كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر، يهود، بني نضير، احد، حمزه الاسد
نویسنده : عباس ميرزايي
غزوه در اصطلاح به جنگی گفته میشود که پیامبر(ص) خود فرماندهی آن را به عهده داشت.
غزوه «بنینضیر»، دومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در ربیعالاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.[1] جنگ اول با بنیقینقاع در بیستمین ماه هجرت[2] و جنگ دوم با بنینضیر در سی و ششمین ماه هجرت صورت پذیرفت.[3]
بنینضیر به همراه بنیقینقاع و بنیقریظه، قبایل یهودی ساکن مدینه از هم پیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند که هر سه پیمانشکن شدند.
پیمانشکنی بنینضیر
در بیان توضیح پیمانشکنی بنینضیر و جنگ پیامبر(ص) با ایشان باید گفت که در سی و هفتمین ماه هجرت رسولخدا(ص) به مدینه[4] یکی از مسلمانان، به نام "عمرو بن امیه بن ضُمری"[5] در اتفاقی بر اثر جهل دو نفر از قبیله بنیعامر را کشت. این قبیله که از همپیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند بر اساس معاهده و پیمان امضا شده با پیامبر(ص)[6] درخواست دیه کشته شدهها را کردند.[7] طبق مفاد همان معاهده نامه که بین همه قبایل ساکن در مدینه بسته شده بود، همپیمانان باید در مقدار دیه مشارکت میکردند. پیامبر(ص) به همراه برخی از اصحاب برای اخذ سهم قبیله بنینضیر عازم قلعه آنها شدند. ضمن این که بنینضیر خود از همپیمانان بنیعامر نیز به شمار میرفتند.[8]
جلسه در بیرون قلعه و نزدیک دیوارههای آن تشکیل شد. یهودیان بنینضیر از رسولخدا(ص) و درخواست ایشان استقبال کردند. در همین بین، آنان در مقام توطئه برآمدند و طرح قتل پیامبر(ص) را علیرغم مخالفت گروهی از آنان[9] مانند "سلام بن مشکم"[10] برنامهریزی کرده و تعهد خود نسبت به پیامبر(ص) و مسلمانان را نقض کردند.[11] آنان تصمیم گرفته بودند با پرتاب سنگ از بالای قلعه، رسولخدا(ص) را از بین ببرند.[12] از اینرو قرار شد، "عمرو بن جحاش بن کعب بن بسیل نضری" از یهودیان داخل قلعه این کار را انجام دهد.[13]
پیامبر(ص) از طریق وحی از توطئه بنینضیر آگاه شد و بدون خبر، اصحاب خود را ترک کرد.[14]
واکنش پیامبر(ص)
پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و بعد از بیان حادثه برای اصحاب، "محمد بن مسلمه" را به سوی آنان فرستاد و فرصت ده روزهای را برای خروج از مدینه برای آنان تعیین کرد. یهودیان بنینضیر پیمانهای خود با اوس و خزرج را به فرستاده پیامبر(ص) یادآوری کردند، مبنی بر اینکه آنها یاور ما هستند و پیامبر(ص) هیچ کاری نمیتواند بکند. محمد بن مسلمه در پاسخ گفت: «دلها برگشته و اسلام عهد و پیمانهای جاهلی را از میان برده است.»[15]
تصمیم اولیه بنینضیر و فتنهانگیزی منافقان
یهودیان بنینضیر که بر اشتباه خود آگاه بودند، حکم پیامبر(ص) را قبول کردند. آنان چند روزی به تجهیز و تدارک سفر مشغول بودند. حتی شتران خود را که در «ذیالجَدر» بود آوردند و از «بنیاشجع» نیز شترانی کرایه کردند.[16] بعد از چند روز که آنان آماده کوچ از مدینه شدند، "عبدالله بن ابی بن ابیسلول"، از منافقان مشهور و صحابه رسو لخدا(ص)، پیش بزرگان بنینضیر رفت. او قول یاری دو هزار نفری قبیله خود و برخی قبایل دیگر را داد. همچنین متعهد شده بود تا با همه قوا تا آخرین نفس از آنان حمایت کند.[17] عبدالله بن ابی همچنین متعهد شد، رضایت دیگر قبائل یهودی ساکن در مدینه، مانند یهودیان بنیقریظه و همپیمانان غطفانی بنینضیر را برای کمک به آنان فراهم کند.[18]
برنامه عبدالله بن ابی برای مقابله با رسولخدا(ص) مؤثر واقع شد؛ چرا که گروهی از یهودیان بنینضیر بر ماندن مصمم شده بودند، این گروه شعار مقاومت سر میدادند. در مقابل نیز با مخالفت برخی دیگر که بر رفتن تأکید میکردند، روبرو شدند. مخالفان ماندن بر این نظر بودند که سرپیچی از دستور محمد(ص) باعث بدتر شدن وضع میشود و خسارت بیشتری را باید متحمل شوند.[19] به هر حال با تمام اختلاف نظرها آنها برای پیامبر(ص) خبر فرستادند که: «ما از سرزمین خود نمیرویم، هرچه میخواهی بکن.»[20]
شروع جنگ
پیامبر(ص) از تصمیم آنان مبنی بر عدم ترک مدینه آگاه شد. از اینرو، همراه سپاهیان اسلام بعد از نماز ظهر، تکبیرگویان به سمت قلعههای بنینضیر حرکت کردند.[21] قبل از حرکت پیامبر(ص) "ابن ام مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب کرد[22] و پرچم سپاه را به دست "علی بن ابی طالب(ع)" داد.[23] سپاهیان اسلام قلعهها را محاصره کردند. محاصرهای که 15 شب به طول انجامید.[24] در این مدت درگیریهای پراکندهای نیز صورت میپذیرفت. در یکی از شبها علی بن ابیطالب(ع) در کمینی "غروک" از شجاعان و قدرتمندان بنینضیر را که قصد شبیخون داشت، از بین برد. او که به همراه ده نفر دیگر در پی ضربه زدن به مسلمانان بودند، توسط سپاهیان اسلام از بین رفتند. به دستور پیامبر(ص) سرهای آنان به درون قلعههای بنینضیر پرتاب شد.[25] این حرکت رعب شدیدی در دلهای یهودیان ایجاد کرد. بنی قریضه که هنوز بر ماندن اصرار میکرد، با راه کاری دیگر از سوی پیامبر(ص) روبرو شد و آن قطع تعدادی از نخلهایشان توسط مسلمانان بود که با ناراحتی و اعتراض شدید بنینضیر مواجه شد. پیامبر(ص) هم یادآور شد که این کار به دستور خداوند صورت پذیرفته است.[26]
نتیجه جنگ
یهودیان بنینضیر که از یک سو هیچ نرمشی از طرف پیامبر(ص) مشاهده نکردند، از سوی دیگر، انتظار هیچ نیروی کمکی را هم نداشتند؛ چرا که بنیقریظه ضمن رد هر گونه کمک به بنینضیر، بر دوری از آنها[27] و عهد و پیمان خود با پیامبر تأکید کردند.[28] ضمن این که بر خلاف قول و تعهدات عبدالله بن ابی، نه تنها از لشگر دو هزار نفری قبیله او و دیگر قبایل خبری نشد، حتی قبایل غطفانی همپیمان نیز، آنان را یاری نکردند.[29]
باید این نکته را هم اضافه کرد که رعب و وحشت عجیبی توسط خداوند در وجودشان ایجاد شده بود که آنان را در راه ادامه جنگ متزلزل ساخته بود.[30]
همه این عوامل دست به دست هم داد تا سرانجام به این نتیجه برسد که راه صلح و تسلیم در برابر دستور رسولخدا(ص) بهترین راه است. آنان برای رسولخدا(ص) پیام فرستادند که حاضر به قبول حکم اولیه هستند؛ ولی رفتار خصمانه آنان باعث رد این پیشنهاد از طرف پیامبر(ص) شد. پیامبر(ص) در حکمی جدید بیان داشت که یهودیان بنینضیر از مدینه بروند؛ اما تنها اجازه خواهند داشت، یک بار شتر با خود همراه برده و سلاحهایی را که برای جنگ با مسلمانان فراهم نمودهاند، باقی گذراند. یهودیان بنینضیر نیز پذیرفتند.[31]
آنان از پیامبر(ص) مهلتی پانزده روزه طلب کردند که مورد قبول پیامبر(ص) واقع شد. سپاه اسلام در طول این مدت کنار قلعههای بنینضیر توقف کردند.[32] یهودیان در این پانزده روز خانهها و وسایل خود را با دست خود ویران میساختند و به آتش میکشیدند. همچنین وسایل مفید آن را بر میداشتند تا مسلمانان از آنها استفاده نکنند.[33]
سرانجام زمان آنان به پایان رسید و با ششصد شتر به همراه زنان و بچهها از مدینه بیرون رفتند.[34] گروهی از آنان به «اذرعات» واقع در شام[35] و گروهی نیز با قلعههای خیبر رفتند [36] و تعدادی مسلمان شدند که اموالشان بازگردانده شد.[37]
تقسیم غنایم
در این غزوه 50 زره، 50 کلاه خود و 340 شمشیر به غنیمت مسلمانان درآمد. گفتنی است، از آنجا که این غزوه از غزوات بدون جنگ و خونریزی مسلمانان به شمار میرفت، همه اموال غنیمتی به عنوان «فئ» به رسولخدا(ص) رسید، تا آن گونه که خود صلاح بداند در جامعه اسلامی هزینه کند.[38]
پیامبر(ص) در پایان این غزوه که منافقان مدینه بسیار از آن ناراحت و خشمناک بودند،[39] قسمتی از غنائم را با هماهنگی انصار، بین مهاجرین تقسیم کرد تا برای آنان نیز در زندگی گشایشی ایجاد شود. پیامبر(ص) برای انصار و فرزندانشان دعا کردند.[40]
سرانجام باید به این مطلب هم اشاره کرد که آیات متعددی از سوره حشر، درباره غزوه بنینضیر نازل شده است.[41]
غزوه حمراءالاسد
این غزوه در سال سوم هجرت و تنها یک روز بعد از غزوه احد، در مکانی به همین نام اتفاق افتاد. در این باره باید گفت که بعد از جریان احد و ضربه سختی که مشرکان مکه بر سپاهیان اسلام وارد کردند، برخی از بزرگان آنان مانند "ابوسفیان" در راه بازگشت مشرکان به مکه تلاش میکردند تا سپاهیان را به حمله مجدد به مدینه قانع کنند و با یک حمله غافلگیر کننده همه مسلمانان را به قتل برسانند و اسلام را نابود کنند.[42] از طرفی دیگر، پیامبر(ص) که شامگاه روز شنبه وارد مدینه شده بود، متوجه این موضوع شدند، صبح روز یک شنبه به بلال دستور داد مردم را خبر کند تا به تعقیب دشمن بروند.[43]
بنابر دستور پیامبر(ص) تنها کسانی حق آمدن خواهند داشت که دیروز در جنگ شرکت کرده باشند[44]، سپاهیان حرکت کردند. حتی بسیاری از افراد زخمی که توان راه رفتن داشتند، نیز آمدند.[45] پیامبر(ص) با صورتی زخمی، پیشانی شکافته و دندانی شکسته بر اسب نشست و با مسلمانان از مدینه خارج شد.[46] رسولخدا(ص) پرچم را به دست "علی بن ابیطالب(ع)" داد و برخی دیگر "ابوبکر" را نیز نام بردهاند.[47] در طول جنگ نیز "ابن اممکتوم" جانشین پیامبر(ص) در مدینه بود.[48] آنان به منطقه «حمراءالاسد» رسیدند.[49] سپاه اسلام تا روز جمعه در آن منطقه حضور داشت. به دستور پیامبر هر شب 500 آتش برافروخته میشد.[50] در طول اقامت مسلمانان در حمراءالاسد، یکی از مشرکان همپیمان پیامبر(ص) از قبیله خزاعه به نام "معبد بن ابیمعبد" با پیامبر(ص) برخورد و از نزدیک جریان را مشاهده کرد.
او در طول مسیر حرکت خود به منطقه «روحاء»، محل استقرار مشرکان مکه در نزدیکی حمراءالاسد رسید. او از آمادگی و کثرت مسلمانان برای مقابله با اهل مکه سخن گفت.[51]
از طرفی دیگر برخی از مشرکان نیز مخالفتهایی درباره حمله مجدد به مدینه مطرح کرده بودند.[52] این دو جریان باعث تزلزل در سپاه مکه شد و برخلاف نظر ابوسفیان تصمیم به بازگشت به مکه گرفتند.[53] سرانجام غزوه حمراءالاسد بعد از پنج روز توقف در حمراءالاسد[54] بدون جنگ و درگیری و بازگشت پیامبر(ص) به مدینه به پایان رسید. لازم به ذکر است که آیاتی از سوره آل عمران درباره این غزوه نزول شد.[55]