قيام سيد الشهداء ابعاد مختلفي داشت كه ميتوان به خوبي از رفتار و گفتار امام (عليهالسّلام) از ابتداي حركتشان از مدينه تا آخرين لحظات عمر شريفشان متوجه آن شد. امور متعددي به عنوان عوامل قيام امام حسين (عليهالسّلام) محسوب شدهاند كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
أ) پرهيز از بيعت با يزيد:
يزيدي كه جام شراب را بر حوران بهشتي ترجيح ميداد[1]و بر اثر افراط در شرابخوري از دنيا رفت.[2] او كه پس از شهادت امام حسين (عليهالسّلام) آرزو كرد: «اي كاش بزرگان ما كه در جنگ بدر كشته شدند امروز زنده ميشوند و ميگفتند: اي يزيد آفرين بر تو باد».[3] يزيدي كه به تأسي از پدرش درصدد مسخ تدريجي اسلام بود.
ب) دعوت كوفيان:
اهل كوفه از ايشان دعوت كردند تا براي به دست گرفتن رهبري مردم عراق و تشكيل حكومت اسلامي به كوفه بروند.[4]
ج) اصلاح امت:
امر به معروف و نهي از منكراتي همچون محو سنتها و رواج بدعتها عامل بعدي قيام امام بود. به تعبير ديگر عامل سوم، اصلاح امت اسلامي بود.[5]
يزيد كه بعد از شهادت امام پايههاي حكومتش را متزلزل ديد، تنها راه فرار خود از سرزنش و شورش مردمي را عوام فريبي و تبليغات مسموم دانست؛ لذا درصدد ترور شخصيتي امام (ع) و اهل بيت او برآمد و به عنوان اولين مبارزه منفي، امام (ع) و اهل بيت در شام او را «خارجي» ناميد و آنها را به عنوان شورشيان بر خليفه مسلمين (كه مجازاتشان تبعيد و اعدام است) معرفي كرد. و با برپايي مراسم جشن و شادي اين جنايت را پيروزي قلمداد كرد و سعي كرد از شناخته شدن حسب و نسب اسرا و اهل بيت امام (ع) بين مردم جلوگيري كند.[6]
متأسفانه مردم شام كه اسلامشان را فقط از طريق معاويه و يزيد گرفته بودند، بدعتهاي آنها را چشم و گوش بسته قبول میکردند و احكام الهي محسوب ميكردند. اين تقليد كوركورانه تا حدي فضاحت بار بود كه معاويه، نماز جمعه را در روز شنبه اقامه كرد و هيچ كس اعتراض نكرد.[7]
دستگاه تبليغاتي يزيد در شام ابتدا توانست حقيقت را پنهان كند؛ لذا اهل شام با پايكوبي و هلهله به استقبال كاروان اسرا و سرهاي بر روي نيزه آمدند و آنرا پيروزي سپاه اسلام دانستند.[8]
اگر نقشه يزيد در تحريف وقايع عاشورا و تحريف تاريخ عملي ميشد امروز عاشورا به جاي اينكه الگوي ظلم ستيزي باشد، الگوي ظلم ستائي بود.
با در نظر گرفتن شرايط آن زمان است كه وجود كسي به عنوان پيام رساندن عاشورا يك ضرورت تلقي ميشود و رهبري اين مسئوليت را كسي به عهده نگرفت، مگر حضرت سيد السجادين (ع) و زينب (س). پس از انقلاب حسيني كربلا مرحلهاي ديگر از اين انقلاب آغاز گرديد. اين مرحله ضامن به ثمر رسيدن خون سيد الشهداء بود. امام سجاد (ع) كه در آن زمان 23 سال بيشتر نداشت، مهمترين وظيفه خود را زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا قرار داد. و از همان روز عاشورا تا آخرين لحظات عمر شريفشان مظلوميت اهل بيت (ع) را يادآور شدند و اين غم و اندوه دروني خود را در مناسبتهاي مختلف آشكار ساختند.
امام (ع) در خطبههايي كه در مسير كربلا تا شام و از شام تا مدينه ايراد كردند تلاشهاي يزيد را نقش بر آب نمودند كه به بخشهائي از سخنان حضرت اشاره ميشود:
أ) خطابۀ امام (ع) در كوفه:
با توجه به اينكه كوفيان حسب و نسب امام حسين (ع) را ميدانستند و فقط دنياگرائي و غفلت و مال حرام سبب جرأت آنها بر قتل امام حسين (ع) شده بود، امام سجاد (ع) با خطابههايي آتشين، وجدان به خواب رفته آنها را نسبت به شدت جنايتي كه مرتكب شده بودند، بيدار کرد و اوج فاجعه كشتن امام (ع) و اهل بيتش و بيعت شكني آنها را گوشزد كرد.[9]
ب) خطابه امام در شام
امام سجاد (ع) در شام به شكل ديگر اين پيام را ابلاغ كردند و بيشترين همت ايشان كه در اين شهر، شناساندن شخصيت و جايگاه و حسب و نسب خود نسبت به پيغمبر اكرم (ص) بود و در ادامه با رسوا كردن يزيد و حكومت ظالمانه او و اشاره به جنايات او خصوصاً در كربلا مظلوميت امام حسين (ع) و اهل بيتش را يادآور شدند.[10]
افشاگری امام (ع) منحصر به مجامع عمومي نبود، بلكه در برخوردهاي شخصي و چهره به چهره هم اين وظيفه را بخوبي ادا كردند. مثلاً وقتي كه كاروان اسرا به شهر شام رسيد، پيرمردي به امام سجاد (ع) نزديك شد و گفت: سپاس خداوندي را كه شما را ملاك كرد و امير را بر شما مسلط كرد....، امام (ع) فرمودند: اي پيرمرد! آيا قرآن خواندهاي؟ پيرمرد گفت: آري. امام (ع) فرمود: آيا [اين آيه را] خواندهاي؟
«بگو هيچ مزدي از شما نميخواهم، مگر دوستي نزديكانم[11]»
و آيا [اين] كلام خداوند متعال را خواندهاي [كه]:
«و حق كساني كه با تو قرابت دارند ادا كن؟»[12]
و [همچنين اين] كلام خداوند [كه]:
«و بدانيد هر آنچه كه به غنيمت ميبريد خمس آن، مال رسول خدا و كساني است كه با پيغمبر قرابت دارند»[13]
پيرمرد گفت: «آري خواندهام» امام فرمودند: به خدا قسم مراد از نزديكان پيغمبر در اين آيات،ما هستيم» سپس فرمودند: آيا كلام خداوند را خواندهاي كه:
«همانا خداوند ميخواهد كه هر گونه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك گرداند»[14]
گفت: «آري» آنگاه امام (ع) فرمودند:
«مائيم اهل بيتي كه خداوند آنها را مطهر گردانيد»
پيرمرد گفت: قسمتان ميدهم، شما همان افراد هستيد. امام فرمودند:
«بدون شك ما آنها هستيم.»
پيرمرد بر آنچه بر سر اهل بيت گذشته بود، تأسف خورد و از آنچه بني اميه و انجام داده بود، بيزاري جست».[15]
تلاشهای امام سجاد (ع) در شام به نتيجه رسيد. يعني اهل شام متوجه جنايات يزيد و عظمت جايگاه اهل بيت شده بودند. سخنرانيها و روشنگريهاي امام سجاد (ع) سبب شد، يزيد گناه اين اقدام را به گردن ابن زياد بيندازد و او را لعنت كند و در آخر هم امام سجاد (ع) را با احترام به مدينه منوره بفرستد.[16]
ج) اقدامات امام (ع) در مدينه:
در مدينه منوره نيز امام سجاد (ع) به بيان مظلوميت خود و افشاي فساد حكومت يزيد پرداختند و حتي قبل از ورود به مدينه به يكي از شعرا دستور دادند تا بر مصيبت سيد الشهداء شعر بخواند و وقتي مردم جمع شدند، حضرت، خطبهاي خواندند و در آن خطبه پيام عاشورا را ابلاغ نمودند.[17]
امام سجاد (ع) مهمترين سند و مدرك نامشروع بودن حكومت يزيد يعني شهادت پارۀ جگر پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت او را ارائه نمودند، سندي كه به هيچ وجه قابل انكار يا توجيه نبود و علاوه بر اينكه از غم و اندوه حادثه جانسوز كربلا سينهاش تنگ شده بود. بنابر نقلي به مدت 20 سال گریه خود را در مناسبتهاي مختلف آشكار ميساخت،[18] تا ياد امام و هدف امام(ع) و ظلم حكومت ظالم بني اميه فراموشي نشود و در جواب كسي كه از ایشان درخواست نمود که گريه نكند، فرمودند:
«يعقوب پيغمبر 12 پسر داشت، يكي را خداوند از او جدا كرد، چشمانش از شدت گريه بر او سفيد و پشتش از غم و غصه خم شد در حالي كه ميدانست پسرش زنده است. [ولي من] در اطرافم پدر و برادر و عمو و 17 نفر از اهل بيتم را كشته ديدم. پس چگونه حزن و اندوهم تمامي يابد»[19]
اگر چه زندگي امام سجاد (ع) سر تا سر الگوي ما است، اما درسي كه ما از اين قطعه از تاريخ زندگي اين امام همام ميگيريم، لزوم زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا است، تا همواره دستورالعمل سيد الشهداء (ع)؛ «جانت برود ولي اسلام نرود» آويزه گوش و چشم رهروان راه آن حضرت باشد.