دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقش رحمت و محبت در اداره امور در سیره پیامبر(ص)

No image
نقش رحمت و محبت در اداره امور در سیره پیامبر(ص)

كلمات كليدي : تاريخ، رحمت، محبت، اداره امور

نویسنده : معصومه اخلاقي

نقش محبت و مهرورزی در اداره امور از سوی پیامبر(ص) از نکات شایان توجه در سیره ایشان است. شواهد این سخن را در تاریخ، سنت پیامبر(ص) و همچنین در قرآن بطور مکرر می‌توان یافت. از سوی دیگر اصحاب پیامبر(ص) تحت تأثیر شخصیت و مهربانی‌های ایشان، وی را دوست می‌داشتند و محبت خویش را ابراز می‌کردند. این نوشته در دو قسمت به بررسی مهرورزی پیامبر به مردم و محبت مردم به پیامبر(ص) می‌پردازد.

1- محبت پیامبر(ص) به مردم

1-1- توصیف پیامبر(ص) مهربان در قرآن

خداوند رسول خویش را دارای اخلاقی بزرگوارانه و برجسته توصیف کرده[1] و در جایی دیگر فرموده است:

«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[2]

خداوند فلسفه رسالت او را رحمتی برای عالمیان دانسته[3] و با این بیان که: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر...»[4]

این مهربانی را پرتویی از رحمت خود اعلام کرده است.

محبت پیامبر(ص) به مردم اندوه ایشان بر حال ایشان به اندازه‌ای بود که گاه خداوند به او یادآور می‌شد که:

«فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى‌ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفا‌»[5]

او را به آرامش فرا می‌خواند که «گویى مى‌خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى بخاطر اینکه آنها ایمان نمى‌آورند.»

1-2- مهرورزی پیامبر(ص) در تاریخ

1-2-1- همدردی پیامبر(ص) با اصحاب

یکی از خصوصیات پیامبر(ص) همدردی با یاران در هنگام رنج و گرفتاری ایشان بود. انس بن مالک ایشان را فردی می‌دانست که بیشترین لطف و محبت را به مردم داشت.[6] شرکت در تشییع جنازه مسلمانان از کارهایی بود که ایشان خود را ملزم می‌دانست، انجام دهد. گفته شده است او به عیادت بیماران می‌رفت حتی اگر در دورترین نقطه مدینه بود.[7] امام علی(ع) فرموده است: «هرگاه یکی از اصحاب را تا سه روز نمی‌دید، سراغ او را می‌گرفت. پس اگر در سفر بود برایش دعا می‌کرد و اگر گرفتار یا بیمار بود به عیادتش می‌رفت.»[8]

پیامبر(ص) گاه برای دیدن سعد بن معاذ به دیدن او می‌رفت.[9] پس از درگذشت وی نیز از خانواده‌اش بازدید می‌کرد.[10] جابر نقل می‌کند: «روزی با پیامبر(ص) نشسته بودیم سخن از سعد بن ربیع(پس از شهادتش) به میان آمد. حضرت به ما فرمود: برخیزید تا به دیدار خانواده‌ی سعد برویم. همه همراه حضرت برخاستیم و به محله «اسواف» رفتیم با پیامبر(ص) وارد خانه سعد شدیم. پیامبر(ص) از سعد برای ما صحبت کرد و بر او درود فرستاد و یاد او را گرامی داشت. وقتی خانواده سعد از شنیدن سخنان پیامبر(ص) شروع به گریه کردند، چشمان پیامبر(ص) هم پر از اشک شد.»[11]

هنگامی که «زید بن حارثه» در یکی از جنگها مجروح شد، پیامبر(ص) به عیادت به منزل او رفت. دختر زید وقتی حضرت را دید با گریه به استقبالش رفت. حضرت نیز شروع به گریستن کرد. اصحاب علت را پرسیدند. پیامبر(ص) فرمود: «این شوق دوست است به دوست».[12]

حضرت برای یاران خود دعا می‌کرد و هنگام سفر آنان را مشایعت نموده و می‌فرمود: «خداوند همراهان خوبى نصیب تو کند و معونه ‌تو را کامل سازد، و ناملایمات را بر تو آسان گرداند و دور را بر تو نزدیک گرداند، مهمات‌ ترا کفایت نماید، و دین و امانت‌ تو را نگهبانى کند، و عمل‌ تو را ختم بخیر نماید، و تو را بهمه نیکى‌ها متوجه سازد، بر تو باد به تقوا و ترس از خدا، تو را بخدا ودیعه می‌دهم، به برکت خدا حرکت نما».[13]

1-2-2- ابراز شادی از دیدار مسلمانان

پیامبر(ص) هرگاه یاران خود را می‌دید با تبسم خرسندی خود را از دیدن ایشان ابراز می‌کرد. او را فردی متبسم گفته‌اند.[14] جریر بن عبدالله می‌گوید:

«ما رآنی رسول‌الله(ص) مذ أسلمت الا تبسم فی وجهی‌»

(از هنگامی که اسلام آوردم رسول‌خدا را ندیدم مگر آن که به رویم تبسم می‌کرد)[15]

هنگامی که جعفر بن ابی‌طالب برای مهاجرت به سوی حبشه حرکت می‌کرد پیامبر او را همراهی فرمود و برای او دعا کرد.[16] پس از چند سال که از آن سرزمین بازگشت پیامبر(ص) به استقبال او رفت و او را بوسید. حضرت از بازگشت او که مصادف با پیروزی مسلمین در خیبر بود، آن قدر خوشحال شد که فرمود «نمی‌دانم آیا از پیروزی خیبر خوشحال باشم یا برای آمدن جعفر».[17]

1-2-3- سلام و مصافحه با مسلمانان

پیامبر(ص) به هر کس می‌رسید ابتدا سلام و مصافحه می‌کرد و اگر کسی دست پیامبر را می‌گرفت هرگز دست خود را از دست وی نمی‌کشید.[18]

1-2-4- شوخی با اصحاب

پیامبر با وجود متانت و صلابتی که داشت گاه با یاران خود شوخی می‌کرد و گاه نیز آنان با پیامبر(ص) شوخی می‌کردند. او می‌فرمود:

«إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّا»

(من شوخی‌ای نمی‌کنم و مزاح نمی‌کنم مگر به حق)[19]

روزی ام‌ایمن نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: همسرم شما را به منزل دعوت کرده است، حضرت به شوخی فرمود: همان که در چشمش سفیدی است. ام‌ایمن که تعجب کرده بود گفت: در چشم او سفیدی نیست. پیامبر(ص) با تبسم فرمود: بخشی از چشم همه‌ی مردم سفید است.[20]

روزی پیامبر(ص) پیرزنی را دید که دندان‌هایش ریخته بود، به شوخی فرمود: پیرزنان بی‌دندان به بهشت نمی‌روند. پیرزن با شنیدن این سخن اندوهگین شد. حضرت خندید و فرمود: تو جوان می‌شوی و دندان‌هایت می‌روید، سپس به بهشت می‌روی.[21]

رسول‌خدا گاه مطلبی را به خردسالان می‌فرمود سپس به شوخی می‌گفت: «لا تنس یا ذالاذنین»[22]

نعیمان از یاران شوخ طبع رسول‌خدا بود. روزی اعرابی را دید که عسل می‌فروشد، او را به درب خانه‌ پیامبر(ص) برد و عسل را گرفت و به یکی از اهالی خانه داد و خود رفت. پیامبر(ص) نیز مجبور شد قیمت آن را بپردازد.[23]

1-2-5- رفتار محبت آمیز با دشمنان

پیامبر(ص) همان گونه که خود فرمود برای برپا نمودن ارزش‌های اخلاقی مبعوث شده بود.[24] از این روی دشمنان خویش را نیز از محبت خویش محروم نمی‌کرد. در فتح مکه سعد بن عباده که پرچم مسلمانان را به دوش داشت با شعار «الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه» قصد داشت انتقام دشمنی‌های گذشته را از مکیان بگیرد. پیامبر(ص) با شنیدن این مطلب به سرعت پرچم را از او گرفت و به علی(ع) داد و فرمود «الیوم یوم المرحمه»[25] و این گونه از دشمنان خود با عطوفت گذشت.

«ثمامه بن اثال» رئیس یکی از قبایل عرب و از دشمنان سر سخت پیامبر(ص) بود که به دست مسلمانان اسیر شد. رسول‌خدا با مهربانی با او برخورد کرده و پس از مدتی او را آزاد کرد. او که تحت تأثیر این رفتار ایشان قرار گرفته بود، اسلام آورد. او می‌گفت: «به خدا سوگند همین که شما را دیدم دانستم رسول خدایی؛ ولی تا زمانی که در بند بودم هرگز شهادتین را بر زبان نمی‌آوردم.[26] زهیر بن صرد جشمی می‌گوید: وقتی که ما در جنگ به اسارت نیروهای اسلام درآمدیم من قصیده‌ای سرودم و به حضور پیامبر(ص) رفتم و آن را خواندم. این قصیده دوازده بیت داشت که اولین بیت آن چنین بود: «ای رسول‌خدا بر ما منت گذار و نسبت به ما بزرگواری کن، چرا که تو شخصی هستی که امید و انتظار گذشت و کرم شما را داریم» و بیت آخر آن این گونه بود: «پس ما را ببخش، خدا در قیامت کسی را ببخشد که تو راهب و ترساننده‌ی‌اش هستی. خدایی که تو را به پیروزی رساند.» پیامبر(ص) با شنیدن این شعر فرمود آن چه از سهمیه من و فرزندان عبدالمطلب بود آزاد کردم. سپس دیگر مسلمانان هم سهمیه خود را در اختیار پیامبر(ص) قرار داده و همه اسیران آزاد شدند.[27]

نقل شده است: در بازگشت از جنگ تبوک به مدینه تعدادی از منافقان تصمیم گرفتند شتر حضرت را از بالای گردنه‌ای که در میان راه مدینه و شام قرار داشت رم دهند و حضرت را به درون دره بیندازند. وقتی سپاه اسلام به نخستین نقطه‌ی گردنه رسید، پیامبر(ص) از نقشه‌ی ایشان با خبر شد و آنان نتوانستند کار خود را عملی کنند. حذیقه می‌گوید نزد پیامبر(ص) رفتم و خبر دادم که آنان را شناخته‌ام و از ایشان خواستم آنان را مجازات کند؛ اما حضرت با لحن محبت‌آمیزی به من دستور داد از افشای راز آنها خودداری کنم، شاید آنها راه توبه را پیش گیرند و افزود اگر من آنها را مجازات کنم بیگانگان می‌گویند محمد پس از آن که به اوج قدرت رسید شمشیر بر گردن یاران خود نهاد.[28]

نقل شده است که پیامبر(ص) از یهودی مجرمی به خاطر حسن خلق یهودی گذشت، و او نیز مسلمان شد.[29]

2- محبت اصحاب به پیامبر(ص)

اصحاب پیامبر(ص) و مسلمانان نسبت به پیامبر(ص) محبت زیادی ابراز می‌کردند. یکی از مخالفان پیامبر(ص) هنگامی که می‌خواست از مهاجرت ایشان جلوگیری کند برای سایر دوستان خود ایشان را این گونه توصیف می‌کند: «محمد لهجه خوش دارد و سخنی شیرین و طلعتی خوب و هیأتی زیبا و مجالستی دل ربای دارد، چون از پیش شما رود به هر قبیله‌ای فرود آید و به هر شهری که نزول کند به اندک وقتی مردم آن جا تابع وی شوند و به دین وی درآیند.»[30]

در ماجرای صلح حدیبیه، پیش از قرارداد صلح، سفیرانی رد و بدل شد و مذاکراتی صورت گرفت. از جمله فرستادگان قریش عروه بن مسعود ثقفی بود که پس از بازگشت به نزد قریش به آنان گفت: «من به دربار پادشاهان رفته‌ام به خدا سوگند هیچ پادشاهی را ندیده‌ام که میان اطرافیان خود آن قدر مورد محبت و اطاعت باشد.»[31]

انس بن مالک می‌گوید: شخصی دوست داشتنی‌تر از رسول‌خدا نزد مسلمانان نبود.[32]

در سریه‌ی «رجیع» وقتی زید بن دَثِنه و خُبَیب بن عدّی دو تن از مبلغانی که پیامبر(ص) به برخی طوایف قبیله خُزیمه فرستاده بود. توسط مشرکان اسیر شدند. هنگامی که برای کشتن زید آماده شدند از وی پرسدند آیا دوست داشتی اکنون محمد به جای تو بود تا او را گردن می‌زدیم و تو در میان خانواده‌ات آسوده بودی؟ زید پاسخ داد: نه به خدا سوگند دوست ندارم که در پای محمد خاری رود و من در میان خانواده‌ام آسوده باشم. ابوسفیان پس از شنیدن این سخن با خشم گفت: «من هرگز ندیده‌‌ام یاران کسی او را آن چنان دوست بدارند که یاران محمد، او را دوست دارند» سپس او را گردن زدند. خبیب نیز در پاسخ به سؤال مشابهی همین پاسخ را داد و به شهادت رسید.[33]

سمیرا بنت قیس وقتی خبر شهادت دو پسرش در جنگ احد را شنید، تنها از حال پیامبر(ص) جویا شد و وقتی از سلامتی ایشان اطمینان یافت نزدش رفت و گفت، «ای رسول‌خدا هر مصیبتی در قبال سلامتی تو ناچیز و قابل تحمل است.» آن گاه جنازه‌ها را بر شتری گذاشت و به سوی مدینه حرکت کرد. در راه عایشه وی را دید و از او درباره نتیجه جنگ پرسید. او در پاسخ عایشه گفت: «خدا را شکر رسول‌خدا سلامت است و خداوند گروهی از مؤمنان را به درجه شهادت رساند.»[34]

علی(ع) در پاسخ این سؤال که رسول‌خدا را چقدر دوست می‌داشت گفت: «به خدا سوگند از اموال، فرزندان، پدران و مادرانمان محبوب‌تر بود و حتی از آب سرد بر انسان تشنه.»[35]

در جنگ حنین غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد و رسول‌خدا بر طبق مصالحی آن را تنها بین مهاجران تقسیم کرد و به انصار چیزی نداد. بعضی از انصار از این موضوع رنجیدند. وقتی پیامبر(ص) با خبر شد انصار را جمع کرد و فرمود: آیا شما گمراه نبودید و خداوند به وسیله من شما را هدایت کرد؟ انصار پاسخ دادند بله یا رسول‌الله. حضرت پرسید آیا شما در پرتگاه سقوط نبودید و خداوند به وسیله من شما را نجات داد؟ گفتند بله. آن گاه چند لحظه سکوت کرد و فرمود: چرا شما با کارهای نیک خود جواب مرا نمی‌گویید؟ شما می‌توانید بگویید ای پیامبر(ص) از مکه اخراجت کردند ما تو را پذیرفتیم. ایمن نبودی امانت دادیم. دیگران تو را تکذیب کردند و ما تو را تصدیق کردیم. این حق شناسی‌های پیامبر(ص) انصار را چنان تحت تأثیر قرارداد که با صدای بلند به گریه پرداختند. بزرگان انصار دست پیامبر(ص) را بوسیدند و اظهار پشیمانی کردند.[36]

نقش محبت پیامبر(ص) به مسلمانان و اصحاب در اداره امور، جذب مخالفان به دین اسلام و اصلاح روابط مسلمانان نقش مهمی داشت. پیامبر برای رواج ارزش‌های انسانی و دینی تلاش بسیار نمود و اخلاقی که در پیش گرفت نیز در این راستا بود. مسلمانان نیز متقابلا ایشان را آن قدر دوست می‌داشتند که حاضر بودند از جان خود برای ایشان بگذرند.

مقاله

نویسنده معصومه اخلاقي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS