
حالت پابرجا و تعادل پویا: حفظ نسبت مبادلات انرژی و مواد با محیط و روابط میان اجزای خود سیستم که در امتداد یک پیوستار حفظ میشود، حالت پابرجا گفته میشود. رشد و توسعه و تکامل سیستم که تعادل پویا است.
یکپارچگی و هماهنگی: در نتیجه تفکیک و تخصصی شدن کارکردها، فراگردهای نیاز است که فعالیت ها را یکپارچه و هماهنگ سازد.
طبقهبندی سیستمها[22]
طبقهبندیهای مختلفی از سیستمها وجود دارد که در اینجا پنج نمونه از آن ذکر می شود:
الف. طبقهبندی رفتاری
در این طبقهبندی از دو معیار هدف و روش رسیدن به هدف، استفاده میگردد. بر این اساس، چهار نوع مشهور از سیستمها تعریف می گردد:
1. سیستم حافظ حالت (State-Maintaining System). سیستمی است که هدف و روش رسیدن به هدف را خودش انتخاب نمیکند بلکه از قبل در ساختار آن گنجانیده شده است. این سیستم فقط در برابر تغییرات عکس العمل نشان میدهد. آنچه این سیستم انجام میدهد بطور کامل بستگی به رویداد علت رفتار و ساختار آن دارد. به عنوان مثال، سیستم حرارتی یک ساختمان را در نظر بگیرید که بطور خودکار دمای ساختمان را در مقدار مشخصی نگه میدارد. مثال دیگر قطب نماست که همواره به جهت مشخصی اشاره دارد. سیستمهای حافظ حالت قادر به یادگیری نیستند چون خودشان رفتارشان را انتخاب نمیکنند. به عبارت دیگر، این سیستمها با تجربه بهبود نمییابند.
یک سیستم حافظ حالت، باید قادر باشد بین تغییرات حالتی که در سیستم یا محیط رخ میدهد تشخیص و تمیز قائل شود.
2. سیستم هدفجو (Goal-Seeking System). سیستمی است که هدف را خودش انتخاب نمیکند اما روش رسیدن به هدف را خود انتخاب مینماید. هدف این سیستم رسیدن به حالت مشخص است و قادر به انتخاب رفتار است. این نوع سیستمها اگر حافظه داشته باشند، میتوانند در طول زمان کارایی خود را افزایش دهند. به عنوان مثال، سیستمهای با راننده خودکار از این قبیل هستند.
وجودی که بتواند رفتارهای مختلف داشته باشد (راههای مختلف را برگزیند)، اما در محیطهای گوناگون فقط یک نتیجه را حاصل نماید، سیستمی هدفجو است.
3. سیستم هدفمند (Purposeful System). این نوع سیستم، هم هدف و هم روش رسیدن به هدف را خودش انتخاب مینماید. انسانها مشهورترین مثال برای این نوع سیستم هستند. رفتار یک موجود هدفمند، هرگز تماما از بیرون تعیین نمیشود و حداقل بخشی از آن ناشی از انتخاب و تصمیم خود موجود است. سیستم هدفمند حتی تحت شرایط ثابت محیطی نیز میتواند هدفش را تغییر دهد.
4. سیستم آرمانمند (Ideal-Seeking System). سیستمی است که به جای هدف، یک آرمان را دنبال می کند.
ب. طبقهبندی بولدینگ
بولدینگ، سیستمها را به 9 سطح تقسیم میکند بنحوی که قوانین سطوح پایینتر در سطوح بالاتر نیز صادق است. ولی سطوح بالاتر، هریک دارای خصوصیات خاصی است که آنرا از سطوح قبلی متمایز میکند:
1. ساخت (structure): قوانین استاتیک، توجیه کننده رفتار این سطح است. مثال آن، صندلی است.
2. سیستمهای متحرک یا بطور کلی حرکت (motion): قوانین دینامیک، توجیه کننده خصوصیات اصلی این سطح است. حرکات و تغییرات این سیستمها از پیش شناخته شده و معلوم است.
3. سایبرنتیک (cybernetic): سیستمهایی هستند که توسط مکانیزم بازخور کنترل میشوند. ترموستات سادهترین، و کامپیوتر جالبترین پدیده این سطح است. فهم سایبرنتیک، قدم اول در بررسی رفتار سیستمهای سطح بالاتر است.
4. تک یاخته یا سلول (cell): پدیده حیات در این سطح ظاهر می شود.
5. گیاهان: کار گروهی بین سلولها، تقسیم کار و اجتماع سلولی مربوط به این سطح است.
6. حیوانات: در این سطح، گیرندههای اطلاعاتی برای تشخیص علامات بوجود میآید. حیوانات کوشا برای حفظ و بقای خویش هستند.
7. انسان: شاید انسان تنها موجودی است که میداند که میمیرد. گیرندههای اطلاعاتی در این سطح به تکامل خود میرسند و با درک بعد زمان و قدرت تشخیص و تحلیل علامات و اطلاعات و ربط آنها به یکدیگر، انسان تصویری از محیط برای خود میسازد و مداخله آن تصویر بین محرک و عکسالعمل، شناخت و پیشبینی عکسالعمل را مشکل میسازد.
انسان قدرت اداره کردن اطلاعات نمادی را دارد. زبان انسانی ویژگیهایی دارد که در هیچ موجود دیگری وجود ندارد.
8. نظام اجتماعی (social system): پیچیدهترین سطح سیستمهای باز است. واحد این سیستمها انسان نیست بلکه نقشی است که به وی واگذار شده است. مدیریت را مهندسی سطح هشتم سیستمها دانستهاند.
9. سیستمهای ناشناخته
ج. طبقه بندی بر اساس هدفمندی سیستم و اجزاء:
بر اساس هدفمند بودن سیستم و اجزاء تشکیل دهنده آن، سیستمها را به صورت زیر تقسیم میکنند:
1. سیستمهای جبری: سیستمهایی که نه خودشان به عنوان یک کل و نه اجزایشان از خود هدفی دارند. سیستمهایی هستند که رفتارشان جبری است. ماشینها نمونه کامل این گونه سیستمها هستند. مثلا اتومبیل، بادبزن برقی و ساعت، نمونههایی از سیستمهای جبری محسوب میشوند. اگر چه سیستمهای جبری از خود هدف و مقصودی ندارند اما غالبا در خدمت اهداف یک و یا چند وجود خارج از خودشان مانند سازندگان، کنترل کنندگان و یا استفاده کنندگانشان هستند.
2. سیستمهای جاندار: سیستمهای جاندار از خود هدف دارند اما اجزای آنها چنین نیستند. آشناترین مثال برای این دسته از سیستمها، حیوانات و از جمله انسانها هستند. امروزه حیات با مفهوم "خود تجدید شوندگی" تعریف می شود که این مفهوم عبارت است از نگاهداشت واحدها و کلیت در حالی که اجزاء پیوسته و یا به صورت ادواری از هم جدا و بازسازی شوند، به وجود آیند و نابود شوند، تولید شده و به مصرف برسند.
3. سیستمهای اجتماعی: سیستمهای اجتماعی از قبیل شرکتها، دانشگاهها و انجمنها اهدافی برای خود دارند و دربردارنده اجزایی هستند که آنها نیز برای خود اهدافی را دارا هستند.
4. سیستمهای زیست محیطی: این گونه سیستمها بر خلاف سیستمهای اجتماعی از خود هدفی ندارند، در عین حال به اهداف اجزای خود از جمله ارگانیسمها و سیستمهای اجتماعی خدمت میکنند.
د. طبقهبندی بر اساس رابطه با محیط
سیسمها را بر اساس رابطه با محیط به دو نوع باز و بسته تقسیم میکنند:
1. سیستم باز (open system): سیستمی که با محیط خود به یک تعادل پویا رسیده باشد.
2.سیستم بسته (closed system): سیستمی که با محیط خود به یک تعادل ثابت رسیده باشد.
ه. طبقه بندی بر اساس مکانیک یا ارگانیک بودن
1. سیستم مکانیکی: سیستمی که براساس قانونمندی تحمیل شده توسط ساختار درونی و قوانین علی ذاتیاش عمل میکند. مثل یک ساعت یا یک اتومبیل.
2. سیستم ارگانیکی: سیستمی که حداقل یک هدف یا مقصود خودشان دارند. مثل حفظ بقا، که رشد برای آن عاملی ضروری تلقی میشود.