كلمات كليدي : امام حسين عليه السلام، انگيزه هاي قيام، زنده نگه داشتن سنتها و مبارزه با بدعت ها، براندازي حاكميت طاغوت، امر به معروف و نهي از منكر
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
3- زنده نگه داشتن سنتها و مبارزه با بدعتها
زنده نگه داشتن سنتهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و احکام اسلامی نیز یکی دیگر از انگیزههای امام حسین علیه السلام در قیام خونینش بود. امام علیه السلام به پا خاست تا با قیامش بدعتهای جاهلی را نابود سازد و سنت جدش را که حکام فاسق و نالایق اسلامی از بین برده بودند، زنده نماید. تا با ریشهکن کردن این بدعتها و ضد ارزشها که جامعه اسلامی را احاطه کرده بود، جامعه را به سوی سعادت و کمال واقعی رهنمون کند؛ بدعتها و انحرافاتی که از آغازین روزهای خلافت ابوبکر در جامعه اسلامی آغاز شد و در زمان حاکمیت امویان به اوج خود رسیده بود.
در زمان ابوبکر بدعتها و تحریفات فراوانی در جامعه اسلامی شکل گرفت که با روی کار آمدن عمر تمامی این انحرافات به صورت قانون و دستورالعمل حکومتی در آمد. عمر آشکارا میگفت: «تا دیروز دو چیز برای شما حلال بود که من امروز آن را حرام اعلام میکنم و هر کس اطاعت نکند او را مجازات خواهم کرد یکی حج تمتع و دیگری متعه.»[1] او اذان را نیز تغییر داد و به جای "حی علی خیر العمل"، "الصلوة خیر من النوم" را جایگزین کرد که این امر موجب اعتصاب بلال و خودداری او از اذان گفتن گردید.[2] این تغییرات در زمان حکومت عثمان نیز ادامه یافت و رفته رفته در زمان حکومت امویان به اوج خود رسید.
سران سقیفه و حاکمان مستبد بنیامیه تلاش داشتند تا جهت کسب منافع زودگذر دنیوی و نیز برخی اغراض سیاسی و به نام ضرورت اصلاح و بازسازی دین در مرزهای معین اسلام رخنه ایجاد کرده اسلامی را معرفی کنند که مزاحم با منافع سیاسی و استبدادی آنان نباشد از اینرو کار را بدانجا کشاندند که امت اسلامی را به دوران جاهلیت باز گرداندند. وجود این انحرافات گسترده موجب گردیده بود که امام حسین علیه السلام بارها و بارها خطر این انحرافات را به مردم گوشزد نماید. در یکی از این موارد امام علیه السلام طی سخنانی خطاب به مردم چنین فرمود:
«ای مردم؛ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر گاه مسلمانی با سلطانی ستمگر مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم میشکند، با سنت و قانون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از در مخالفت در آمده در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش میگیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند، بر خداوند واجب است که این فرد را به کیفری همانند کیفر آن ستمگر مجازات نماید.»
مردم! آگاه باشید اینان(بنیامیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را برخود فرض نمودهاند، فساد را تزویج و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء(اموال عمومی) را(که مختص به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است) به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند و من به جهت قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، برای هدایت و رهبری جامعهی مسلمانان و قیام بر ضد آنان از همه شایستهترم...»[3]
امام حسین علیه السلام در نامه خود به مردم بصره نیز به محو سنتها و رواج بدعتها اشاره کرده بر لزوم احیای دین و اجرای حدود الهی و احیای سنتها و مبارزه با بدعتها و مفاسد اجتماعی و دعوت به فرامین خدا و قرآن تأکید ورزیدند. ایشان در نامههای جداگانه به سران بصره که با متنی واحد نگارش یافته بود چنین نوشتند: «.... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما میفرستم. شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت میکنم، زیرا در شرائطی قرار گرفتهایم که سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد. درود و رحمت و برکات خدا بر شما باد.»[4]
امام حسین علیه السلام هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی بنام «ذی حسم»[5] نیز متذکر این امر شده پس از حمد و ثنای الهی خطاب به مردم چنین فرمود:
«آنچه را که روی داده میبینید. به درستی دنیا دگرگون شده است و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته با شتاب در حال گذر است و از آن باقی نمانده جز اندکی؛ مانند آبی که در ته ظرفی بماند و دور ریزند یا ته مانده علفی که در چراگاه بماند.
مگر نمیبینید که دیگر به حق عمل نمیشود، و از باطل جلوگیری نمیشود در چنین اوضاعی شایسته است که شخص با ایمان [و از جان گذشته] مشتاق دیدار پروردگار باشد. به درستی که من [در چنین محیط ذلّتبار و آلودهای،] مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی نمیدانم...»[6]
سخنان مسلم بن عقیل -فرستاده امام علیه السلام به کوفه- پس از اسارت نیز از انگیزه امام علیه السلام در محو بدعتها و احیای سنتها حکایت دارد. او در پاسخ ابنزیاد که او را به شورشگری و تفرقهاندازی متهم ساخته بود چنین گفت: «چنان نیست که میگویی. مردم این شهر بر این باورند که پدرت خونهایشان را ریخته و آبرویشان را بر باد داده و همچون شاهان ایران و روم با آنان رفتار کرده است ما آمدیم تا به عدالت دعوت کنیم و به کتاب خدا فرا خوانیم.»[7]
4- براندازی حاکمیت طاغوت
ستمستیزی را باید از مهمترین انگیزههای قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام برشمرد. این مبارزه اساس نهضت عاشورا را تشکیل میداد مبارزهای که با بیعت نکردن با طاغوت شروع شد و با شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش به پایان رسید.
بنیامیه به عنوان زمامدار حکومت اسلامی کینههای دیرین خود را بر ضد اسلام و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آشکار کرده بودند و تخم فساد و هنجارشکنی را در سرتاسر بلاد اسلامی پراکنده بودند. و این فساد گسترده را جز با قیام نمیشد از میان برداشت. امام علیه السلام در مجامع و نامههای متعدد از اباحهگریها و مفاسد بیشمار بنیامیه سخن به میان آورده مسلمانان را برای دفع این مفسده بزرگ به یاری طلبیدند. نقل شده که ایشان در یکی از جلسات ظاهراً مخفی در مکه، عالمان و بزرگان اسلام را مورد خطاب قرار دادند و پس از ایراد سخنانی آنان را به یاری خود فرا خواندند و فرمودند: «ای بزرگان و عالمان؛ اگر ما را در به دست آوردن زمام امور یاری نکنید و درباره ما انصاف به خرج ندهید ظالمان برشما قوت خواهند یافت و سعی در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کرد و خدا ما را کفایت است و بر او توکل کردهایم و به سوی او انابه میکنیم و نهایت کار ما بازگشت به سوی اوست.»[8]
پاسخ امام علیه السلام به سخنان ولید بن عتبه -استاندار وقت مدینه- که از امام علیه السلام خواسته بود تا با یزید بیعت کند نیز از انگیزههای امام در قیام و مبارزه و مخالفت ایشان با یزید بن معاویه حکایت دارد. در این گفتگو امام علیه السلام خطاب به ولید فرمود: «ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم و خانه ما محل آمد و رفت فرشتگان است و خداوند دینش را از ما آغاز کرده و به وسیله ما هم به سرانجام خواهد رساند. یزید مردی است که مشروب مینوشد و مردم بیگناه را میکشد و آشکارا به فسق و فجور دست مییازد و کسی چون من با مردی چون یزید بیعت نخواهد کرد...»[9]
امام حسین علیه السلام در خطبهای که در منزل "البیضه"[10] (یا ذیالحسم) -در میان اصحاب و یاران خود و سپاهیان حر- ایراد فرمودند نیز بر لزوم مبارزه با حکام جائر و براندازی حکومت طاغوت سخن به میان آورده، براندازی زمامداران فاسد بنیامیه را از اهداف و انگیزههای اصلی قیام خود برشمردند. ایشان در این خطبه بیان فرمودند:
«ای مردم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر گاه مسلمانی با سلطانی ستمگر مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم میشکند، با سنت و قانون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از در مخالفت در آمده، در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش میگیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند، بر خداوند واجب است که این فرد را به کیفری همانند کیفر آن ستمگر مجازات نماید.»
مردم! آگاه باشید اینان (بنیامیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را برخود فرض نمودهاند، فساد را تزویج و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء (اموال عمومی) را (که مختص به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است) به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند و من به جهت قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای هدایت و رهبری جامعهی مسلمانان و قیام بر ضد آنان از همه شایستهترم...»[11]
امام حسین علیه السلام در وصیتنامه خویش نیز به انگیزه خود از قیام و یا به تعبیر دیگر علة العلل قیام خود که امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد وسیع و نابسامانیهای ضد اسلامی و ضد انسانی حکومت یزید میباشد اشاره میکند و میفرماید: «اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام نخواهم نشست، زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت، من نیز سکوت اختیار کنم، بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ظلم و ستم و سبب شیوع فساد و تغییر در احکام اسلام گردیده و این وظیفه من است که در راه اصلاح این مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و زنده کردن راه و رسم پدرم علی علیه السلام و بسط عدل و داد به پا خیزم و ریشه این نابسامانیها را که خاندان بنیامیه است را قلع و قمع نمایم...».[12]
5-امر به معروف و نهی از منکر
یکی از بارزترین انگیزههای قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر بود. ایشان در وصیتنامه خود -که آن را قبل از خروج از مدینه نوشته و به دست برادرش محمد بن حنفیه سپرده بودند- به این انگیزه مهم اشاره کردند و امر به معروف و نهی از منکر را از انگیزههای اصلی خود در قیام برشمردند. امام علیه السلام در این وصیتنامه پس از بیان عقیدهی خویش دربارهی توحید و نبوت و معاد، چنین میفرمایند: «... من، نه از روی خود خواهی و سرکشی و هوسرانی خروج کردم و نه برای ایجاد فساد و ستمگری، بلکه هدف من از این حرکت، اصلاح امور امت جدم و انجام امر به معروف و نهی از منکر است. من میخواهم سیرهی جدم (پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام را در پیش گیرم. پس آن که مرا به حقّانیت میپذیرد [بداند که] خداوند سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر کسى در این دعوت، دست رد بر سینه من بزند شکیبایى میورزم تا خداوند میان من و این گروه بر پایه حقیقت داورى کند و به حقیقت حکم دهد که او بهترینِ داورى کنندگان است. برادرم؛ این وصیّت من به توست. جز از خداوند توفیق طلب نمیکنم؛ بر او توکّل میکنم و به سوى او باز میگردم. درود بر تو و هر آن که از راه درست پیروى کند و نیرو و توانى جز از جانب خداوندِ برتر و بزرگ نیست. »[13]
ایشان همچنین در هنگام وداع با قبر شریف پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر این امر تأکید کرده فرمودند: «اللهم ان هذا قبر نبیک محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و انا ابن نبیک و قد حضرنی من الامر ما قد علمت اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر و اسئلک یا ذیالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فیه الا اخترت لی ما هو لک رضی؛ خداوندا این قبر فرستادهات محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و من فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تو هستم. به درستی که کار من بر تو پوشیده نیست تو میدانی که من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم. ای صاحب جلال و کرامت از تو میخواهم به حق این قبر و به آن وجود شریفی که در این قبر خفته است راهی را پیش رویم قرار ده که رضایت تو در آن باشد.»[14]