نویسنده: علی صفر تیموری کیا
چکیده
این نوشته نقدی است بر نوشتار «اثبات نبودن خدا» که نویسنده آن تلاش کرده با تکیه بر یک بیان مغالطی، دو نظریه درباره منشأ دین و طرح دو شبهه، نبودن خدا و عدم اعتقاد به خدا را مستدل جلوه دهد. در این نوشته علاوه بر آشکار ساختن وجه مغالطهی مذکور، دو نظریه تمسک شده نیز نقد خواهد شد.
مقدمه
بشر از آغاز خلقتش در معرض دو جریان هدایت و ضلالت قرار داشته است. به گفتهی قرآن کریم «راه خیر و راه شر هر دو به انسان نمایانده شده است.»[1]
در این بین، پویندگان مسیر ضلالت، به خاطر انگیزههای گوناگون تلاش میکنند تا جریان هدایت را تضعیف کرده و پویندگان مسیر دین را از ادامهی راه باز دارند.
در راستای چنین فعالیتهای ضد دینی، نویسندۀ نوشتار «اثبات نبودن خدا»، تلاش کرده است تا علاوه بر اثبات نبودن خدا، بیاعتقادی به خدا را توجیه کند. وی مدعی شده است برای اثبات نبودن خدا نیازی به دلیل نبوده و ارائهی استدلال همیشه بر عهدهی مدعی است. برای مستدل نشان دادن بیاعتقادی به خدا نیز به زعم خود، چهار دلیل ارائه کرده است که در این بخش به دو مورد اشاره و موارد دیگر در بخش دیگر ارائه میشود. آن دو مورد عبارتند از:
الف) نظریهی جامعهشناختی دورکهایم دربارهی منشأ دین؛
ب)نظریهی روانشناختی فروید درباره منشأ دین.
در نوشتهی پیش رو تلاش شده است ضمن نقد دلایل نویسنده، وجه مغالطهی او نیز روشن شود. به این ترتیب بحث خود را در سه محور ذیل پی میگیریم:
1. نبود دلیل بر چیزی نمیتواند دلیل بر نبودن آن باشد؛
2. نقد نظریه دورکهایم؛
3. نقد نظریه فروید.
نبود دلیل بر چیزی نمیتواند دلیل بر نبودن آن باشد
شیوه رایج و قابل قبول بحث در میان عقلای جهان این است که هر کسی برای اثبات مدعای خود باید دلیل بیاورد؛ چه مدعایش امری مثبت باشد و چه امری منفی؛ زیرا نفی چیزی نیز میتواند پیامدهایی داشته باشد؛ پس مدعی «نبودن» هم باید دلیل بیاورد. ابن سینا، میگوید:«هرگاه چیز عجیبی میشنوی تا وقتی که برهانی به دستت نرسیده، آن را در بقعهای از امکان قرار بده».[2] یعنی اگر چیز عجیبی شنیدی مادامی که دلیل بر امکان یا عدم امکان آن نداری؛ رد نکن؛ قبول هم نکن. انسان واقعی آن است که قبول و ردش بر معیار دلیل باشد.[3]
برای نفی چیزی در هر محدودهای باید بر آن محدوده احاطهی علمی داشت، در حالی که حتی اگر هستی را محدود به همین جهان مادی بدانیم، باز بشر بر آن احاطهی علمی ندارد، به همین جهت هیچ گونه دلیلی بر اثبات نبود آفریدگار از سوی منکرین خدا قابل ارائه نیست. بنابراین آنها نمیتوانند ادعا کنند که نبود خدا را اثبات کردهاند. اگر کسی دلایل اثبات بودن خدا را نپذیرد، تنها میتواند بگوید علم به بودن خدا ندارم؛ اما نمیتواند بگوید علم به نبودن خدا دارم. چنین ادعایی اشتباه گرفتن «نبود دلیل» به جای «دلیل بر نبودن» است. مثلاً اگر کسی به خاطرِ نبودنِ دلیل بر وجود سیارهای شبیه زمین ادعا کند که چنین سیارهای وجود ندارد، شما ادعای او را مردود میدانید.
نقد نظریه دورکهایم[4]
به نظر دورکهایم خدایانی که ما میپرستیم، موجودات تخیلی و سمبل یا نمادی برای جامعه هستند که جامعه آنها را اختراع کرده است تا اندیشه و رفتار افراد را تحت کنترل در آورد.
نظریه جامعهشناختی دورکهایم درباره منشأ دین حتی از نظر بسیاری از جامعه شناسان پذیرفته نیست.[5] روش کار و مدارک او همه مورد انتقاد جامعهشناسان قرار گرفته است.
دورکهایم بر گزارشهای اسپنسر و گیلن و سایر مشاهدهگران اتکا نموده و نظریهی خود را بر مدارکی بنیان گذاشته است که آنها فراهم کرده بودند. اگر ارزش این گزارشها یا برداشت دورکهایم از آنها مورد سوال قرار گیرد، چه چیزی برای نظریهی او که به شدت به این مدارک استرالیایی وابسته است، باقی خواهد ماند. گاستون ریچارد که با دورکهایم کار کرده بود به طور متقاعد کنندهای ادعا کرد که بخش اعظم نظریهی دورکهایم قبل از آن که او حتی به گزارشهای استرالیا نگاهی بیندازد تنظیم شده بود.[6] این حرف یعنی این که وی در ارائه نظریه خود هیچ شاهد قابل قبولی در دست نداشته است و قسمت اعظم نظریهی او چیزی جز خیال پردازیهای وی نیست، زیرا گفته شده: «دورکهایم به خاطر آن که معتقد بود با بررسی یک دین میتوان ماهیت اساسی دین به طور کلی را شناخت، سراسر بررسیاش را بر رشتهی محدودی از دادههای مربوط به تعدادی از قبایل بومی استرالیا استوار ساخته بود.»[7]
علاوه بر آن نمیتوان گفت جوهر دین خاص مورد بررسی دورکهایم، جوهر دین به معنای عام آن است، زیرا برای تعیین ماهیت عمومی دین، بررسی طیف گستردهای از ادیان بشری ضرورت دارد که دورکهایم انجامش نداد.[8]
آرنولد گیپ، انسانشناس معروف هلندی، در نقد کتاب «صور ابتدایی» دورکهایم، نوشت: «ظرف ده سال همهی این تجزیه و تحلیل از اطلاعات استرالیایی کاملاً مورد نقد قرار خواهد گرفت. این تحلیل بر اساس مخدوشترین واقعیتهای انسان شناختیای که من تاکنون دیدهام بنا شده است». امروزه مقدار زیادی از این مدارک و بخش اعظم تفسیرهای مربوط به نظریهی دورکهایم درباره منشأ دین تقریباً به طور کامل رد شدهاند.[9]
بر اساس نظریهی دورکهایم شخصیت افراد تحت سیطرۀ جامعه و اقتضائات آن است لکن حقیقت آنست که ترکیب جامعه از قبیل ترکیب طبیعی یا شیمیایی نیست که شخصیت اجزاء در آن هیچ استقلالی نداشته باشند و حل شده در جامعه باشند، زیرا لازمهی این حرف آنست که افراد جامعه از خود اراده و شخصیتی نداشته باشند. کاملاً آشکار است که استقلال فرد تا حد معینی محفوظ است، به همین جهت است که فرد میتواند جامعهی خود را عوض کند؛ میتواند بر خلاف حرکت جامعه سیر و یا حرکت جامعه را شدیدتر، کندتر یا متوقف کند.[10]
با توجه به اشکالات وارد شده بر نظریهی دورکهایم به نظر میرسد که این گونه کوشش برای اثبات تبیین صرفاً طبیعی دین را می توان «اثبات نشده» تلقی کرد.[11]
نقد نظریه فروید[12]
فروید منشأ دین را موهوماتی در جهت ارضاء امیال بشری و نوعی مکانیزم دفاع ذهنی در برابر قوای ویرانگر طبیعت میدانسته است، چنانچه در این باره گفته شده «در هر سه اثری که از فروید بررسی کردهایم، ایدههای عقده جنسی و نیاز به تصور یک پدر، محور بحثهای او قرار گرفته است.»[13]
این نظریه از جهات مختلفی مورد نقد قرار گرفته که اعتبار آن را مخدوش میسازد:
1. دادههای تاریخی فروید هم پراکنده و گزینشی است و هم غیر موثق. علاوه بر آن که از دادهها استفادۀ جهتدار میکند.
فروید برای تأیید نظریهی خویش تلاش کرده آن را بر برخی ادیان تطبیق دهد. به همین منظور تاریخ اولیه یهودیان را بازسازی کرده و آن را نمونهای برای نظریهی خویش درباره منشأ پیدایش دین دانسته، لکن این بازسازی کاملاً ذهنی و خیالی بوده و دانشمندان در مدارک مربوط به کتب مقدس و باستان شناسی، برای تأیید نظریهی او مطلب قابل توجهی نیافتهاند. واقعیت ناب این است که بیشتر این حوادث در تاریکی و ابهام ماقبل تاریخ کاملاً از بین رفتهاند و بازسازی آن نیازمند حدس و گمان محض فراوانی است.[14]
وی برای مطالعهی ادیان اولیه به دنبال قبایلی میرود که عقیدۀ آنها با قصهی او سازگارتر است و برای آن که آن عقیده را در اشکال پیشرفتهتر و ناشی از عقدۀ جنسی نشان دهد، سراغ مسیحیت میرود که در آن «خدای پدر» وجود دارد؛ ولی ادیانی که خدای آنها فاقد ویژگی جنسی هستند و هم چنین ادیانی که به خدا یا خدایانی موُنث اعتقاد دارند در طرح او نادیده انگاشته میشوند.[15] حتی خودش در کتاب «توتم و تابو» به ناتوانی نظریهاش در این خصوص چنین اعتراف میکند: «میپرسید خدایان مادری که شاید همواره مقدم بر خدایان پدری بودند در این سیر تحولات چه محلی از اعراب داشتند؟ این سوالی است که پاسخی برای آن ندارم».[16]
2. برخی از عناصر و اجزاء نظریهی فروید انسجام معقول و منطقی با سایر اجزاء ندارند. از جمله دوری و مصادرهای بودن نظریهی اوست.[17]
3. فروید پیشفرضهایی را در تبیین دین به کار میگیرد که بسیاری از آنها مخدوش هستند. از جمله فرضیهی «گروه نخستین» که محور بحث اوست به تعبیر "ایوانز پریچارد" قصه پریان است.[18]این فرضیه اکنون با مخالفت مردم شناسان روبرو شده است.[19] برداشت فروید از دین فوقالعاده خیالپردازانه و ذهنی است، همچون این گفتهاش که دین از یک معامله استثنایی در میان گروه نخستین سرچشمه میگیرد (فرزندان مرد غالب به پدرشان حسادت میورزیدند و او را می کشتند و می خوردند، چون او همه زنان را در انحصار خود داشت).[20]
علاوه بر اشکالهایی که بطور خاص به هر یک از نظریههای دورکهایم و فروید وارد شده است اشکالاتی نیز به طور مشترک بر چنین نظریههایی وارد است از جمله:
الف) مدعای اصلی این نظریات، در حقیقت، معرفی علت گرایش به دین است نه علت پیدایش دین، بنابراین به فرض صحت این نظریهها، دلایل آنها اثباتگر یا نافی دین و گزارههای دینی نخواهد بود.
ب)تقلیل دین به یک عامل خاص روانشناختی، جامعهشناختی، زیستشناختی یا غیر آن، موجب غفلت از ابعاد مختلف و کارکردهای گوناگون دین شده است.[21]
نتیجهگیری
حاصل آن که اثباتِ نبودنِ خدا امکانپذیر نیست و نظریه دورکهایم و فروید دربارۀ منشأ دین صحیح نبوده و هیچ یک از اینها نمیتواند توجیه کنندۀ بیاعتقادی به خدا باشد.
مطلب مرتبط :
نقدی بر نوشتار «اثبات نبودن خدا» (2) «بررسی شبهات وجود خدا»
فهرست منابع
- 1)جان هیک؛ فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1381ش، چ سوم.
- 2)جوادی آملی، عبدالله؛ تبیین براهین اثبات خدا، قم، مرکز نشر اسراء، 1384ش، چ چهارم.
- 3)دانیل پالس؛ هفت نظریه در باب دین، ترجمه: محمد عزیز بختیاری، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382ش، چ اول.
- 4)شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1377ش.
- 5)شیرازی، صدر الدین؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، بیروت، دار احیاء التراث، 1981 م، چ سوم.
- 6)کلوو ور مونسما؛ اثبات وجود خدا، ترجمه: احمد آرام و دیگران، تهران، انتشارت علمی و فرهنگی، 1374ش، چ ششم.
- 7)محمودی، ابوالفضل [و دیگران]؛ دینپژوهی در جهان معاصر، قم، انتشارات احیاء گران،1381ش، چ اول.
- 8)مکارم شیرازی، ناصر؛ انگیزۀ پیدایش مذاهب، قم، موسسه مطبوعاتی هدف، بیتا، چ دوم.
- 9)ملکلم همیلتون؛ جامعهشناسی دین، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، موسسه انتشاراتی فرهنگی تبیان، 1377ش، چ اول.
- 10) آلوین پلانتینجا و دیگران؛ جستارهایی در فلسفه دین، ترجمه: مرتضی فتحی زاده، قم، انتشارات اشراق، 1380ش، چ اول.
پی نوشت:
-
-
[2]. به نقل از: الحکمة المتعالیة، ج 2، ص 364 و شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 9، ص531.
-
[3] . شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 22، ص 699.
-
[4]. برای مطالعه بیشتر درباره ناقدین این نظریه مراجعه شود به:
- همیلتون، ملکلم؛ جامعه شناسی دین (ترجمه: محسن ثلاثی)
- قائمینیا، علیرضا؛ درآمدی بر منشاء دین
- حسینیشاهرودی، مرتضی؛ تعریف و خاستگاه دین
- شجاعی، علیرضا؛ جامعهشناسی دین.
-
[5]. از جمله، گاستون ریچارد، اوانز پریچارد، میرچا الیاده، کلیفورد گیرتز، برانیسلاو مالینوفسکی، دانیل پالس و ... . ر.ک: جامعهشناسی دین، ص 72-71.
-
[6]. هفت نظریه در باب دین، ص 177-176.
-
[7]. جامعهشناسی دین، ص 180
-
-
-
[10] .جان هیک؛ فلسفه دین، ص 82-81 و مجموعه آثار (شهید مطهری)، ج 3، ص 594-593.
-
[11] . فلسفه دین (جان هیک)، ص82.
-
[12] . برای مطالعه بیشتر درباره نقد این نظریه رجوع کنید به: جستارهایی در فلسفه دین اثر آلوین پلانتینجا و دیگران؛ و جان هیک؛ فلسفه دین و محمودی، ابوالفضل؛ دین پژوهی در جهان معاصر و دانیل پالس؛ هفت نظریه در باب دین و مکارم شیرازی، ناصر؛ انگیزه پیدایش مذاهب و میر چا الیاده؛ دین پژوهی.
-
[13] .هفت نظریه در باب دین، ص 129.
-
-
[15] .همان، ص135و انگیزه پیدایش مذاهب، ص240.
-
[16] . به نقل از: هفت نظریه در باب دین، ص135.
-
[17]. همان، ص128 و دین پژوهی در جهان معاصر، ص50. فروید از یک سو تمدن را محدود کنندۀ تمایلات فرد و موجب سرکوبی آنها میداند که به شکلگیری عقدۀ جنسی میانجامد؛ از سوی دیگر تمدن و هنر را محصول سرکوبی این امر میداند که به صورت دین و غیر آن ظاهر شدهاند، که این دور است. هم چنین او معتقد است که دین بسیار شبیه روان رنجوری است و همانگونه که افراد روانرنجور به چیزهای غیر عقلانی معتقد شده و به آن عمل می کنند، افراد دیندار نیز به امور غیر عقلانی عقیده داشته و به آن عمل میکنند در حالی که دلیل او جز این نمیتواند باشد که ادعا کند که رفتار دینی از انگیزه های غیر عقلانی سر چشمه میگیرد و این همان چیزی است که میخواهد اثبات کند [و این هم دوباره دور است].
-
[18] . هفت نظریه در باب دین، ص 134.
-
[19] . فلسفه دین (جان هیک)، ص86.
-
[20] . جستارهایی در فلسفه دین، ص61 - 60.
-
[21] . دین پژوهی در جهان معاصر، ص 52-50.