26 فروردین 1395, 11:58
بهترين محك براي شناخت اعمال ريايي از غير ريايي معيارهايي است كه در روايات اسلامي آمده است مثلاً در حديثي از پيامبر اكرم صليالله عليهوآلهوسلم ميخوانيم كه فرمود: علامت رياكار چهار چيز است: هنگامي كه كسي نزد اوست تلاش ميكند اعمال الهي انجام دهد و هنگامي كه تنها شد در انجام عمل كسل است و در تمام كارهايش اصرار دارد مردم از او مدح و ستايش كنند و سعي ميكند ظاهرش را در نظر مردم خوب جلوه دهد.در آيات و روايات مانند روايت ذكر شده خصوصياتي براي رياكاران ديده ميشود كه از جمعبندي آنها ميتوان علائم زير را برداشت كرد: ريا كاران افرادي منافق و دو چهره هستند، در انظار مردم با نشاط و شوق عبادت ميكنند، در تنهايي بينشاط و بيحال هستند، دوست دارند مردم در تمام كارها آنها را بستايند و هنگامي كه كار آنها مورد ستايش قرار ميگيرد بر عملشان افزوده ميشود و چنانچه مدح و ثنايشان نگويند از عمل خود ميكاهند. رياكاران اهل خدعه و فريب هستند و دائماً اعمال نيك خود را به رخ ديگران ميكشند و بر ديگران منت ميگذارند، اين افراد چشم طمع به خلق دوختهاند و بر خدا توكل ندارند. در ظاهر ذكر خدا را ميگويند ولي در دل كمتر خدا را ياد ميكنند. رياكاران افراد خودپسند، مغرور، تنپرور و رفاهطلب هستند. ريا مانند ميكروب جذام (خوره) از درون عمل را ميپوشاند و آن را بيمحتوا ميكند. اعمال ريايي مانند درخت بيريشهاي است كه با يك باد از بيخوبن كنده ميشود. امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: هرگونه ريايي شرك است. هر كس براي مردم كار كند پاداشش به عهده مردم است و هر كس براي خدا كار كند ثوابش بر خداست. از بعضي احاديث برميآيد كه بازگو كردن اعمال و اظهارش براي ديگران موجب كاهش ثواب آن ميشود و در صورت تكرار حكم ريا به خود ميگيرد و عمل را فاسد و تباه ميسازد. ريا جزو گناهان بزرگ است زيرا ريا به منزله شرك است و شرك از گناهان كبيره محسوب ميشود. اساس و شالوده سعادت انسان بندگي خالصانه و مخلصانه است و اگر كسي عملي را انجام دهد كه بوي ريا و تظاهر از آن به مشام برسد، ذرهاي اثر ندارد و در پيشگاه خداوند متعال پذيرفته نميشود و روز قيامت با دست تهي وارد صحراي محشر ميشود چون در دنيا براي خدا كاري انجام نداده است كه در سراي ديگر اجر و پاداش آن را از خداوند بخواهد. بنابراين انسان بايد بكوشد هر عملي كه انجام ميدهد براي خدا باشد نه براي مردم. اگر كسي براي خدا در نهان كار نيكي را انجام دهد خداوند در دنيا نيز ذكر خير او را بر زبانها جاري خواهد ساخت.
اگر كسي را به دليل كار با ارزش او ستايش كنيم، مطلوب و پسنديده است، اما گاهي، مدح و ستايش نه تنها خوب نيست، بلكه بسيار ناپسند است. آن همزماني است كه انگيزه آن، مادي باشد يا براي شاد كردن زورمداران انجام گيرد. اين كار تملق و چاپلوسي است و چه بسا فرد ستايش شده، ميپندارد انسان والا مقامي است. بدينترتيب، پرده غرور، ديدگان او را ميپوشاند، عيبهاي خود را نميبيند و راه نجات را نميپيمايد. از اين رو، پيامبر(ص) درباره كساني كه فردي را بيجا ميستايند، چنين فرموده است: بر چهره ستايشگران (نابجا) خاك بيفشانيد.
قرآن كريم درباره ادب در گفتار، ظريفترين و زيباترين نوع ادب را به همگان ميآموزد: 1. درباره ايوب پيامبر(ع) چنين آمده است: ايوب را ياد كن هنگامي كه پروردگارش را ندا درداد كه به من آسيب رسيد و تويي رحمكنندهترين رحمكنندگان. (انبياء: 83) اين عبارت نشان ميدهد ايوب عليه السلام با رعايت كمال ادب در گفتار با پروردگار خويش پس از اظهار پريشانحالياش، بيدرنگ نگفته مرا رحم نما! بلكه پيش از آن گفت: تو از همه رحمكنندگان برتري. 2. عبارتي از زبان عيسي مسيح عليه السلام در گفتوگو با خداوند است كه: «پروردگارا! اگر آدميان را عذاب كني، آنها بندگان تو هستند». (مائده: 118) نكته ظريف ادبي اين سخن اين است كه عيسي مسيح عليه السلام، به جاي آنكه تمناي قلبي اش را در رفع عذاب بندگان بيپرده با خدايش در ميان گذارد، آن را با كنايه و ادب تمام بيان ميدارد.
3. خداوند در كلامي به حضرت عيسي عليه السلام ميفرمايد: «اي عيسي پسر مريم! آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را به خدايي برگزينيد و خدا را واگذاريد؟!» (مائده: 116) و عيسي عليه السلام نيز در پاسخ به اين سخن در اوج ادب عرضه ميدارد: «خدايا اگر گفته بودم، قطعاً تو از آن آگاه بودي». (مائده: 116) در حالي كه ميتوانست بگويد: «پروردگارا! هرگز چنين سخني نگفته ام».
عالم، محضر خداست و در حضور خداوند، پرهيز از افكار گناه آلود و عمل نكردن به گناه، به معناي مؤدب بودن و حفظ حرمت حضور اوست. آراستگي به ادب واقعي در محضر پيامبران و اهل بيت عليهم السلام، همان رفتاركردن به توصيههايي است كه آنان از طريق وحي براي سعادت انسانها به ارمغان آوردهاند.
برخي از احكام شرعي، فراتر از ادراك عقل است اما بسياري از آنها پشتوانهاي محكم چون عقل و وجدان دارند، براي مثال: حكم «لزوم رعايت ادب و احترام نسبت به پدر و مادر خويش». كسي كه حاكم درون او عقل و وجدان اوست، آن گاه كه از تحمل رنجها و دشواريهاي فراوان والدين در پرورش فرزند آگاه ميشود، در مييابد كه مهمترين وظيفه فرزند در قبال پدر و مادر، حفظ حرمت و ادب آنهاست. اسلام، حفظ احترام پدر و مادر را به حدي واجب ميداند كه حتي كوتاهي والدين در تربيت فرزندان و ناصالح بودن آنها را نيز، بهانهاي براي بيادبي و شكستن حرمت آنان قرار نداده است، چنان كه امام باقر عليه السلام در اين باره ميفرمايد: «خداوند، اجازه ترك رفتار نيكو با پدر و مادر را نداده است، خواه صالح باشند يا ناصالح». ناگفته نماند والديني كه در امر تربيت فرزندان شان كوتاهي كردهاند، بهتر است اين نكته را به خاطر بسپارند كه با مشاهده رفتاري به دور از ادب و احترام از اينان، ابتدا بايد از خود بازخواست كنند و شخصيت خويش را كمال بخشند.
مردي نزد كنفوسيوس حكيم آمد و از فرزند خود شكايت كرد. كنفوسيوس دستور داد پدر و پسر را زنداني كنند. پس از مدتي هر دو را آزاد كردند. كنفوسيوس به پدر گفت: نبايد از پسرت شكايتي ميكردي، زيرا اگر از پسرت عملي زشت سر زده است، تقصير خود توست كه او را خوب تربيت نكردي.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان